1400/12/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه چهارم: امکان جریان استصحاب در احکام کلی و موضوعات / استصحاب کلی قسم دوم و اشکالات آن از نظر مرحوم آخوند (تقدم اصل سببی بر مسببی)
استصحاب کلی قسم ثانی
در این استصحاب، مشهور قائل هستند که استصحاب فرد به خاطر فقدان ارکان استصحاب جاری نمیشود ولی استصحاب کلی جاری میشود.
موانع جریان استصحاب کلی و نقد آنها
قبل از بیان مانع دیگری از استصحاب کلی، باید به نکتهای اشاره کنیم که آقایان از جمله مرحوم آیت الله خویی در مصباح الاصول به این نکته تذکر دادهاند.
ثمّ لا يخفى أن ما ذكرنا من جريان الاستصحاب في الكلي إنّما هو فيما إذا لم يكن أصل يعيّن به الفرد، وإلّا فلا مجال لجريان الاستصحاب في الكلي، كما إذا كان أحد محدثاً بالحدث الأصغر، فخرجت منه رطوبة مرددة بين البول والمني ثمّ توضأ فشك في بقاء الحدث، فمقتضى استصحاب الكلي وإن كان بقاء الحدث، إلّاأنّ الحدث الأصغر كان متيقناً، وبعد خروج الرطوبة المرددة يشك ـ في تبدله بالأكبر، فمقتضى الاستصحاب بقاء الأصغر وعدم تبدله بالأكبر، فلا يجري الاستصحاب في الكلي، لتعين الفرد بالتعبد الشرعي، فيكفي الوضوء.[1]
ایشان میفرمایند اینکه میگوییم استصحاب کلی جاری میشود یا نمیشود (محل کلام) در جایی است که واضح است اصلی که تعیین کننده فرد باشد، در مسئله وجود نداشته باشد. وقتی هم که تقریب میکردیم، دیدیم که اصلی وجود نداشت که فرد (قصیر و طویل) را معین کند. چون گفتیم هر دو فرد یک اشکال دارند و آن اینکه حالت سابقه قطعیه آنها معلوم نیست. اشکال فرد قصیر این است که اگر محقق شده بود، یقین به ارتفاعش داشتیم و شک در بقائش نداشتیم و اشکال فرد طویل هم این بود که اگر محقق شده بود، یقین به بقائش داشتیم و شک در ارتفاعش نداشتیم. پس حاصل بحث این است که ایشان میفرمایند اگر بر فرض استصحاب در یکی از افراد در استصحاب کلی قسم ثانی قابل جریان باشد نوبت به استصحاب کلی نمیرسد.
ایشان در مثال میفرمایند مثلاً شخصی محدث به حدث اصغر بوده (مثلاً به دستشویی رفته) بعد رطوبتی از او خارج شده و مردد است بین بول (حدث اصغر است یعنی چیزی که با وضو زائل میشود) و منی (حدث اکبر است یعنی چیزی که با غسل زائل میشود) و نمیداند این است یا آن و بعد وضو میگیرد. در اینجا اگر بخواهد استصحاب کلی جاری شود، میگوید کلی حدث کماکان به قوت خود باقیست. پس در ابتدا حدث اصغر داشته و بعد رطوبت مردد خارج شده و بعد وضو گرفته، در اینجا اگر بخواهیم کلی حدث را استصحاب کنیم، میگوییم چون وضو گرفته اما کلی حدث باقیست، باید غسل هم بکند. ایشان میفرمایند اما در اینجا استصحاب فرد جاری میشود و با جریان استصحاب فرد نوبت به جریان استصحاب کلی نمیرسد.
استصحاب فرد چیست؟ حدث اصغر این شخص متیقن بوده و بعد رطوبتی از او خارج شده و بعد از خروج رطوبت وضو گرفته، ایشان میفرمایند در اینجا بعد خروج رطوبت مردده یشک فی تبدله بالاکبر، یعنی حدث اصغر متیقن بوده و نمیداند این رطوبتی که خارج شده، بول است، تا حدث اصغری در کار نباشد چون فرض این است که وضو گرفته، یا منی است، که حدث اصغر باقی نیست و الان حدث اکبر ایجاد شده است. ایشان میفرمایند در این مثال مقتضای استصحاب این است که حدث اصغر متبدل به حدث اکبر نشده است.
