1401/02/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه پنجم / جریان استصحاب در تدریجیات / استصحاب زمان و زمانیات
استصحاب در تدریجیات
مقام اول بحث استصحاب در خود زمان بود.
مقام دوم بحث استصحاب در اموری بود که به حسب ذاتشان غیر قاره یعنی تدریجیت الاصول هستند مثل جریان آب، حرکت و امثالهم.
یکی از پاسخها پاسخ مرحوم آقای آخوند است که میفرمایند در اموری مثل حرکت، تکلم و امثالهم باز هم استصحاب جاری میشود ولو به مقدار کم تخلل عدم میشود. مثلاً در جریان آب تخلل عدم نمیشود ولی در تکلم اینگونه است که چه بخواهیم و چه نخواهیم تخلل عدم میشود یعنی در خلالش عدم است. چون مثلاً انسان لااقل برای تنفس نیازمند است و با تنفس تخلل عدم میشود.
ایشان پاسخی میدهند که در بحث زمان عمدتاً به آن اشاره کردیم چون در زمان تخلل عدم معنا ندارد و درست است که اجزاء زمان متصرم الوجود است- یعنی یک جزء باید بیاید و برود تا جزء بعدی بیاید- اما تخلل عدم نیست چون تخلل عدم اصطلاحاً به جایی گفته میشود که از دیدگاه عرف عقلی (به دقت عقلی) هم تخلل عدم باشد اما در اموری مثل جریان آب، جریان دم در بحث حیض و امثالهم یا خود زمان اصطلاحاً تخلل عدم نیست بلکه در اموری مثل تکلم اینگونه است.
مرحوم آقای آخوند میفرمایند چون مدار در استصحاب وحدت عرفیه است و در اموری مثل تکلم با فرض تخلل عدم نیز وحدت عرفیه صادق است، لذا استصحاب در آن جاری میشود و عرفاً یک شیء است که عبارت است از حرکت یا تکلم.
مرحوم آیت الله خویی در مقام نقد پاسخ مرحوم آقای آخوند میفرمایند ما هم قبول داریم که مدار در موضوع و بقاء موضوع در استصحاب دقت عقلیه نیست بلکه دقت عرفی و بلکه مسامحه عرفیه است. ایشان میفرمایند نظر عرف اوسع از این است که بخواهد در بحث موضوع استصحاب کنکاشها و دقتهای عقلیه را به کار ببندد. اما به نظر ما فرقی بین دیدگاه عقل و دیدگاه عرف در ما نحن فیه نیست. به تعبیر دیگر همچنان که بنا بر دقت عقلیه تخلل عدم میشود و موضوع باقی نیست، به دقت عرفیه نیز همینطور است.
ایشان میفرمایند مثلاً اگر یک متحرکی ساکن شود ولو قلیلاً، دیگر به آن، متحرک نمیگوییم بلکه میگوییم ساکن. پس بنا بر دیدگاه عرف نیز متحرک مثلاً یک شیء واحد متصله عرفیه نیست. به تعبیر دیگر شما (مرحوم آقای آخوند) خواستید از راه وحدت عرفیه مشکل را حل کنید ولی ما میگوییم حتی از دیدگاه عرف وقتی سکون در اثناء حادث و عارض شود، دیگر وحدت عرفیهای وجود نخواهد داشت.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند اگر متحرک در لحظهای که ساکن است، باز هم بگوییم عنوان متحرک به اعتبار عرف بر آن بار میشود، به اعتبار عرف عنوان ساکن هم بر آن بار میشود. مگر میشود در آن واحد هم عنوان ساکن و هم عنوان متحرک بر آن بار شود؟ اجتماع دو عنوانی که بینشان حالت تناقض است، سکون یعنی عدم الحرکه و حرکت یعنی امری که وجودی است. در حال سکون قطعاً عنوان ساکن بر آن بار میشود پس اگر در حال حرکت هم قرار باشد در اثناء سکونی عارض شود و ما در عین حال بگوییم عنوان حرکت و متحرک بار میشود، اجتماع دو امر متناقض است.
