1402/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقدمات علم اصول / اهمیت علم اصول / موسس علم اصول
مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان برای روز اول سال دعایی نقل میکنند:
اللَّهُمَّ أَنتَ الْإِلَهُ الْقَدِیمُ وَ هَذِهِ سَنَةٌ جَدِیدَةٌ فَأَسْأَلُک فیها الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّیطَانِ * وَ الْقُوَّةَ عَلَی هَذِهِ النَّفْسِ الْأَمَّارَةِ بِالسُّوءِ وَ الاِشْتِغَالَ بِمَا یقَرِّبُنِی إِلَیک یا کرِیمُ * یا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکرَامِ[1]
در این سال جدید میخواهم از شر شیطان در امان باشم و در مقابل نفس اماره توان مقابله داشته باشم و مشغول به اموری شوم که سبب تقرب به تو شوم.
امور علمی میتواند وسیله تقرب الی الله باشد از آنجا که وظیفه ما اجتهاد است و به دلیل آیه نفر تفقه در دین که منحصر در فقه و اصول نیست و شامل عقائد میشود مجتهد شویم.
ان شاء الله با این نیت و با استمداد از آقا علی بن موسی الرضا و امام زمان بحث را شروع میکنیم و ان شاء الله خداوند به ما کمال توفیق را عنایت بفرماید.
بحمد الله دورهای که از کتاب تعادل و تراجیح شروع کردیم سپس اصول را تمام کردیم امروز از ابتدای اصول بحث را آغاز میکنیم.
در بحث ما از کتب متعددی استفاده میکنیم که تشتت ایجاد نشود؛ بنای ما این است که نظر شیخ، مرحوم آخوند، محقق نائینی، محقق عراقی و محقق اصفهانی و سپس آیت الله خویی و مرحوم امام را بیان میکنیم و سپس مطالب شهید صدر و منتقی الاصول را بیان میکنیم.
نکات قبل از ورود به بحث (کما اینکه در منتقی الاصول این مطالب بیان شده و در بین بزرگان آیت الله هاشمی شاهرودی به این مقدمات اشاره کردند.)
اصول جمع اصل بمعنای پایه و اساس است، به علم اصول، اصول گفته میشود: چون آنچه که پایه و اساس علم فقه است.
مرحوم سید مرتضی در الذریعه جلد 1 صفحه 7 میفرمایند[2] : إعلم أن الکلام فی أصول الفقه إنما هو علی الحقیقة کلام فی أدلة الفقه یدل علی أنا إذا تأملنا ما یسمی بأنه أصول الفقه، وجدناه لا یخرج من أن یکون موصلا إلی العلم بالفقه أو متعلقا به وطریقا إلی ما هذه صفته، وإلاختبار یحقق ذلک.
پایه و اساس رسیدن به فقه اصول است.
ولا یلزم علی ما ذکرناه أن تکون الادلة والطرق إلی أحکام فروع الفقه الموجودة فی کتب الفقهاء أصولا للفقه، لان الکلام فی أصول الفقه إنما هو کلام فی کیفیة دلالة ما یدل من هذه الاصول علی الاحکام علی طریق الجملة دون التفصیل.
ما به ادله اصول نمیگوییم، بر فرض مثال روایات منزوحات بئر اصول نیستند، خبر واحدی که دلیل است اصول نیست و این کار عمل فقه است. مراجعه به دلیل و استظهار از آن مخصوص علم فقه است. بلکه بحثهای فی الجمله ای علم اصول است.
محقق اول صاحب شرایع و معارج الاصول دایی علامه حلی است. ایشان در معارج همین معنای علم اصول را بیان میکنند:[3]
فالاصل فی الاصل : هو ما یبتنی علیه الشیء ویتفرع علیه
والفقه: هو المعرفة بقصد [المتکلم]، وفی عرف الفقهاء: هو جملة من العلم بأحکام شرعیة عملیه مستدل علی أعیانها.
ونعنی بالشرعیة: ما استفیدت بنقل الشریعة لها عن حکم الاصل ، أو باقرار الشریعة لها علیه
وأصول الفقه فی الاصطلاح هی: طرق الفقه علی الاجمال.
