1402/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات علم اصول / فلسفه علم اصول / مسأله اول: تعریف علم اصول / بررسی تعریف مشهور
کلام ما در تعریف مشهور از علم اصول بود: علم به قواعد ممهده برای استنباط حکم شرعی کلی.
اشکال عدم جامعیت افراد تعریف بیان شد. اشکال عدم مانعیت اغیار ادامه داشت و در قواعد فقهیه بیان شد.
اشکال کردند که تعریف علم اصول شامل برخی از مسائل علم رجال و حدیث و غیره میشود: مثل قاعده وثاقت رواة خبر، و یا مسائل علم لغت مثل معنای کلمه صعیذ شامل مطلق وجه الارض میشود پس تیمم واجب است بر مطلق وجه الارض باشد پس تعریف علم اصول شامل مسائل علم رجال و لغت هم شد و مانع اغیار نیست.
باید قیدی به تعریف اضافه کرد؛ بله مسأله اصولی در طریق استنباط است اما شرط اصولی بودن این است که در کبرای قیاس اصولی واقع شود، اما دو مثال فوق که مسائل علم رجال و لغت بود در صغرای قیاس استنباط واقع میشود؛ مدلول صیغه امر و نهی و مفهوم و عام و خاص و ملازمات عقلیه و امثالهم در کبرای قیاس استنباط قرار میگیرد.
هذا خبر ثقة (مسأله علم رجال در صغرا استفاده شده پس اصولی نیست)
خبر ثقه حجة (حجیت اصولی است
پس حکم استفاده شده از آن حجت است.
الصعید معناه کذا
و یجب التیمم علی هذا المعنا
پس یجب تیمم علی مطلق وجه الارض
پس تعریف مشهور مانع اغیار شد با اضافه قید القواعد اللمهده فی کبری القیاس لاستنباط الحکم الشرعی الکلی.
مناقشه نائینی به خودشان: اگر این قید را اضافه کنیم تعریف جامعیت افراد خود را از دست میدهد، مثل مباحث الفاظ مدلول صیغه امر و نهی، امر دال بر وجوب است و صیغه نهی دال بر حرمت است در صغرای استنباط قرار میگیرد.
مثلاً: هذا صیغه امر؛ ظاهر فی الوجوب (در صغرا قرار گرفت حال آنکه از مباحث علم اصول است)؛ و کل ظهور حجة.
پس ظهور صیغه امر در وجوب حجة است.
مرحوم آیت الله خویی پاسخ محقق نائینی را به صورت دیگر تقریب میکنند: ما نمیگوییم مسأله اصولی باید در کبرای قیاس استنباط واقع شود بلکه میتواند صغرای قیاس هم واقع شود؛ مسأله اصولی مسأله ای است که وقتی در صغرای استنباط واقع شد نیاز به کبرای اصولی نباشد.
مسأله اصولی یا صغری و یا کبری مسأله استنباط است. اما اگر صغرایی واقع شد که نیازمند کبرای اصولی باشد دیگر مسأله اصولی نیست.
وثاقت راوی همیشه باید در کنار مسأله دیگری باشد و آن حجیت خبر ثقه است که اصولی است پس وثاقت راوی چون صغرایی استقلالی نیست مسأله اصولی نیست.
لفظ صعید صغرایی است که باید به کبرای اصالة الظهور ضمیمه شود و استقلالا استفاده نمیشود پس مسأله اصولی نیست.
اما ظهور صیغه امر در وجوب: حجیت ظهور امری بدیهی است و نیاز به چنین بحثی نداریم لذا در قیاس استنباط حکم شرعی فقط ظهور در وجوب صیغه امر را نیاز داریم.
جملة الشرطیه ظاهرة فی المفهوم هم نیازی به حجیت ظهور ندارد.
اگر کبری بدیهی باشد واسطه محسوب نمیشود.
در استلزامات عقلیه هم ما دو احتمال دارم: امر به شیء مقتضی نهی از ضد هست و یا نیست، اگر مقتضی نهی از ضد نباشد نیاز به مسأله اصولی دیگر نداریم (امر به ازاله مقتضی نهی از ضد اگر نباشد دیگر نهی نیست که از آن بحث شود)، پس حال که در یک فرض آن نیازی به کبری نداریم مسأله اصولی است.
تعریف جدید آیت الله خویی بیان شد: اگر نیاز به ضمیمه کردن کبرای اصولی نداشتیم مسأله اصولی خواهد بود (گاهی بخاطر بداهت نیاز نداریم و گاهی بخاطر یک فرض مطلب نیازی نداریم).
فرق شما مایز حقیقی نیست (ثبوتا خوب است اثباتا پشتوانهای ندارد).
عدم نیاز به کبرای اصولی مراد شما چیست؟ اگر هیچگاه نیاز به کبری ندارند تعریف دیگر جامع افراد نیست و خیلی از افراد از تحت تعریف خارج میشود مثل مسأله حجیت خبر نیاز به تشخیص ظهور دارد.