1400/09/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / بررسی ادله حجیت استصحاب / دلیل چهارم: روایات / روایت پنجم از خصال / بررسی سندی و دلالی حدیث پنجم از خصال / بررسی سندی و دلالی حدیث
روایت پنجم روایت خصال در کتاب وسائل جلد اول باب اول از ابواب نواقض وضو حدیث 6 میباشد.
[٦٣٦] ٦ ـ وفي ( الخصال ) بإسناده عن علي عليهالسلام ـ في حديث الأربعمائة ـ قال : من كان على يقين فشك فليمض على يقينه ، فإن الشك لا ينقض اليقين ، الوضوء بعد الطهور عشر حسنات ، فتطهروا ، وإياكم والكسل ، فإن من كسل لم يؤد حق الله عز وجل ، تنظفوا بالماء من نتن الريح الذي يتأذى به ، تعهدوا أنفسكم ، فإن الله يبغض من عباده القاذورة ، الذي يتأنف به من جلس إليه ، إذا خالط النوم القلب وجب الوضوء ، إذا غلبتك عينك وأنت في الصلاة فاقطع الصلاة ونم ، فإنك لا تدري لعلك أن تدعو على نفسك.[1]
مرحوم شیخ صدوق این روایت را در کتاب خصال نقل میکنند که جناب محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام) و ایشان از حضرت علی (علیه السلام) نقل کردهاند. در این روایت امام (علیه السلام) میفرمایند هر کس بر حالت یقین بوده و سپس شک بر او عارض شده، باید بر اساس همان یقین حرکت کند و بنا را بر آن یقین بگذارد. یعنی به شک اعتنا نکند چون شک ناقض یقین نیست. سند این روایت مشکلی ندارد و فقط قاسم بن یحیی محل کلام است. مرحوم شیخ انصاری میفرمایند قاسم بن یحیی ضعیف است و لذا این حدیث به خاطر ضعف ایشان از درجه اعتبار ساقط است.
مرحوم علامه حلی در خلاصه الاقوال فی علم الرجال قاسم بن یحیی را در بخش ضعفا قرار داده است. خلاصه الاقوال مرحوم علامه حلی دو بخش دارد. بخش اول موثقین و بخش دوم ضعفا.
مرحوم علامه حلی نام قاسم بن یحیی را در بخش ضعفا قرار داده و او را تضعیف کرده است. بعضی میگویند تضعیف مرحوم علامه حلی به تضعیف ابن غضائری مستند بوده، که ابن غضائری ایشان را تضعیف کرده و مرحوم علامه حلی هم از همین شیوه پیروی کرده است، بنابراین این روایت ضعیف است. ولی ممکن است ما بگوییم این حدیث ضعیف نیست. چون میتوانیم وثاقت قاسم بن یحیی را حداقل از 2 راه اثبات کنیم.
راه اول: ایشان از رجال کتاب کامل الزیارات است. ولی متأسفانه از مشایخ مع الواسطه مرحوم ابن قولویه است. ما در جای خود به این نتیجه رسیدیم که با توجه به گفتار مرحوم ابن قولویه در مقدمه کتابش، حداقل مشایخ بلاواسطه ایشان توسط خودشان (مرحوم ابن قولویه) توثیق شدند؛ اما اثبات وثاقت مشایخ مع الواسطه به نحو واضح و روشن نمیشود و حداقل مشکوک است.
مرحوم آیت الله خویی در ابتدای امر قائل به وثاقت همه مشایخی بودند که نامشان در کامل الزیارات آمده، اما بعداً از این نظریه برگشتند و فقط به وثاقت مشایخ بلاواسطه مرحوم ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات قائل شدند. قاسم بن یحیی از مشایخ مع الواسطه مرحوم ابن قولویه است و لذا اثبات وثاقتش از راه اول مشکل شد.
راه دوم: اکثار الاجلاء از ایشان است. یعنی اشخاص بسیار جلیل القدر از ایشان روایات فراوانی نقل کردهاند مثل:
1- احمد بن محمد بن عیسی شیخ القمیین
2- ابراهیم بن هاشم، پدر مرحوم علی بن ابراهیم صاحب کتاب تفسیر معروف
3- جناب محمد بن عیسی بن عبید (یقطینی)
هر 3 نفر روایات متعدد از قاسم بن یحیی نقل کردند و به تعبیر ما این، شهادت عملی بر وثاقت است. شهادت بر وثاقت لازم نیست همیشه قولی باشد. مثلاً اگر مرحوم نجاشی یک تعبیر ثقه در مورد یک راوی بیاورد و بعد ببینیم اجلاء از علما از یک راوی روایات متعدد نقل کردهاند و حتی در یک جا هم تصریح به ضعف او نکردهاند، انصافاً آیا راه دوم از راه اول از حیث اعتباربخشی کمتر است؟ خیر.
