1400/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / استصحاب کلی قسم سوم / نظر استاد محترم / بررسی اصل عدم تذکیه
استصحاب کلی قسم ثالث
این استصحاب 3 قسم دارد:
قسم اول: بحث کلی مشکک (دارای درجات) است. یعنی میدانیم آن درجه الان نیست، اما احتمال میدهیم که درجات پایینتر هست. آقایان در این قسم استصحاب کلی را جاری میدانند اما استصحاب فرد را جاری نمیدانند؛ چون فرد درجه شدید از بین رفته و یقین به حدوث فرد درجه ضعیف نداریم، لذا آقایان استصحاب کلی قسم ثالث را جاری میکنند.
قسم دوم: کلی در ضمن فرد اول تحقق پیدا کرده و از بین رفته، اما احتمال میدهیم که همزمان با وجود فرد اول یک فرد دیگر هم از کلی وجود داشته است.
قسم سوم: همزمان با زوال فرد اول احتمال میدهیم که یک فرد دیگر از کلی وجود گرفته است.
مشهور در قسم دوم و سوم 3 قول دارند:
قول اول: در هیچ کدام استصحاب جاری نمیشود.
قول دوم: در هر دو استصحاب جاری میشود.
قول سوم: در جایی که احتمال میدهیم فرد دوم مقارن با فرد اول وجود داشته، استصحاب کلی جاری است اما در جایی که احتمال میدهیم همزمان با زوال فرد اول، فرد دوم محقق شده، استصحاب جاری نمیشود.
ما میگوییم در هیچ کدام از این دو قسم- چه کلی قسم ثالثی که میگوییم زید وارد خانه شد و یقین داریم که کلی انسان محقق شد و یقین داریم که زید از اتاق خارج شد، پس کلی انسان در ضمن زید هم خارج شد، اما احتمال میدهیم زمانی که زید در اتاق بود، عمر هم وارد اتاق شده بود پس وقتی زید رفت، عمر کماکان در اتاق بوده پس کلی انسان را استصحاب میکنیم- یا- زید وارد اتاق شد و از اتاق خارج شد اما احتمال میدهیم که همزمان با خروج زید از اتاق، عمر وارد اتاق شده باشد- استصحاب جاری نمیشود. در اینجا مرحوم شیخ انصاری میفرمایند استصحاب کلی جاری نمیشود.
ما میگوییم علی الظاهر در هر دو قسم (قسم دوم و سوم) و حتی در کلی مشکک (قسم اول) هم استصحاب جاری نمیشود. ولو محققین میگویند در قسم اول استصحاب جاری میشود. بعضیها میگویند در کلی متواتی هم در قسمی که احتمال میدهیم در زمان وجود زید در اتاق، عمر هم در اتاق بوده، استصحاب جاری میشود. اما واضح است که استصحاب فرد در هیچ کدام از 3 قسم جاری نمیشود چون در هر 3 قسم کلی ثالث یقین به زوال فردی داریم که قطعاً حادث شده و اصلاً یقین به حدوث فرد دیگر نداریم تا بقائش را استصحاب کنیم.
کلی بما هو کلی تحققی در عالم خارج ندارد و اگر کلی بخواهد تحقق داشته باشد باید در ضمن فرد محقق شده باشد. آقایان چطور کلی را استصحاب میکنند؟ این کلی از کجا آمده است؟ چون فرض این است که آن کلی که در ضمن فرد اول بود، یقیناً با زوال فرد اول از اتاق خارج شد و کلی دوم بما هو محقق نمیشود و اگر بخواهد محقق باشد و بعد استصحاب کنیم، باید در ضمن فرد دوم محقق باشد و برای فرد دوم هم استصحاب عدم جاری میکنیم. چون چه زمانی فرد دوم محقق شده بود؟ ما به حدوث فرد دوم یقین نداریم. بلکه در هر 3 قسم استصحاب کلی قسم ثالث در اصل حدوث فرد دوم، اول کلام هستیم. در این صورت آقایان به چه دلیل میگویند کلی را استصحاب میکنیم؟ چون فرض این است که در این بین تخلل ایجاد شده است. یعنی کلی در ضمن زید یقیناً حادث شده و یقیناً هم زائل شده است و کلی در ضمن عمر اول کلام است که آیا حادث شده یا حادث نشده است.
