1401/02/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه پنجم / جریان استصحاب در امور تدریجی
تنبیه پنجم استصحاب
استصحاب در تدریجیات
تدریجیات اموری هستند که به تدریج در عالم خارج واقع و موجود میشوند.
قبل از ورود به اصل بحث چند مقدمه کوتاه را که بزرگانی از جمله آیت الله میلانی بر اساس فرمایشات استادشان آیت الله وحید در المغنی فی الاصول آوردهاند و آیت الله سیستانی هم بعضی از نکاتش را در تقریری که از درسشان نوشته شده، فرمودهاند، اشاره میکنیم و بعد وارد اصل بحث میشویم.
مقدمه اول: در تحریر محل نزاع باید اشاره کنیم که موجودات از یک حیث بر 2 قسم؛ تارتاً موجود بسیط و اخری موجود مرکب هستند.
موجود مرکب یعنی موجود ذو الاجزاء و هر موجودی که از یک جزء بیشتر باشد. تمام اجزاء این موجود تارتاً در افق زمان جمع میشوند مثل وجود انسان. انسان موجود مرکبی است که تمام اجزاء او- از فرق سر تا ناخن پا- در عمود زمان با هم جمع میشوند یعنی در آن واحد مغز، چشم، دست، پا و امثالهم وجود دارد. انسان موجود ذو الاجزائی است که اجزاء این موجود در آن واحد و در عمود زمان قابل جمع هستند.
در نقطه مقابل قسم دوم از موجود مرکب موجودی است که متفرق الاجزاء است و به تعبیر دیگر اجزائش در زمان واحد با هم قابل جمع نیست. یعنی درست است که مرکب است اما همه اجزائش در آن واحد با هم جمع نمیشوند.
موجود مرکب الاجزاء متفرق الاجزاء یعنی تدریجی الوجود بر 2 قسم است.
قسم اول: زمان؛ مثل یوم، لیله، اسبوع، شهر، سنه و امثالهم.
قسم دوم: زمانی؛ اشیاء و کارهایی هستند که در زمان واقع میشوند و وقوعشان در زمان تدریجی است مثل حرکت، تکلم، جریان ماء، جریان دم در زنان و امثالهم. حرکت در زمان واقع میشود اما تدریجی است. مثلاً انسان در آن واحد نمیتواند 50 متر جلوتر بپرد بلکه وقتی از محلی راه میفتد، آهسته آهسته و تدریجی به مقصد میرسد. مثلاً در جریان ماء، ماء قبلاً جاری بوده ولی الان نمیدانیم چیزی که از لوله در منزل میریزد باز هم ماء جاری است یا ماء قلیل. چون غساله ماء جاری پاک است ولی ممکن است غساله ماء قلیل، وقتی که شستن و تطهیر هنوز محقق نشده، نجس باشد.
پس تارتاً موجود مرکب ذو الاجزاء متفرق الاجزاء زمان و اخری زمانی شد. زمانی یعنی کارهایی که در زمان واقع میشوند.
قسم سوم: افعالی هستند که به نحو متفرق الاجزاء در طول زمان از مکلف سر میزند و در عمود زمان واقع میشود. مثلاً جریان و عدم جریان آب یا جریان و عدم جریان دم حیض ربطی به فعل مکلف ندارد بلکه یک امر تکوینی خارجی است. اما قسم سوم فعل مکلف است که در زمان واقع میشود مثل امساک. امساک کردن در ماه رمضان اولاً امر مرکب و ذو الاجزاء است و ثانیاً اجزائش متفرق الوجود است چون اولین امساک که آمد و رفت، بعد امساک دوم و سوم و غیره محقق میشود.
آیت الله وحید میفرمایند این مقدمه نقش بسیار زیادی در فقه دارد و آثاری بر آن مترتب میشود.
مقدمه دوم: مستصحبی که متدرج الوجود است، تارتاً تدرجش بالذات است مثل زمان. زمان تدرج بالذات دارد و اخری کسب تدرج کرده- یعنی تدرجش بالذات نبوده بلکه بالاکتساب بوده- اما به خاطر اقتران با زمان کسب تدرج کرده است. مستصحب گاهی خود زمان را استصحاب میکند مثل لیل. یعنی استصحاب میکنیم که شب قبلاً بوده انشاءاله کماکان الان هم هست و اثر شرعی که بر آن بار میکنیم جواز اکل و شرب و امثالهم است.