بنابراین ایشان میفرمایند شاهد مطلب این است که مثلاً اگر کسی حرکت میکند و در بین راه اتراق میکند و متوقف میشود و دوباره حرکت میکند، در اینجا نمیگوییم این حرکت همان حرکت سابق است بلکه میگوییم حرکت دوم از فلان اتراقگاه شروع شد. پس شما (مرحوم آقای آخوند) خواستید قائل به صدق وحدت عرفیه شوید ولی به نظر ما وحدت عرفیهای وجود ندارد.
مرحوم آیت الله خویی در ادامه یک استدراک میکنند و میفرمایند گاهی آنقدر در موضوع حکم سکون به اندازه کمی است که حتی از دیدگاه عرف هم مانع اطلاق حرکت نیست. ایشان در مثال میفرمایند مثل عنوان مسافر. مثلاً زید قبلاً مسافر بوده و شک داریم که الان هم عنوان مسافر بر او صدق میکند یا خیر و عنوان مسافر را استصحاب میکنیم. ایشان میفرمایند در سفر سکون- ولو فی الجمله- عارض میشود و واضح است که کسی که سفری را آغاز میکند، مرتب در سفر نیست بلکه در بین راه توقف و استراحت میکند؛ مثلاً در قرون قبلیه مسافر در توقف به مرکبش- اسب و امثالهم- استراحت میداد و در قرون فعلیه ماشین را چک میکند و امثالهم.
پس میبینیم که در سفر سکون فی الجمله مضر به صدق سفر و عنوان مسافر نیست. لذا در اینجا اگر در بقاء سفر شک کنیم، سفر را استصحاب میکنیم ولو علم داشته باشیم که مسافر در اثناء سفر سکونی هم داشته است. مثلاً شخصی میگوید دیدم که در استراحتگاه بین راه فلانی متوقف شده بود و شیشه ماشینش را تمیز میکرد و من باید بدهی خود را به او پرداخت کنم آیا کماکان در سفر است که من دیگر دسترسی به او ندارم یا متوقف شده که به او دسترسی دارم و بر من واجب است که بدهی خود را به او بدهم. ایشان در اینجا میفرمایند عنوان مسافر باز هم بر او صادق است.
ما میگوییم به مقدار مجموعه سفر بستگی دارد مثلاً سفری از مبدأ تا مقصد 10 ساعت راه است و اگر مسافر بین راه 20 دقیقه هم توقف کند، مشکلی ایجاد نمیشود اما اگر کل سفر یک ساعت است و در اثناء این یک ساعت 20 دقیقه توقف کند، عرف انصافاً در اینجا این سفر را یک سفر واحد تلقی نمیکند. در مثال مناقشه نیست و شما هم در مثال ما مناقشه نکنید.
بنابراین مرحوم آیت الله خویی میفرمایند در اینطور جاها ما اثبات وحدت موضوع میکنیم و قائل به وحدت موضوع هستیم؛ بر خلاف ما إذا اخذ عنوان الحرکت فی موضوع الحکم فإنه لا یجری الاستصحاب بعد السکون بل یجری فیه استصحاب السکون. یک بار عنوان مسافر بود و در اینجا حرکت کم مضر نبود اما اگر خود عنوان حرکت در موضوع حکمی لحاظ شود، انصافاً سکون در بین مانع صدق حرکت است. پس بستگی دارد که عنوان لحاظ شده در موضوع استصحاب را چه بگیریم. اگر این عنوان را مسافر بگیریم، مسافر صادق است ولو با سکون و توقف، اما اگر این عنوان را حرکت بگیریم انصافاً حرکت با سکون صادق نیست و نمیتوانیم عنوان حرکت را بار کنیم.
ما میگوییم در اینجا هم بستگی دارد. مثلاً اگر من میخواهم 10 ساعت رانندگی کنم-ولو 2 دقیقه برای چک کردن ماشین توقف کنم- از دیدگاه عرف انصافاً این توقف مخل تحقق حرکت نیست و میگویند باز هم در حال حرکت است. شاید کسی بگوید او توقف کرده و ماشین را چک کرده، در پاسخ میگوییم این توقف جلوی حرکت را نمیگیرد و یک لحظه است. ولی باز تأکید میکنیم که در مثال مناقشه نکنید. تا اینجا نتیجه سخن مرحوم آیت الله خویی این است که در اموری مثل حرکت وحدت عرفیه موضوع است و در اینجا سکون قلیل مانع تحقق وحدت عرفیه نیست.
