1400/12/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه چهارم: امکان جریان استصحاب در احکام کلی و موضوعات / استصحاب کلی قسم دوم و اشکالات آن (بررسی شبهه عبائیه)
استصحاب کلی قسم ثانی
یعنی استصحاب در جایی جاری است که امر دائر است بین فرد طویل و فرد قصیر.
آیا استصحاب فرد جاری میشود؟ خیر. آیا استصحاب کلی جاری میشود؟ مثلاً کلی حیوان در اتاق یا کلی حدث در مثال دیگر. عدهای گفتهاند استصحاب کلی جاری میشود و یک مناقشه و اشکال بر این استصحاب، اشکال حکومت اصل سببی است که هم اصل اشکال و هم پاسخهایی که از اشکال داده شده، بیان شده است.
برای جریان استصحاب کلی قسم ثانی یک اشکال دیگری هم وجود دارد که اصطلاحاً اشکال شبهه عبائیه نامیده میشود و از مرحوم سید اسماعیل صدر (سید صدر) است. یک نکته در ابتدای اشکال این است که این اشکال بنا بر یک مبنا در بحث علم اجمالی است و آن اینکه ملاقی احد اطراف علم اجمالی (مثلاً در علم اجمالی به نجاست) محکوم به حکم احد اطراف نیست. مثلاً یک طرف عبای من نجس شده ولی نمیدانم طرف راست یا طرف چپ، اینجا میشود علم اجمالی و طبعاً به مقتضای علم اجمالی باید از هر دو طرف عبا اجتناب کنم. آیا میتوانم با این عبا نماز بخوانم؟ خیر. چون فرض این است که علم اجمالی دارم که عبای من نجس شده و با نجاست در احد اطراف علم اجمالی- که میدانم یک طرف آن نجس است- نمیشود نماز خواند. یعنی در واقع من نسبت به مجموع این عبا علم تفصیلی به نجاستش دارم و میخواهم با شیئی نماز بخوانم که معلوم النجاسه است.
اشکال بر استصحاب کلی قسم ثانی منوط به این است که اگر ملاقی با احد اطراف داشتیم، یکی از اطراف شبهه محصوره ملاقی نجس نیست. یعنی نمیدانم طرف راست یا طرف چپ عبا نجس است و دستم با رطوبت به یک طرف عبا خورد که دست من میشود ملاقی احد اطراف معلوم به نجاست.
شبهه مرحوم صدر (صدر قدیم) بنا بر این مبنا است که ملاقی احد اطراف معلوم به نجاست به علم اجمالی نجس نمیشود. ایشان به مرحله جلوتر رفته و میفرمایند اگر یک طرف معین عبا را شستیم و اگر دست ملاقی با این طرف شد، یقیناً دست ما پاک است چون این طرف یقیناً به طهارت سابقه یا به طهارت لاحقه طاهر است.
طهارت سابقه یعنی اگر در عالم واقع نجاست با سمتی که شستیم، ملاقات نکرده بود، این سمت از قبل پاک بوده و الان هم پاک است.
طهارت لاحقه یعنی بنا بر اینکه طرف معینی را شستیم و دست به آن اصابت کرد و به فرض هم نجس شده بود، باز هم دست من که با رطوبت به این طرف اصابت کرد، پاک است.
پس ملاقی طرف معینی که قبلاً مشکوک النجاسه بوده و بعد آن را تطهیر شرعی کردیم، یقیناً پاک است چون میشود ملاقی با پاک.
ایشان میفرمایند اگر دست رطوبتدار من با سمت چپ عبا- یعنی سمتی که شسته نشده- اصابت کرد، باز هم این ملاقی پاک است چون علی المبنا ملاقی احد اطراف المعلوم النجاسه نجس نیست. طرف چپ عبا یکی از دو طرف معلوم النجاسه است و دست من هم با این طرف ملاقات کرده و پاک است. پس دست من بعد از علم اجمالی و بعد از طهارت احد الطرفین به هر طرف عبا اصابت کرد، یقیناً پاک است.
نکته: در این توضیحات نمیخواهیم بگوییم دست به هر دو طرف اصابت کرده، بلکه دست فقط به طرف راست یا به طرف چپ اصابت کرده است.
مرحوم سید صدر میفرمایند اگر بعد از شستن احد اطراف دست با هر دو طرف ملاقات کرد، باز هم دست قطعاً پاک است چون یکی از دو طرف شبهه را پاک ملاقات کرده که یقیناً پاک است. پس دست من با یک پاک یقینی و یک پاک مبنایی اصابت کرد و حالا که دست من با هر دو طرف اصابت کرده (ملاقی)، باز هم پاک است.