به نظر ما در عبارت مصباح الاصول یک سهو القلم رخ داده است چون ایشان گفتند مقتضی الاستصحاب بقاء الاصغر. ولی نباید بگویید بقاء الاصغر، چون فرض این است که آن شخص اول محدث به حدث اصغر بود، بعد رطوبت مردد خارج شد بعد وضو گرفت ولی بعد از وضو نگویید و مقتضی الاستصحاب بقاء الاصغر، چون حدث اصغر قطعاً باقی نیست و فرض این است که وضو گرفته است. بلکه بگویید مقتضی الاستصحاب عدم تبدل الحدث الاصغر الذی حدث در ابتدای صبح قبل از وضو تبدیل به حدث اکبر نشده است و در اینجا نگویید تبدیل نشده است.
از یک طرف وضو را بعد از رطوبت میگیرد و در اینجا حدث اصغر وجود ندارد که شک کنیم که به حدث اکبر تبدیل شده یا خیر. تبدیل زمانی است که حدث اصغر باشد بعد عارض دیگری عارض شود که سبب حدث اکبر شود. به علاوه حدث اکبر و حدث اصغر متباینان هستند. حدث اکبر و حدث اصغر عواملی دارد و تبدیل این به آن معنا ندارد. به فرض هم که تبدیل اینها معنا داشته باشد- چون در ما نحن فیه حدث اصغر وجود ندارد- تبدیل معنا ندارد. پس در اینجا باید بگوییم فمقتضی الاستصحاب و نگویید حدث اصغر باقیست و تبدیل به حدث اکبر نشده، لذا اینجا چون استصحاب فرد جاری است، استصحاب کلی جاری نمیشود.
استصحاب بقاء حدث اصغر را در کجا میخواهید جاری کنید؟ قبل یا بعد از وضو؟ قبل از وضو استصحاب نمیخواهد. چون ساعت 8 صبح بیدار شده، 9 رطوبت مردد خارج شده، 10 وضو گرفته و یقین دارد که اگر حدث اصغر بوده، از بین رفته است. پس بعد از وضو حدث اصغر وجود ندارد. حدث اصغر داشته، رطوبت خارج شده، وضو گرفته، فشک فی بقاء الحدث، بعد از وضو شک در بقاء حدث دارد. در اینجا میفرمایند مقتضای استصحاب کلی این است که حدث باقیست اما حدث اصغر متیقن بوده، بعد از خروج رطوبت مردده شک دارد که تبدیل به حدث اصغر شده یا خیر، فمقتضی الاستصحاب بقاء الاصغر. این استصحاب بعد از وضو معنا ندارد، مگر اینکه بگوییم مقتضای استصحاب قبل از وضو است. اگر به فرض هم قبل از وضو استصحاب حدث اصغر کرده، با وضو یقین دارد که حدث اصغر از بین رفته است.
پس چرا شما (مرحوم آیت الله خویی) میگویید فمقتضی الاستصحاب بقاء الاصغر؟ چون ایشان میخواهند حدث اصغر را نگه دارند و بگویند قطعاً تبدیل به حدث اکبر نشده است. ما میگوییم اگر قبل از وضو استصحاب حدث اصغر را جاری میکنید، با وضو از بین رفته است. پس اگر قبل از وضو بحث میکنید، چه کسی گفته در اینجا استصحاب فرد جاری است؟ به حدث اصغر یقین داریم و قبل از وضو استصحاب فرد جاری نیست.
پس میگوییم شخص اول صبح بیدار شده و حدث اصغر دارد و رطوبت مردد دیده و الان نمیداند آیا تبدیل به حدث اکبر شده که غسل کند یا نشده است. در اینجا استصحاب را جاری کند و بگوید انشاءالله تبدیل به حدث اکبر نشده و وضو بگیرد. لذا در عبارت مصباح الاصول سهو القلم یا مسامحه رخ داده است.