در ادامه وارد جریان استصحاب در اموری مثل تکلم میشویم. تفاوت تکلم با حرکت این است که در اثناء حرکت معمولاً یک تخلل عدمهایی هست البته گاهی هم واقعاً تخلل عدمی نیست چون مثلاً شخص از مبدأ شروع به رانندگی میکند و بدون ذرهای توقف در مقصد پیاده میشود. اما در اثناء تکلم چه بخواهیم چه نخواهیم تخلل عدم هست چون انسان حتماً باید بین تکلم تنفس کند مثل سخنرانی، نماز، منبر و امثالهم.
وحدت اعتباریه شرعیه
مرحوم آیت الله خویی در ادامه در اموری مثل تکلم وارد جریان استصحاب میشوند- ما هنوز در قسم دوم هستیم و وارد قسم سوم مثل امساک یعنی افعالی که مقید به زمان هستند، نشدیم- بخش و مقام اول زمان و بخش و مقام دوم اشیائی هستند که ذاتشان غیر قاره است و در آنها ثبات و استقرار نیست.
ایشان تکلم را مثال میزنند و میفرمایند تکلم هم مثل حرکت وجود قاره ندارد اما میبینیم که در اثناء تکلم لااقل به مقدار تنفس سکوت عارض میشود. در حرکت وحدت عرفیه هست اما در تکلم وحدت عرفیه نیست بلکه وحدت اعتباریه است. اعتباریه یعنی از مجموعه جملات یک جمله واحده اتخاذ میشود و شاهد مطلب این است که میگوییم مثلاً فلانی قصیدهاش را خواند یعنی ما این 30 بیت شعر را به منزله یک شیء واحد اعتبار میکنیم یعنی باز وحدت هست اما وحدت اعتباریه.
ما به مرحوم آیت الله خویی میگوییم کسی که شیء واحد را اعتبار میکند، کیست؟ اگر عقل است که بیننا و بین الله وحدت عقلیه نیست اگر هم عرف است باز به وحدت عرفیه بازگشت کرد لذا باز اعتبار وحدت از دیدگاه عرف است. کلمه اعتباریه ما را نگران نمیکند و اعتبار به ید معتبر است و معتبر عرف است پس باز سر از وحدت عرفیه درمیآورد.
نظر میرسد که بگوییم وحدت اعتباریه چیزی جز همان وحدت عرفیه نیست. اعتباریه معتبر میخواهد و معتبرش کیست؟ آیا عقل است؟ خیر؛ عرف است. اگر معتبرش عرف است، پس سر از وحدت عرفیه درآورد.
ایشان در ادامه میفرمایند در وحدت اعتباریه در تکلم دیگر فرقی نمیکند که شک ما در مقتضی باشد یا در مانع. ایشان در مثال میفرمایند مثل قصیده که شخص تکلم میکند و گاهی بین قصیر و طویل مردد است، از ابتدا میشود شک در مقتضی و گاهی مردد است بین اینکه آیا مانعی جلوی ادامه قصیده را گرفته یا خیر، وإلا اقتضاء قصیده ادامه دار بودنش بوده و اینجا میشود شک در عروض مانع و چون ما بر خلاف مرحوم شیخ استصحاب را هم در شک در مقتضی و هم در شک در رافع جاری میدانیم، بنابراین به نظر ما استصحاب در بحث تکلم- به خاطر وجود وحدت اعتباریه- جاری میشود.
موارد وحدتها مختلف است بعضی جاها وحدت عقلیه، بعضی جاها وحدت عرفیه و بعضی جاها وحدت اعتباریه است.
