1401/09/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه دهم / استصحاب حادثین (معلوم التاریخ و مجهول التاریخ)
کلام ما در تنبیه دهم استصحاب بود نسبت به یک معلوم التاریخ و یک مجهول التاریخ.
در مثل مجهول التاریخ چهار حالت متصور است، دو حالتش که متفرِّع بر وجود بود، حال چه به مفاد کان ناقصه و چه به مفاد کان تامه، عرض کردیم در صورت اول که به مفاد وجود محمولی یعنی کان تامه باشد استصحاب عدم تقدم جاری میشد، در صورت دوم که اثر شرعی مترتب بروجود نعتی باشد استصحاب جاری نمیشد، اما صورت سوم که بحث امروز ماست، با مثالی بیان خواهم کرد.
مثال: تقسیم ترکه روز شنبه بوده است و پسر این آقایی که مرحوم شده است کافر بود و اسلام آورد و نمیدانیم اسلامش روز جمعه بوده تا ارث ببرد یا رو یک شنبه بوده تا ارث نبرد.
در قالب این مثال صورت سوم این است که اثر مترتب بر عدم نعتی باشد، یعنی اسلام وارثی که متصف به عدم بوده است تا روز شنبه، اینجا اگر بخواهیم استصحاب جاری کنیم میگوییم این وارث مسلمان نبوده، نبوده، نبوده، تا روز شنبه، پس اسلامش تا روز شنبه که تقسیم ترکه هست محقق نشده است، اینجا علی القاعده باید استصحاب جاری بشود، اما مرحوم شیخ و آخوند میفرمایند این جا استصحاب جاری نمیشود لعدم وجود حالةٍ سابقةٍ متیقَّنة، زیرا شما میگویید کان اسلام الوارث متصفا بالعدم، لیس اسلام الوارث موجودا الی یوم السبت، لیس، لیس، لیس تا رزو سبت، اما این دو بزرگوار میگویند حالت سابقه ندارد.
چرا حالت سابقه متیقنه نداشته باشد؟ چهارشنبه یقینا کان اسلام الوارث غیر متحققٍ، پنج شنبه کان اسلام الوارث غیر متحققٍ، جمعه کان اسلام الوارث غیر متحقق تا شنبه، پس چرا شما میگویید حالت سابقه متیقنه ندارد، یک زمانی بوده که اسلام وارث متصف به عدم بوده، تا روز شنبه که روز تقسیم ترکه هست ما این را ادامه میدهیم و امتدادش میدهیم و کما کان اتصاف به عدم در آن جاری میشود. عرض حقیر این است، اینکه مرحوم شیخ و مرحوم آخوند میفرمایند حالت سابقه متیقنه ندارد اتفاقا حالت سابقه متیقنه علی الظاهر و الله العالم دارد.
این صورت سوم بود که عدم نعتی بود. صورت چهارم عدم محمولی یا به تعبیر دیگر لیس تامه است. در این صورت مثل عدم موت الوارث الی حین موت المورِّث، عدم تحقق، خود این عدم تحقق لم یکن اسلام الوارث حین تقسیم الترکه، لم یکن، کان تامه دارد، لم یکن اسلام الوارث حین تقسیم الترکه.
اینجا میفرمایند نسبت به مجهول التاریخ استصحاب جاری میشود، مجهول التاریخ اسلام الوارث است، یک زمانی بوده است که این وارث مسلمان نشده، نشده، ادامه میدهیم این عدم اسلام وارث را و میآوریم میرسانیم به زمان تقسیم ترکه، پس وارث که مجهول التاریخ است اسلامش، این مجهول التاریخ را استصحاب جاری میکنیم، آن را میکشانیم تا زمان مجهول التاریخ، این آقای وارث تا زمان تقسیم ترکه مسلمان نشده بود، پس در مجهول التاریخ که استصحاب جاری میکنیم اما در مجهول التاریخ به این خاطر استصحاب را جاری میکنیم که یک شبهه ای قبلا بود که انفصال پیدا کند بین زمان یقین و شک، اگر انفصال بین زمان یقین و شک بشود، استصحاب جاری نمیشود.
