1401/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه هشتم / اصل مثبت / فرع فقهی اصل مثبت
کلام در بعض از تطبیقات اصل مثبت بود، در جلسه گذشته در این زمینه فرمایشاتی از قول مرحوم آیة الله خویی خواندیم و عرض شد. امروز کلامی هست از مرحوم شهید صدر در جلد 6 بحوث صفحه 202. به این خاطر که فرمایش ایشان ریزه کاری دارد، امَّهاتش را مکتوب عرض میکنم و ظرائف ودقایقش را شما همه مستحضر هستید.
دیروز گفتیم اگر حیوان با ملاقات نجاست نجس نمیشود، در این فرض گفتیم استصحاب معنا ندارد و مفصل گذشت اما گفتیم اگر نجس میشود اما بازوال عین نجاست پاک میشود، اینجا را هم توضیح دادیم که یا ملاقی تر بوده در نتیجه استصحاب جاری است، یا ملاقی جاف و یابس بوده است، در فرض مرکب بودن موضوع، استصحاب جاری است. این ها را درجلسه قبل گفتیم وتمام شد و نمیخواهم درگیر بحث دیروز بشویم.
شهید صدر میفرمایند، بدن حیوان بنابراین که با ملاقات نجس متنجِّس میشود، چون دیروز گفتیم که بزرگان دو مبنا دارند؛ بعضی میگویند بدن حیوان با ملاقات نجس، اصلا نجس نمیشود، بعضی میگویند بدن حیوان با ملاقات بدن نجس نجس میشود متنجِّس میشود اما نیازی به غسل ندارد بلکه با زوال عین نجاست بدن حیوان پاک میشود، پس بدن انسان با بدن حیوان متفاوت است، بدن انسان اگر نجس شد حتما باید با آب شسته بشود تا پاک بشود اما بدن حیوان این گونه نیست، بنابر این اگر گوسفندی بدنش نجس شد و مقداری آب خون روی بدنش ریخت، یک گوسفندی را ذبح کردیم وآب خون از بدن یکی بر دیگری ریخت، اگر عین نجاست زائل شده باشد مشکلی ندارد و الی آخِر.
شهید صدر میفرمایند بدن حیوان ولو ما قائل شویم با ملاقات نجاست نجس میشود اما منجِّس ملاقی با خودش دیگر نیست، حرف شهید صدر اینجاست، یعنی چه؟! یعنی ما حتی آن قولی را انتخاب کردیم که بدن حیوان نجس میشود اما در عین حال باز اگر یک شیء نجسی را ملاقات کرد، آن شیء دیگر نجس نمیشود، به تعبیر دیگر ما یک ملاقَی داریم واین مثلا قذره نجس است، بدن حیوان با این ملاقات میکند و این بدن حیوان نجس میشود باز این بدن حیوان به یک شیءای مثلا به لباس یا دست ما ملاقات میکند دیگر این نجس منجِّس نیست لذا این لباس پاک است.
تا دیروز ما این را نگفتیم از قول فرمایش مرحوم آیة الله خویی و دیگران دعوایمان سر جریان استصحاب بود و الا این را مفروغٌ عنه گرفتیم که بدن حیوان که میشود ملاقی این ملاقِی نجس اگر دوباره خودش به شیء دیگری با رطوبت البته ملاقات کرد این شیء میشود نجس، دیروز میگفتیم رطوبت گاهی در ملاقَی بوده است و بعد شک میکنیم که به ملاقی سرایت کرده است یا نه، اگر یادتان باشد ما قول سرایت را هم انتخاب کردیم در تنجُّس که اگر سرایت کند عین نجس از این به متنجِّس به ملاقی اول، ملاقی نجس میشود، باز ملاقی اگر با رطوبت به ملاقی دوم سرایت کند این هم میشود نجس.
شهید صدر میگویند ملاقَی، عذره نجس است، با بدن ملاقات میکند و بدن میشود ملاقی این ملاقی، بدن هم میشود نجس، اما دیگر بدن که ملاقات کند با لباس ولو با رطوبت در عین حال نجس نمیشود. این فعلا مدَّعای مرحوم سید شهید.
درادامه ایشان میفرماید که دلیل ما بر منجِّسیَّت متنجِّس اول چه بوده است، اگر قرار باشد این متنجِّس اول که ما اسمش را ملاقِی گذاشتیم، اگر این قرار باشد نجس باشد، دلیل نجاستش ادله ای هست که در مورد عوانی و بدن و لباس و امثال این ها آمده است و به قول ایشان در عوانی و ثیاب و فراش است که میگویند اگر عوانی (ظروف) فراش(موکت وفرش) اگر با نجس ملاقات کرد باید شسته شود و این عبارةٌ اخری از نجس شدنش است و اگر نجس نشود دیگر نیاز به غسل ندارد، از اینکه در روایات بیان شده است که غسل شود، به این خاطر است که متنجِّس شده است، پس علت نجس شدن اولین ملاقی، ادله عوانی البسه ثیاب و فراش است.
