1400/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / تنبیهات استصحاب / تنبیه دوم: شک فعلی و یقین فعلی / نظر اصولیین پیرامون ارکان استصحاب
تنبیهات استصحاب
در شمارش و نظم تنبیهات اختلافاتی هست، ولی مهم بیان اصل تنبیه است و ما بر اساس مشی مرحوم آیت الله خویی پیش میرویم.
تنبیه اول: استصحاب استقبالی است و در مقابل این استصحاب، استصحاب قهقرایی است. نکتهای که در اینجا متعرض میشوند، اعتبار فعلیت شک و یقین در استصحاب است. آیت الله سیستانی میفرمایند این تنبیه اولین تنبیهی است که مرحوم آخوند نقل کرده و 2 فرع فقهی را هم بر این تنبیه متفرع کرده است و اصل این تنبیه از مرحوم شیخ انصاری در امر خامس از اموری است که در استصحاب اشاره کردهاند.
ایشان در آنجا گفتهاند شک باید فعلی باشد و بر این اساس فرع را متفرع کردهاند. مرحوم آخوند فقط فعلیت شک را نگفتند بلکه گفتهاند یقین و شک باید هر دو فعلی باشند نه فقط شک. لذا مرحوم آخوند فرع فقهی را متفرع کردهاند.
فرع اول: من أحدث ثمّ غفل و صلّى ثم شك في أنه تطهّر قبل الصلاة، در ابتدای صبح یقین دارد که حدث از او سر زده و یا یقین دارد که فلان ساعت قضاء حاجت کرده و از حدث و عدم حدث غافل شده و فکرش مشغول امور دیگری شده و اذان ظهر را گفتند و نماز ظهر را خواند (با حال غفلت از حدث و عدم حدث)؛ بعد از نماز به یاد آورد که آیا بین 11 صبح تا اذان وضو گرفته یا خیر؟ از یک طرف این شک، شک بعد از فراغ از صلات است و قاعده فراغ جاری میشود و از طرف دیگر اگر قرار بود ملتفت به وضع خودش بشود، قبل از صلات یا یقین و یا شک به حدث پیدا میکرد. البته این شک برای شخص تحقق خارجی نداشته، بلکه تحقق تقدیری داشته است. یعنی لو التفت بحاله قبل الصلات فکان یشک، شک میکرد. اما فعلاً حالت التفات در او ایجاد نشده بود. در اینجا شک فعلی نیست و به تعبیر دیگر این شک اصلاً به فعلیت نرسیده است. فقط در یک جا شک به فعلیت رسیده و آن، بعد از نماز است. اما قبل از نماز شک فعلی نیست و اصطلاحاً شک تقدیری است.
از یک طرف بعد از نماز، قاعده فراغ میگوید نماز تو صحیح است و از طرف دیگر ممکن است استصحاب تقدیری قبل از نماز جاری شود. اگر آن استصحاب جاری شود، نوبت به قاعده فراغ نمیرسد؛ چون جای آن استصحاب قبل از صلات است و قاعده فراغ بعد از صلات است و در اینجا میشود شک تقدیری.
سؤال: آیا در استصحاب شک فعلی معتبر است (که در ما نحن فیه قبل از صلات مفقود است) یا شک تقدیری هم کفایت میکند؟
لذا بعضیها مثل مرحوم شیخ انصاری میفرمایند شک باید فعلی باشد ولی اینجا شک تقدیری است و قاعده فراغ جاری میشود. ایشان میفرمایند قاعده فراغ جاری است و استصحاب بعد از صلات به وسیله قاعده فراغ محکوم است و این قاعده حاکم است. مرحوم آخوند میفرمایند قاعده فراغ حاکم است و این شخص فقط باید برای نمازهای بعدی وضو بگیرد اما نسبت به نمازی که خوانده، اعاده لازم نیست.
فرع دوم: و أما فی من احدث ثم شک ثم غفل ثم صلی، ساعت 11 محدث بوده و ساعت 30/11 با شنیدن صدای اذان برایش شک بالفعل وجود پیدا کرده و غافل شد که وضو دارد یا خیر و نماز خواند. این شخص بعد از نماز چه باید بکند؟ آقایان در اینجا حکم به بطلان نماز کردند.
تفاوت فرع اول با فرع دوم این است که در فرع اول قبل از نماز و بعد از حدث برایش شک حاصل نشد، اما در فرع دوم برایش شک حاصل شد. ولی هر دو فرع در 3 جهت اشتراک دارند:
1- یقین به حدث داشته است.
