درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ / وضع / صحیح و اعم / دلائل قول صحیح / دلیل اول / تبادر

کلام در ادله قائلین به وضع الفاظ عبادات برای صحیح است. دلیل اول، تبادر، که در آن، 3 مقدمه لازم است و نسبت به این 3 مقدمه، اشکالات و پاسخ‌هایی داده شد. کلام از مرحوم آقای آخوند بر تبادر و پاسخ ایشان از این اشکال می‌باشد.

کلام مرحوم آخوند خراسانی

أحدها: التبادر، ودعوى أن المنسبق إلى الأذهان منها هو الصحيح ، ولا منافاة بين دعوى ذلك، وبين كون الألفاظ على هذا القول مجملات، فإن المنافاة إنّما تكون فيما إذا لم تكن معانيها على هذا مبينة بوجه، وقد عرفت كونها مبينة بغير وجه.[1]

ایشان می‌فرمایند ادعای اینکه منسبق به اذهان از الفاظ عبادات، صحیح است. و بنا بر قول صحیح، الفاظ، مجمل هستند. فان (پاسخ از دعواست) برای توضیح این عبارت، فرمایش و تبیین اشکال و پاسخی را که مرحوم آخوند در این عبارت دارند، از آیت الله مکارم (حفظه الله) در کتاب انوار الاصول مطرح می‌کنیم.

تبیین آیت الله مکارم شیرازی

ولكن هنا مشكلتان لا بدّ من حلّهما لكي يتمّ هذا الوجه: الاولى‌: أنّ التبادر فرع وجود معنى مبيّن للألفاظ، مع أنّ الألفاظ على القول بالصحيح مجملات (في مثل العبادات) إذ من الواضح وقوع الشكّ في جملة من أجزاء الصّلاة وشروطها، فعلى هذا القول يكون معناها مجملًا مردّداً بين الأقلّ والأكثر، فكيف يدّعي الصحيحي تبادر الصحيح التامّ من ألفاظها؟[2] مستشکل می‌فرماید:

تبادر، فرع این است که باید معنای روشنی برای لفظ باشد، تا آن معنا به ذهن سامع تبادر کند. اگر معنای روشنی برای لفظ نباشد، چه چیزی می‌خواهد به ذهن انسان تبادر کند؟

2- مع أنّ الألفاظ على القول بالصحيح مجملات، در حالیکه اگر صحیحی شویم، الفاظ عبادات، مجملات هستند. یعنی معنای مبینی ندارند. چرا؟

3- إذ من الواضح وقوع الشكّ في جملة من أجزاء الصّلاة وشروطها، چون واضح است که در تعدادی از اجزاء صلات و شروطش شک داریم و نمی‌دانیم آیا مثلاً قنوت جزء واجب صلات هست یا خیر و یا استراحت بین دو سجده شرط هست یا نیست؟

4- فعلى هذا القول يكون معناها مجملًا مردّداً بين الأقلّ والأكثر، پس معنای عباداتی مثل صلات می‌شود مجمل. چون بین اقل و اکثر مردد است. بنابراین معنای صلات می‌شود، که در این صورت دیگر یک معنای مبین و روشنی ندارد. حال چه چیزی می‌خواهد به ذهن تبادر کند؟ پس می‌شود سالبه به انتفاء موضوع.

مرحوم آقای آخوند به این عویصه (به قول انوار الاصول) توجه داشته و می‌فرمایند وقد إلتفت المحقّق الخراساني رحمه الله إلى هذه العويصة وأشار إليها في كلماته وأجاب عنها، ابتدا می‌پذیریم که بنا بر قول صحیح، معانی الفاظ عبادات می‌شوند مجملات، چون امرشان دائر بین اقل و اکثر است، پس مجمل هستند. ما نمی‌دانیم صلات 10 جزء و شرط دارد یا 11 جزء و شرط. اما بنا بر قول اعم، مجمل نیستند. چون چه 10 تایی یا 11 تایی باشد، بنا بر قول اعم می‌شود معنای صحیح. مثلاً 10 و 11 در هر دو قول، معظم الاجزاست. پس بنا بر قول اعم مشکلی نداریم، اما بنا بر قول صحیح، مشکل داریم.