لذا این، شهادت عملی بر وثاقت قاسم بن یحیی است. به علاوه آیت الله وحید میفرمایند افرادی که از این آقا نقل حدیث کردند، متهم به نقل حدیث از ضعفا نشدهاند. یعنی اگر قرار بود قاسم بن یحیی ضعیف باشد، در حالیکه بعضی از بزرگان این همه روایت از او نقل کردند، لااقل باید در السنه و افواه و یا در کتب میآمد که این آقایان از ضعاف نقل حدیث کردهاند. پس، از راه نقل اجلاء از قاسم بن یحیی (کثیراً) از دو حیثیت به این نتیجه میرسیم که قاسم بن یحیی سبب ضعف این حدیث نیست، لذا سند این روایت معتبر است.
مرحوم شیخ صدوق در باب زیارت امام حسین (علیه السلام) یک روایت در کتاب من لایحضره الفقیه آورده که در سند این روایت نام دو نفر (قاسم بن یحیی و حسن بن راشد) وجود دارد که در کتاب خصال هم نام این دو نفر آمده است. ایشان میفرمایند وَ قَدْ أَخْرَجْتُ فِي كِتَابِ الزِّيَارَاتِ وَ فِي كِتَابِ مَقْتَلِ الْحُسَيْنِ ع أَنْوَاعاً مِنَ الزِّيَارَاتِ وَ اخْتَرْتُ هَذِهِ لِهَذَا الْكِتَابِ لِأَنَّهَا أَصَحُّ الزِّيَارَاتِ عِنْدِي مِنْ طَرِيقِ الرِّوَايَةِ وَ فِيهَا بَلَاغٌ وَ كِفَايَةٌ [2] ، در این دو باب من (مرحوم شیخ صدوق) انواعی از زیارات را آوردهام (پس چرا در کتاب من لایحضره الفقیه از بین آن همه روایات همین روایت را آوردهام که در سندش این دو نفر هستند؟) این روایت را در من لایحضره الفقیه انتخاب کردم چون از زیارات دیگر صحیحتر است زیارات دیگر ضعف فراوان داشتند و ضعف این روایت از همه کمتر است.
اولاً اگر ضعف داشته باشد اما ضعفش کمتر باشد، نمیگوید اصح؛ زیرا این استعمال، استعمال غلطی است.
ثانیاً علما و بزرگان میگویند اتفاقاً در روایات دیگری که مرحوم شیخ صدوق برای زیارت امام حسین (علیه السلام) آورده، روایات صحیح السند فراوان است و حالا که ایشان میفرمایند این روایت اصح الزیارات عندی، پس معنایش این است که وقتی روایاتی وجود دارد که در آنها صحیح پیدا میشود، پس این روایت قدر متیقن صحیح است و در سند این روایت هم قاسم بن یحیی و حسن بن راشد قرار دارند.
لذا میگوییم قاسم بن یحیی و حسن بن راشد هیچ محذوری در روایت خصال که پنجمین روایت در بحثنا هذاست، ایجاد نمیکنند.
دلالت روایت خصال
این روایت 3 گونه نقل شده که با هم خیلی فرق نمیکنند.
1- من کان علی یقین فشک
2- من کان علی یقین ثم شک (به جای فشک، ثم شک آمده است)
3- من کان علی یقین فاصابه الشک (به جای فشک و ثم شک، اصابه شک آمده است)
پس معلوم میشود که اول رتبه یقین و بعد رتبه شک است. در انتهای روایت کمی با هم فرق دارند. یعنی فالیمض علی یقینه (مشترک)، فإن الشک لاینقض الیقین (روایت خصال)، تعبیر دیگر فإن الیقین لایدفع بالشک است. فإن الشک لاینقض الیقین و یا فإن الیقین لایدفع بالشک. که با هم فرقی نمیکنند و هر دو یک مفاد هستند. در دلالت و فقه الحدیث 2 احتمال داده شده است.
احتمال اول اینکه قاعده یقین را بفهماند.
احتمال دوم اینکه استصحاب را بفهماند.
آیت الله سبحانی احتمال سومی را هم نقل کردند و میفرمایند من قائل میشوم که هر دو احتمال را میفهماند. استعمال لفظ در اکثر از معنا چه میشود؟ ولی فعلاً به احتمال سوم کاری نداریم.
