1401/02/31
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه پنجم / جریان استصحاب در تدریجیات / استصحاب زمان و زمانیات / مقام سوم
مقام سوم
کلام در جلسه گذشته به سومین قسم از اقسامی که در محل کلام متعرض آن شدیم، منتهی شد. قسم و مقام سوم جایی بود که میخواستیم استصحاب را در اموری که در حد ذاتشان استقرار و ثبات است اما به یک زمان مقید شدهاند، جاری کنیم مثل امساک نهاری. ذات امساک استقرار دارد یعنی اگر یک لحظه هم امساک کنیم تحقق پیدا کرده است اما امساک مقید به کونه فی النهار شده است. در اینجا آیا استصحاب جاری است یا خیر؟
در جلسه گذشته کلام مرحوم آیت الله خویی، مرحوم آقای آخوند و مرحوم محقق نائینی را متعرض شدیم و گفتیم که این بزرگواران تفصیل دادند که زمان قید یا ظرف است.
مرحوم آقای آخوند فرمودند اگر زمان قید باشد استصحاب جاری نمیشود و اگر زمان ظرف باشد استصحاب جاری میشود.
مرحوم محقق نائینی فرمودند زمان چه قید و چه ظرف باشد، فرقی نمیکند و در هر دو صورت استصحاب جاری نیست.
مرحوم آیت الله خویی فرمودند ما کلام شما (مرحوم محقق نائینی) را نمیپذیریم و در جلسه گذشته جهتش را گفتیم.
در ادامه بحث وارد این جهت شدیم که مرحوم آیت الله خویی فرمودند ما دلیل مرحوم محقق نائینی را در مورد عدم جریان استصحاب قبول نداریم چون این دلیل مانع جریان استصحاب در مقام سوم- زمان چه قید و چه ظرف باشد- نمیشود اما استصحاب در اینجا از جهت دیگری مبتلا به اشکال است و بخشی از جهت دیگر را هم در جلسه گذشته اشاره کردیم.
جهت این بود که گفتیم ابتدا یک مقدمه داشته باشیم و مقدمه این شد که اهمال در واقعیات- یعنی اهمال در مقام ثبوت- در ناحیه خدای متعال و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محال است چون اهمال ناشی از جهل است مثل مهمل بودن، حساب و کتاب نکردن، توجه نداشتن و امثالهم. پس معلوم است که اهمال معقول نیست.
همانطور که قبلاً گفتیم وقتی خدای متعال یا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امر به شیئی میکنند، این شیء نسبت به زمان خاص مطلق یا مقید است و صورت سومی معنا ندارد. پس اگر امر به شیئی مثل امساک شده، نسبت به زمان خاص مطلق یا مقید است. مقید است یعنی مثلاً دیگر بعد از آن زمان وجوبی در کار نیست (معنای تقید). ایشان فرمودند اگر زمان به عنوان ظرف اخذ شود، ظرف مأمور به امساک است و زمان نهار هم- که امساک باشد- ظرف این مأمور به است. ایشان فرمودند اگر زمان ظرف باشد معنا ندارد و به تعبیر ایشان فاخذ الزمان ظرفاً للمأمور به بحیث لا ینتفی مأمور به بانتفاعه، یعنی شما بگویید اگر زمان قید باشد، استصحابپذیر نیست و اگر زمان ظرف باشد، استصحابپذیر هست.
ایشان میفرمایند ما اصلاً این را قبول نداریم و فرمودند خود زمان ظرف است و در این صورت معنا ندارد که جعل در آن صورت بگیرد چون در واقع بازگشت زمان خاص و لحاظش در مورد مأمور به بازگشت به قیدیت است و ایشان با این بیان فرمودند پس زمان چه ظرف و چه قید باشد، فرقی در قضیه نمیکند و در هر دو حال هم ظرفیت به اعتبار قیدیت است پس در اینجا استصحاب- نه استصحاب حکمی و نه استصحاب موضوعی- قابل جریان نیست.
