درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ / وضع / صحیح و اعم / دلائل قول صحیح / دلیل اول / تبادر

در بحث صحیح و اعم، به بررسی ادله قائلین به صحیح رسیدیم. اولین دلیل برای قائلان صحیح، تبادر بود. مرحوم محقق مشکینی می‌فرمایند اگر تبادر بخواهد دلیل برای صحیح بوده و بر صحیح تحقق پیدا کند، باید 3 مطلب ثابت شود.

کلام مرحوم محقق مشکینی

دليليّته موقوفة على أمور ثلاثة: الأوّل: ثبوت الحقيقة الشرعيّة، فإنّه على القول بالعدم و أنّ الشارع استعملها مجازا لا معنى لدعوى التبادر. و توهّم «»: صحّتها معه أيضا، لأنّه إذا أحرز بناء الشارع - على أنّه إذا نصب قرينة صارفة عن المعنى اللّغويّ، يريد الصحيح لا الأعمّ - يتبادر منه الصحيح. مدفوع: بأنّه مع الإحراز لا يحتاج إلى التبادر، و إلاّ لم يصحّ دعواه.[1]

دلیل اول ثبوت حقیقت شرعیه بود. یعنی باید ثابت کنیم که یک معنای حقیقی نزد شارع وجود دارد و وضعی نزد شارع صورت گرفته، والا اگر حقیقت شرعیه ثابت نباشد و معنای حقیقی در نزد شارع متصور نباشد، نزاع صحیح و اعم بی معناست.

دلیل دوم که تبادر متوقف بر آن است، این است که فرمودند کونه من حاق اللفظ، منشأ تبادر و انسباقِ معنای صحیح، حاق لفظ باشد نه قرائن خارجیه. اگر قرائن خارجیه منشأ انسباق و پیشی گرفتن یک معنا از لفظ باشد، این تبادر اصطلاحی نیست و علامت بر اینکه معنای حقیقی معنای صحیح است، نخواهد بود.

کلام محقق عراقی

مرحوم آقا ضیا محقق عراقی به مقدمه و دلیل دوم اشکال کرده و می‌فرمایند وفيه: اما التبادر فلو اريد تبادر خصوص الصحيح ولو بمعونة القرائن الخارجية كما هو الغالب ولو بمثل عدم اقدام المسلم على العمل الفاسد[2] ، اگر تبادر صحیح با معونه و کمک قرائن خارجیه (انسان مسلمان اقدام به عمل فاسد نمی‌کند) باشد، در واقع منشأ تبادر معنای صحیح، قرینه خارجیه می‌شود. در این صورت این تبادر علامت وضع آن لفظ برای معنای صحیح نخواهد بود. في قولك: فلان يصلي، فهو مسلم، اگر می‌گویید فلان یصلی، معلوم است که هر کس که نماز می‌خواند، اقدام به نماز صحیح می‌کند و هیچ مسلمان و انسان عاقلی وضو نمی‌گیرد تا عمداً نماز فاسد بخواند. و لكنه غير مفيد، اما اینکه لفظ صلات برای خصوص صحیح وضع شده باشد، افاده نمی‌کند. حيث لايثبت ذلك كونها موضوعة للصحيح، پس اگر تبادر معنای صحیح به کمک قرائن خارجیه (مسلمان اقدام به نماز صحیح می‌کند) باشد، این تبادر علامت وضع در خصوص صحیح و تبادر معنای صحیح به معنای موضوع له دلالت بر این ندارد.

اما گاهی منشأ تبادر معنای صحیح، حاق و درون و ذات لفظ است نه قرینه خارجیه. وان اريد تبادر خصوص الحصيح من حاق اللفظ مهما اطلق، هر زمان این لفظ اطلاق شده و به کار برده شود، تبادر خصوص صحیح می‌کند. ففى المنع عنه كمال مجال بل لنا دعوى ان المتبادر منها عند اطلاقها هو الاعم، چگونه وقتی مثلاً لفظ صلات به کار برده شود، از حاق لفظ صلات به ذهن معنای صحیح تبادر کند و پیشی بگیرد؟ بلکه برعکس می‌گوییم اگر بگویند صلات، چیزی که بالاخره امهات بحث صلات را داشته باشد، ولو یک جزء و دو جزء یا یک شرط و دو شرط را نداشته باشد، به ذهن تبادر می‌کند که آن هم صلات هست.

