1401/08/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه هشتم / اصل مثبت / فرع فقهی دوم اصل مثبت
کلام ما در جلسه قبل به اینجا رسید که مرحوم آیة الله خویی فرمودند ما در مسئله بدن حیوان و ملاقِی و ملاقَی و اینها، دو تا استصحاب داریم که هیچ یک از این دو استصحاب جاری نمیشوند، یکی استصحاب بقاء عینِ نجس در بدن حیوان بود و علت جاری نشدن را این میدانند که سر از اصل مثبت در میآورد و این را توضیح دادیم و تکرار نمیکنیم. این استصحاب اول بود.
شهید صدر به اینجا اشکالی ندارند واستصحاب دوم محل مناقشه ایشان است، استصحاب دوم استصحاب بقاء نجاست در بدن حیوان است یعنی این بدن هنوز نجس است. به تعبیر دیگر استصحاب بقاء تنجس این بدن حیوان، اینجا مرحوم آیة الله خویی میفرمایند علت اینکه در استصحاب دوم، این استصحاب دوم جاری نمیشود این است که بر این استصحاب اثر شرعی بار نمیشود، ما هم خوانده ایم که استصحاب در جایی جاری میشود که مستصحَب خودش اثر شرعی باشد یا موضوعی باشد که بر این موضوع اثر شرعی بار شود، بالاخره ما در استصحاب به دنبال بار کردن و ترتب اثر شرعی هستیم، در اینجا ما یک علم وجدانی اجمالی داریم که با توجه به آن علم عرض کردیم اثر شرعی بار نمیشود، آن علم وجدانی اجمالی این است که آن عین نجسی که وارد بدن حیوان شد، آن عین نجس یا زائل شده است یا به قوت خودش باقی است، ما چنین علم اجمالی ای داریم.
مگسی روی قذره نشسته است، و بعد روی لباس ما نشسته است، اینجا استصحاب ما، استصحاب بقای نجاست بدن حیوان بود، مرحوم آیة الله خویی میفرمایند بر آن اثر شرعی بار نمیشود به این خاطر که ما علم وجدانی داریم اجمالا که عین نجس یا در بدن حیوان باقی مانده است یا زائل شده است، اگر زائل شده باشد بدن حیوان پاک است، در جلسه قبل گفتیم که در حیوانات اگر عین نجاست با آن ها باشد و عین نجاست زائل بشود بدن حیوان پاک است و نیاز به غسل و شستشوی با آب ندارد.
ما در اینجا علم وجدانی داریم که یا نجاست زائل شده است یا باقی است، اگر عین نجاست زائل شده است با زوال عین نجاست در آن حیوان آن بدن طاهر شده است و وقتی بدن طاهر شد، اثری با ملاقات ثوب با بدن حیوان بار نمیشود، ولو بدن هم الان خیس باشد، زیرا عین نجاست زائل شده است و بدن خیس باشد، حالا این را شهید صدر دیگر توضیح نمیدهد که اگر عین نجاست زائل شد و بدن خیس بود، آیا باز هم ملاقی نجس میشود یا نمیشود این جا را باز نمیکند، ما هم فعلا به خیسی کاری نداریم، عین نجاست در بدن حیوان بوده است و عین نجاست از بدن حیوان زائل شده است.
این یک فرض علم اجمالی و یک فرد آن است، در اینجا که اثری باقی نمیماند و اثری مترتب نمیشود بر این که بخواهیم بگوییم بدن حیوان نجس است، بدن حیوان اصلا نجس نیست و طاهر است و میشود سالبه به انتفاء موضوع، اگر نجس بود شک میکردیم که آیا متنجِّس منجِّس شیء دیگری هست یا نیست، اما در اینجا که بدن حیوان اصلا متنجِّس نیست، پاک است و پاک هم اگر بخواهد با پاک ملاقات کند نجس نمیشود، این فرد اول علم اجمالی، فرد دوم علم اجمالی این است که ما میگوییم نه، آن عین نجاست در بدن حیوان باقی است.
