1401/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه نهم و دهم
تحریر محل نزاع تنبیه نهم
کلام ما به تنبیه نهم از تنبیهات استصحاب رسید، نهمین تنبیه را ولو مرحوم شیخ مستقلا ذکر نکرده اند اما این تنبیه از لا به لای کلمات مرحوم شیخ به دست میآید، حاصل تنبیه، این است که مرحوم آقای آخوند فرمودند در استصحاب معتبر است که مستصحب یا حکم شرعی باشد یا موضوع دارای حکم شرعی، من وجوب صلاة را تا زماننا هذا استصحاب میکنم. استصحاب میکنم حیات زید را که استصحاب موضوع است تا الان، پس برداشتن از حساب بانکی و دادن به عیال به عنوان نفقه جایز است. این عیال چون شوهر دارد کماکان نمیتواند ازدواج کند. پس مستصحب تارةً حکم شرعی است و أخری موضوع دارای حکم شرعی، تا اینجا را قبلا هم بیان کردیم اما حرف جدید این است، اینکه حکم شرعی باشد یا موضوع دارای حکم شرعی باشد، این بقاءاً باید این گونه باشد اما حدوثا چه اینگونه باشد و چه اینگونه نباشد فرقی نمیکند. پس مستصحب بقاءاً حکم شرعی یا موضوع دارای حکم شرعی باشد.
اما دلیل مطلب این است که مرحوم آقای آخوند میفرمایند اینجا در شک در بقاء لا تنقض الیقین بالشک صادق است و ما هم در جریان استصحاب چیزی را که لازم داریم صحت و نقض یقین به شک است، نتیجه میگیریم اگر مثلا شک در وجوب تکلیف داشتیم استصحاب عدم تکلیف جاری میشود زیرا ولو در ازل تکلیفی نبوده است و جعلی نبوده است و قابل تعبد نبوده است اما بقاءاً منشأ اثر است. پس عدم تکلیف اصلا در ازل جعلی هم نبوده است تا تکلیفی هم باشد، پس استصحاب عدم تکلیف در حدوثش منشأ اثر نبوده است اما این استصحاب عدم تکلیف بقاءاً منشأ اثر هست. من الان مکلف به فلان تکلیف به دعاء عند رؤیة الهلال هستم یا نیستم، در ازل اصلا ثمره ای ندارد استصحاب کردن زیرا تکلیفی نبوده است اما بقاءاً چون تکلیف هست پس استصحاب عدم تکلیف بقاءاً منشأ اثر است و آن این است که نسبت به فلان عمل خاص من تکلیفی الان ندارم.
بیان مثال
گاهی استصحاب در موضوع جاری میشود البته اگر بقاءاً استصحاب در موضوع منشأ اثر باشد ولو حدوثا منشأ اثر نباشد. مثلا شک داریم که ولد تا زمان فوت پدر زنده بوده یا نبوده، یک پدر و پسر داریم و پدر در روز جمعه از دنیا رفته است و پسر به جبهه رفته است و ما خبری از او نداریم، آیا این پسر تا روز جمعه زنده مانده است یا قبل ازروز جمعه این پسر شهید شده است؟
اینجا استصحاب حیات ولد جاری میشود تا زمان فوت والد. ولو در زمان حیات والد این استصحاب ثمره ای نداشته باشد. یعنی پدر روز جمعه از دنیا رفته باشد، حیات پسر را تا روز جمعه استصحاب میکنیم، این استصحاب حیات پسر است بقاءاً یعنی این استصحاب تا امروز یعنی روز جمعه منشأ اثر است. ولو استصحاب بقاء زید حدوثا منشأ اثر نباشد. حدوثا یعنی از پانزده سال قبل تا امروز منشأ اثر نباشد، اما به اعتبار زمان بقاء که الان باشد و بعد از روز جمعه باشد استصحاب میکنیم حیات زید را و نتیجه میگیریم که زید از پدرش ارث میبرد.
آیة الله خویی میفرمایند این قانون، قانون متینی است که ملاک در جریان استصحاب بقاءاً هست ولو آن حکم یا موضوع حکم دارای اثر و ثمره نباشد، دلیل این است که ادله استصحاب ناظر به بقاء هستند و اصلا میگوید لا تنقض الیقین بالشک، یقین را با شکی که حادث شده است، نقض نکن. نگفته اند اصل حدوث یقین را نقض نکن.
