1402/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ / وضع / اسماء اشاره، ضمائر و موصولات
کلام ما در بحث وضع به وضع مبهمات میرسد یعنی اسماء اشاره، ضمائر و موصولات که در معنای خود دارای ابهام هستند.
اقوال در مسأله
نظریه مشهور: در اینها وضع عام موضوع له خاص و مستعمل فیه هم خاص هستند. (وضع یعنی المعنی المتصور اولاً) مثلاً هو برای مفرد مذکر غایب است و انت برای مفرد مذکر حاضر است، هذا برای مشار الیه مفرد مذکر است، الذی برای مفرد مذکری است که نیاز به صله و بیان دارد.
اول کلی مفرد مذکر در نظر گرفته میشود در هذا، الذی، هو و .... اما موضوع له خاص است، یعنی المعنی الموضوع له اللفظ خاص است، یعنی وضع شده الذی برای معنای این آقایی که به آن الذی گفته شده است. تبعا وقتی موضوع له خاص باشد مستعمل فیه هم خاص است، فرد خارجی که به او اشاره شده است موصول را از ابهام خارج میکند.
نظریه تفتازانی: وضع در مبهمات وضع عام موضوع له عام مستعمل فیه خاص است. المعنی المتصور اولاً عام است که مفرد مذکر است سپس موضوع له نیز عام است که همان مفرد مذکر است اما مستعمل فیه خاص است یعنی معنایی که لفظ هذا در آن استعمال میشود زید خارجی است.
انا برای کلی متکلم وحده است و برای همان هم وضع شده ولی در مقام استعمال مختص به متکلم خاص میشود.
نظریه سوم (مرحوم آخوند): لحاظ آلیت و استقالیت از معنای آنها خارج است و مربوط به مقام استعمال است و وضع عام موضوع له عام و مستعمل فیه هم عام است پس هذا یا هو: کلی مفرد مذکر تصور شده سپس لفظ برای آن وضع شده و مستعمل فیه هم عام است و هو در همان معنای کلی استعمال میکنیم. مبهمات در مقام استعمال آلی هستند و ابهام در حالی که اسم جنس در مقام استعمال مستقل است و ابهام ندارند.
اشاره و صله و تخاطب از معنای اسم اشاره و ضمیر و موصول خارج است و ربطی به معنای اسم اشاره ندارد و مربوط به مقام استعمال است نه سه مرحله قبل.
در هذا یک نحوه حضوری شرط است و یا در هو یک نحوه آشنایی قبلی شرط است. ولی این موارد را از باب غایت میدانند و مفرد مذکر باید حاضر باشد (و أنَّ تشخصه انما نشأ من قبل طور استعمالها حیثان اسماء الاشاره وضعت لیشار بها الی معانیها و کذا بعض الضمائر و بعضها لیخاطب به المعنا و الاشاره و التخاطب یستدعیان التشخص[1] )
اشکالی که شده این است که آیا زید با هذا یکی است؟ خیر و یا رجل که عام است با هذا یکی است؟ در هذا در واقع نوعی اشاره است در هو نوعی آشنایی قبلی نهفته است و این اشاره و آشنایی داخل در معنا هستند نه اینکه فقط زمان استعمال حاضر شوند و از لوازم استعمال شوند. هذا را کلی مفرد مذکر مشار الیه کلی نمیدانیم بلکه در مفرد مذکر مشار الیه خاص استعمال میشود، اگر موضوع له هم عام باشد یقیناً مستعمل فیه خاص است.
وضع عام است اما موضوع له خاص است و مستعمل فیه هم خاص است.
دیدگاه چهارم
بیان آیت الله بروجردی و امام خمینی
تمام موصولات و اسماء اشاره از قبیل معانی حرفیه اند، هذا و امثاله برای نفس اشاره وضع شدند، به گونهای که مفرد مذکر از مدلول لفظ خارج است، این اشاره گاهی به مفرد و گاهی به جمع است.
انسان در ابتدا با انگشت اشاره میکرده است، و سپس در اثر پیشرفت تمدن هذا جانشین اشاره شد و هذا جانشین اشاره با انگشت است، همانگونه که در اشاره افراد و تذکیر و تأنیث در نظر نیست، این همان معنای اشاره است.
ابن مالک هم در الفیه به همین معنا اشاره کرده است، هذا لمفرد مذکر اشر، پس معنایی ندارد و هذا برای نفس اشاره است و معنای مفرد مذکر از آن خارج است بلکه شبیه حرف هستند در اینکه اشاره به مشار الیه نیاز دارد پس مجبوریم مشار الیه برای آن در نظر بگیریم.
اشکال
اگر هذا برای نفس اشاره وضع شده است، پس چرا وقتی استعمال میشود معانی دیگری نیز میفهمیم از جمله مفرد و مذکر بودن پس برای نفس اشاره وضع نشده بعلاوه اینکه اگر هذا معنای حرفی باشد نباید مبتدا و خبر واقع شود در حالی که هذا مبتدا و خبر واقع میشود پس معنایی جزئی و اسمی دارند.
بیان مرحوم امام
مبتدا در هذا زید شخص خارجی است که توسط هذا حاضر شده است.
اشکال
ما در عالم جملهای نداریم که بخشی از آن در لفظ باشد و بخشی از آن در خارج باشد.