پس الان در مقام سوم بحث هستیم که امری است که ذاتاً قار است، ثبات دارد و به زمان مقید شده است. ما بر خلاف مرحوم آقای آخوند که فرمودند تفصیل بین قید و ظرف و بر خلاف مرحوم محقق نائینی که فرمودند استصحاب مطلقاً جاری نمیشود، گفتیم از جهتی که شما (مرحوم محقق نائینی) در قید و ظرف بودن زمان و شما (مرحوم آقای آخوند) در قید بودن زمان اشکال کردید و فرمودید استصحاب جاری نمیشود، به نظر ما از این دو حیثی که- شما بزرگواران گفتید محذوری برای جریان استصحاب نیست اما از جهت دیگری محذور است. پس محل نزاع کاملاً روشن شد و حالا باید ببینیم مرحوم آیت الله خویی چه میفرمایند و آن را نقد کنیم.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند در امثال مقام ما نحن فیه استصحاب حکمی و استصحاب موضوعی قابل جریان نیست. ایشان میفرمایند استصحاب حکمی جاری نمیشود چون ما قبلاً خواندیم که استصحاب حکمی در جایی جاری میشود که قبلاً احراز موضوع شود یعنی ابتدا باید بدانیم که موضوع هست بعد برای آن موضوع حکم را استصحاب میکنیم و بعد میفرمایند در ما نحن فیه موضوع مشکوک است چون ما از یک طرف میبینیم حکم ما که وجوب است، به عملی تعلق گرفته که امساک در نهار است. در این صورت اگر ما شک کردیم که هنوز نهار موجود است یا نیست، نمیتوانیم استصحاب کنیم. البته مراد ایشان از موضوعی که در اینجا بیان میکنند، متعلق است و میفرمایند موضوع امساک در نهار نیست بلکه موضوع متعلق است و موضوع میشود مکلف و امساک در نهار میشود متعلق چون متعلق در احکام تکلیفیه فعل مکلف است و فعل مکلف هم در اینجا امساک در نهار است.
پس تعبیر موضوع طبق معنای عامی است که ماسوی الحکم را در مقام تعبیر موضوع میانگارد. در اینجا موضوع واقعی نیست بلکه متعلق است. ایشان میفرمایند در استصحاب حکمی شرط شده که موضوع باید احراز شود و در ما نحن فیه موضوع احراز نشده بلکه مشکوک است چون وجوب به امساک نهاری تعلق گرفته، یعنی امساک نهاری میشود واجب. اگر ما شک کردیم که الان کماکان نهار موجود است تا امساک واجب باشد یا نهار موجود نیست تا امساک واجب نباشد، ایشان میفرمایند موضوع قضیه مشکوکه در یک جزء از زمان- که الان با آن مواجه شدیم- امساک است که نمیدانیم آن جزء از زمان نهار هست یا نیست.
شما اگر در اینجا به لا تنقض الیقین بالشک تمسک کنید- یعنی استصحاب را جاری کنید- میشود تمسک به عام در شبهه مصداقیه چون مثلاً نمیدانم که امساک من امساک نهاری هست یا نیست تا بگویم آن را استصحاب کن. یعنی ابتدا ثابت کن که امساک من امساک نهاری است و بعد حکم را- که وجوبش باشد- جاری کن.
ما میگوییم شاید تمسک به عام در شبهه مصداقیه نباشد چون درست است که شک داریم که امساک من امساک نهاری است یا نیست، اما سرّش این است که آیا امساکی که قبلاً در نهار بود، کماکان باقیست یا خیر؟ اگر موضوع را با استصحاب ثابت کردم و گفتم امساک من امساک به وصف نهاریت است- چون امساک فعل وجدانی من است- کونه فی النهار اگر با استصحاب احراز شد، چرا در شبهه مصداقیه تمسک به عام باشد؟
میگوییم امساک من الان (در زمان مشکوک) امساک نهاری است و امساک نهاری هم واجب است، ولی ما به معنای خاص نفهمیدیم که در اینجا مراد مرحوم آیت الله خویی چیست.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند استصحاب موضوعی هم جاری نمیشود. به قول ایشان استصحاب حکمی یعنی بگوییم آن وجوبی که قبلاً بوده، الان هم هست و استصحاب موضوعی یعنی بگوییم من به اعتبار استصحاب حکم میکنم که نهار به قوت خود باقیست و در اینجا مراد از استصحاب موضوعی، غیر حکمی است البته نهار واقعاً در متعلق- که امساک باشد- مدخلیت دارد.