مثلا وجوب اطاعت پدر در زمان حیات پدر بوده است، پدر در روز جمعه از دنیا رفت، اینجا بقاءاً باز استصحاب منشأ اثر نیست، یعنی از روز جمعه به بعدهم وجوب اطاعت پدر هست یا نیست؟ همه میگویند پدری نیست تا وجوب اطاعتش باشد، میشود سالبه به انتفاء موضوع، پس وجوب حیات پدر بقاءاً بعد از روز جمعه چون منشأ اثر نیست، در این مثال باز استصحاب جاری نمی شود، پس گاهی این استصحاب بقاءاً منشأ اثر است، استصحاب جاری میشود، ولو حدوثا منشأ اثر نباشد، و گاهی استصحاب بقاءاً منشیأ اثر نیست، ولی حدوثا منشأ اثر هست، اینجا استصحاب جاری نمیشود، زیرا ملاک در جریان استصحاب با استفاده از ادله استصحاب این است که استصحاب بقاءاً منشأ اثر باشد، لا تنقض الیقین بالشک، یک یقین سابقی داشتیم، یک شک لاحقی بقاءاً داریم، این یقین سابق را با شک لاحق بقاءاً نقض نکن و بگو الان هم یقین به قوت خود باقی است. پس ملاک جریان استصحاب و ثمر داشتن آن به صورت بقاءاً هست. این از تنبیه نهم که الحمد لله بسیار تنبیه مختصری است و میگذریم.
تنبیه دهم استصحاب
تنبیه دهم راجع به استصحاب دو امر است که یک به دیگری ارتباط دارد. در تنبیه دهم میفرمایند تارةً شیء مسبوق به وجود است استصحاب وجودش جاری میشود، مثلا شیء قبلا وجود داشته و شک داریم الان وجود دارد یا نه، استصحاب وجودش را جاری میکنیم، گاهی شیء مسبوق به عدم هست، باز استصحاب عدمش را جاری میکنیم، فرقی هم نمیکند این استصحاب وجود یا عدمی، استصحاب حکمی باشد یا استصحاب موضوعی باشد، استصحاب موضوعی و حکمی هردو جاری میشوند، چه مستصحب ما امر وجودی باشد و چه امر عدمی. این را تا اینجا خواندیم و روشن هم هست، استصحاب حکمی وجودی مثل وجوب اطاعت پدر، از پدر اطاعت لازم بوده است، دیدم خدای نا کرده یک غیبتی کرد، نمیدانم با غیبت چون از عدالت ساقط شد، آیا کما کان وجوب اطاعت به قوت خودش باقی است یا چون از عدالت خارج شد دیگر وجوب اطاعت ندارد،می فرمایند استصحاب میکنیم وجوب اطاعت را اینجا استصحاب کردیم امر وجودی را که آن حکم وجوب اطاعت باشد، گاهی هم استصحاب میکنیم امر وجودی را که موضوع باشد، موضوع یعنی پسر تا زمان موت پدر زنده بود و شک داریم آیا کما کان زنده هست یا نه، استصحاب میکنیم حیات زید و پسر را تا زمان موت پدر، اینجا استصحاب وجودی است و در موضوع جاری شد نه در حکم. دو مثال زدیم برای استصحاب حکمی و موضوعی در جایی که مستصحب امر وجودی باشد، همینطور است اگر مستصحب امر عدمی باشد، من قبلا که زوجیتی بین هند و زید وجود نداشت، ما جواز ازدواج با هند را داشتیم، خواستگاری رفته بودند، شک میکنیم که زوجیت بین زید و هند منعقد شده است یا نه، استصحاب میکنیم عدم تحقق علقه زوجیت را، این میشود استصحاب عدمی و مستصحب ما موضوع است، البته حکم هم میتوانیم بدهیم، اما حکمش حکمِ وضعی است، حکم تکلیفی نیست، حیات زید یا عدم حیات زید تا زمانی که میدانیم زید از دنیا رفته است اما نمیدانیم این زید حیاتش تا زمان موت پدر باقی است یا باقی نیست، این جا برخی خواسته اند استصحاب عدم را جاری کنند و مثالش را ان شاء الله در بحث امروز میزنیم. پس تارةً مستصحب ما امر وجودی است و استصحاب جاری میشود چه در موضوع و چه در حکم، و گاهی امر عدمی است، در اینجا استصحاب میکنیم عدم تکلیف و عدم تحقق موضوع را. تا اینجا مستصحب ما یک شیء واحد است که این را با خودش میسنجیم. تنبیه دهم میفرماید خیر، اگر اینجا دو شیء بود نسبت به شیء دیگری داریم مستصحب را میسنجیم، یعنی یک شیء مستصحب ماست، یک شیء دیگر هم شیء حادثی هست که نمیدانیم آیا این شیء حدوثش قبل مستصحب ما بوده است، حدوثش بعداز مستصحب ما بوده است، یا حدوثش مقارن با مستصحب ما بوده است، ما یک مستصحب هم داریم و یک شیء آخر داریم، تحقق مستصحب قبل از شیء آخر، تحقق مستصحب مؤخَّر از شیء آخر، تحقق مستصحب مقارن با شیء آخر، مرحوم آقای شیخ و آخوند و دیگران، این بزرگواران همه میفرمایند بحث پر ثمره فقهی هست و در دو مقام بحث میکنیم.
