درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ / وضع / صحیح و اعم / دلائل قول صحیح / دلیل سوم

کلام در ادله قائلین به وضع الفاظ عبادات برای صحیح است. یکی از ادله (دلیل دوم ما) این بود که در لسان آیات و روایات، برای الفاظ عبادات مثل صلات یا صوم و امثالهم، آثار و خواص بیان شده به شرطی که صحیحاً واقع شوند. پس آثار و خواص برای صلات صحیحه بوده و اگر قرار باشد لفظ صلات برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده و برای صلات صحیحه وضع نشده باشد، معنایش این است که در این موارد، قطعاً مراد صلات صحیحه است، که موضوع له نیست، بلکه اعم، موضوع له است؛ پس تمام این موارد می‌شود استعمال لفظ صلات در صلات صحیحه‌ای که موضوع له نیست و استعمال می‌شود استعمال مجازی. مرحوم صاحب منتقی الاصول و دیگران کیفیت این استدلال و تقریب را بیان کرده‌اند.

تقریب سوم

بعضی این تقریب را به تقریب اول برگردانده‌اند و بعضی آن را مجزا گرفته‌اند. تقریب سوم از مرحوم محقق رشتی در بدائع الافکار می‌باشد که می‌فرمایند الثالث ظواهر الآيات و الأخبار الدّالة على فضائل الصّلاة مثل كونها ناهية عن الفحشاء و المنكر و كونها قربان كلّ تقي و ... ،[1] آیات و روایاتی داریم که فضائلی را برای صلات یا صوم و امثالهم بیان کرده، مثل اینکه صلات ناهی از فحشا و منکر است، قربان کل تقی است، عمود الدین است، کتابا موقوتا است، خیر من الدنیا و ما فیها است، خیر من عشرین حجة است و امثالهم.

شاهد و کیفیت استدلال این تقریب از اینجا شروع می‌شود که می‌گوید این ثواب‌ها و خواص برای طبایع این عبادات است من غیر تقییدها بالصحیحه:

در آیات و روایات یک سری آثار و خواص برای صلات و صوم و امثالهم بیان شده

این آثار برای طبیعت صلات، صیام و امثالهم است نه طبیعت مقیده به صحیحه. نگفتند ان الصلاة الصحیحه قربان کل تقی، بلکه گفته‌اند الصلات قربان کل تقی، پس این خواص برای طبیعت صلات، صیام و امثالهم است نه برای صلات مقیده به صحیحه بودن

صلات فاسده هیچ کدام از این آثار و خواص را ندارد.

4- فلاتکون صلاتاً بقاعده عکس النقیض، پس علی القاعده صلات صحیحه این خاصیت‌ها را دارد و صلات فاسده این خاصیت‌ها را ندارد، پس صلات فاسده صلات نیست. در این آیات و روایات، وقتی می‌گویند صلات این خاصیت‌ها را دارد، مقصود، صلات صحیحه است، اما ظاهر عبارت، طبیعت صلات است. ما هم می‌دانیم طبیعت صلات بما هی هی این خاصیت را ندارد، بلکه طبیعت، صلات صحیحه است. وقتی می‌گویند صلات صحیحه این خواص را دارد و می‌دانیم صلات فاسده این خواص را ندارد، پس علی القاعده صلات فاسده، صلات نیست.

بعضی‌ها این تقریب را به تقریب اول برگردانده و گفته‌اند تقریب سوم، چیز جدیدی نیست و همان تقریب اول، با یک سری تغییر در الفاظ عبارات است. ولی بعضی‌ گفته‌اند مرحوم محقق رشتی در تقریب سوم می‌فرمایند این آثار و خواص از ابتدا برای صلات صحیحه است، یعنی از ابتدا در لسان ادله‌ای که این آثار و خواص آمده، به صلات صحیحه مقید شده. می‌گوییم این آثار و خواص در صلات فاسده نیست، پس معلوم می‌شود صلات فاسده صلات نیست.

کیفیت تقریب سوم این است که می‌گوید از ابتدا این آثار و خواص در لسان ادله روی صلات رفته و به طور کلی برای صلات است، نه برای صلات صحیحه.