پس گاهی تدرج مستصحبی که متدرج الوجود است، بالذات است مثل زمان و گاهی تدرجش به خاطر اقتران به زمان است که به آن میگویند متدرج بالعرض ولی ذاتش تدرجی نیست مثل حرکت. حرکت به ما هی حرکت امر متدرج نیست، یعنی در ذات نفس حرکت زمان وجود ندارد.
مقدمه سوم: زمان گاهی با زمانیات لحاظ میشود- زمانی یعنی اشیائی که در طول زمان هستند- و زمان با این زمانیات لحاظ میشود. تارتاً لحاظش به نحو ظرفیت است یعنی زمان ظرف این امر زمانی است و اخری لحاظ به نحو قیدیت است یعنی زمان قید این شیء زمانی است. اثرش در کجا ظاهر میشود؟ اگر زمان ظرف این زمانی باشد، زمان مفرد موضوع قرار نمیگیرد یعنی موضوع ما یک چیز است که در این بازه زمانی محقق میشود. اما اگر زمان قید باشد، به اعتبار تغییر زمان، موضوع هم عوض میشود چون شیء مقید به زمان اول با شیء مقید به زمان دوم 2تا است و وقتی شرط آمد، تحیث به این حیث ایجاد میشود.
سؤال: اثرش در کجا است؟ اگر زمان ظرف باشد، دخالتی در حکم ندارد یعنی با عوض شدن زمان، حکم میتواند به قوت خود باقی باشد. اما اگر زمان قید بود، با عوض شدن زمان حکمی که مقید به این زمان بوده، وجود نخواهد داشت.
مقدمه چهارم: موردی که استصحاب در آن جاری میشود، تارتاً به نحو مفاد کان تامه است، یعنی میخواهید در مفاد کان تامه استصحاب جاری کنید، اخری مفاد کان ناقصه است. اگر مفاد کان تامه باشد، مثلاً شک دارم که آیا نماز صبح قضا شده یا خیر؟ در اینجا در شک در قضا شدن نماز صبح، به کون شمس در قمر معین از قوس نهار مقید بوده است. آیا شمس در فلان قمر از قوس نهار و روز هست یا نیست؟ این کان میشود کان تامه. مورد جریان استصحاب کون، شمس و غیره است. وجود الشمس فی هذا الموضع. میگوییم شمس قبلاً در این کون نبوده و شک داریم که الان در این کون هست یا نیست. پس میگوییم انشاءاله هنوز به این کون نرسیده و اثر شرعی نماز صبح این است که قضا نشده است.
کان ناقصه یعنی اثبات شیئی لشیئی. در اینجا مثلاً آیا عنوان روز بر خوردن و آشامیدن من محقق شده یا نشده است؟ میگوییم کان هذا الاکل فی الیوم او لم یکن الاکل فی الیوم.
مقدمه پنجم: قوام استصحاب به 2 رکن است.
رکن اول: یقین به حدوث
رکن دوم: شک در بقاء
اگر یقین به حدوث نداشتیم، جایی برای استصحاب نیست.
اگر شک در بقاء نداشتیم، باز هم جایی برای استصحاب باقی نمیماند.
بعضیها گفتهاند چون اشیاء تدریجی الحصول تدریجی هستند، شک در بقاء آنها نداریم.
سؤال: چرا آقایان بحث امور تدریجیه را وارد تنبیهات استصحاب کردهاند؟
از کلام مرحوم شیخ در فرائد الاصول یعنی رسائل تقریباً استفاده تردید میشود که آیا بالاخره استصحاب در زمان یا زمانی جاری میشود یا نمیشود؟ ظاهر عبارت مرحوم آیت الله بروجردی این است که استصحاب در زمان جاری نمیشود. بعضیها گفتهاند در هر دو- هم در نفس زمان و هم در اشیاء زمانی- استصحاب جاری میشود. در اینجا بین بزرگان اختلاف اقوال است یعنی اصل مسئله دارای اشکال و اختلاف نظر است.
مرحوم آقای آخوند این بحث را در 2 مقام مطرح کردهاند.
