1401/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه هشتم / اصل مثبت
در جلسه گذشته متعرض این شدیم که استصحاب آثار شرعیه مترتب بر آثار شرعیه را حجت میتواند بکند یا نه، یعنی یک اثر شرعی بر مستصحب بار بشود و این که قطعا بار میشود و معذوری ندارد. اما اگر بر این اثر شرعی دوباره یک اثر شرعی دیگری بار شد، آیا استصحاب این اثر شرعی دوم را هم حجت قرار میدهد یا نه؟
سه راه برای این قضیه بیان شد، راه چهارمی هم اشاره شد که اثر الاثر اثر. بنابر این اثر مستصحب که اثرش است بار میشود، دوباره اثر شرعی ای که بر این اثر شرعی بار میشود این هم به آن اثر شرعی میگوییم و فرقی نمیکند.
پس اثر اول میشود اثر شرعی، اثر دوم شرعی میشود اثر شرعی اثر اول. همه بازگشت به شرع دارد، طبعاً استصحاب آثار شرعیه مترتبه طولیه را حجت قرار میدهد، این مقام اول بحث بود که گذشت.
مقام دوم این بود که آیا به استصحاب آثار عقلیه و یا آثار عادّیه اثبات میشود یا نه؟ به اضافه این که آیا باز آثار شرعیه ای که مترتب بر این اثر عقلی یا عادّی هست، اثبات میشود یا نه؟
گاهی مستصحب ما خودش حکم شرعی است، مثلا فرض کنیم اثبات میکنیم وجوب نماز جمعه را، این جاکه مستصحب ما حکم شرعی است، اولین اثر عقلی و یا عادی هم بار میشود، البته به توسط عقل، مثلا من اثبات میکنم وجوب صلاة جمعه را، عقل میگوید اگر اتیان کردی مستحق ثواب و پاداش هستی، اگر عصیان کردی مستحق عقاب هستی، این استحقاق ثواب و عقاب از آثار عقلیه هستند، حکم عقلند که مترتب بر این مستصحب شرعی شدند که مستصحب ما وجوب صلاة جمعه است.
پس اولین اثر شرعی بر مستصحب بار میشود، آن هم زمانی که مستصحب ما خودش حکم شرعی باشد. آیا بر این اثر شرعی حکم شرعی ای هم بار میشود یا نه، محل کلام ماست که مستصحب یک اثر عقلی بار شده است و دوباره بر این اثر عقلی یک اثر شرعی میخواهد بار بشود. این محل دعوای ماست. همچنین اگر مستصحب حکم شرعی نبود بلکه موضوعی از موضوعات شریعت بود. اینجا سؤال این است، اولا و بالذات آیا بر این مستصحب ما که موضوع است و نه حکم، آیا اثر عقلی بار میشود یا نه؟ و بحث دوم آیا بر این اثر عقلی یک اثر شرعی بار میشود یا نه؟
تفصیل بین آثار عقلیه و عادیه
در این جا عرض میکنم که بین آثار شرعیه و عادیه تفاوت است. تفاوت هم در این است اگر اثری، اثر شرعی بود، همین که شارع به ما بفرماید شما متعبد بشود به ثبوت مستصحب به تعبد ظاهری، همین که شارع بگوید از من بپذیر که این مستصحب هست، اینجا تعبدا ما پذیرفتیم که مستصحب هست، طبعا اثر شرعی مترتب بر مستصحب هم بار میشود.
همه بزرگان به این مطلب اذعان دارند که اگر ما مستصحب را نگاه کنیم و بلا فاصله بر آن یک اثر و حکم شرعی بار بشود، محذوری برای بار شدن ندارد، چون شارع استصحاب را که یک اصل شرعی است، اثبات کرد و حجیت آن را قائل شد، طبعا به این تعبد ظاهری شارع ما را متعبِّد ساخته است، لذا هر اثر شرعی که مرتبط به شارع باشد آن ها را هم باید ما بر این استصحاب بار کنیم؛ به این خاطر که آثار شرعیه اثر وجود ظاهری مستصحب هستند نه اثر وجود واقعی مستصحب مانند آثارعقلیه و عرفیه عادیه ای چون انبات لحیه زید.
«گاهی مستصحب حکم شرعی است، و اثر شرعی ابر این مستصحب بار میشود که وجوب امتثال و حرمت عصیان است، این اثر عقلی بر مستصحبی که حکم شرعی باشد بار میشود، اما دوباره بر این اثر عقلی یک حکم عقلی بار میشود یا نه؟ مرکز نزاع ما میشود»
دومین مرکز نزاع ما در جایی است که مستصحب حکم شرعی نیست، موضوعی از موضوعات شرعیه یا عرفیه است، بعد بر این موضوع میخواهد یک اثر شرعی بار بشود باز هم مشکلی نداریم، چون مستقیما بر مستصحب یک اثر شرعی بار شد، اما نه، مستصحب ما موضوعی از موضوعات است و بر این موضوع یک اثر عقلی یا عرفی میخواهد بار بشود و بر این اثر عقلی یا عرفی عادی یک اثر شرعی میخواهد بار بشود.