مرحوم آیة الله خویی میفرمایند ملاقِی یعنی ثوب، اول با عین نجس ملاقات کرده است سپس با بدن حیوان، یعنی تا به عین نجس خورد، دیگر این بدن ما و لباس ما نجس شده است، وقتی با عین نجس ملاقات کرد، بعد باز برای ملاقات دوم اثری نیست که ملاقات دوم انتقال نجاست از بدن حیوان به ما باشد، ما دیگر به بدن حیوان کاری نداریم، عین نجاست باقی است و بدن با عین نجاست ملاقات کرده است و بدن میشود نجس، چون المتنجِّسُ لا یَتَنَجَّس ثانیا، وقتی دست من برای بار اول به عین نجاست بدن حیوان،دست من نجس شده است، حال اگر به بدن حیوان هم بخورد اثری بر این ملاقات بار نمیشود، در نتیجه نه استصحاب بقاء عین نجس در بدن حیوان جاری نمیشود و نه استصحاب بقاء نجاست بدن حیوان، اولی چون سر از اصل مثبت در میآورد و دومی چون اثر شرعی بر آن بار نمیشدچون یک علم اجمالی داشتیم و یک فرد علم اجمالی، جریان استصحاب نجاست میشد سالبه به انتفاء موضوع، یک فرد دیگر علم اجمالی را هم عرض کردیم که باز دوباره اثر بار نمیشود لأنَّ المتنجِّس لا یتنجَّس ثانیا.
شهید صدر در جلد 6 صفحه 202 بر این فرمایش آیة الله خویی مناقشه میکنند، یعنی شهید صدر میخواهند بگویند که در اینجا استصحاب جاری میشود. ایشان میفرمایند چه کسی گفته است ما چنین علم اجمالی ای داریم؟ ما علم اجمالی نداریم که یا بدن حیوان با متنجس ملاقات کرده است یا با عین نجس ملاقات کرده استو بعد بگوییم علی کل تقدیرٍ بدن حیوان پاک است و ما حکم میکنیم به نجاست ملاقِی با بدن حیوان. ایشان جور دیگری تصویر کرده اند، غرض اثبات نجاست ملاقی است نه اثبات نجاست ناشی از بدن حیوان، ما به دنبال اثبات نجاست دستمان که ناشی از بدن حیوان است نیستیم، ما به دنبال نجاست ملاقی هستیم که اولین شیء است که بدن حیوان باشد.
عبارت شهید صدر را دقت کنید و ذلک لأنَّ عین النجس ان کان باقیةً فی بدن الحیوان، اگر گفتیم نجاست در بدن حیوان باقی است، فرض اول، گفتیم علم اجمالی به دو شیء داریم که میگوییم عین نجس یا در بدن حیوان باقی است یا عین نجس در بدن حیوان زائل شده است، حال سر این علم اجمالی میآید، لأنَّ عین النَّجس ان کان باقیةً فی بدن الحیوان، اگر باقی هست، فالملاقی لها آن چه که ملاقی میکند با این نجاست کالثوب، قد تنجَّس بملاقاتها، لا بملاقاة بدن الحیوان، لباس اگر اصابه به این عین نجاست کرده است علت نجاست لباس میشود ملاقات لباس با عین نجس نه با بدن متنجِّس، و اما ان کانت زائلةً عنه، اما اگر عین نجاست از بدن حیوان زائل شده است، فالملاقی حینئذٍ و ان لاقی بدن الحیوان، اگر چه که با بدن حیوان ملاقات کرده است، الا انه طاهر لفرض انه یطهر بمجرَّد زوال العین عنه، فعندئذٍ تکون الملاقاة مع الطاهر، فإذَن لیس فی المقام علمٌ اجمالیٌّ بأنَّها إمّا لاقَی النَّجس أو المتنَجِّس، ما این علم اجمالی را نداریم که یا با نجس ملاقات کرده است یا با متنجِّس، چون شهید صدر گفتند این علم اجمالی نیست، بل علمٌ اجمالیٌّ بأنَّه اما لاقی عین النجس أو الطاهر.