مقام اول در جایی است که شیء آخر، نفس زمان باشد، مقام دوم در جایی است که شیء آخر نفس زمان نیست، بلکه زمانی است، زمانی یعنی عملی و فعلی که در زمان واقع میشود. حالا فعلا به سراغ مقام اول میرویم، و آن این است که مستصحبی داریم، زمانی داریم، یعنی وجود شیء داریم مثلا که حالا مستصحب وجود شیء بوده است، اینجا آیا استصحاب جاری میشود یا نه، یک زمانی داریم، یک مستصحبی داریم، تا این زمان میخواهیم مستصحب را استصحاب کنیم، پس داریم مستصحب را نسبت به شیء دیگر میسنجیم اما شیء دیگر اصل زمان هست، اینجا میفرمایند استصحاب عدم تا زمان علم به تحقق جاری میشود و آثار عدم بار میشود. یعنی چه ؟
ما یقین داریم زید روز جمعه آمده است و مشهد هست و در واقع وجوب پذیرایی از زید محل کلام ما هست، میدانیم روز جمعه یقینا مشهد هست، اما نمیدانیم که روز جمعه هم وارد مشهد شده است یا روز پنج شنبه وارد مشهد شده است. اثرش این است که من به اعتبار هر روزی باید در کارت آقای زید پول واریز میکردم تا بتواند برای خودش غذا و آذوقه ای آماده کند. پس یقین دارم که زید در روز جمعه مشهد هست اما حدوثش را نمیدانم که روز جمعه بوده یا پنج شنبه بوده است؟ اینجا میگویند ما علم داریم به وجود زید و شک داریم در روز پنج شنبه، استصحاب میکنیم عدم وجود زید را در مشهد تا صبح جمعه، پس اینجا برای روز پنج شنبه لازم نیست پولی در حساب بانکی و کارتش بریزیم.
سوال، من که استصحاب کردم عدم تحقق زید و وجودش را در مشهد تا روز جمعه، میتوانم بگویم پس روز جمعه در مشهد بوده؟ اگر این را بگویم میشود اصل مثبت. زیرا وقتی پنج شنبه نبوده است پس یقینا جمعه بوده است و تبعا آثار میخواهد بر روز جمعه بودن بار بشود. ایشان اینجا میفرمایند پس اثبات نمیشود به وسیله این استصحاب تأخر وجود زید از روز پنج شنبه، البته وقتی که برای تأخر وجود زید از روز پنج شنبه اثری بر آن بار بشود. خیر این واسطه عقلی بار نمیشود که وجوب تصدق بار شود. حدوث در روز جمعه هم ثابت نمیشود، ما که میگوییم پنج شنبه، نیامده، نیامده، نیامده تا روز جمعه، در اینجا نمیتوانید مجددا ثابت کنید حدوث روز جمعه را، زیرا این اول الوجود است، اول الوجود باید روز جمعه باشد، در حالی که شما یقین به روز جمعه بود اول الوجود و حدوث ندارید، بگویید با استصحاب اثباتش میکنید، میگوییم تا روز جمعه استصحاب میکنیم عدم را پس نتیجه میگیریم که حدوثش روز جمعه بوده است، اینجا باز مشکلش این میشود که لازمه عقلی است. همه این ها مقام اول بحث بود.
مقام دوم، ارتباط مستصحب با یک حادث دیگر. مثال معروفی که در رسائل و مکاسب خوانده اید. موت والد و اسلام ولد است، هم اسلام ولد امری محقق و حادث است و هم موت والد امری است محقق و حادث. ولد اسلام اختیار کرده و قبلا مسلمان نبوده است، اینجا نمیدانیم اسلام ولد قبل از موت والد بوده است، پس ولد ارث میبرد از والدش، یا اینک اسلام ولد بعد از موت والد بوده است، کافر از مسلمان ارث نمیبرد، پس در لحظه موت والد ولد مسلمان نبوده است تا بخواهد ارث ببرد. گاهی در زمان هردو و گاهی در زمان یکی شک داریم. یکی را نمیدانیم مقدم است یا مقارن است یا متأخر است.