1402/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات علم اصول / فلسفه علم اصول / ارتباط فلسفه و علم اصول
یکی از مباحث مقدماتی بحث فلسفه علم اصول و ارتباط آن با فلسفه وکلام است.
فلسفه علم یعنی مطالعه بیرونی به هر علم و مجموعه مسائل آن، و این مهم در تاریخ آن دانش و مبادی تصوری و تصدیقی آن دانش و روش شناسی آن دانش و ارتباط آن دانش و سایر دانشها نمود پیدا میکند.
فلسفه و علم اصول
منطق و علم اصول
کلام و علم اصول
تاریخ و علم اصول
حدیث و علم اصول
نکته: برخی از آقایان فلسفه هر علم را مبادی فلسفی علم مینامند در حالی که ما عرض کردیم یکی از آثار مبادی علم اصول، مبادی فلسفی است و منحصر در مبادی فلسفی نیست.
در نگاه تاریخی ابتدا مباحث الفاظ مطرح شد سپس مباحث اصول عملیه مطرح شد و سپس مباحث حجج بیان شد. مرحوم شیخ انصاری بحث حجج را گسترش داد و قبل ایشان به این گستردگی نبود. شیخ با تقسیمی ساده حالات مکلف را به تکلیف به قطع و ظن و شک تقسیم کرد و بر همین اساس مباحث را بیان کردند. برخی از فضلا میگویند شیخ باید مباحث الفاظ را بعد از حجیت بیان میکرد، اما بنده عرض میکنم مباحث الفاط مقدم بر حجیت است و صغری در مباحث الفاظ بحث شود و کبرای آن در مباحث حجیت اثبات شود.
در علم اصول در نتیجه به تکلیف آحاد ختم میشود و علم اصولی دیگر به نظامات سیاسی میپردازد؛ اصولی که به نظامات بحث میکند میزانش با اصول فقه یکی است و تفاوت آنها در نوع ورود به بحثهاست.
تاریخچه
چگونگی
نوع تأثیر فلسفه در علم اصول
ضرورت ارتباط فسلفه واصول
مرحوم آخوند چهارماه نزد ملاهادی سبزواری و هجده ماه نزد ملأ حسین خویی فلسفه آموخت. و برخی آخوند را فیلسوف نمیدانند. در کفایه 76 قاعده فلسفی در 170 بخش مطرح کرده است (هندسه معرفتی محقق خراسانی در کفایه الاصول توسط بنده نگارش شده که مبانی ادبی و کلامی و فلسفی و منطقی اصولی پیشینی را توضیح دادم و در کفایه تطبیق دادم اما به چاپ نرسیده است).
مرحوم آخوند کفایه را اینگونه نگاشتند که فهم کفایه متوقف بر آن مبانی است، یادگیری فلسفه نیاز نیست بلکه استاد هر کجا نیاز باشد آن قاعده را بیان میکند، البته برخی مبانی فلسفی که آخوند بیان کردند با اصطلا فلاسفه متفاوت است و در برخی موارد خود فلاسفه آن مبنا را اصل مسلم نمیدانند. مثلاً ایشان از قاعده الواحد استفاده کردند، و یا در اجتماع امر و نهی اصاله الوجود و ماهیه را بحث کردند.
1. فلسفه در اصول نباید مطرح شود همچنان که تا قبل از مرحوم آخوند فلسفه در علم اصول نطرح نبوده است و استنباط احکام انجام میشده.
2. باید فلسفه در اصول مطرح شود و مرحوم آخوند و محقق اصفهانی در نهایة الدرایه این عمل را انجام دادند.
3. تا توانستند از دخالت فلسفه جلوگیری کردند ولی در برخی موارد این دخالت صورت گرفته و از جمله افراد این دیدگاه مرحوم امام خمینی هستند، علامه طباطبایی و آیت لله خویی هم چنین دأبی داشتند.
دیدگاه سوم دیدگاه اصوب است و ما برای رسیدن استنباط نیاز به دخالت فلسفه به اصول نداریم.
امام خمینی: کتاب و سنت بر پایه عرف بنا شده و تبعا ورود مباحث فلسفی در اصول باعث ساختار شکنی در مرز علوم میشود.