لذا مرحوم آقا ضیا محقق عراقی می‌فرمایند این تبادر خصوص صلات، که صلات صحیح تبادر می‌کند، برای وضع علامت نیست. چون به کمک و معونه قرائن خارجیه است. ما هر وقت می‌گوییم از حاق لفظ معنای صحیح به ذهنمان انسباق دارد، ایشان می‌فرمایند خیر، بلکه از حاق لفظ معنای اعم انسباق دارد. پس ایشان تبادر خصوص صحیح به معنای انسباق معنای صحیح را از حاق لفظ قبول ندارند.

کلام مرحوم شهید صدر

ایشان هم در بحوث جلد اول بر تبادرِ خصوصِ معنای صحیح بر مقدمه و امر دومی که مرحوم محقق مشکینی برای تبادر بیان کردند، اشکال کرده و می‌فرمایند وفيه: ان مأخذ التبادر المزعوم ليس هو اللفظ بل القرينة المعنوية العامة[3] تبادر معنای صحیح خصوص لفظ نیست بلکه یک قرینه عامه معنویه (هر مسلمانی بر عمل صحیح اقدام می‌کند) است. در اینجا تعبیرشان عوض شده ولی مرادشان همان فرمایش مرحوم محقق عراقی است. و هي (قرینه معنویه عامه) معهودية التزام كلّ مكلّف بأداء ما هو وظيفته الشرعية بنحو مبرئ للذمة، معهود است که هر مسلمان و مکلفی، چیزی را که وظیفه شرعیه مبرئ ذمه (صحیح) است، اتیان می‌کند.

کلام مرحوم شیخ محمدتقی اصفهانی

صاحب هدایت المسترشدین (حاشیه بر معالم) در جلد اول صفحه 444 از این اشکال پاسخ داده و می‌فرمایند و ظاهر الحال هنا استناد التبادر الی نفس اللفظ،[4] چه کسی گفته تبادر معنای صحیح از قرائن خارجیه است؟ ظاهر حال این است که تبادر معنای صحیح از حاق و نفس و درون لفظ است و ربطی به خارج لفظ (قرائن خارجیه) ندارد. یعنی شرط دوم را قبول داریم، اما چه کسی گفته این تبادر معنای صحیح از قرائن خارجیه است؟ مستند به حاق لفظ است. اذ لیس ذلک من جهت شیوع الصحیحه، این تبادر معنای صحیح به خاطر شیوع صلات صحیحه نیست. ایشان قرینه خارجیه را شیوع صحیحه گرفته، نه اینکه قرینه خارجیه این باشد که هر مسلمانی اقدام بر صحیح می‌کند، بلکه قرینه خارجیه دیگری تصویر کرده و می‌فرمایند به خاطر شیوع صلات صحیحه نیست، چون اگر شیوع صلات صحیحه دلیل تبادر معنای صحیح باشد، کار برعکس است و فاسده شیوع بیشتری دارد.

صلات صحیحه چند مصداق دارد. صلاتی که تام الاجزاء و الشرایط باشد و سهواً، این جزء یا آن شرط ترک شود. هم مصادیق صلات فاسده بیشتر است هم نمازهای فاسد. مثلاً قرائت نماز چند درصد مردم درست است یا چند درصد مردم مقید هستند که ذکرهای واجب نماز را در حال حرکت نگویند و امثالهم. پس از نظر تحقق، هم مصادیق فاسده بیشتر است و هم ماوقع فی الخارج. شیوع صلات فاسده از صحیحه بیشتر است.

اذ لیس هذا التبادر من جهت الشیوع الصحیحه و لامن جهت الشیوع استعمالها فیها، و همچنین منشأ تبادر معنای صحیح، شیوع استعمال لفظ (مثلاً صلات) در صلات صحیحه نیست. اذ قلّة استعمالها فی الفاسد علی فرضها بحیث یوجب صرف الاطلاق عنها لو کانت حقیقتاً فیها غیر ظاهره لاطلاقها کثیراً علی الفاسده ایضاً،[5] چه کسی گفته شیوع در صحیحه استعمال دارد؟ این، خودش اول کلام است. ثانیاً اگر هم شیوع در صحیحه استعمال داشته باشد، در فاسده هم استعمال دارد.