وإن كانت على هذا القول مجملات ولكنّها مبيّنات في الجملة من ناحية بعض الخواصّ والآثار،[3] اما از جهت دیگر، فی الجمله مبین هستند. همین که اثبات کنیم فی الجمله مبین است، کافیست، که تبادر معنای صحیح شود. از چه جهت مبین هستند؟ الفاظ عبادات از جهت بعضی از خواص و آثار مثل صلات می‌شود مبین. ما می‌گوییم صلات از جهت اثرش برای صحیحی، مبین است. مثلاً آیا صلات 10 جزء یا 11 جزء دارد؟ می‌گوییم شما به تعداد اجزا کار نداشته باشید. صلات برای صلاتی که ناحیه از فحشا و منکر است، وضع شده، که می‌شود صلات صحیحه. صلات برای صلاتی که قربان کل تقی است، وضع شده، که معنای مبینی است. شما شک و دعوا دارید که صلات 10 جزء و شرط یا 11 جزء و شرط دارد، از این جهت مبین نیست. اما از جهت خواص و آثارش مبین است و همین مقدار برای ما کافیست، که قائل شویم صلات برای صلات به معنای صحیح وضع شده.

ایشان می‌فرمایند ان معانی الالفاظ، معانی الفاظ عبادات مثل صلات. و ان كانت على هذا القول مجملات ولكنها مبينات فى الجملة، اگرچه بنا بر قول صحیح، مجمل هستند. اما فی الجمله مبین هستند نه بالجمله. از چه جهت؟ از جهت اجزاء و شرایط، مبین نیستند من ناحية بعض الخواص والاثار فتكون الصلاة مثلا هى التى تنهى عن الفحشاء او تكون معراجا للمؤمن او عمودالدين و نحو ذلك. و هذا المقدار من البيان الاجمالى يكفى فى صحة التبادر.[4] همین مقدار که اجمالاً (یعنی از ناحیه بعضی از خواص و آثار) مبین است، تبادر می‌کند. پس پاسخ مرحوم آقای آخوند این است که می‌فرمایند از لفظ صلات معنای صلاتی که ناحیه از فحشا و منکر است، تبادر می‌کند. بعداً می‌گوییم کدام صلات، ناحیه از فحشا و منکر است؟ طبعاً صلات صحیح. پس متبادر را (صلات 10 جزئی یا 11 جزئی) نمی‌گیریم، بلکه نمازی را متبادر می‌گیریم، که ناحی یا معراجی یا قربان است. این، لازمه کدام نماز است که ناحی، قربان یا معراج است؟ نماز صحیح. یعنی با یک واسطه به نماز صحیح رسیدیم و آن واسطه، لازمه و خاصیت نماز صحیح است، که خاصیتش ناحویه عن الفحشاء و المنکر است.

کلام مرحوم امام خمینی

در ادامه آیت الله مکارم (حفظه الله) به اشکالی از مرحوم امام خمینی در تهذیب الاصول (تقریرات درس ایشان، که توسط آیت الله سبحانی نوشته شده) اشاره می‌کنند. مرحوم امام خمینی در تهذیب الاصول به پاسخ مرحوم آقای آخوند توجه و اشکال کرده و می‌فرمایند ان للماهية في وعاء تقررها تقدما على لوازمها وعلى الوجود الذى هو مظهر لها،[5] قرار و ثبوت ماهیت در عالم بر 2 چیز مقدم است:

بر لازم ماهیت

بر وجود. یعنی در عالم قرار و تقرر و ثبوت ماهیت، ابتدا ماهیت است، بعد لازم ماهیت و بعد وجود است.

ماهیت علاوه بر تقدم بر لوازم ماهیت و وجود، بر چیز دیگری هم مقدم است و آن، لوازم وجود است. یعنی رتبه ماهیت با لوازم وجود 2 رتبه فرق می‌کند. ماهیت می‌شود رتبه یک و لوازم وجود رتبه 3، چون در این بین وجود باید بیاید تا لازمه وجود بیاید. پس ماهیت بر 3 چیز مقدم شد:

لازمه ماهیت وجود، لازمه وجود

3- وإذا اضفت ذلك إلى ما قد علمت سابقا من ان النهى عن الفحشاء وكونها معراج المؤمن وما اشبههما من لوازم الوجود لا من آثار الماهية، اینها لوازم وجود هستند. ابتدا این آثار و خواص لازمه وجود هستند. یعنی ابتدا باید نمازی در خارج وجود پیدا کند، تا بعد ناحیه از فحشا و معراج مؤمن باشد. پس این آثار و خواص، لوازم و آثار وجود ماهیت شدند.