در ما نحن فیه، در مجهول التاریخ بین زمان یقین و شک فاصله ایجاد میشود؟ میگویند نه. اینجا چون قبلا بنده خدا مسلمان نبوده است، نبوده است، میرسانیم آن را تا زمان تقسیم ترکه، در اینجا انفصالی ایجاد نشد، ما عرض کردیم احتمال انفصال هست، زیرا جمعه هنوز تقسیم ترکه نبوده است، در مثال ما تقسیم ترکه شنبه بوده است، عدم تحقق اسلام پنج شنبه بوده است و جمعه هم بوده و میرسد تا شنبه، اینجا میگویند فاصله نشده است اما بنده عرض میکنم یک طرف احتمال این نیست که اسلام روز یک شنبه بوده؟ اگر اسلام روز یکشنبه بوده است آیا فاصله ای بین اسلام و حالت سابقه عدم اسلام افتاده است یا نه؟ فاصله افتاده است و آن تقسیم ترکه است، پس یک احتمال فاصلی بین حالت سابقه و لاحقه میدهیم.
جواب عرض بنده این است که ما نمیخواهیم فاصل بین احتمال اسلام و اسلام را در نظر بگیریم، ما میخواهیم فاصل بین احتمال اسلام را با تقسیم ترکه در نظر بگیریم و میگوییم بین عدم اسلام با تقسیم ترکه هیچ فاصلی وجود ندارد، زیرا بین عدم اسلام و تقسیم ترکه فاصلی نیست، عدم اسلام میآید و میرسد تا روز شنبه، هیچ فاصلی بین آن دو نیست، لذا استصحاب در مجهول التاریخ که اسلام باشد جاری میشود، اما سوال، چرا در معلوم التاریخ استصحاب جاری نمیشود؟
مرحوم آیة الله خویی میفرمایند اگر قرار باشد استصحاب جاری بشود، استصحاب به لحاظ معلوم التاریخ است، مثال ما قسمت بود، استصحاب عدم قسمت. ایشان میفرمایند این استصحاب عدم قسمت را اگر به لحاظ عمود زمان بخواهیم جاری کنیم یک جور است و به لحاظ اسلام بخواهیم جاری کنیم به نحوی دیگر است، این عمود زمان را الان نمیگفتند بهتر بود، اما چون فرمودند ما هم میگوییم، ما در صورت چهارم که یک معلوم التاریخ و دیگری مچهول التاریخ است به مفاد لیس تامه یا عدم محمولی گفتیم استصحاب در مجهول التاریخ جاری میشود، اما در معلوم التاریخ تارةً بلحاظ عمود زمان این معلوم التاریخ یعنی قسمت را میسنجیم، أخری به لحاظ حادث دیگر که در مثال ما اسلام باشد.
آیة الله خویی میفرمایند لا شک بللحاظ المذکور، لحاظ مذکور یعنی استصحاب عدم قسمت به لحاظ عمود زمان، ایشان میگویند شکی در این نداریم، یقین داریم تا قبل ازشنبه که تقسیمی نبوده است و شنبه هم یقین داریم که تقسیم شده است، یک شنبه هم آثار تقسیم بر آن بار میشود، پس استصحاب عدم قسمت به لحاظ عمود زمان جاری نمیشود. اما استصحاب عدم قسمت نسبت به آن حادث دیگر که اسلام است، اما انه لا یجری بلحاظ الإسلام فإعتبار أنه بللحاظ المذکور یکون مجهول التاریخ، وقتی که ما تقسیم ترکه را میخواهیم با اسلام بسنجیم، در واقع تقسیم ترکه هم میشود مجهول التاریخ، تقسیم الترکه که روز شنبه بوده است.
چرا میگویید مجهول التاریخ است؟ ایشان میگویند نسبت به زمان معلوم التاریخ است که روز شنبه بوده اما بالقیاس الی الإسلام فهی مجهولة التاریخ، این تقسیم ترکه آیا مقدم بر اسلام است؟ نمیدانیم، مؤخر از اسلام است؟ نمیدانیم، مقارن با اسلام است؟ به ظاهر میدانم که تقسیم ترکه روز شنبه بوده است اما در واقع وقتی نسبت سنجی کردیم بین تقسیم ترکه و اسلام پس معنایش این است که ما واقعا تقسیم ترکه را هم نمیدانیم، تحقق تقدم التقسیم او تحقق تأخر التقسیم، لیس ناقصه را میگوییم، لیس تحقق تقدم التقسیم، أو لیس تحقق تأخر التقسیم.