1- زمان و زمانیات: زمان که خود زمان است و زمانیات اموری که به حسب ذاتشان تدرج در وجود دارند مثل مشی و حرکت و تکلم.
2- فعل و امور مقید به زمان مثل جلوس نهاری، صوم نهاری، وقوف در عرفات.
مرحوم آقای آخوند در مورد اول قائل به جریان استصحاب هستند. یعنی در زمان و امور زمانی. اما در مورد دوم و در افعالی که مقید به زمان هستند مثل جلوس، صوم، امساک، وقوف- که فعل مکلف است ولی این فعل در زمان واقع میشود- استصحاب را جاری نمیدانند.
ما طبق عبارتها میگوییم علت اینکه در زمان و زمانیات بحث و اشکال جریان و یا عدم جریان استصحاب مطرح شده، یکی از این 3 جهت است. یعنی میخواهیم تنبیه پنجم را ریشهیابی کنیم که چرا آقایان از استصحاب در زمان، زمانیات و افعال مقید به زمان بحث کردند.
جهت اول: ممکن است مشکل عدم بقاء موضوع مطرح شود. یعنی در استصحاب در سر جای خود خواندیم که شرط جریان استصحاب بقاء موضوع است؛ لذا میگوییم ابتدا باید احراز بقاء موضوع شود در غیر این صورت استصحاب جاری نمیشود. مثلاً در مورد عدالت زید عملی از او سر زد و نمیدانیم آیا با این عمل، عدالتش به قوت خود باقیست یا خیر. در اینجا موضوع خود زید و وصف عارض بر موضوع که محل اشکال است، عدالت است. اگر امروز بخواهیم عدالت زید را استصحاب کنیم و بگوییم دیروز زید عادل بود، شرطش این است که زید زنده باشد چون اگر زید از دنیا رفته باشد، موضوعی وجود ندارد که وصف عدالت بر آن موضوع جاری و منطبق شود.
پس مشکلی که در اینجا مطرح است، این است که زمان ثبات ندارد و موضوع در استصحاب زمان خود زمان است. خود زمان هم هیچ تقرر، ثبوت، بقاء و دوامی ندارد و اصطلاحاً از اشیاء متصرم الوجود است یعنی ابتدا یک جزء میآید و میرود و بعد اجزاء بعدی میآیند.
جهت دوم: بحث تخلل عدم است. یعنی در زمانیات گاهی عدم متخلل بین آنات است. در حالی که در جریان استصحاب شرط شده که عدم متخلل نباشد و تمام آن آنات در موضوع متصل باشند و اصطلاحاً تخلل عدم نشوند. در زمان اتصال وجود دارد و جهت دوم منشأ بحث در استصحاب خود زمان نیست چون در زمان تخلل عدم نیست و زمان همیشه میآید و میرود و عدمی در مجموعه زمان متخلل نمیشود إلا به تمام شدن کل آن زمان. مثلاً اگر لیل بوده و تمام لیل تمام شد، الان تخلل عدم هست چون نهار آمده، ولی مادامی که ما در زمان ملحوظ قرار میگیریم، تخلل عدمی در کار نیست.
در زمان تخلل عدم وجود ندارد اما در زمانیات گاهی تخلل عدم میشود. مثلاً از مشهد شروع به رفتن به نیشابور میکنیم و وسط راه گاهی خسته میشویم و استراحت میکنیم یعنی الان حرکت نداریم و تخلل عدم شده است. حالا که عدمی متخلل شده و در وسط محقق شده یا وجود از بین رفته، آیا استصحاب باز جاری هست یا نیست؟
جهت دوم فقط به درد اشکال در زمانیات میخورد.
جهت سوم: مصداق کلی قسم ثالث بودن ما نحن فیه است. ممکن است بگوییم کلی قسم ثالث میشود مثلاً امساک من در زمان قبل بود و با توجه به اینکه هنوز روز تمام نشده، شک میکنم که آیا امساک کماکان به قوت خود باقیست یا خیر. یک فرد از کلی قطعاً وجود گرفته و از بین رفته مثل کلی زمان سوم ساعت 2 ظهر یعنی کلی امساک در زمان سوم و شک میکنم که آیا امساک در زمان جدید معنا دارد یا خیر؟