1401/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه پنجم / جریان استصحاب در تدریجیات / استصحاب زمان و زمانیات
استصحاب زمان و زمانیات
زمان از اشیاء متسرم الوجود است و چون زمانیات هم اشیائی هستند که در زمان واقع میشوند، دوباره زمان متسرم الوجود است و در جریان استصحاب موضوع باید باقی باشد تا استصحاب حکم کنیم که در این صورت چون زمان و زمانیات بقاء ندارند پس استصحاب حکمی در آنها قابل جریان نیست.
پاسخ اول این بود که از دیدگاه عرف موضوع به قوت خود باقیست.
پاسخ دوم این بود که ما نیاز به استصحاب موضوع نداریم و استصحاب حکم میکنیم و اصلاً در استصحاب حکم مجدداً احراز موضوع لازم است. چگونه احراز موضوع میشود؟
پاسخ سوم را مرحوم آیت الله خویی در مصباح الاصول دادند. ایشان یک مقدمهای گفتند که آن را در جلسه قبل بیان کردیم. حاصل مقدمه ایشان این است که در استصحاب موضوع وقتی موضوع، مرکب باشد، طبیعی است که نیازمند هستیم که این موضوع را به دست آوریم.
تارتاً ایشان میفرمایند موضوع مرکب از معروض و عارض است. معروض و عارض مثل ماء کر که ماء میشود معروض و کریت شیء و عرضی است که عارض بر ماء میشود. در استصحاب موضوع برای جریان حکم که حکمش عدم انفعال به ملاقات با نجاست است (الماء الکر) طبیعی است که موضوع باید در اینجا احراز شود تا بتوانیم عدم انفعال و عدم نجاست به ملاقات با نجاست را نتیجه بگیریم و احراز کریت برای آب نیازمند اثبات به نحو مفاد کان ناقصه است. یعنی ما باید بگوییم آبی بوده و این آب قبلاً کر بوده و الان هم کماکان کر است. الماء کان کراً و الآن کماکان. حالا که به نحو کان ناقصه در موضوع استصحاب کردیم، نتیجه میگیریم که این آب به ملاقات با نجس، نجس نمیشود.
اخری موضوع مرکب از دو جزء است ا ما این دو جزء، یکی متصف به دیگری نیست. به تعبیر دیگر عرض و معروضی نیست یعنی دو شیء مستقل در وجود هستند و فرقی نمیکند که:
1- این دو شیء دو جوهر باشند.
2- یا این دو شیء یکی جوهر و دیگری عرض باشند اما عرض عارض بر این جوهر نباشد.
3- یا دو شیء دو عرض باشند که باز یک معروض دارند. شاید کسی بگوید این مورد مثل مورد قبلی شد. خیر در مورد اول یکی عارض بر دیگری است در حالیکه در مورد سوم از قسم دوم دو تا عرض هستند و یک معروض دارند.
4- یا دو عرض دو معروض داشته باشند.
مرحوم آیت الله خویی در اینجا میفرمایند ما برای جریان استصحاب در موضوع نیاز نداریم که به نحو مفاد کان ناقصه احراز کنیم. گاهی گفتیم دو شیء جوهر هستند و در بین دو جوهر اتصاف معقول نیست- گاهی یک جوهر و یک عرض که این عرض برای این جوهر نیست و این جوهر قبلاً به این عرض اتصاف نداشته است، گاهی دو عرض که هر دو عارض بر یک معروض شدند و معروضشان دو تا است و ربطی به هم ندارند که یکی متصف به دیگری باشد. حتی اگر دو معروض عارض بر یک شیء دیگر میشوند و آن شیء بین هر دو مشترک است، بالاخره بین این دو شیء اتصاف احدهما بالآخر نیست- ایشان میفرمایند در اینجا اگر به نحو مفاد کان تامه استصحاب کنیم، کافیست، چون اتصاف هذا بذاک را لازم نداریم و اگر هر کدام از این دو تا را به نحو مفاد کان تامه استصحاب کنیم، موضوع ما تشکیل میشود و خودبخود حکم شرعی هم بر آن بار میشود.
اما نتیجه:
نتیجه این است که ایشان میفرمایند استصحاب زمان از قبیل قسم دوم است. یعنی اگر ما موضوع را به نحو مفاد کان تامه احراز کردیم، استصحاب در موضوع جاری میشود و حکم هم بر آن بار میشود.
سؤال: چطور میشود استصحاب زمان از قبیل قسم دوم باشد و بتوانیم موضوع را به نحو مفاد کان تامه احراز کنیم و در نتیجه حکم را هم بر آن بار کنیم؟ ایشان میفرمایند اگر ما زمان را معتبر میدانیم و میگوییم امساک نهاری- در مثال روزه- از ما خواسته شده بود ولی نمیدانیم هنوز نهار باقیست یا خیر. ایشان میفرمایند دو شیء است یکی امساک و دیگری نهار یعنی باید دو شیء با هم باشند که میشود موضوع و حکمش هم وجوب است. یک امساک و یک نهار داریم و لازم نیست بگوییم إن الامساک کان فی النهار و الآن کماکان.