ایشان به این تقریب اشکال کرده و می‌فرمایند و فيه أن ما ورد في ذكر فضائل العبادات و مثوباتها قضايا مهملة وردت في بيان ما يترتب عليها من الفوائد فلا إطلاق فيها حتّى يستدلّ به بطريق العكس على خروج الفاسدة عن حقائقها،[2] شما گفتید این آثار و خواص روی طبیعت صلات رفته و مقید به صلات صحیحه نشده.

ایشان اشکال کرده و می‌فرمایند آیات و روایاتی که در آنها یک سری آثار و خواص برای مثلاً صلات بیان شده، از ابتدا قضایای مهمله هستند. در مقام بیان فواید صلات هستند و اصلاً اطلاقی ندارند. اینها اطلاقی نیستند، که بگویید در اینجا اطلاق صلات مراد است و چون آیات و روایات، خواص را می‌گویند، خواص در لسان دلیل برای صلات مقیده نیست و از خارج هم می‌دانیم که این آثار برای صلات مقیده به صحیحه است، پس صلات فاسده صلات نیست، چون این آثار را ندارد.

ایشان می‌فرمایند اینگونه نیست و این آیات و روایات از ابتدا مهمله هستند، که در این صورت، ان قوله تعالی ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر وقتی کلی نبود، از ابتدا اهمال دارد. بمعنا ان کل فرد من الصلات تنهی عن الفحشاء و المنکر، وقتی اینگونه نبود. لم يفد انحصار أفرادها في الصّحيحة بطريق العكس، اینگونه نیست که بعد بگوییم افراد منحصراً در صحیحه هستند، که اینگونه باشد و بعد به طریق عکس نقیض بگویید پس چون صلات فاسده این آثار را ندارد، پس صلات نیست. خیر اینگونه نیست. لأنّ عكس نقيض الموجبة الجزئية جزئية مثل الأصل، با توجه به اینکه بعضی از صلات‌ها این آثار را دارند، عکس نقیضش می‌شود بعضی از صلات‌ها (صلات‌های فاسده) این آثار را ندارد.

عکس نقیض موجبه جزئیه، جزئیه است، مثل اصل موجبه جزئیه، که عکس نقیضش هم می‌شود جزئی. و المفروض أنّه ليس في الكلام شي‌ء من أدوات العموم، در اینجا ادوات عموم به کار نرفته بلکه قضیه از ابتدا قضیه مهمله بوده. إلاّ الإطلاق الّذي يشترط في دلالته على العموم شروط غير محرزة في المقام، شما حداکثر می‌گویید در جمله ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر چه چیزی وجود دارد؟ اطلاق. ایشان می‌فرمایند اطلاقی هم وجود ندارد. یکی از شروط اطلاق این است که در مقام بیان بودن باشد و ممکن است بگوییم از این حیث در مقام بیان نبوده، سلّمنا بناء على أنّ المطلق في بيان الأحكام الوضعية و لو لم يكن في مقام البيان، حکم وضعی، صحت و فساد است. اگر بگویید اینجا اطلاق در مقام بیان حکم وضعیست، ولو در مقام بیان به نحو مطلق نباشد. لكن نسبتها إلى أدلّة الأعمي كنسبة الأصل إلى الدّليل فعلى تقدير تماميّتها يجب تقييد إطلاقاتها بالصّحيحة، اگر اطلاقی هم باشد و شما بخواهید اطلاق را بر یک فرد، که فرد صلات صحیحه باشد، حمل کنید، به خاطر اینکه صلات فاسده این آثار را ندارد، به منزله اصل لفظی در مقابل ادله اعمی‌ها اطلاق می‌شود و ادله اعمی‌ها بر اطلاقی که اصل لفظیست و بخواهید از اطلاق، صحیح را استفاده کنید، آن ادله بر این مقدم می‌شود.