ایشان میفرمایند این روایت دیگر شامل نجاست بدن حیوان نمیشود، به این خاطر که بدن حیوان نیازمند غسل نیست، پس ادله ملاقات عوانی و ثیاب و فُرُش شامل حال بدن حیوان نمیشوند، از اینکه میبینیم بدن حیوان نیاز به غسل ندارد، پس معلوم میشود که اگر این اولین ملاقِی بدن حیوان بود و ملاقِی دوم مثلا لباس ما بود، دیگر این بدن حیوانی که نجس شده است، بدن ما را دیگر نجس نمیکند، البته پر واضح است که اگر عین نجاست از بدن حیوان به بدن ما منتقل شد که عین نجاست نجس است، منظور این است که در حالت متنجِّسیَّتش بخواهد بدن ما را نجس کند، متنجِّسیَّت یعنی نجس شده و مرطوب است و از او رطوبت نجاستش سرایت میکند به ما، بدون انتقال عین نجاست.
نتیجه حرف شهید صدر تا اینجا این شد که ایشان میفرمایند ما وقتی نگاه میکنیم به علت نجاست بدن حیوان، ادله ی نجاست عوانی وثیاب و فراش، میگویند اگر چیزی با نجس ملاقات کرد باید شسته شود، یعنی ملاقِی این قذره نجس میشود نجس، اما دیگر بدن حیوان این ملاقِی نجاستش را به بدن حیوان سرایت نمیدهد، یا بالعکس، بدن حیوان به ملاقات نجاست نجس میشود اما دیگر خودش منجِّس نیست. این فرمایش شهید صدر.
حضرت آیة الله فیاض در المباحث الاصولیه جلد 13 صفحه 63 بر این کلام مرحوم شهید صدر ان قلتی وارد میکنند، ایشان میفرمایندخیر، از موارد روایات غسل عوانی و ثیاب و فراش تعدی به بدن حیوان هم میشود، همان که مرحوم آیة الله خویی فرموده بودند، ایشان میگویند چرا، اگر بدن حیوان متنجس باشد، دوباره این بدن حیوان منجِّس ملاقی با خودش هم هست، البته با شرایط دیگر، رطوبت مسریه باشد و سایر اشیاء و بعدهم عین نجاست منتقل نشود، چون اگر عین نجاست منتقل شود این هم در آن دعوا نبود، ایشان ادعایشان این است که تعدی میشود و علتش هم این است که این تعدی بر خلاف فرمایش شما شهید صدر که میفرمایید نیازمند عنایت زائده ای هست، نه، عنایت زائده ای نمیخواهد، فرقی بین متنجِّسی که عوانی و ثیاب و این ها باشد با متنجِّسی که بدن حیوان باشد در مسئله مانحن فیه نیست، اصلا این که این طهارت ملاقِی با نجاست عوانی و امثال اینها نیازمند به آب هست و ملاقِی با بدن حیوان نجس دیگر نیازمند به غسل نیست، این دخلی به مسئله ما نحن فیه ندارد، برعکس کلامم را عوض میکنم و مقداری اینجا خلط شد، و اصلا اینکه بدن حیوان با ملاقات نجس، نجس میشود یا نمیشود و بعد بدن حیوان نیازمند غسل باشد یا نیازمند غسل نباشد، دخلی در مسئله ما نحن فیه ندارد، بدن حیوان شده متنجِّس ملاقی با متنجِّس هم متنجِّس میشود، اگر به جای بدن حیوان، لباس و ظرف و اینها هم بود باز ملاقی با چنین متنجّسی نجس میشد، به این خاطر که ایشان میگویند ملاکش ارتکاز عرفیِ برداشت از غسل نیست، زیرا شهید صدر از راه بحث غسل جلو آمدند و فرق را ایجاد کردند.
ایشان میگویند، ملاکش بحث سرایت نجاست است، البته نجاست که میگوییم باز تکرار میکنم عین نجاست منظور نیست، تنجُّس به آن نجاست، ایشان میگوید ملاک سرایت است، سرایت هم علی ایِّ حالٍ هست، چه میخواهد وسط کار بدن این حیوان باشد یا میخواهد وسط کار لباس و ظرف و امثال اینها باشد، لذا چون ملاک سرایت است پس فرمایش شما وارد نیست.[1]
ما عرض میکنیم که بستگی دارد آیا بگوییم ادله لزوم غسل عوانی و اینها که آیا فقط از آن ملاقات شیء نجس با خود اینها استفاده میشود که نجس میشود یا نه، یا اینکه نه اعم است، شهید صدر میگویند اخص است، آیة الله فیاض میگویند سرایت است و علی الظاهر همین سرایت هم ملاک است، یعنی ولو ما قائل شدیم که شیءِ این بدن حیوان البته ولو که همین هم هست، قائل میشویم که بدن حیوان نجس شده است، اما میگوییم اگر شیءای دوباره با بدن حیوان ملاقات کرد انصافا نجس میشود، شاید فرمایش شهید صدر خلاف مشهور هم بتوانیم ادعا کنیم، حالا آن خیلی ملاک نیست برای ما در بحث علم اصولش، این حاصل کلام شهید صدر نسبت به بخشی از مطالب روز گذشته. در ادامه مرحوم شهید صدر نکته دومی را بیان میکنند. ایشان از قول استادشان آیة الله خویی در دوره آخر درسشان، نکته ای را اشاره میکنند، این نکته هم همین ریزه کاری ها را دارد اما اصل مطلبش مطلب روانی است.