ایشان میفرمایند همین که اصل وجود نهار را به ما هو استصحاب کنیم و بگوییم هنوز نهار به قوت خود باقیست، به نحو کان تامه میگوییم نهار بوده و الان هم هست یعنی خود نهار به نحو کان تامه وجود داشت و الان هم وجود دارد. اگر ما نهار را به نحو کان تامه استصحاب کردیم، وقتی نهار وجود داشته، پس باید امساک هم بکنیم. حکم وجوب است، امساک- احرازش بالوجدان است- و نهار- احرازش به استصحاب کان تامه است. پس دو جزء موضوع- یکی امساک (بالوجدان) و دیگری نهار (به استصحاب به نحو کان تامه) است و در اینجا به نظر مرحوم آیت الله خویی استصحاب در زمان جاری میشود و ایشان خواستند بگویند به نظر ما استصحاب در زمان جاری میشود؛ البته به نحو مفاد کان تامه.
تا اینجا 3 جواب برای استصحاب در زمان دادیم.
1- موضوع از دیدگاه عرف واحد است.
2- ما استصحاب موضوع نمیکنیم و مستقیماً به سراغ استصحاب در حکم میرویم.
3- فرمایش مرحوم آیت الله خویی در منتقی الاصول، جلد 6، صفحه [1] 182. البته از نظر عداد و شمارگان تنبیهات در کتاب ایشان تنبیه سوم استصحاب در تدریجیات است. ایشان ابتدا محل نزاع را بیان کردند و بعد میفرمایند در استصحاب در دو مقام بحث میکنیم.
مقام اول: استصحاب در خود زمان
مقام دوم: استصحاب در سایر امور تدریجیه
ایشان میفرمایند در مقام اول در جریان استصحاب از 4 حیث اشکال داریم. ما یک حیث عمده آن را گفتیم که زمان تصرم در وجود دارد یعنی یک جزء زمان باید موجود شود و تا آن جزئی که آمده و موجود شده، از بین نرفته، جزء دیگر جایگزینش نمیشود. پس در استصحاب در زمان هیچ وقت موضوع به قوت خود باقی نیست چون زمان دائم در حال تغییر است. پس هیچ وقت زمانی که در موضوعی از موضوعات احکام مدخلیت دارد، زمان باقی نیست پس قابل استصحاب هم نیست.
مرحوم آیت الله خویی فرمودند خود زمان را به نحو کان تامه استصحاب میکنیم، بعضیها گفتند ما خودمان را از استصحاب در موضوع رها میکنیم و به سراغ حکم میرویم و بعضیها هم گفتند اینکه شما میگویید زمانی که موضوع است، باقی نیست، در استصحاب به حکم عقل است که موضوع را عقل معرفی میکند ولی عرف این زمان را یک زمان میداند. ایشان میفرمایند پاسخی که داده شده، صدق عرفی است و با صدق عرفی مشکل را حل کردند یعنی پاسخ اول را پذیرفتند.
جهت دوم اشکال این است که موضوع جریان استصحاب شک در بقاء است یعنی هر زمان شک در بقاء کردیم، استصحاب میکنیم. اگر شک در بقاء موضوع کردیم، استصحاب موضوعی و اگر شک در بقاء حکم کردیم، استصحاب حکمی میکنیم. پس ایشان میفرمایند موضوع استصحاب شک در بقاء است و خود استصحاب ابقاء ما کان (حکم به بقاء آنچه که بوده) است.
سؤال: بقاء یعنی چه؟ یعنی در آن دوم، آن سوم و آن چهارم به بعد این شیء باقی باشد. ایشان میفرمایند این معنا در زمان قابل تصور نیست چون بقاء در زمان در آن اول بوده و بقاء در زمان در آن دوم معنا ندارد.
ما میگوییم ذات این اشکال هم به اشکال اول برمیگردد. بعد ایشان به این اشکال پاسخ میدهند و میفرمایند چه کسی گفته که وجود در آن دوم در مفهوم بقاء اخذ شده است؟ بلکه لازمهاش است و در خود مفهوم بقاء اخذ نشده است.
جهت سوم: ایشان میفرمایند اگر ما در یک امر تدریجی شک کردیم، گاهی شک ما در حصول مانع است. یعنی:
تارتاً فکر میکنیم که آیا مانع وجود گرفته؟ در حالیکه قابلیت استمرار قطعی بوده و نمیدانیم که آیا مانعی جلوی آن آمده یا خیر.