لذا مرحوم آیة الله خویی میفرمایند و علیه یکونان معا، مصداقا لمجهولی التاریخ، با هم که میسنجیم میشوند مصداق برای مجهول التاریخ اما تک تک که بسنجیم یکی شان معلوم التاریخ هست و یکی شان مجهول التاریخ، تقسیم الترکه معلوم التاریخ است، مجهول التاریخ اسلام وارث است.
زمانی که باهم میسنجیم در واقع هر دو بازگشت به مجهول التاریخ دارند، زیرا شما نمیتوانید بگویید تحقق تقدم اسلام الوارث، نه، میتوانید بگویید تحقق تأخر اسلام الوارث از تقسیم ترکه، نمیتوانیم بگوییم، پس بازگشت اینجا وقتی که این تقسیم ترکه شنبه را میسنجیم با اسلام وارث که نمیدانیم جمعه بوده است یا یکشنبه، چون اسلام وارث مردد است که چه زمانی هست، مجهول التاریخ بودن او سرایت میکند به تقسیم ترکه، تقسیم ترکه هم بالمعال به اعتبار اسلام وارث میشود مجهول و علیه یکونان معاً مصداقاً لمجهولی التاریخ و قد تقدَّم أنَّ الاستصحاب لا یجری مجهولی التاریخ لإحتمال الانفصال بین زمانین، در مجهولی التاریخ جاری نمیشود زیرا احتمال انفصال بین دو زمان را میدهیم.
مرحوم آیة الله خویی یک مطلبی دارند در صفحه 245 مصباح الاصول با این چاپ موسوعه ای که کل کتاب های ایشان را آوردند، ایشان میفرمایند اصلا چه کسی گفته است علی المبنا؟[1] چه کسی گفته است که در استصحاب لازم است زمان یقین و شک اتصال داشته باشند، این اول کلام است، میزان در استصحاب یقین فعلی داشته باشیم به حدوث و شک در بقاء، اگر ما یقین به حدوث داشتیم و شک در بقاء، همین مقدار معتبر است برای استصحاب و بیشتر از این هم معتبر نیست به تعبیر ایشان، و لا یعتبر فی جریان الاستصحاب کون زمان الحدوث معلوما بالتفصیل، لازم نیست زمان حدوث برای ما معلوم باشد زیرا آقایان به ما گفتند در این جا بین زمان یقین و شک فاصله است و تخلّل شده است.
ایشان میفرمایند ما علم داریم به حدوث طهارت و نمیدانیم طهارت در ساعت یک ظهر است یا دو یا سه. در طهارت که علم داریم اما مردد است اجمالا این بین سه ساعت، و شککنا فی بقائها اول الظهر مثلا، نمیدانیم که آیا این طهارت از ساعت یک و دو و سه شب ادامه پیدا کرد تا اول ظهر یا نه؟! اگر طهارت ادامه پیدا کرده باشد من میتوانم، نماز بخوانم، فهل یمکن المنع عن جریان الاستصحاب لعدم احراز زمان الوجود، کسی میگوید استصحاب را جاری نکنید چون ما زمان حدوثش را نمیدانیم؟! خیر، زیرا اگر زمان حدوث راندانیم بالاخره میدانیم طهارت چه زمانی حادث شده است؟! یا یک حاصل شده یا دو یا سه شب، من الان میخواهم نماز صبح یا نماز ظهر بخوانم، حالت سابقه آیا زمانش برای من معلوم است؟! معلوم نیست بالتفصیل اما چون بالاجمال معلوم هست، همین مقدار برای ما کافی هست زیرا چه ساعت یک باشد، دو یا سه باشد، این طهارت هر کدام از آن سه ساعت باشد بالاخره استصحابش میکنیم میآید تا نماز صبح یا تا نماز ظهر.
پس اینجا صادق است بگوییم تاریخ معلوم التاریخ است و سر از دو مجهول التاریخ در نمیآورد بلکه میشود دو تا معلوم التاریخ، یکی طهارت است که حاصل است قبل اذان ظهر یکی هم خود وقت نماز ظهر است، هردو میشوند معلوم التاریخ و با این بیان تقریبا امهات تنبیه دهم تمام میشود البته آقایان بحث هایی را هم ادامه داده اند که به نظر ما آن ها دخیل در اصل مطلب نیست و اگر عمری باقی بود ان شاء الله فردا تنبیه یازدهم را متعرض خواهیم شد.