پس این تبادر، تبادر مستند به حاق لفظ است و به خاطر شیوع صحیحه و شیوع استعمال در صحیحه نیست. چون اگر به خاطر شیوع در صحیحه باشد، شیوع در فاسده هم دارد. اگر به خاطر کثرت استعمال در صحیحه باشد، کثرت استعمال در فاسده هم دارد. پس منشأ این تبادر در معنای صحیح، چیزی غیر از این دو بوده و آن، حاق لفظ است. در نتیجه تبادر معنای صحیح، حاق لفظ است.

سوم اینکه چیز دیگری نیز منشأ تبادر معنای صحیح نیست. لامن جهت انصراف المطلق الی الفرد الکامل، منشأ تبادر صحیح چیز سومی هم هست. یکی شیوع صحیح و دیگری کثرت استعمال در صحیح و سوم انصراف مطلق به کامل (صحیح) است. اینگونه هم نیست که باز منشأ تبادر معنای صحیح این باشد که اگر همیشه لفظی به نحو مطلق بیاید و قید صحیح یا فاسد در آن نیامده باشد، انصراف به کامل داشته باشد. این انصراف به کامل هم منشأ تبادر صحیح نیست. چون اگر بگویید انصراف به کامل دارد، چرا انصراف به کامل‌ترین کامل‌ها نداشته باشد. اگر قرار باشد انصراف به کامل باشد، پس خود صحیح هم انصراف به آن معنا ندارد، بلکه به آن اصح معنا دارد. والا اگر قرار باشد به خاطر انصراف مطلق به کامل باشد، والا لانصرفت الی الفرد الکامل الجامع لمعظم الآداب و المندوبات و من البینه خلافه، اگر منشأ تبادر صحیح این باشد که این واژه به کامل انصراف دارد، پس باید به کامل‌ترین کامل، که حاوی تمام آداب و مندوبات هم هست، انصراف داشته باشد، در حالیکه اینگونه نیست. بنابراین به نظر صاحب هدایت المسترشدین منشأ تبادر حاق لفظ است.

مقدمه و شرط سوم برای تحقق تبادر صحیح و علامت حقیقت لفظ صلات در صلات صحیحه، این بود که تبادر در نزد شارع ملاک است نه تبادر در نزد ما. اینکه الان از صلات چه چیزی به ذهنمان تبادر می‌کند، ملاک نیست، بلکه باید ببینیم در زمان شارع چه معنایی تبادر می‌کرده و ما هم الان دسترسی به تبادر در زمان شارع نداریم.

کلام مرحوم محقق اصفهانی

ایشان در نهایة الدرایه ذیل این بحث می‌فرمایند الانسباق: إما إلى ذهن المستعلم ، أو إلى أذهان العارفين،[6] اینکه می‌بینیم معنای صحیح (مثلاً قائل به صحیح می‌گوید انسباق معنای صحیح می‌کند) انسباق می‌کند و پیشی می‌گیرد، این انسباق به کیست؟ گاهی انسباق به ذهن مستعلم (ما) است، که نمی‌دانیم آیا صلات برای صحیح وضع شده یا اعم. به ذهن خودمان که مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم معنای صحیح به ذهنمان تبادر می‌کند. این، یا انسباق به ذهن مستعلم است، که اطلاعی ندارد یا ذهن عارفین (کسانی که به وضع صلات در خصوص (مثلاً صلات) صحیحه عارف هستند) است. و لابد من رجوع الاول الی الثانی، منِ مستعلم باید به عارف مراجعه کند. لأن الارتكاز في ذهن المستعلم معلول قطعا لتنصيص الواضع أو لغيره من العلائم، اینکه در ذهن مستعلم معنای صحیح انسباق می‌گیرد، علی القاعده باید جهتی داشته باشد، تا معنای صحیح در ذهن پیشی می‌گیرد. جهتش چیست؟ این است که شارع گفته من لفظ صلات را برای صلات صحیح وضع کردم.