2- قبل از نماز غفلت برایش حاصل شده و نماز خوانده است.
3- بعد از نماز شک کرده که قبل از نماز آیا طهارت را تحصیل کرده یا خیر.
طهارت محل کلام، طهارت از حدث است نه طهارت از خبث. چون طهارت از خبث احکام و دلیل خاص خودش را دارد.
آیت الله سیستانی میفرمایند در اینجا در 2 حیثیت بحث میکنیم:
حیثیت اولی در مبنای این سخن
حیثیت ثانیه در بناء علی هذا المبنا
حیثیت اولی: آیا اگر التفات پیدا میکرد، باید شک فعلی میشد؟ یعنی فعلیت شک لازم است یا خیر؟ (طبق تعبیر مرحوم شیخ انصاری و یا فعلیت یقین و شک به تعبیر مرحوم آخوند) ما میخواهیم از اساس بحث کنیم و بحث فقط شامل فرع ثانی نمیشود و فرع اول را هم شامل میشود، چون فرع اول این بود که شک به فعلیت نرسیده بود و میخواهیم ببینیم اصل این مبنا درست است یا خیر؟ آیا باید شک به فعلیت برسد تا استصحاب جاری باشد؟ و چون در فرض اول شک به فعلیت نرسیده، پس استصحاب قبل از نماز جاری نشد و الان هم که قاعده فراغ جاری است، پس نماز درست است و یا لازم نیست شک به فعلیت رسیده باشد.
پس در مثال اول شک ولو به فعلیت نرسیده و شک تقدیری است، استصحاب جاری باشد و نماز را با عدم طهارت خوانده، پس نمازش باطل بشود. یعنی اصل این بحث هر دو فرع ما نحن فیه را شامل میشود.
آیت الله سیستانی میفرمایند قوام استصحاب به چیست (با قطع نظر از حکم عقل که عقل چه چیزی را معتبر میداند)؟ ایشان 3 مسلک را در بحث ما نحن فیه بیان میکنند:
مسلک اول: ما سلکناه تبعاً لجماعة من المحققین استصحاب قوامش به 2 رکن است:
رکن اول یقین به حدوث و رکن دوم شک در بقا.
ایشان میفرمایند مرجع الاستصحاب إلی توسعه الکشف. یعنی أن یعتبر الیقین بالحدوث یقیناً بالبقا و کاشف بالنسبت إلیه، اگر بخواهیم بگوییم استصحاب حجت است (یقین به حدوث و شک در بقا) دایره کشف استصحاب را توسعه میدهیم. یک کشفی در امر یقین به حدوث داشت و شک در بقا داریم. اما میگوییم یقین به حدوث به منزله یقین به بقا هم هست. پس دایره یقین به حدوث را توسعه میدهیم و میگوییم یقین به حدوث هم زیر پرچم خودش واقعاً یقین به حدوث دارد، ولو شک در بقا داریم نه یقین در بقا، اما میگوید من آنقدر دایره کشفم وسیع است که اگر به حدوث شیئی یقین حاصل شد، این یقین میتواند زمینهساز یقین بالبقا شود.
ایشان میفرمایند و هذا لامحذور فیه، محذوری در این نیست که یقین به یک شیء به عنوان کاشف بالنسبه به شیء دیگر هم محسوب شود و آن شیء دیگر در ما نحن فیه، بقا است.
ایشان مثال میزنند و میفرمایند یقین یک شخص کاشف بالنسبه به شخص دیگر مثل یقین مجتهد که کاشف میشود بالنسبه به مقلد. یعنی 2 فرد هستند اما یقین یک فرد کاشف برای دیگری است. علم مجتهد معتبر است نسبت به مقلد و فتوای مجتهد کاشف است از وظیفه مقلد. ایشان میفرمایند همانطور که یقین یک شخص کاشف برای دیگری میشود و یقین تعبدی برایش حاصل است، پس برای یک شخص به طریق اولی است. یقین به حدث بشود یقین و کاشف برای او از این مطلب بقائاً.
مسلک دوم: مسلک مرحوم شیخ انصاری است. به قول آیت الله سیستانی در امر خامس (امری که مرحوم شیخ انصاری این بحث را در رسائل منعقد کردهاند). مرحوم شیخ انصاری میفرمایند قوام استصحاب به 2 چیز است:
1- کونه سابقا
2- شک لاحق
یک چیزی قبلاً باشد و بعداً در آن چیز شک شود. پس استصحاب میشود یک شیئی که سابقاً باشد و در بقاء آن شیء شک شود. ایشان میفرمایند قوام در مسلک اول یقین به حدوث و شک در بقا است و یقین و شک صفتی از صفات نفسانی انسان است، اما در مسلک دوم وجود در زمان قبل است نه یقین سابق. در ناحیه قید دوم شک در بقا بود و اینجا هم شک لاحق است. یعنی در یک صفت و در یک رکن مثل اولی است اما در رکن دوم متفاوت است.