ایشان میفرمایند استصحاب موضوعی یعنی اینکه بگوییم نهار به قوت خود باقیست چون حکم وجوب است، متعلق حکم امساک است و متعلق امساک نهار است. به قول مرحوم محقق نائینی موضوع میشود متعلق المتعلق، متعلق امساک است و متعلق این متعلق نهار است پس نهار میشود موضوع. البته موضوع به دو اعتبار هم مکلف است و هم نهار، ولی در این موارد مکلف را متعلق المتعلق میگیرند. مثلاً اگر مولایی به کسی بگوید اقم الصلاة در اینجا حکم میشود وجوب، متعلق حکم میشود صلات و متعلق المتعلق میشود مکلف، یا اگر بگوید لا تشرب الخمر در اینجا حکم میشود حرمت، متعلق حکم میشود شرب و موضوعش میشود خمر، یا اگر بگوید صل در اینجا حکم میشود وجوب، صلات میشود متعلق و مکلف میشود متعلق المتعلق أی الموضوع.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند اگر در اینجا بخواهیم استصحاب موضوعی را جاری کنیم- یعنی بگوییم نهار به قوت خود باقیست- در این صورت یقین و شک ما متعلق به شیء واحد نشده و شرط در جریان استصحاب این بود که متعلق یقین و شک یک شیء واحد باشد. سؤال: چه کسی گفته متعلق یقین و شک ما یک شیء واحد شده است؟ ایشان میفرمایند ما در اینجا دو یقین داریم.
1- یقین داریم که قرص خورشید قطعاً مستتر شده است.
2- یقین داریم که حمره مشرقیه (محل کلام ما این بود) بعد از استتار قرص خورشید و قبل از زوال حمره مشرقیه هنوز نرفته است؛ یعنی قرص خورشید مستتر است اما هنوز حمره مشرقیه به قوت خود باقیست.
ایشان میفرمایند ما در اینجا در چه چیزی شک داریم؟ در کدام موضوع شک داریم؟ شک نداریم و یقین داریم که این شده و آن نشده است. پس ایشان میفرمایند فأی موضوع یشک فی بقائه بعد العلم بحدوثه، یک موضوعی باشد که بدانیم حادث شده و بعد شک در بقائش داشته باشیم و در اینجا آن موضوع را استصحاب کنیم.
ایشان میفرمایند خیر یک طرف قضیه مشکوکه استتار قرص خورشید است که ذهابش متیقن است و یک طرف دیگر زوال حمره مشرقیه است که عدم تحققش متیقن است و در اینجا شکی نداریم. پس به قول ایشان در ما نحن فیه شک ما فقط در مفهوم لفظ مغرب یا غروب است. آیا غروب و مغرب به زوال حمره است یا به استتار قرص خورشید؟
ما میگوییم در اینجا نمیخواهیم استصحاب را در استتار قرص خورشید یا زوال حمره مشرقیه جاری کنیم که بعد شما بفرمایید این دو استصحابپذیر نیستند. چون به ارتفاع یکی و عدم تحقق دیگری یقین داریم. ما در این امساک نهاری میخواهیم استصحاب جاری کنیم و میگوییم امساک من تا الان امساک نهاری بود و شک دارم که از الان به بعد هم امساک نهاری هست یا نیست. اگر امساک- به وصف کونه نهاریاً- را استصحاب کردیم، باز به نظر ما شک برمیگردد و در این صورت استصحاب هم قابل جریان است.
پس اگر ما امساک نهاری را استصحاب کردیم- ما الان استصحاب حکمی نمیکنیم بلکه استصحاب موضوعی است- میگوییم تا الان امساک نهاری بوده و شک داریم که از الان به بعد هم امساک نهاری هست یا نیست. درست است که شک در مفهوم لفظ است اما به خاطر همین شک در مفهوم لفظ ما شک داریم که امساک فعلی ما نهاری است یا خیر.
مرحوم آیت الله خویی ما نحن فیه را به یک مثال دیگر تنظیر میکنند. ایشان میفرمایند ما نمیدانیم که آیا عدالت به ترک کبائر محقق میشود یا ترک صغائر هم در عدالت دخیل و شرط است؟- طبعاً دایرهاش میشود اقل و اکثر. ایشان میفرمایند ما شک کردیم که چه تکلیفی در مقابل زید داریم چون زید یقیناً عادل بوده و از او یک گناه صغیر- نه گناه کبیره- سر زده و ما شک داریم که آیا زید عادل است یا خیر و منشأ شک ما هم شبهه مفهومیه است یعنی ما نمیدانیم آیا مفهوم عدالت به ترک کبائر محقق میشود یا به ترک کبائر و صغائر معاً.