اخری آیا غایت و منتهای این شیء رسیده یا خیر؟ نه اینکه مانعی وجود داشته است. یعنی تمام شده و غایتش رسیده است. ایشان در مثال میفرمایند مثلاً کسی اجازه تکلم دو ساعته دارد و ما شک میکنیم که آیا تکلمش باقیست یا خیر. چون شک داریم که دو ساعت باقیست یا تمام شده است.
ایشان در پاسخ میفرمایند شک ما در زمان از قبیل قسم دوم است. یعنی شک داریم که آیا غایت و منتها آمده است یا خیر. به تعبیر دیگر شک نداریم که چیزی آمده و جلوی بقاء روز را گرفته باشد و این، معنا ندارد چون چیزی جلوی بقاء روز را نمیگیرد؛ بلکه شک ما در این است که آیا روز به پایان رسیده تا وجوب امساک نداشته باشیم یا روز به قوت خود باقیست (محل کلام). ایشان میفرمایند در اینجا شک میکنیم که آیا استصحاب قابل جریان هست یا نیست؟ این اشکال در اینجا مطرح میشود.
ایشان در مقام پاسخ میفرمایند و به بیان الآخر متعلق شک خود بقاء نهار نیست بلکه متعلق شک در واقع این است که امساک ما در نهار هست یا نیست و در اینجا نمیتوانیم استصحاب زمان کنیم.
لذا مرحوم آیت الله خویی میفرمایند ما نهار را به مفاد کان تامه استصحاب میکنیم یعنی نهار قبلاً بوده و الان هم هست. الان نهار هست، خودبخود اثبات شد. وقتی ثابت کردیم که نهار باقیست، معنای بقاء نهار این است که این زمانی که شما در آن هستید، نهار است. شاید کسی بگوید این، اصل مثبت میشود. شما استصحاب کردید بقاء نهار را و نتیجه گرفتید که الان نهار است.
ما میگوییم اگر دقت عرفی را لحاظ کنیم نه دقت عقلی، عرف بین این دو تفاوتی قائل نمیشود. لذا به نظر ما اشکال سوم ایشان با این تعبیر که میفرمایند فهذا الاشکال یختص بالزمان و هو مما لادافع له و لم یتعرض له الاعلام، اعلام متعرض آن شدهاند و کلام مرحوم آیت الله خویی و پاسخشان شامل این اشکال هم میشود و به زعم ما مرحوم آیت الله خویی به این اشکال پاسخ دادهاند.
جهت چهارم: ایشان میفرمایند همان فرمایش بزرگان است که هر کدام در مقام پاسخش برآمدند. از دیدگاه ایشان این جهت در قالب 4 اشکال است و طبعاً اشکال چهارم پاسخهای بیشتری دارد.
اشکال چهارم این است که ایشان میفرمایند اگر ما استصحاب نهار کنیم- در مثال روزه- حداکثر چیزی که نتیجه میگیریم، این است که پس نهار به قوت خود باقی و موجود است. بنابراین اگر لو کان متعلق الحکم أخذ فیه الوقوع فی النهار، ما یک حکمی داشتیم که وجوب است و متعلق حکمی داشتیم که وجوب امساک است و در دل این امساک قیدی اخذ شد که الوقوع فی النهار است. پس یک حکم داریم- وجوب- و یک متعلق حکم داریم- امساک- و در دل این امساک یک قیدی اخذ شده که امساک الموجود فی النهار است. وإلا امساک موجود در شب متعلق حکم وجوب ما قرار نگرفته است.
بعد ایشان میفرمایند امساک در استصحاب نهار یعتبر اینکه امساک در نهار باشد. وقتی شک در بقاء نهار کردیم، استصحاب نهار نتیجه نمیدهد پس امساک من هم در نهار است چون میشود اصل مثبت. اگر خود نهار موضوع برای حکمی قرار میگرفت، در اینجا استصحاب نهار کافی بود چون نهار را استصحاب میکنیم و نتیجه میگیریم حکم را و در اینجا اشکالی نداشت، اما در ما نحن فیه نهار موضوع حکم نیست بلکه نهار قید است برای متعلق حکم. متعلق حکم امساک بود و نهار قید برای امساک است.
ایشان در مقام پاسخ میفرمایند اولین پاسخ از مرحوم آقا ضیاء در نهایت الافکار، جلد 4، صفحه 150 است. ایشان میفرمایند چه کسی گفته در ما نحن فیه زمان به عنوان قید متعلق است. شما در مثال تصویر کردید که حکمی داریم که وجوب است و یک متعلق حکم که امساک است و این امساک- که متعلق حکم است- یک قید دارد که عبارت است از زمان. ایشان میفرمایند در مثل ما نحن فیه در متعلق حکم زمان اخذ نشده بلکه زمان شرط اصل و خود حکم است. پس یک حکم داریم که وجوب است، یک متعلق داریم که امساک است و یک زمان داریم.