قوام استصحاب میشود به وجود سابق و شک لاحق. لذا مرحوم شیخ انصاری هم قوام استصحاب را به این دو نکته (کون سابق و شک لاحق) دیدند و تعریف استصحاب هم این است که اسدها و اخسرها ابقاء ما کان، نه الاخذ بالیقین السابق. چرا ایشان میگویند ابقاء ما کان؟ چون رکن و قوام استصحاب اولی کون سابق است. همان چیزی که سابق بوده، بگوییم الان هم هست.
به تعبیر آیت الله سیستانی با مراجعه به صحیحه جناب زراره میبینیم که در این صحیحه یقین مرآت قرار گرفته شده و موضوعیت ندارد. در حالیکه طبق مبنای اول موضوعیت داشت، یعنی میگفتیم یقین سابق و شک لاحق. درست است که یقین در لسان ادله لحاظ شده، اما نه یقین به وصف موضوعی بلکه یقین به وصف طریقی. وقتی طریق میشود یقین، یعنی یقین به اینکه شیئی در سابق وجود داشته، پس میشود یقین به کون سابق. طبق مسلک دوم یقین از مقومات استصحاب نیست بلکه میخواهیم ببینیم آیا یقین به حدوث کفایت میکند یا خیر؟ اما در واقع آنچه که محوریت دارد، کون سابق است.
مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در استصحاب اصطلاحی یقین دخالت دارد. الخامس إن المستفاد من تعریف السابق (ابقاء ما کان) الظاهر فی استناد الحکم بالبقا إلی مجرد الوجود السابق (کون سابق). أن الاستصحاب یتقوم بامرین احدهما وجود (کون) الشیء فی زمان سواء علم به فی زمان وجوده ام لا، چه علم حاصل شده باشد و چه نشده باشد، بلکه فقط یک چیزی وجود داشته ولو که من علم به آن نداشتم. یعنی مثلاً شخص ساعت 10 محدث به حدث اصغر شده (مثل بیماری پروستات) ولو علم هم نداشته است. ایشان میفرمایند طبق مسلک اول یقین معتبر است اما طبق مسلک دوم یقین معتبر نیست.
ایشان میفرمایند نعم لابدّ من إحراز ذلك حين إرادة الحكم بالبقاء بالعلم. یقین بالاخره باید باشد اما مقوم استصحاب نیست. نمیگوییم قوام استصحاب به این است اما برای اینکه حکم به بقا کنیم، باید این یقین وجود داشته باشد و عملاً شبیه مسلک اول شد. قوام استصحاب به یقین سابق نشد بلکه به کون سابق شد اما لحظهای که میخواهیم استصحاب را جاری کنیم و ابقاء ما کان کنیم، باید یک یقین سابق برای ما حاصل شود، ولو در آن ظرف زمانی سابقه یقین نداشتیم اما حالا که میخواهیم استصحاب را جاری کنیم، باید با توجه به یقین سابق و شک لاحق باشد.
در مسلک اول باید ابتدا قبل از استصحاب یقین حاصل شود اما در مسلک دوم قبل از استصحاب ولو یقین هم نداشتیم، همین که یک چیزی وجود خارجی داشته باشد و بعد شک در بقائش کنیم، هنگام استصحاب باید به آن موجود خارجی یقین داشته باشیم. پس یقین قبلی در ظرف وجود آن شیء سابق خصوصیت ندارد اما عند جریان استصحاب وجود این یقین خصوصیت دارد. آیت الله سیستانی میفرمایند و علیه فالاحراز غیر مقوم و إنما الوجود السابق مقوم.
مسلک سوم: مسلک مرحوم آخوند است. این مسلک ملازمه بین حدوث و بقا است. پس با صفات نفسانی کاری ندارند بلکه ایشان میفرمایند حدوث یک شیء با بقائش در ظرف شک ملازمه دارد. ملازمه بین حدوث و بقاء شیء حین الشک. ارتباط این حدوث و بقا ارتباط ملازمی است و طبق مسلک مرحوم شیخ انصاری یقین فعلی لازم نیست.