کسانی که در هر 3 قسم استصحاب کلی قسم ثالث میگویند استصحاب کلی جاری میشود، در قسمی است که یقین داریم زید وارد و خارج شده و احتمال میدهیم که عمرو همزمان با خروج زید از اتاق وارد شده باشد. در اینجا هم بعضیها میگویند استصحاب کلی جاری میشود. اگر بخواهیم با آقایان همراهی کنیم، در قسم اول (کلی مشکک) از 3 قسم استصحاب کلی قسم ثالث قائل به استصحاب کلی میشویم. ولی باز هم نتوانستیم خودمان را قانع کنیم که به چه دلیل در این قسم هم استصحاب کلی جاری شود چون وجود کلی لاوجود له إلا بوجود فرده است.
کلی یقیناً در ضمن فرد اول حادث شد و بعد زائل شد اگر قرار است کلی را استصحاب کنیم، این کلی یقیناً در ضمن لافرد نیست بلکه باید کلی در ضمن یک فردی باشد. إلا اینکه مدار در بقاء یا زوال فرد بر دقت عقلی نیست بلکه بر دقت عرفی است و عرف نور ضعیف را با نور شدید یکی میداند. شاهد مطلب این است که مثلاً اگر کسی به پسرش بگوید یک لامپ 200 برای مجلس روضه بگیرد اما این پسر یک لامپ 20 به سقف بزند، آیا پدر میپذیرد و او را تشویق یا عتاب میکند؟
ما به گردن عرف بار میکنیم که از دید عرف فرقی نمیکند وإلا عرفی که در جامعه هست و ذهنش مشوب به دقتهای عقلی نشده باشد، انصافاً نور ضعیف را نور قوی نمیبیند. قائلین به تشکیک قائل هستند که این همان است و عرف این را همان میبیند. لذا در هیچ کدام از 3 قسم استصحاب کلی قسم ثالث استصحاب فرد و استصحاب کلی جاری نمیشود.
در قسم اول هم استصحاب فرد و هم استصحاب کلی جاری میشد.
در قسم دوم کلی حیوان در داخل خانه محقق شد و شک داریم که زائل شد یا خیر و میگوییم انشاءالله به قوت خود باقیست. در این قسم استصحاب فرد جاری نمیشود چون شک در حدوث هر دو داریم و اگر یکی بوده یقین به ارتفاعش و اگر دیگری بوده یقین به بقائش داریم. یعنی دو رکن استصحاب در هر دو فرد مختلف است. مشهور قائل هستند که کلی هست ولی ما تردید داریم چون در دایره اقتضاء شک کلی داریم. اگر بر خلاف مرحوم شیخ انصاری قائل باشیم که استصحاب در شک در مقتضی جاری میشود (چون مرحوم شیخ انصاری گفتند اگر شک در دایره اقتضا باشد استصحاب جاری نمیشود) در اینجا از مثال شک در مقتضی است یعنی نمیدانیم پشه است که دایره بقائش 2 روز باشد یا فیل است که دایره بقائش 2 سال باشد. چون در دایره اقتضا بنائاً علی مبنای مرحوم شیخ انصاری شک داریم و ممکن است بگوییم در اینجا استصحاب کلی جاری نمیشود. ولی مشهور قائل هستند که استصحاب کلی جاری میشود و در فقه مخالفت با مشهور کردن کار سخت و بر خلاف احتیاط است اما در علم اصول جای بحث و نظر است و اگر در علم اصول بخواهیم از یک روایت استظهار کنیم، باز مخالفت کردن با مشهور کار سختی است. اما اینها مباحث فنی نظری است لذا ممکن است قائل باشیم که به همان دلیل 3 قسم استصحاب کلی قسم ثالث حتی در قسم دوم هم استصحاب کلی جاری نمیشود. لذا موردی که یقیناً استصحاب کلی جاری میشود و دغدغهای در آن نداریم، استصحاب کلی قسم اول است که هم استصحاب فرد و هم استصحاب کلی جاری میشود.