مرحوم آیة الله خویی میفرمایند که ما در این جا دو استصحاب داریم. استصحاب اول، استصحاب بقاء عین نجس در حیوان است، فرض این است که اگر آمد و بدن حیوان لاقی با عذره، بدن حیوان ملاقِی با عذره شد و بدن حیوان شد ملاقَی و فرض این است که عین نجاست به بدن حیوان سرایت کرده است، یعنی اینطور نبوده است که یک شیءای نجس شده است و بعد یک شیءای متنجِّس بوده است و بعد آن متنجِّس با رطوبت بدن حیوان نجس شده باشد، این محلِّ بحث ما نیست. فرض را باید در جایی بگذارید که ملاقَی عذره هست و بدن حیوان ملاقِی است و از آن عذره مقداری به بدن حیوان منتقل شده است. این جا را میخواهیم بحث کنیم.
حضرت آیة الله خویی رضوان الله علیه در اینجا میفرمایند ما دو تا استصحاب داریم، وقتی که بعدا لباس ما به این بدن حیوان اصابه کرده است، پس ملاقَی شد عین عذره، ملاقِی شد بدن حیوان، ملاقِی دوم شد دست انسان. این محل کلام است.
اولین استصحاب استصحاب بقاء عین نجس است در بدن حیوان، اثر این استصحاب این است که دست انسان ملاقِی با حیوان هم نجس میشود. زیرا فرض این است که عین نجاست به بدن حیوان منتقل شد، شک داریم که عین نجاست زائل شد تا ملاقِی به بدن حیوان پاک باشد یا عین نجاست زائل نشد تا ملاقِی به بدن حیوان پاک نباشد و نجس باشد، این یک استصحاب.
استصحاب دوم، استصحاب بقاء نجاستِ بدن حیوان است. بقاء عین نجاست در بدن حیوان نه، بقاء نجاست در بدن حیوان است، آیا بدن حیوان با ملاقات با عذره نجس شده است یا نشده، ما میگوییم الان هم بدن حیوان کماکان نجس است. مرحوم آیة الله خویی میفرمایند که ولی هیچکدام از این دو استصحاب در ما نحن فیه جاری نمیشوند. اما در استصحاب اول چون اصل مثبت است، چون ما استصحاب میکنیم بقاء نجاست را در بدن حیوان، نتیجه اش این است که این دیگر اثبات نمیکند ملاقِی با بدن حیوان مثل ثوب و این ها نجس است، چون این میخواهد اثبات کند پس سرایت را، سرایت میشود لازمه عرفی یا عقلی بقاء نجاست در بدن حیوان، بعد از سرایت میخواهیم اثبات کنیم که دست ما با ملاقات بدن حیوان نجس شده است، این میشود اصل مثبت.
استصحاب دوم، استصحاب بقاء نجاست بدن حیوان بود که بعد دعوا داشتیم آیا بدن حیوان منجِّس هست یا منجِّس نیست که دیگر الان خواندیم. آیة الله خویی میفرمایند ملاقات ثوب با بدن حیوان بالوجدان محرز است، ثوب یا دست من با بدن حیوان ملاقات کرده است، اصلا ملاقات بالوجدان محرز است، اما ملاقات ثوب با عین نجاست در بدن حیوان که محرز نیست، ما میدانیم که دست مان به بدن حیوان خورده است اما آیا به عین نجاست خورده است یا نه؟
مرحوم آیة الله خویی میفرمایند این محرز نیست بالوجدان، احراز این ملاقات با عین نجاست تعبداً دوباره سر از اصل مثبت در میآورد. به این صورت که سرایت عین نجاست باید ثابت بشود، من میگویم دستم به بدن حیوان ملاقات کرده است و استصحاب میکنم نجاست بدن حیوان را، استصحاب نجاست بدن حیوان که شد پس سرایت کرده است به دست من حیوان، این سرایت میشود لازمه عرفی یا عقلی، باز بخواهد تنجُّس دست من ثابت بشود، میشود با یک واسطه عرفی یا عقلی، این هم سر از اصل مثبت در میآورد.
پس مرحوم آیة الله خویی میفرمایند هردو استصحابی که در نظر گرفتیم و دست من به این بدن حیوان ملاقات کرده است، دست من نجس نمیشود، به این خاطر که استصحاب بقاء عین نجاست در بدن حیوان اصل مثبت بود، استصحاب بقاء تنجس بدن حیوان هم اصل مثبت است. این استصحاب اول. اما استصحاب دوم، مرحوم آیة الله خویی در اینجا یک بحث علم اجمالی مطرح میکنند که اصل اشکال شهید صدر به این بخش دوم کلام مرحوم آیة الله خویی است یعنی استصحاب بقاءِ نجاست بدن حیوان نه عین نجس در بدن حیوان.