ایشان میفرمایند ما در اینجا نمیتوانیم استصحاب موضوعی کنیم و نمیشود استصحاب حکمی هم کرد. استصحاب موضوعی لعدم الشک فی شیء من الموضوع حتی یجری فیه الاستصحاب، ما اصلاً شک نداریم چون یقین داریم که زید مرتکب گناه صغیره شده و فعلاً مرتکب گناه کبیره نشده است. چون اگر مرتکب گناه کبیره شده باشد، قطعاً دیگر عادل نیست و جایی برای شک باقی نمیماند، در این صورت ما در اینکه فلان چیزی که قبلاً باقی بوده، الان هم باقی هست یا نیست، شک نداریم.
لذا در مواردی که شبهه ما شبهه مفهومیه است، استصحاب در موضوع قابل جریان نیست که بگوییم زید قبلاً عادل بوده و الان هم عادل است و سرّ مطلب هم در حالیست که در شبهه مفهومیه است. ایشان میفرمایند این سخن را مرحوم شیخ هم قائل شدند و به آن تذکر دادهاند.
بنابراین ایشان میفرمایند ما اگر بخواهیم اینگونه استصحاب را جاری کنیم، قابل جریان نیست چون یقین سابق داریم و شک لاحق نداریم، زیرا یقین داریم که زید مرتکب گناه صغیره شده و یقین داریم که مرتکب گناه کبیره نشده است. لذا مرحوم آیت الله خویی به تبع مرحوم شیخ میفرمایند استصحاب در موارد شبهه مفهومیه قابل جریان نیست.
متعلق یقین و شک یک شیء واحد نیست بلکه متعلق یقین عدالت سابق و متعلق شک ؟؟؟ است و الان نگویید متعلق دو تا است. اصلاً بقائاً شکی نداریم چون یقین داریم که گناه کبیره نیامده و گناه صغیره آمده است.
ما میگوییم درست است که شک نداریم و میدانیم که زید گناه صغیره را مرتکب شده نه گناه کبیره، اما بالاخره این، در ما- که آیا عدالت به قوت خود باقیست یا زائل شده- (محل کلام) منشأ شده است. ما به دنبال مفهوم نیستیم بلکه به دنبال این هستیم که زید تا الان و قبل از ارتکاب گناه صغیره قطعاً عادل بود و شک میکنیم که با ارتکاب گناه صغیره از عدالت خارج شده یا خیر و میگوییم انشاءالله عدالتش به قوت خود باقیست. درست است که ولو منشأ شک ما در بقاء عدالت، شبهه مفهومیه است، اما بالاخره این شبهه مفهومیه بازگشت میکند به اینکه زیدی که تا الان عادل بوده آیا با ارتکاب گناه صغیره باز هم عادل است یا خیر؟ چه اشکالی دارد که بگوییم باز هم عادل است؟
شک همیشه یک منشأ دارد و یکی از منشأهای شک در بقاء، شبهه مفهومیه است ولی ما میگوییم در اینجا که شک در بقاء و شبهه مفهومیه داریم، آیا یک متیقن سابق و یک شک لاحق داریم یا خیر؟ بله. متیقن سابق وجود عدالت و شک لاحق بقاء عدالت است و قبلاً عدالت بوده و الان شک داریم که آیا هست یا نیست و در اینجا استصحاب میکنیم. ما به دنبال اثبات مفهوم برای عدالت نیستیم که بگوییم مفهومش این است یا آن، بلکه ما به دنبال کار خودمان هستیم که آیا در ما نحن فیه جواز اقتدا یا اشهاد برای زید ثابت است یا نیست و استصحاب میکنیم خود عدالت را. چگونه؟ قبلاً زید عادل بوده و با ارتکاب گناه صغیره شک داریم که عادل مانده یا از عدالت خارج شده- ولو منشأ شک ما شبهه مفهومیه است- اما عدالت را استصحاب میکنیم.
بعضیها خواستند از این راه جلو بروند و باز بگویند استصحاب در مقام سوم کلی- که امساک و امر قار بود- جاری میشود اما امر قاری که در آن زمان هم لحاظ شده است.