چرا اینها از لوازم وجود هستند نه از آثار و لوازم ماهیت؟ لعدم كونها منشاء لتلك الاثار في حد نفسها، چون ماهیت در حد نفسش منشأ آثار معراج مؤمن و ... نیست. ماهیت نماز هست، در حالیکه منشأ این آثار نیست. چه چیزی منشأ این آثار است؟ وجود. تعرف انه لا وجه لهذا التبادر اصلا، تبادر آثاری مثل معراج المؤمن و ناحیه از فحشا و منکر بودن معنا ندارد. لان تلك العناوين (ناحیه از فحشا و معراج و ...) كلها في مرتبة متأخرة عن نفس المعنى الماهوى الموضوع له، معنای موضوع له کدام معناست؟ معنای ماهوی. در حالیکه این آثار و خواص برای معنای ماهیت نیست، بلکه آثار و خواص وجود است.

حاصل فرمایش مرحوم امام خمینی این است که دعوا بر سر مقام وضع (مقام ماهیت) است، در حالیکه شما (مرحوم آقای آخوند) می‌گویید معراج مؤمن، که لازمه ماهیت نیست، تبادر می‌کند، بلکه لازمه وجود است. یعنی می‌خواهید بگویید چیزی که مربوط به 2 مرتبه بعد است، تبادر می‌کند و بعد بگویید علامت این است که معنای موضوع له، ماهیت صحیحه است، که به هم ربطی ندارد.

بل لو قلنا انها من عوارض الماهية او لوازمها كانت ايضا متأخرة، معراج مؤمن لازمه وجود صلات نیست، بلکه لازمه ماهیت است. لازمه ماهیت بودن هم می‌شود یک رتبه بعد از ماهیت. دعوا بر سر معنای موضوع له است، که ماهیت صلات چیست؟ شما می‌گویید معراج مؤمن، که معنای صلات نیست، تبادر می‌کند و می‌شود لازمه ماهیت. عنه فمع ذلك كيف يمكن دعوى تبادرها من لفظ الصلاة مثلا، شما چطور می‌توانید ادعا کنید که تبادر از لفظ صلات، معراج مؤمن است؟ معراج مؤمن تبادر از لفظ صلات نیست، بلکه می‌شود لازمه آنچه که متبادر از لفظ صلات است و آن چیست؟ نمی‌دانیم، 9 جزئی یا 10 جزئیست؟ نمی‌دانیم. لذا مرحوم امام خمینی می‌فرمایند دوباره همان اجمال برگشت.

پاسخ آیت الله مکارم

آیت الله مکارم (حفظه الله) این اشکال مرحوم امام خمینی را نپذیرفته و پاسخ می‌دهند اقول ولكن يمكن دفعه بما اخترناه فى مبحث الوضع،[6] ما می‌گوییم الفاظی که در نزد اهل لغت استعمال می‌شوند، از ابتدا برای وجود وضع شدند. معنای موضوع له را به معنای ماهیت نمی‌برند، بلکه به مقام وجود می‌برند. اگر برای وجود لاللماهیه وضع شدند، طبعاً اشکال مرحوم امام خمینی وارد نیست. واذا لااشكال فى تبادر المعنى الى الذهن يتبادر الاثار، اشکالی ندارد که معنایی به تبادر آثارش به ذهن تبادر کند.

در پاسخی که آیت الله مکارم (حفظه الله) می‌دهند، لازم نبود که بگویند معنای موضوع له معنای وجود است. اگر بنا بر ماهیت هم لازمه ماهیت می‌گرفتیم، باز هم این پاسخ داده می‌شد، که می‌گفتیم معنای الی الذهن بتبادر الآثار است. آیت الله مکارم (حفظه الله) پاسخ را در یک فرض برده‌اند. ولی ما می‌گوییم پاسخ ایشان در 2 فرض داده می‌شود:

چه بگوییم معنای موضوع له، دعوا بر سر ماهیت است.

و چه بگوییم دعوا بر سر وجود است. چون این اثر، چه اثر وجود و چه اثر ماهیت باشد، با توجه به اثر، بالاخره می‌توان به معنای موضوع له اشاره کرد،. اگر معنای موضوع له، دعوا بر سر وجود باشد و معراج مؤمن و ... لازمه ماهیت باشند، در اینجا ثمری ندارد. اما اگر دعوا بر سر وجود باشد و معراج مؤمن و ... لازمه وجود باشند یا دعوا بر سر ماهیت باشد و این آثار لازمه ماهیت باشند، پاسخ آیت الله مکارم (حفظه الله) به مرحوم امام خمینی صحیح است.