اصاله یا استصحاب عدم تذکیه
مرحوم شیخ انصاری بحث اصاله یا استصحاب عدم تذکیه را مطرح کردند و چون این بحث دارای ثمره فقهیه است، آقایان هم بعد از ایشان این بحث را مطرح کردند. عدم تذکیه یعنی آیا حیوانی ذبح شرعی شده یا نشده است؟ مثلاً گوشت و پوست حیوانی را میبینیم و شک میکنیم که آیا این پوست و گوشت ذبح شرعی شده یا خیر و آیا دست زدن به این گوشت یا خوردن آن حلال است و دست را نجس نمیکند تا بتوان از این پوست، پوستینی ساخت و با آن نماز خواند. مشهور فقها اصاله یا استصحاب عدم تذکیه و اثری را که بر این استصحاب بار میشود، جاری کردند چون مستصحب باید خودش حکم شرعی یا موضوع ذی حکم شرعی باشد. مستصحب عدم تذکیه حیوانی است که ذبح شرعی نشده چون وقتی زنده بود، هنوز ذبح نشده بود که شرعی باشد یا نباشد پس عدم تحقق ذبح شرعی را استصحاب میکنیم و دو اثر فقهی بر آن بار میشود.
1- حرمت أکل
2- نجاست
مرحوم فاضل تونی در مقابل سخن مشهور (اصاله یا استصحاب عدم تذکیه) مناقشه و اشکال کردند.
اشکال اول: ایشان میفرمایند دو حکم داریم.
1- حکم تکلیفی و حکم وضعی اول
2- حکم تکلیفی و حکم وضعی دوم
حکم تکلیفی اول حرمت و حکم وضعی مناسب با آن نجاست است چون میته است.
حکم تکلیفی دوم حلیت و حکم وضعی مناسب با آن طهارت است.
ایشان میفرمایند وقتی هر دو مذکا و میته باشند، دو عنوان وجودی هستند و چه کسی گفته میته عنوان عدمی است؟ اگر عنوان وجودی هستند نسبت بین این دو از نسب اربع میشود تضاد. ضدان هستند که لایجتمعان و یفترقان و افتراقشان در غیر حیوان (سالبه به انتفاع موضوع) است.
اجتماع با هم معنا ندارد که مثلاً بگوییم خوردن یک گوشت هم حلال و هم حرام است.
ایشان میفرمایند میته و مذکا عنوان وجودی هستند پس اینکه شما (مشهور) عدم تذکیه را استصحاب کردید تا آثار میته را بر آن بار کنید، هذا اصل مثبت بلااشکال. چون میخواهید عدم یکی از دو فرد را استصحاب کنید و وجود فرد دیگر را نتیجه بگیرید و عدم تذکیه را استصحاب میکنید و میته بودن را نتیجه میگیرید. ایشان میفرمایند عدم یکی از دو ضد را برای نتیجه گرفتن ضد دیگر (اصل مثبت) استصحاب کردید.
مثلاً ما یک سیاهی و یک سفیدی داریم و استصحاب میکنیم، قبلاً این شیء سیاه نبود و میگوییم ان شاءالله کماکان سیاه نیست و نتیجه میگیریم که سفید است. اثبات احد الضدین با استصحاب عدم ضد دیگر لازمه عقلی آن است و سر از اصل مثبت در میآورد. لذا مرحوم فاضل تونی بر مشهور اشکال کرده و گفتند در اینجا استصحاب عدم تذکیه برای ترتیب آثار سر از اصل مثبت در میآورد و جایز نیست.
در آیه قرآن موضوع، نجاست میته است یعنی ما مات هتف أنفه، تنفسش (اصطلاحاً یعنی میته) قطع شد. ﴿حرمت علیکم المیته﴾[1] ، میته موضوع برای حکم قرار گرفته و معمولاً موضوع امر وجودی است و به خاطر ضدیت و ضدانی که ایشان گفتند، معنای استصحاب عدم تذکیه اثبات حرمت و نجاست است که برای اثبات این دو باید ابتدا موضوعش (میته بودن) را ثابت کنیم که از استصحاب عدم تذکیه استفاده شد. پس در واقع عدم تذکیه را استصحاب میکنیم و میته بودن را نتیجه میگیریم و حرمت و نجاست را مترتب میکنیم، پس اثر شرعی حرمت و نجاست بر میته بودن مترتب شد و میته بر عدم مذکا بودن مترتب شد و در این بین این میته شد یک اثر عقلی برای ترتب اثر شرعی که از اظهر مصادیق اصل مثبت است.
مرحوم آیت الله خویی هم بر خلاف مشهور در اصل این سخن با مرحوم فاضل تونی همراهی میکنند.