اما اگر این شخص متطهر بود و رطوبت مرددهای از او خارج شد و از قبل وضو داشته، در اینجا واضح است که فقط نمیشود به وضو اکتفا کرد. بل یجب علیه الجمع بین الوضوء و الغسل. چرا در اینجا که قبلاً متطهر بوده، نمیتواند فقط وضو بگیرد؟ چون علم اجمالی دارد که بالاخره الان اگر از او بول خارج شده، دوباره باید وضو بگیرد و اگر منی از او خارج شده، باید غسل کند و هیچ کدام از این دو حدث هم حالت سابقه ندارند، پس وظیفه این است که کاری کند که یقین کند که این حدث هر چه بوده زائل شده است. اگر بول بوده زوالش به وضو است و اگر منی بوده زوالش به غسل است. بنابراین چون در اینجا علم اجمالی دارد، میتواند استصحاب کلی را جاری کند. چه زمانی از استصحاب کلی حدث خلاص میشود؟ وقتی که هم وضو بگیرد و هم غسل کند.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند صاحب عروه فرعی معین کردند و فرمودند این شخص نمیتواند به وضو اکتفا کند، بلکه باید غسل هم انجام بدهد. مرحوم آیت الله خویی میفرمایند مراد کلام صاحب عروه که گفته باید بین وضو و غسل جمع کند، این فرع جایی است که قبلاً متطهر بوده باشد و وضو داشته باشد و بعد رطوبت مردد خارج شود. وإلا در فرضی که ابتدا محدث به حدث اصغر بوده، هر دو (وضو و غسل) لازم نبود و فقط وضو کافی بود. پس مراد صاحب عروه که میفرمایند هر دو را باید بیاورد، در فرضی است که حالت سابقه اولا حالت طهارت باشد یعنی متطهر باشد. فما ذکره صاحب العروه من عدم کفایة الوضو فقط محمول علی هذه الصوره کما یظهر من مراجعه کلامه.
مرحوم آیت الله خویی میفرمایند ما که گفتیم اگر حدث اصغر با اصل متعین شد پس استصحاب کلی جاری نمیشود، فرقی نمیکند که:
چه حدث اصغر و چه حدث اکبر را متضادان بدانیم؛
چه اینها را یک شیء واحد دارای اختلاف درجه ضعف و قوت بدانیم؛
چه اینها را متخالفین بدانیم از قبیل سواد و بیاض و امثالهم.
در هر سه قول حرف ما یکی است که اگر حدث اصغر را استصحاب کردیم که یکی از دو فرد (قصیر یا طویل) است، نوبت به استصحاب کلی نمیرسد. اما اگر اینها را متضادان گرفتیم، دو شیء وجودی هستند که با هم قابل جمع نیستند. چون انسان بالاخره یا حدث اکبر دارد یا حدث اصغر. شاید کسی بگوید اگر فردی بیدار شده و منی هم از او خارج شود، هم حدث اصغر دارد و هم حدث اکبر و در اینجا فقط باید غسل جنابت کند و وضو معنا ندارد. از اینکه به اثرش، که وضو لازم نیست، دقت میکنیم، معلوم میشود که حدث اصغر باقی نیست. پس اینها لایجتمعان بل یفترقان هستند. یفترقان جایی است که هیچ کدام نیستند. پس بنا و فرضمان این بود که این دو متضاد باشند.
قول دوم این است که این دو یک شیء واحد هستند که حدث اصغر مرتبه ضعیفه مثل کراهت و استحباب و حدث اکبر مرتبه قویه و شدیده مثل حرمت و وجوب هستند. ایشان میفرمایند اگر بقاء آن درجه ضعیف را استصحاب کردیم، نوبت به استصحاب کلی جامع بین ضعیف و قوی نمیرسد.
قول سوم متخالفین است یعنی دو شیئی که دو مفهوم دارند اما به دو اعتبار قابل اجتماع هستند مثل سفیدی و شیرینی که دو وصف و دو مفهوم متخالف هستند اما در یک مصداق قابل جمع هستند مثل شکر.
ایشان میفرمایند اگر قول اول بود، معلوم است، اگر قول دوم بود میگوییم اصل استصحاب عدم تبدل حدث ضعیف به قوی و شدید نمیشود و اگر قول سوم بود اصل این است که حدث اکبر با حدث اصغر جمع نمیشود بلکه فقط حدث اصغر وجود دارد.