مرحوم آیة الله خویی هم فرمودند اگر عین نجاست باقی است پس این با عین نجاست ملاقات کرده است اگر عین نجاست زائل شده است، دیگر بدن حیوان پاک است، پس یا با عین نجاست ملاقات کرده است و یا با طاهر، اینجا اثری برای اثبات نجاست بدن حیوان نیست، مرحوم آیة الله خویی هم که همین را گفتند. به نظر میآید که کلام ایشان بازگشت به کلام آیة الله خویی است و اشکالی مترتب نمیشود. تا اینجا فرع اول تمام شد، فرع دوم که اول یک مسئله جدید هست الان میخواهیم عرض کنم.
فرع دوم
فرع دوم ناظر به یوم الشک است، یعنی روز آخر ماه مبارک رمضان یا روز اول شوّال عید سعید فطر. من اینجا سه تا استصحاب میتوانم جاری کنم. یک، استصحاب بقاء شهر رمضان، دو، استصحاب عدم خروج شهر رمضان، سه، استصحاب عدم ورود شهر شوال. هر سه استصحاب از نظر ترتب آثار یکی هستند، چه بگوییم استصحاب بقاء شهر رمضان، چه بگوییم استصحاب عدم خروج شهر رمضان، چه بگوییم استصحاب عدم ورود شهر شوال، آثار شرعی بار میشود و حداقل اثر شرعی ای که بار میشود این است که امروز بر من وجوب صیام دارد و احکام دیگری که بر امر روزه مترتب است.
اما سوال میشود که بایکی از این سه استصحاب که بازگشت به یک چیز دارند آیا میشود اثبات کنیم که فردای یوم الشک روز اول ماه شوال است و در نتیجه آثار بر آن بار بشود، مثلا حرمت صیام باشد، مثلا صلاة عید فطر را بتوانیم بخوانیم، مثلا غسلش مستحب است، مثلا زکات فطره اش واجب است و احکام دیگری که مترتب میشود بر روز اول ماه شوال؟ با این استصحاب های سه گانه آیا میشود ثابت میکنیم که بگوییم فردا هم ماه شوال است یا نه؟
آقایان میفرمایند اگر بخواهیم اینجا استصحاب جاری کنیم و نتیجه بگیریم که فردای یوم الشک روز اول ماه شوال است و احکام را بخواهیم بر آن مترتب کنیم این میشود واسطه، حال یا واسطه عقلی یا واسطه عرفی.
کلام محقق نائینی در مساله رویت هلال
مرحوم محقق نایینی در جلد چهار صفحه 499 فوائد الاصول،[1] ایشان میفرمایند این اختصاص به روز اول ماه هم ندارد، ایشان میگویند اگر ما به فرض بتوانیم اثبات کنیم که فردا اول ماه است، روزهای بعد هم پشت سر هم میآیند، دوم ماه، سوم ماه، پانزدهم ماه، بیستم ماه و هکذا، اثر هم بار میشود، مثلا اگر ما شک کردیم که الان آخر ماه شوال است یا اول ماه ذی القعده، مثلا ساده تر آن اینکه آیا روز آخر ماه ذی القعده است یا روز اول ماه ذی الحجه، من هم حاجی هستم و قربانی را باید در روزه دهم انجام بدهم این استصحاب را اگر جاری بشود فردای یوم الشک میشود روز اول ذی الحجه و پس فردای آن میشود دوم و هکذا تا روز دهم، روز دهم باید قربانی کنم و رمی جمره عقبه کنم و سایر اعمال. پس اگر ما استصحاب را جاری کنیم آن روز موجود میشود روز آخر ماه موجود، فردایش میشود روز اول و پس فردای آن دوم و هکذا.