به عبارت دیگر، هرگاه ما حکم و اثر شرعی داشته باشیم که به تبع آن یک اثر عقلی باشد که آن اثر عقلی، اثر مستحب باشد، آیا در اینجا استصحاب جاری است یا نه؟ عرض شد بنا بر اینکه استصحاب نهایتاً اثر و حکم ظاهری یک حکم را میآورد و آثار شرعیه ای که بعد میآیند این ها آثار همان حکم ظاهری هستند، چون شارعی که اول ما را متعبد به این کرد که استصحاب را در حق تو حجت قرار دادم و استصحاب را حداکثر برای من حکم ظاهری را میآورد؛ لذا اثر عقلی بر این مستصحب بار نمیشود. وقتی اثر عقلی بر این مستصحب بار نشد، اثر شرعی ای هم که مترتب بر این اثر عقلی هست آن هم بار نخواهد شد. اما اگر نه، اثر شرعی بر مستصحب بار شود، شارع در خود استصحاب میگوید از من این تعبد ظاهری را بپذیر و بگو ظاهرا این اثر، این مستصحب هست، اگر گفت، بگو ظاهرا این مستصحب هست، پس ما آثار شرعی را هم میتوانیم بر این مستصحب بار کنیم، اما آثار عقلی و یا عرفی عادی، آثار وجود مستصحب هستند واقعا استصحاب واقع را احراز نمیکند.
تا اینجا اثبات شد که چرا آثار شرعی مترتب بر مستصحب بار میشوند، اگر اثر شرعی داشت مستصحب اولین اثر شرعی بار میشود، پنجاه اثر شرعی طولی دیگر هم بود بار میشدند، زیرا به استصحاب شارع میخواهدبگوید اثر ظاهری را بار کن و این پنجاه حکم شرعی طولی دیگر همه مترتب هستند برهمین تعبد ظاهری که شارع به ما دستور داده است، متعبد شوید به استصحاب. یعنی استصحاب را به عنوان یک دلیل شرعی بپذیرید. اما اگر آثار عقلی این وسط واسطه شد، خود اثر عقلی که بار نمیشود،آثار شرعی مترتب بر آن نیز بار نمیشود. یک اثر عقلی فقط بار میشود و آن استحقاق ثوابت و عقاب است و آن هم زمانی که مستصحب ما حکم شرعی باشد که بلافاصله بعد از حکم شرعی این اثر عقلی بار میشود.
این شد حاصل بحث اصل مثبت که جلسات قبل خواندیم و در جلسه دیروز سه راه را بیان کردیم و با راه چهارم که امروز عرض شد، اثر الاثر اثر، چهار راه بیان شد برای اینکه چرا آثار شرعیه مترتب بر مستصحب بار میشود.
چرا اثر الاثر اثرٌ را در آثار عقلیه گفته نمیشود؟ اثر الاثر اثرٌ اما زمانی که شارع بپذیرد اثرِ اثر، اثر آن شیء اول است. اینکه در آثار عرفی و عقلی نمیآیند به این خاطر است که استصحاب با خودش تعبد ظاهری میآورد، حال این که این آثار عقلی و عرفی عادی واقع را نشانه رفته است. خود اثر عقلی که بار نشد، اثر شرعی مترتب بر این اثر عقلی هم بار نمیشود.
اما در این جا به روایات استصحاب هم میپردازیم تا ببینیم از روایات استصحاب چه استفاده میکنیم، حداکثر استفاده میکنیم همین ترتب اثر شرعی را بر مستصحب. به تعبیر بزرگان روایات استصحاب اطلاقی ندارند که ما با اطلاقشان بتوانیم بگوییم آثار عقلی هم بر مستصحب بار میشوند و بعد آثار شرعی ای که برای آثار عقلی نیز مترتب اند بار میشوند.
روایت میگوید: لا تنقض الیقین بالشک ولکن انقضه بیقینٍ آخر. ما به این انقضه بیقین آخر کار نداریم.
یقین را با شک نقض نکن، فرمایش شارع است و به من میگوید که متعبد شو به این که اگر یقینی داشتی وشکی برایت عارض شد، به این شک اعتنائی نکن، بگو متیقن من به قوت خود باقی است، ظاهراً. تا این جمله را گفت، میتوانیم آثار شرعی را هم میتوانیم بار کنیم، به این خاطر که شارع خودش گفت متعبد بشود آن مستصحب را. کما کان آن مستصحب هست، اثر شرعی را هم بر آن بار میکنیم. اما آثار عقلی مترتب هستند بر وجود واقعی مستصحب، اگر مستصحب واقعا بوده است،در مثال ما اگر حاجبی واقعا نباشد آب به پوست میرسد و وضوی من صحیح است پس نماز من صحیح است اما اگر حاجب باشد این وضوی من صحیح نیست. مانع اگر واقعا نباشد میتوانیم بگوییم که آب به پوست نرسیده است. حال اینکه شارع در استصحاب با اینکه استصحاب را حجت قرار داده است، من در فرض مثال میتوانم بگویم مانع ظاهرا نیست پس آب ظاهرا به پوست رسیده است و آثار شرعی مترتب بر این ظاهر میشود، آثار عقلی مترتب بر این ظاهر نمیشود پس از اطلاق هم استفاده نمیکنیم.
شاید کسی بگوید که در اماره هم همینطور است؟ اماره در صدد رسیدن به واقع است. خودش زورش را میزند اما 80%، 20% میماند شارع میگوید آن 20% را الغاء احتمال خلاف کن، بگو واقعا من 100% به احتمال رسیدم. اگر صد درصد به احتمال رسیده باشم آثار واقعی و ظاهری بار میشود، زیرا انگار من به واقع رسیدم، اگر بگویید تعبد چه میشود؟ تعبد در اصل الحاق 20% میشود اما اگر الحاق 20% شما باید آثار واقعی را هم بار کنید، آثار ظاهری را هم بار کنید.