ایشان هم می‌گویند اینها اصلاً لازمه ماهیت نیستند و الفاظ عبادات برای وجود وضع شده‌اند و اینها هم لازمه وجود هستند. و لااشکال فی تبادر المعنا الی الذهن بتبادر الآثار. ایشان می‌فرمایند چون بین وجود و آثار وجود، ملازمه است. لان الآثار من لوازم الوجود. در پایان هم دعوایی می‌کنند. الانصاف ان الخلط بين المصطلحات الفلسفية والمفاهيم العرفية هوالذى اوجب هذه المفاسد الكثيرة فى علم الاصول، در اینجا به اهل لغت مراجعه می‌کنیم و می‌بینیم اکثر الفاظی که آنها استعمال می‌کنند، معنای موضوع له را وجود می‌گیرند. ما به ایشان می‌گوییم اکثرش اینگونه است، اما بقیه‌اش چگونه است؟

آیت الله مکارم (حفظه الله) می‌فرمایند استعمال معمولاً ناظر به وجود است، پس می‌گوییم اگر معنای صحیح هم به ذهن تبادر نکند، مثلاً وقتی می‌گویند کتاب، یک کتاب بدون جلد تبادر می‌کند یا یک کتاب سالم؟ پر واضح است که کتاب سالم. ما می‌گوییم با اکثر گفتن مشکل حل نمی‌شود، بلکه زمانی مشکل حل می‌شود که بگوییم تمام موارد اینگونه است. والا اگر بگویید اکثر، می‌گوییم سایر موارد مانده و استعمال در وجود نیست. موضوع برای وجود موضوع، برای ماهیت است.

اشکال دیگر این است که چه کسی گفته اکثر، اینگونه است که برای وجود وضع شدند؟ بلکه تمام برای وجود وضع شده‌اند. تمام الفاظی که نزد اهل لغت استعمال می‌شوند، برای وجود وضع شده‌اند نه برای ماهیت. ما چه چیزی داریم که وجود ندارد؟ مگر ماهیاتی که ممتنع الوجود هستند مثل شریک الباری، که ماهیتیست که اصلاً نمی‌توانند وجود داشته باشند.

حاصل فرمایش مرحوم امام خمینی این شد که شما (مرحوم آقای آخوند) فرمودید قربان کل تقی و معراج المؤمن و ناهی عن الفحشاء و المنکر، به معنای صحیح لوازم صلات هستند و به ذهن ابتدا صلات صحیح تبادر می‌کند. تبادر نمی‌کند بلکه قبول است، چون شک داریم که 10 جزئیست یا 11 جزئی (چون معمولاً در اجزاء و شرایط شک است). اما در عین حال چه چیزی تبادر می‌کند؟ معراج مؤمن، که لازمه ماهیت صلات است. اشکال مرحوم امام خمینی این شد که معراج مؤمن لازمه ماهیت صلات نیست، بلکه لازمه وجود صلات است. اگر هم لازمه ماهیت باشد، معنای متبادر باید این باشد، که نیست. بلکه لازمه ماهیت است و لازمه ماهیت هم نیست، بلکه لازمه وجود است. پس در اینجا به درد نخورد.

در این رابطه آیت الله مکارم (حفظه الله) پاسخ داده و فرمودند به نظر ما دعوا در الفاظ مستعمله عند اهل اللغة در این است که اینها برای وجود (10 جزئی یا 11 جزئی) وضع شدند و می‌گوییم صلاتی که معراج است، تبادر می‌کند و معراج لازمه وجود است و مانعی ندارد که آثار از لوازم وجود باشد و همین مقدار برای تبادر کافیست. ناحویت لازمه کدام وجود صلات است؟ وجود صلات صحیح یا فاسد؟ صلات صحیح. پس الفاظ عبادات برای صلات معراجی وضع شدند. صلات معراجی، صلات صحیحه است. بین اثر شیء و خود شیء ملازمه است، پس اگر اثر تبادر کند، در واقع خود شیء تبادر کرده است، البته از طریق اثر.


[1] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص29.
[2] أنوار الأصول‌، مكارم الشيرازي، الشيخ ناصر، ج1، ص127.
[3] أنوار الأصول‌، مكارم الشيرازي، الشيخ ناصر، ج1، ص127.
[4] انوار الأصول - ط مدرسة الامام اميرالمؤمنين، مكارم الشيرازي، الشيخ ناصر، ج1، ص122.
[5] تهذيب الأُصول، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج1، ص60.
[6] انوار الأصول - ط مدرسة الامام اميرالمؤمنين، مكارم الشيرازي، الشيخ ناصر، ج1، ص123.