محقق نایینی میگویند این اصل اگر با آن واسطه اثر بار بشود باز هم آن واسطه روز پس فردا و فردای آم روز هم میآید و اثر بار میشود، البته ما هنوز میخواهیم ببینیم این بار میشود یانه؟ فعلا که اصل مثبت است و بار نمیشود، اگر قرار بود اثر بار بشود، اختصاص به فردای یوم الشک فقط نداشت، در بقیه ایام هم میآمد. اینجا مرحوم محقق نایینی میفرمایند ما یک تفصیلی میدهیم، یک مقدار عبارت فوائد الاصول سنگین است، شما به فوائد مراجعه کنید، به منتقی مراجعه کنید به مصباح الاصول مراجعه کنید. نوع آقایان به این خاطر که مطلب محقق نایینی را گفته اند تعجبم هست که تقریبا با عبارت های خود محقق نایینی آورده اند و عبارتشان مقداری مندمج است.
ایشان میفرمایند که ما تفصیل میدهیم آن عنوان اولیه مرکب از دو جزء است، یکی وجودی است و یکی عدمی است، عنوان وجودی بگو امروز روز آخر ماه رمضان است، عنوان عدمی عدم مضیّ است، عدم مضیِّ روز آخر رمضان، یعنی روز آخر رمضان هنوز نگذشته است. ایشان میفرمایند این استصحاب که آمد فردای این روز که اصطلاحا به آن میگویند اول شهر، در عبارات محقق نایینی که مراجعه کنید در فوائد در گیومه گذاشته اند و نوشته الاول، الاول و مراد از الاول یعنی فردای آن روز استصحابی که میخواهد اصطلاحا اول ماه بعد بشود.
ایشان میفرمایند اول ماه شهر یا معنایی است از الوجود المسبوق بعدم مثله، روز فردای یوم الشک که اول است وجودی است که مسبوق است به عدم مثل این وجود، یعنی دیگر مثل این روز اول ماه شوالی قبلش نبوده است وپس این روز قبل روز آخر ماه مبارک میشده است، پس روز اول فردای یوم الشک میشود الوجود المسبوق بعدم مثله، یا مرکب از این است یا مرکب به این است که بگوییم الوجود المسبوق بضدِّه، یا بگو فردای یوم الشک که روز اول است بگو روزی است که وجود دارد و مسبوق به ضدّ خودش است یعنی روزماه رمضان، چون امروز اگر شوال باشد ضد آن میشود ماه مبارک.
پس یا اول شک یا مرکب است از وجود المسبوق بعدم مثله یا الوجود المسبوق بضده و فرقی نمیکند، یا اینکه مرکب از یک معنایی است و آن معنا انتزاع شده است از این دو تا الوجود ها.
از این دو ترکیبی که گفتیم هر ترکیبی در عرض ترکیب دیگر، ایشان میفرماید بنابر اولی استصحاب عدم هلال ماه شوال در یوم الشک جاری میشود، استصحاب بقاء ماه مبارک جاری میشود نتیجه میگیریم که فردا اول شهر میشود، این هم اصل مثبت نیست، زیرا موضوع آن احکام خاصه، روز اول و روز دوم و امثال این ها است، فرض این است که روز اول مرکب از دو جزء شد، یکی این که امروز را بگو شوال است و دوم بگو روز سابق بر دوم مثل امروز نیست، یا بگو اصلا روز سابق از ماهِ رمضان است -الوجود المسبوق بضده- بعد ایشان میگوید یک جزء بالوجدان احراز شده است، چون یقین داریم فردای یوم الشک میشود از ماه شوال، پس یک جزء بالوجدان احراز شده است و جزء دوم با استصحاب عدم هلال شوّال در یوم الشکف ما دو تا جزء داریم، نتیجه این است که فردا روز اول شوال میشود.
بعد ایشان میگوید روز اول شوال روزی است که مسبوق به عدم مثلش شده، یا مسبوق به وجود ضدش شد، فردا احکام خاص بار میشود و این جا بین مؤدای اصل و بین این احکام اصلا واسطه ای نمیخورد که بخواهد سر از اصل مثبت در بیاورد بلکه با جریان استصحاب خود به خود این اثر بار میشود دیگر نیاز نداریم که بحث کنیم این واسطه خفیه هست یا جلیه هست.