شما فکر میکردید که زمان برای متعلقی که امساک باشد، قید است در صورتی که زمان قید و شرط است برای خود حکم یعنی قید برای وجوب است و برای ما همین مقدار که موضوع- نهار- را استصحاب کردیم، کافیست.
طبعاً حکم متعلق به طبیعت است بنابراین الاول إن الزمان لم یؤخذ فی متعلق الحکم اصلاً و إنما هو شرط لاصل ثبوت الحکم و الحکم متعلق بالطبیعه بلا تقید وقوعها فی الزمان الخاص و علیه فیثبت الحکم باستصحاب موضوعه و لاقیمت لعدم ثبوت أن هذا الآن نهار أو لیس بنهار، ما لازم نداریم که ثابت کنیم که الان روز هست یا نیست. یعنی متعلق وجوب- که من باید اتیان کنم- امساک است و خود وجوب مشروط به یک زمانی است که آن زمان، وقتی است که روز و نهار باشد. لذا اگر در وجود نهار شک کردیم، یعنی در قید حکم- که قید وجوب باشد- شک کردیم، ایشان میفرمایند ما نهار را استصحاب میکنیم پس قید حکم هم هست و شما باید به دنبال متعلقش بروید.
پس ما ابتدا نهار را- که زمان باشد- استصحاب میکنیم و نهار قید برای وجوب است. مثل استطاعت که اگر قبلاً بوده الان شک میکنیم که استطاعت هست یا نیست و استطاعت را استصحاب میکنیم و استطاعت برای وجوب شرط است و متعلق وجوب حج است و من اگر استطاعت را استصحاب کردم، نتیجه میگیرم که وجوب به قوت خود باقیست چون شرط وجوب هست و متعلق وجوب را- که حج است- باید انجام بدهم. اینجا تنها تفاوتش این است که در آنجا استطاعت قید برای حکم و وجوب بود ولی در ما نحن فیه زمان- نهار- قید است برای حکم. پس قبلاً که نهار بوده ما استصحاب میکنیم که الان هم نهار هست یعنی وجوب هم هست و متعلق وجوب در آنجا حج و در اینجا امساک است و باید امساک کنیم. یعنی مرحوم آقا ضیاء اصلاً زمان را از اینکه قید برای متعلق و یا قید برای موضوع باشد، خارج کرد و فرمود زمان قید برای حکم است و در خود زمان استصحاب جاری میشود.
ما میگوییم اگر استصحاب در زمان جاری میشود، مگر زمان قابل استصحاب است؟ مجبور هستیم که باز به دقت عرفی بگوییم. آقایان زمان را به دقت عرفی در موضوع اخذ کردند و در متعلق و یا در هر چه که اخذ کردند، بحث دیگری است و شما هم که زمان را در حکم اخذ کردید، الکلام الکلام.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند ولکن للمناقشه فیه مجال واصل. مناقشهای که ایشان در پاسخ مرحوم آقا ضیاء میکنند، مناقشه اثباتی است نه مناقشه ثبوتی. ایشان میفرمایند مائیم و ظاهر ادله. ظاهر ادله این است که انصافاً زمان برای اصل حکم شرط نیست بلکه شرط برای متعلق حکم است. الان در زمان بین ظهر و مغرب، آیا شرط برای وجوب است یا واجب؟ شرط برای واجب- متعلق یعنی نماز- است. ایشان میفرمایند ظواهر ادله میفهماند که زمان شرط صلات است. یا مثلاً در دلیل صوم ایشان میفرمایند صوم ماه رمضان واجب است پس ماه رمضان بودن قید برای صوم است و صوم متعلق است نه قید برای اصل وجوب. فمن شهد منکم الشهر فلیصومه، صوم کند در این ماه.
ما میگوییم انصافاً ماه رمضان قید برای امساک نیست بلکه ظرف است. یعنی یک وجوب داریم و یک امساک- متعلق- این متعلق باید در یک ظرف زمانی اتیان شود و آن ظرف زمانی ماه رمضان است. یعنی میگوییم زمان اصلاً قید (شرط) نیست که بخواهیم بگوییم زمان قید است برای حکم یا قید است برای متعلق. چون دعوای آقایان این است.
یعنی بعضیها میگویند قید برای امساک و بعضیها میگویند قید برای وجوب و حکم است. بلکه زمان ظرف است برای حکم این متعلق- امساک- حکم وجوب است و این امساک در چه بازه و ظرف زمانی باید انجام شود ؟ در ظرف زمانی ماه رمضان.
لذا اگر زمان ظرف باشد، خودبخود این دو پاسخ معنا پیدا نمیکند و جایی ندارد.