ایشان در ادامه میفرمایند و کذا الکلام فی الصلات، در نماز هم همینطور است. نماز مرکبی است که از مجموعهای از اشیاء متفاوت شکل گرفته است. بعضی از مقولههای نماز مقوله عین است، بعضی مقوله کیف مسموع است مثل الفاظ صلات که به تلفظ درمیآیند و بعضی مقوله وضع است مثلاً آیا الان وضعیت این فرد در حالت رکوع است که خم شده یا در حالت سجده است که سر را روی خاک گذاشته یا در حالت تشهد یا در حالت قیام و امثالهم است.
در فلسفه اینگونه میگویند که مقولات متباینات بالذات هستند آقایان میگویند مقولات عشر مثل فعل، انفعال، کیف، کم، عین، وضع، جده و امثالهم است. البته در این مباحث حرف زیاد است ولی فعلاً بنائاً علی این حرف میگوییم.
در این صورت کسی که در نماز بوده قطعاً استصحاب جریان و ادامه نماز نباید جاری شود چون نماز اشیاء مرکبه مختلفه را در خود جمع کرده و اجزاء نماز از مقولات عشر متفاوت است. پس وحدت حتی عقلیه، عرفیه و به حسب ظاهر اعتباریه هم نیست و در نماز نباید استصحاب جاری شود. ولی ما میگوییم جاری میشود و به نظر ما در نماز هم وحدت اعتباریه هست.
فرق نماز با تکلم این است که معتبر در تکلم اعتبار عرف است ولی معتبر در نماز اعتبار شارع مقدس است. پس چون وحدت اعتباریه وجود دارد، باز در نماز میتوانیم استصحاب جریان نماز را داشته باشیم. دلیل اینکه مرحوم آیت الله خویی اینها را از هم جدا میکنند، این است که در ذهن ایشان هر کدام از اینها حالات مختلفی دارند. مثلاً یکی مثل حرکت ماء که در ذاتش استمرار است و علی القاعده تخلل عدم نیست، دیگری مثل تکلم که در آن تخلل عدم هست. اما غیر قاره بودن اشیاء با هم مشترک است. مثلاً یکی مثل صلات است که نه تنها تخلل عدم بعد الوجود است بلکه حقایق و مقولات مختلف است اما ایشان در اینجا هم مثل تکلم با وحدت اعتباریه پاسخ میدهند. شاید کسی بگوید تفاوتش با قبلی چیست؟ معتبر در قبلی عرف بود و معتبر در اینجا شارع است.
در اینجا هم فرقی نمیکند که شک در مقتضی باشد. مثلاً از ابتدا نمیدانم نمازی که میخواند 2 رکعتی و 4 رکعتی است یا 3 رکعتی و 4 رکعتی. چرا این شک عارض میشود؟ چون مثلاً آیا الان این تشهدی که میخواند تشهد دوم است- که من باید صبر کنم تا رکوع سوم به او ملحق شوم- یا تشهد آخر است- که من میتوانم الله اکبر بگویم و بنشینم و تشهد را با امام بخوانم و در موقع سلام دادن امام بر سر پنجه بنشینم و بعد برپا بایستم و دوباره و بدون تکبیر حمد را بخوانم و نماز را تمام کنم. این مسئله خیلی محل ابتلا است چون اینکه میگویند طول دادن در سجده آخر مستحب است، شاید یکی از سرهایش همین باشد که برای مأمومین هم روشن شود که آیا این سجده، سجده آخر در رکعت آخر است یا سجده رکعت دوم است. تا اینجا استصحاب در مقام اول و مقام دوم تمام شد.
استصحاب در مقام سوم از زمانیات این بود که اشیائی بودند که فی حد ذاتها ثبات و استقرار داشتند. ماده اجتماع قسم اول و قسم دوم این بود که ثبات و استقرار ندارند که یکی زمان و دیگری زمانیاتی مثل حرکت، تکلم، جریان و امثالهم بود. مقام سوم هم زمانیاتی هستند که آن شیء فی حد ذاته ثبات دارد اما در لسان دلیل مقید به یک زمان خاصی شده مثل امساک. امساک ذاتاً ثبات دارد و همیشه اینگونه نیست که لازمه امساک پشت سر همیت باشد بلکه اگر من یک لحظه هم چیزی نخورم، صادق است که بگویم امساک کردم ولو در لحظه دوم چیزی بخورم.