پس اینجا اطلاقی در کار نیست، که در این صورت، نمی‌شود بر یک فرد، که فرد صحیح است، حمل کرد؛ با این بیان که بگویید آثار بیان شده و آثار برای فرد مطلق، که صلات فاسد باشد، نیست، پس برای این فرد، که صلات صحیح است، وقتی اطلاق در کار نبود، حداکثر مهمل می‌شود.[3] [4]

دلیل سوم: طریقه واضعین

این مطلب را مرحوم آقای آخوند در کفایه بیان کرده و می‌فرمایند دعوى القطع بأن طريقة الواضعين وديدنهم ، وضع الألفاظ للمركبات التامة ، كما هو قضية الحكمة الداعية إليه ، والحاجة وأنّ دعت أحياناً إلى إستعمالها في الناقص أيضاً ، إلّا إنّه لا يقتضي أن يكون بنحو الحقيقة ، بل ولو كان مسامحة ، تنزيلاً للفاقد منزلة الواجد.[5]

مرحوم آقای آخوند می‌فرمایند شیوه و روش واضعین، افرادی که یک لفظ را برای یک معنا وضع می‌کنند، این است که آن الفاظ را برای آن معنا وضع می‌کنند، به گونه‌ای که اگر آن معنا مرکب باشد (بسیط نباشد)، از ابتدا مرکب تامه را لحاظ می‌کنند و لفظ را برای مرکب تامه لحاظ می‌کنند، ولو گاهی نیازمند استعمال در ناقص هم شوند، اما وضعشان برای مرکب تامه است. مثلاً اگر کسی لفظ سیاره و ماشین را برای اتومبیل وضع می‌کند، برای ماشینی وضع می‌کند که چرخ، فرمان، ترمز و امثالهم دارد نه برای ماشینی که دنده و چرخ ندارد یا لفظ را برای معجوناتی که تام و تمام است، وضع می‌کنند نه برای معجون ناقص، ولو احیاناً گاهی با قرینه در معجون ناقص هم استعمال می‌کنند. اما وضع اولیه‌شان برای تام است. شارع هم از این طریقه تخطی ندارد و به همین طریقه عمل می‌کند، پس الفاظ عبادات شارع هم برای مرکبات تامه، یعنی عبادات صحیحه وضع شده.

مرحوم آقای آخوند در مقام پاسخ می‌فرمایند ولا يخفى أن هذه الدعوى وأنّ كانت غير بعيدة ، إلّا إنّها قابلة للمنع، فتأمل، ولی این دعوا قابل منع است، یعنی ممکن است این ادعا را نپذیریم، چون فتأمل.

کلام محقق اصفهانی

مرحوم حاج شیخ اصفهانی تقریب استدلال مرحوم آقای آخوند[6] را می‌گویند و می‌فرمایند نتيجة هاتين المقدمتين: هو الوضع لخصوص المرتبة العليا ، فالأولى في تقريب المقدّمة الاولى أن يقال : نحن ـ معاشر العرف والعقلاء ـ إذا أردنا الوضع لمركب اخترعناه بلحاظ أثر ، فإنما نضع اللفظ بإزاء ما يؤثّر ذلك الأثر وإن نقص منه شيء ، فينتج الوضع لما يعمّ جميع مراتب الصحيحة.[7]

وقتی می‌خواهیم لفظی را برای مرکبی، به لحاظ اثر آن مرکب وضع کنیم و برای مرکبی وضع می‌کنیم که از حیث افاده آن اثر، تام و تمام باشد. اگر هم گاهی چیزی ناقص باشد، باز هم می‌گوییم به شرطی که آن اثر در آن باشد. مثلاً یک معجون 2 اثر دارد یک اثر اصلی و یک اثر فرعی، اما بالاخره باید آن اثر اصلی باشد. عبارت می‌گفت در این صورت به استعمال مجازیست، اما ایشان در اینجا کلمه استعمال مجازی نیاورده؛ یعنی ایشان در این جمله می‌خواهد بگوید باز هم استعمال می‌کنیم، ولی مرادش این است که استعمالش علی القاعده استعمال مجازیست. پس استعمال حقیقی اصلی برای جاییست که آن اثر را در مرکب تام صحیح افاده کند.

 


[1] بدائع الأفكار، الرشتي، الميرزا حبيب الله، ج1، ص146.
[2] بدائع الأفكار، الرشتي، الميرزا حبيب الله، ج1، ص146.
[3] زبدة الأصول، الروحاني، السيد محمد صادق، ج1، ص169.
[4] أنوار الأصول‌، مكارم الشيرازي، الشيخ ناصر، ج1، ص130.
[5] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص30.
[6] کلام ایشان 2 مقدمه داشت: 1- عقلا برای تامه وضع می‌کنند و 2- شارع هم از این شیوه تخطی نکرده است.
[7] نهاية الدّراية في شرح الكفاية، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج1، ص123.