صاحب منتقی الاصول در جلد اول صفحه 7 میفرمایند: ان علم (أصول الفقه) فی المصطلح الحوزوی یعنی به: مجموعة من المسائل یقع علیها ـ بالدرجة الأولی ـ ثقل علم (الفقه)، أی: اثبات الوظائف الشرعیة العملیة للمکلفین. ولا ضیر إذا اکتفینا ـ فی هذا المجال ـ بهذا المقدار فی تعریف العلم، حیث لا یتطلب منا الموقف تحدیده بالدقة، بل هو ما یتکفله الکتاب نفسه اذن فعلم (أصول الفقه) ـ فی الحقیقة ـ من العلوم الالیة لعلم (الفقه)، رغم أنه ـ فی نفسه ـ یمثل مرتبة سامیة من المعرفة بلغها الادراک البشری عبر تاریخه الطویل.
تمام فقهای اسلام حتی اخباریون به نوعی معتقد به علم اصول فقه هستند، غیر اخباریون که مستقلاً بحث کردهاند و خود اخباریون در مقدوه کتب فقهی به علم اصول فقه پرداختند.
صاحب حدائق به آنها اشاره کرده است. صاحب حدائق اخباری میانه رو است و تمایلاتی به علم اصول دارد و از آن استفاده میکند.
مثلاً در بحث رضاع دلیل خبر واحد دارند، که سندا و دلالة به آن میپردازند. پس تمام اصولیان نیاز به علم اصول را مستقلاً و اخباریون در ذیل بحث مطرح کردند (خبر واحد به نحو حجیت مطلق نوعی قول اصولی است.)
فقه در لغت: فهم عمیق و دقیق.
اصطلاح: علم به احکام شرعی از ادله تفصیلی. یک به یک آیات و روایات و سیره متشرعه و دیگر ادله را مورد نقاش قرار میدهیم.
اهل سنت اولین مؤسس اصول را شافعی میدانند؛ شافعی متولد 150 است و متوفای 204، فخر زاری میگوید: نسبت شافعی به علم اصول مثل ارسطو به علم منطق است و مانند نسبت خلیل بن احمد به علم عروض است.
ابن خلدون (متاسفانه علی رغم تاریخ معروف وی منحرف است و در مقدمه تاریخش احادیثی درباره حضرت مهدی را انکار میکند در حالی که بن باز مفتی اعظم وهابیت میگوید احادیث درباره مهدی مستفیض بلکه متواتر است) در مقدمه تاریخ میگوید: اولین کاتب علم اصول شافعی است و در رساله مشهوری در اوامر و نواهی دارد.
اولین از امامان چهار گانه اهل سنت ابوحنیفه متولد 80 و متوفای 150 است. بعد از او مالک بن انس متولد 93 متوفای 179 است. بعد از او شافعی است که عرض شد و بعد از او احمد بن حنبل متولد 164 و متوفای 241 است. به نظر ما طبق بیان بزرگان اولین مؤسس علم اصول بمعنای دقیق و واضح آن آقا امام باقر و آقا امام صادق علیهما السلام هستند.
آیت الله سید حسن صدر کتابی خواندنی به نام تأسیس الشیعه الکرام لاصول الاسلام دارد. جرجی زیدان کتابی نوشت و در تاریخ و آداب اللغه العربیه گفت شیعه طایفهای کوچک بود که آثار قابل اعتنایی نداشت و الان شیعهای در دنیا وجود ندارد، مرحوم سید حسن صدر، آقا بزرگ طهرانی و مرحوم کاشف الغطاء پاسخی بر علیه وی نوشتند. سید حسن صدر کتاب فوق را نوشت و آقا بزرگ طهرانی الذریعه الی تصانیف الشیعه را نوشت و مرحوم کاشف الغطاء نقدی بر آن کتاب نوشت. کتاب تأسیس الشیعه در سال 1328 ه.ق نگارشش پایان یافت که در صرف و نحو و لغت شناسی و بیان و بدیع و عروض و شعر تاریخ و سیره، حدیث و علوم آن و فقه و اصول و قرآن مؤسسین شیعه آن را نام میبرد. اولین مؤسس اصول را هشام ابن حکم را معرفی میکند که رسالهای در باب الفاظ دارد.
امام باقر و امام صادق علیهما السلام قبل از ولادت شافعی شهید شدند. کتاب اصولی هشام بن حکم قبل از سال 148 نوشته است؛ لذا کتاب هشام بن حکم و یونس بن عبد الرحمن مقدم بر کتاب اصول شافعی است.
هشام رسالهای در باب الفاظ دارد و یونس بن عبد الرحمن رسالهای در باب تعادل و تراجیح دارد.