اشکال مرحوم سید صدر بر جریان استصحاب کلی قسم ثانی
اگر قائل به جریان استصحاب کلی قسم ثانی باشیم، الان هم میگوییم ملاقی دو طرف نجس است. شاید کسی بگوید چه ربطی به استصحاب کلی قسم ثانی دارد؟ چون اگر نجاست این طرف بوده، یقیناً زائل شده و اگر طرف دیگر (شسته نشده) بوده، یقیناً نجاست باقیست. پس دوران امر است بین فرد متیقن الارتفاع (فرد سمت راست عبا) که نجاستش یقیناً مرتفع شده و فرد متیقن البقا (نجاست سمت چپ عبا) و این کاملاً کلی قسم ثانی است. ایشان میفرمایند اگر بعد از غسل یکی از دو طرف دست به هر دو طرف عبا اصابت کرد، باز هم دست پاک است. چون یک طرف یقیناً طاهر است و طرف دیگر هم میشود طرف معلوم بالاجمال در شبهه محصوره علم اجمالی که علی المبنا پاک است.
بنابراین استصحاب کلی قسم ثانی در مثل شبهه عبائیه جاری نمیشود. چون اگر جاری بود، معنایش این بود که نجاست کماکان باقیست و انگار دست من با نجس ملاقات کرده، چون کلی نجاست است و فرض این است که دست با هر دو طرف ملاقات کرده و یقین دارم که دست من بالاخره با نجاست ملاقات کرده است. ولی ما میگوییم چه کسی گفته دست با نجس ملاقات کرده است؟ شاید دست با طرف راست (طرف پاک) ملاقات کرده باشد.
در مقام پاسخ مرحوم محقق نائینی دو پاسخ دادهاند:
پاسخ اول: مرحوم محقق نائینی میفرمایند چه کسی گفته استصحاب ما نحن فیه (بحث عبا) از قبیل استصحاب کلی قسم ثانی است؟ خیر. چون استصحاب کلی قسم ثانی این بود که متیقن داریم و امرش دائر است بین فرد قصیر و فرد طویل. ایشان میفرمایند اما در ما نحن فیه فإن التردد فی خصوصیة محل النجس مع العلم بخصوصیة الفرد. در اینجا نمیدانیم محل نجس کجاست اما خصوصیات دو فرد را میدانیم.
خصوصیات دو فرد این است که یک طرف یقیناً پاک است و یک طرف مشکوک النجاسه است. در اینجا کلی وجود ندارد و انگار دو فرد داریم که یک فرد معلوم الطهاره و یک فرد مشکوک النجاسه است. مثلاً دو لباس داریم که یقین داریم یک لباس پاک است و شک داریم که آیا لباس دیگر نجس شده یا خیر و در اینجا استصحاب طهارت را جاری میکنیم. ایشان میفرمایند شما (مرحوم سید صدر) نگویید استصحاب کلی قسم ثانی جاری نمیشود و دلیلش را شبهه عبائیه بیان کنید. بلکه مثال شبهه عبائیه استصحاب کلی قسم ثانی نیست که بعد شما دلیل بیاورید که این استصحاب اینجا جاری نمیشود و وقتی در یک جا جاری نشد، پس یک قاعده عامه نیست.
مرحوم محقق نائینی در اینجا برای تبیین کلام خودشان غیر از مثال شبهه عبائیه دو مثال دیگر میزنند:
مثال اول: میدانم که زید در اتاق خوابیده ولی نمیدانم سمت دیوار راست اتاق خوابیده یا به دیوار چپ و باد وزید و یکی از دیوارهای اتاق ریخت و اگر زید به دیوار راست خوابیده آوار روی سرش ریخته و اگر به دیوار چپ خوابیده سالم مانده است؛ یعنی دیوار طرف راست زائل شده و دیوار طرف چپ باقیست پس حیات زید مشکوک است. آیا میتوانیم کلی حیات زید را استصحاب کنیم؟ اگر زید در طرف راست خوابیده، میشود فرد قصیر و اگر در طرف چپ خوابیده، میشود فرد طویل و فرض این است که آوار در طرف راست ایجاد شده است. اینجا جایی برای استصحاب کلی نیست. نمیتوانیم کلی حیات زید را در طرف راست یا چپ استصحاب کنیم، چون طرف چپ یقیناً مشکل ندارد و طرف راست هم حدوث ملاقی و امثالهم است.
مرحوم محقق نائینی این مثال را در بحث ملاقی و نجاست گفته و بعد آن را به همه موارد تعمیم داده است. یعنی ایشان خواستند از این مثال استفاده کنند که استصحاب کلی قسم ثانی جاری نمیشود.
مثال دوم: زید یک درهم داشته است. و اشتبه بین ثلاثه دراهم، با دو درهم دیگر قاطی میشود. درهم زید کدام است؟ نمیدانیم. یکی از درهمها در چاه افتاد. آیا در اینجا میتوانیم نسبت به درهم زید استصحاب کلی را جاری کنیم؟ خیر. میگوییم درهم زید قبلاً به نحو کلی وجود داشته و اگر درهمی که در چاه افتاده، درهم زیده بوده، پس درهم زید وجود ندارد و اگر درهمی که در چاه افتاده، درهم زید نباشد، پس درهم زید وجود دارد. پس یک درهم زید (در چاه افتاده) فرد قصیر است و یک فرد درهم زید (در چاه نیفتاده) فرد طویل است. در اینجا نمیشود کلی بقاء درهم زید را استصحاب کرد، چون یک فرد (درهمی که در چاه افتاده) قطعاً زائل است و فرد دیگر هم از ابتدا مشکوک است و استصحاب کلی قسم ثانی جاری نمیشود.