یعنی شارع معنای صحیح یا علامتی غیر از تنصیص را بر خود تنصیص و نص کرده. والثاني لا مسرح له في زماننا وما ضاهاه إلى زمان معاصري الشارع وعترته (علیهما السلام)، ما چگونه می‌توانیم به اذهان عارفین انسباق پیدا کنیم؟ راهی نداریم. به قول ایشان تا زمان معاصرین شارع (پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت (علیهم السلام)) چگونه می‌توانیم راه پیدا کنیم؟ إذ المفروض جهل الجميع بما وضع له، همه ما جهل داریم، که در آن زمان چه بوده. وإحراز انسباق الصحيحة أو الأعمّ إلى أذهان المحاورين للشارع وعترته (علیهما السلام) منحصر طریقه فی نقل موارد استعمالات طرفین، اینکه بخواهیم صحیحه یا اعم را اثبات و احراز کنیم، چگونه است؟ تنها راهش این است که موارد استعمالات را ببینیم. و الاستعمال اعم من الوضع، استعمال، علامت حقیقت نیست.

والمقطوع من الانسباق عندهم انسباق معنى آخر غير المعنى اللغوي، معنای موضوع له می‌شود معنای لغوی و معنای لغوی، قطعاً مراد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت (علیهم السلام) نبوده، چون معنای لغوی صلات یعنی دعا، در حالیکه صلاتی که در لسان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت (علیهم السلام) استعمال شده، صلات به معنای این حقیقت عبادیه خاصه است.

بنابراین ایشان می‌فرمایند اتصال و حصول این انسباق در زمان شارع ثابت نیست. اما انسباق الموجه باحد الوجوه أما انسباق الموجّه بأحد الوجوه والعناوين المزبورة فغير معلوم، بل مقطوع العدم، وتطبيق أحد هذه الوجوه على المعنى المنسبق إلى أذهانهم اجتهاد منا، لا أن المتبادر هو المعنى بما له من الوجه حتى ينفعنا،[7] اینکه بگوییم در نزد شارع برای این معنای صحیح وضع شده، برای ما ثابت نیست. پس دلیل اول قائلین به وضع صحیح تبادر شد.

برای صحت تبادر، مرحوم محقق اصفهانی 3 قید فرمودند:

قید اول این است که حقیقت شرعیه معنا داشته باشد و قائل به آن باشیم، که گفتیم قائل هستیم.

قید دوم این است که تبادر مستند به حاق لفظ باشد، که صاحب حاشیه گفت علی القاعده مسبب، منصرف و مستند به حاق لفظ است.

قید سوم حصول تبادر در زمان شارع است، که گفتند ثابت نیست. حداکثر، استعمال در زمان شارع را می‌فهمیم. اگر کسی بگوید شارع بعد از وضع اولی لغوی، یک وضع ثانوی داشته، صلات یک معنای لغوی ابتدایی داشته، اما یک وضع ثانوی هم در زمان شارع داشته، اگر ما گفتیم شارع گفته الصلات اوله التکبیر و آخره التسلیم، قید و قیودش را بیان کرده و گفته به نظر من نماز مثلاً این 30 جزء و 10 شرط را دارد، این می‌شود یک وضع جدید. وضع در معنای لغوی را کنار می‌گذاریم، اما وضع جدید شرعی دارد. اما شما حداکثر، استعمالاتش را می‌فهمید. ما می‌بینیم هر زمان قرینه‌ای نیامده، مربوط به صلات صحیح می‌شود. پس صلات بدون قرینه، صلات صحیح است. به وضع لغوی کاری نداریم، بلکه به وضع به وسیله شارع کار داریم و شارع هم در معنای صحیح وضع کرده باشد.

 


[1] حواشي ‌المشكيني علی الكفاية، مشکیني، الميرزا ابوالحسن، ج1، ص182.
[2] نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج1، ص88.
[3] بحوث في علم الأصول، الهاشمي الشاهرودي، السيد محمود، ج1، ص209.
[4] هداية المسترشدين، الرازي، الشيخ محمد تقي، ج1، ص102.
[5] هداية المسترشدين، الرازي، الشيخ محمد تقي، ج1، ص102.
[6] نهاية الدّراية في شرح الكفاية، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج1، ص122.
[7] نهاية الدّراية في شرح الكفاية، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج1، ص122.