شهید صدر: ترویج مباحث فلسفی در علم اصول و در حوزه شیعی بخاطر فعالیتهای ملاصدرا است لذا بحث اصالة الوجود و ماهیت در اجتماع امر و نهی بیان شد و تعلق اوامر و نواهی به طبایع نیز از آن دست بحثهاست.
بیان استاد: قبل از ملاصدرا هم چنین دخالتی بوده است.
شهید صدر: فلسفه نقش عمده در تحولات اخیر علم اصول داشته و در گسترش اصول پس از وحید بهبهانی نقش به سزایی داشته است (شهید مطهری در شرح منظومه جلد 9 صفحه 475 و آقای ابوالقاسم گرجی در مقاله تأثیر منطق در علم اصول به تعاملهای فلسفه و اصول پرداختهاند).
شهید صدر متولد 1353 ه.ق و در 1400 قمری شهید شدند، ایشان در فقه و اصول و تاریخ و حدیث و فلسفه آثاری دارند و چهار کتاب مهم ایشان حلقات و بحوث و معالم الجدیده و اسس المنطقیه و فلسفتنا میباشد.
ایشان نیاز به اصول را لازمه استنباط میدانند، چون از عصر ائمه و نصوص فاصله گرفتیم حال آنکه کتب فتوایی عصر حضور متن حدیث بوده است. در ابتدا محدثین استنباط میکردند و سپس علم فقه تولید شد و سپس نیاز به قواعد اصولی مطرح شد.
ایشان سه عصر برای علم اصول بیان میکنند: عصر تمهیدی: این عصر از ابن عقیل تا ظهور شیخ طوسی بود. عصر دوم اصل علم است که از شیخ طوسی شروع شد و تا شهید اول ادامه داشت. عصر سوم عصر کمال علم اصول است که از وحید بهبانی شروع و تا هم اکنون ادامه دارد.
اما تأثیر فلسفه در علم اصول: اخباریها آمدند علم اصول را نفی کردند و شش عامل سبب ظهور اخباری گری شد، عقل را در معرض خطا دانستند، محقق استرآبادی در فوائد المدنیه علوم بشری را ناشی از قضایای حسی هستند و برخی از علوم مثل مباحث ماوراء الطبیعة حسی نیستند و ما فقط به نوع اول اعتماد میکنیم نه نوع دوم. استرآبادی هم عصر فرانسیس بیکن متوفای 1626 میلادی بوده و این آقا بنیان گذار تجربه محوری در اروپا بوده و مبانی فکریشان شبیه هم است. از زمان استرآبادی که گذشت اصولیون مقابل اخباریها قد علم کردند و از مباحث فلسفی در اصول استفاده کردند (حال آنکه در زمان رکود اصول هم اصولیونی بودند مثل فاضل تونی، سید حسین خونساری، محمد حسن شیروانی، جمال الدین خونساری، سید صدر الدین قمی بودند و از اصول دفاع میکردند.)
1. پژوهشهای تطبیقی در فقه
2. علم کلام
3. علم فلسفه
4. شرایط و مناسبات عینی
5. عوامل زمانی
البته علم اصول در فلسفه نقش داشته و سردمداران فلسفه اخیر نگاهی احساسی و تعبدی دارند و کلمات فلاسفه قبل را تعبدا قبول میکنند حال آنکه کلمات بزرگان فلاسفه تعبدی محض نیست و قابل نقد و بررسی است و اصول به مشکلات فلسفه هم پرداخت.
به نظر میرسد برای رسیدن به استنباط نیاز به فلسفه نداریم الا آن واقعی که مرحوم امام و آیت الله خویی از آن استفاده کردند اما همانند آخوند و محقق اصفهانی در نهایة الدرایه نیازی به استفاده از فلسفه برای رسیدن به اصول نیست و استاد ضمن بحث آن قاعده را شرح میدهد.
شرح منظومه ملأ هادی سبزواری و یا بدایة الحکمه علامه طباطبایی برای آشنایی با فلسفه کافی است که همین مقدار هم در اصول نیازی نیست.
آیت الله اشرفی: فقه امام در نجف که بود امام میفرمود: طلبهها بلند شوید به سمت بازار ببینید عرف چه میگوید.