مرحوم شیخ انصاری در مورد تمسک به این روایت برای استصحاب اشکال کرده است. اشکال مرحوم شیخ انصاری را از 3 جهت بیان میکنیم.
جهت اول:
1- در جمله من کان علی یقین فعل کان مهم است.
2- فعل ماضی دال بر نسبت تحققیه است، در حالیکه فعل مضارع نسبت ترغببیه (مترغب است که انشاءالله فلان شود) دارد.
3- این، با وقوع ماده این فعل در زمان ماضی ملازمت دارد. مثلاً ماده ضرَب، ضرب است. معنای ضرب این است که:
1- فعل ماضی است.
2- فعل ماضی دال بر نسبت تحققیه در مسائل زمانی است. (یعنی افعالی که در بازه زمان تحقق پیدا میکنند؛ مثل رفتن، خوابیدن و غیره که اصطلاحاً به آنها میگوییم زمانیات.)
3- نسبت تحققیه در زمانیات با وقوع ماده در زمان گذشته ملازمت دارد.
ماده فعل دلالت بر حدث دارد، هیئت هم به قول مشهور معنای حرفی دارد و معنای حرفی دال بر معنای استقلالی نیست. لذا میگوییم هیئت دال بر معنای حرفی (به معنای غیر استقلالی) است و حرف هم در قبال اسم و فعل است. إلا تعبیر مرحوم آخوند که میفرمایند موضوعله و مستعملفیه در آنها یکیست و فقط مقام استعمالشان فرق میکند.
اولی استعمل لیدل بالاستقلال
دومی استعمل لیدل بغیر استقلال
1- ماده دلالت بر زمان ندارد و فقط حدث را میفهماند.
2- معنای هیئت معنای حرفی است.
3- زمان ماضی معنای اسمی است.
پس هیئت فَعل برای زمان ماضی وضع نشده است. چون زمان (گذشته، حال، آینده) معنای اسمی است، پس هیئت فعل، زمان را نمیفهماند. ماده فعل هم دال بر زمان نیست، بلکه دال بر حدث است. بنابراین مدلول هیئت شد نسبت و مدلول ماده شد زمان. هر هیئتی هم نسبت خاص خودش را دارد. یعنی هیئت ماضی نسبت تحققیه و هیئت مضارع نسبت ترغبیه است و نسبت تحققیه و نسبت ترغبیه با زمان ماضی و مضارع ملازم هستند. هیئت موجود در این روایت ماضی است یعنی من کان علی یقین.
پس نتیجه میگیریم که این یقین گذشته بوده، چون نسبت، نسبت تحققیه است که با زمان ماضی ملازمه داشت، لذا به فعل کان میگوییم زمان گذشته. در اینجا وقتی میگوییم بودن بر یقین، یعنی یقین داشتن که زمان گذشته است.
جهت دوم: فاء دائماً از باب ترتیب و تفریع میآید و این مترتب بر آن است. مثلاً کان محتاج فأعنته، دیدم فلانی محتاج است کمکش کردم. مدخول فاء همیشه مترتب بر قبل فاء است. پس فاء در مثال ما دلالت دارد که یقین قبل از شک بوده است. جمله من کان علی یقین فالشک به قاعده یقین مربوط میشود، در حالیکه در استصحاب یقین و شک میتوانند با هم بیایند، یا اول یقین و بعد شک بیاید و یا اول شک و بعد یقین بیاید. چون در استصحاب زمان متعلق شک و یقین دوتاست. پس شک و یقین میتوانند با هم بیایند.
اما در قاعده یقین، شک و یقین زماناً و ذاتاً یکی هستند. مثلاً دیروز من یقین داشتم به عدالت زید و الان شک کردم در عدالت زید در دیروز (قاعده یقین). متعلق یقین و شک در قاعده یقین یکیست و فقط زمان شک و یقین دوتاست، یعنی اول یقین و دوم شک است که به متعلق یقین سرایت میکند. اما در استصحاب، چون زمان متعلق شک و یقین دوتاست، لذا الزامی ندارد که شک حتماً بعد از یقین باشد و هر 3 حالت متصور است. مثلاً من یقین داشتم که دیروز زید عادل بود و امروز شک دارم که آیا الان زید عادل است یا خیر (شک بعد از یقین)، یا من امروز صبح شک داشتم در عدالت دیروز زید و الان یقین کردم در عدالت پریروز زید (اول شک و بعد یقین)، یا الان یقین دارم که دیروز زید عادل بوده ولی الان عملی از او دیدم و شک دارم که آیا زید الان عادل هست یا خیر (شک و یقین هر دو با هم).