1400/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / بررسی ادله حجیت استصحاب / دلیل چهارم: روایات / بررسی سندی و دلالی صحیحه سوم جناب زراره
صحیحه دوم جناب زراره در بحث ما نحن فیه به عنوان ادله داله بر حجیت استصحاب محل کلام قرار گرفته و فقره سوم و ششم این صحیحه محل استشهاد ماست.
اخذ علم در باب طهارت و نجاست خبثیه چگونه است؟ و آیا علم به طهارت شرط صحت نماز است و یا علم به نجاست مانع صحت نماز؟
و على التقدير الثاني فيمكن أن يكون قد اعتبر العلم من حيث كونه طريقا إلى النجاسة، و يمكن أيضا أن يكون اعتباره من حيث كونه منجّزا لأحكام النجاسة. و أمّا اعتباره من حيث الصفتيّة: فهو ممّا لا يحتمل في المقام، بل قد تقدّم في مبحث القطع: أنّ أخذ العلم على وجه الصفتيّة مجرّد فرض لم نعثر على مورد له في الفقه، فالّذي يحتمل في أخذ العلم في باب الطهارة و النجاسة الخبثيّة موضوعا لصحّة الصلاة و فسادها أحد وجوه ثلاثة:
الأوّل: أخذ العلم بالطهارة شرطا لصحّة الصلاة.
الثاني: أخذ العلم بالنجاسة من حيث كونه طريقا مانعا عن صحّة الصلاة.
الثالث: أخذ العلم بالنجاسة من حيث كونه منجّزا لأحكامها مانعا عنها.
و على التقادير الثلاثة يصحّ التعليل الوارد في الرواية و ينطبق على المورد.[1]
مرحوم محقق نائینی میفرمایند بنا بر 3 وجه استدلال در فقره سوم از صحیحه دوم جناب زراره تمام است و آن تعلیلی که در فقره سوم و در روایت آمده، منطبق بر مورد ما نحن فیه هم میشود. چون ایشان بحث مستوعبی را فرمودند که قبلاً به اجمال آن اشاره کردیم و وارد تفصیل در بحث نمیشویم.
فقره ششم از صحیحه دوم جناب زراره
جناب زراره میگوید شخصی با نجاست روی لباس یا بدنش مواجه شد، در حالیکه نماز میخواند. حضرت (علیه السلام) میفرمایند اگر از قبل شک کرده بود که این نجاست به جایی از لباس اصابت کرده یا خیر، قبل از نماز میتوانست استصحاب را جاری کند، اما فرض این است که در نماز مشاهده کرده و قبلاً هم شک کرده بود و الان دیده و چون در وسط نماز است، باید نماز را بشکند و با لباس و بدن پاک دوباره نماز را شروع کند.
اگر در طهارت و نجاست لباس قبل از نماز شک نداشت، بلکه یقیناً لباسش را پاک میدانست و وسط نماز یک نجاست تازه دید، در اینجا احتمال دارد شاید الان و شاید هم قبل از نماز عارض شده باشد. حضرت (علیه السلام) میفرمایند چون قبل از نماز با یقین به طهارت وارد شدی و الان نجاستی میبینی که احتمال میدهی وسط نماز عارض شده باشد، نماز را قطع کن و نجاست را با آب بشوی و دنباله نماز را انجام بده.
البته واضح است که اگر شرایط شستن باشد، وإلا اگر شستن نیازمند به ادبار از قبله باشد، شامل از این فقره استفاده نمیشود. شاید این نجاست شیئی است که بر تو واقع شده، به این معنا که شاید اخیراً و در اثناء نماز این نجاست جاری شده است. فرضاً یک نقطه از بدن مثل کف دست قبلاً زخم بوده و یقین میکند که با طهارت وارد نماز شده ولی وسط نماز میبیند کماکان کف دستش خونی است و نمیداند این خون قبل از نماز است و یا وسط نماز بر اثر فشار روی زخم خون آمده است. در ادامه حضرت (علیه السلام) میفرمایند یقین را نباید به شک نقض کنید.
پس چون یقین به طهارت داشتی، لذا وارد نماز شدی، ولی با شک در اینکه آیا از ابتدا با این خون نماز را شروع کردی یا خیر، به این شک اعتنا نکن. پس شاهد بحث این است که نجاستی را در وسط نماز دید و احتمال میدهد که قبل از نماز بوده و پیدا نشده و یا وسط نماز عارض شد، پس در این مقوله میداند که نماز در لباس نجس واقع شده و علم به نجاست در اثناء نماز آمده و احتمال میدهد که برای قبل بوده است.
از طرف دیگر احتمال میدهد شاید نجاست تازهای وسط نماز عارض شده است. پس، از یک طرف طهارت در نماز شرط است و این شخص بین این دو احتمال تردید دارد. در اینجا چه باید کرد؟ یک یقین سابق و یک شک لاحق داریم. یقین به طهارت لباس سابقاً داریم، اما شک ما در این است که آیا این نجس از ابتدای نماز همراه بوده یا در اثناء نماز. در اینجا صغرای لاتنقض الیقین بالشک محقق شد. یعنی قبل از نماز یقین داریم، بعد شک داریم که آیا از ابتدای نماز بوده و یا در اثنای نماز عارض شده است.
نجاست را که دیده و طبعاً باید برای ادامه نماز آن نجاست را بشوید تا یقین کند که نماز را در لباس پاک انجام میدهد. از باب استصحاب هم باید بگوید لباس من تا الان پاک بوده و به صحت نماز حکم کند. مصحح صحت نماز، یقین سابق بالطهاره و شک لاحق بالنجاسه است. طبعاً آن شخص نباید یقین به طهارت قبل از نماز را با شک بعدی که شاید قبل از نماز این نجاست بوده، نقض کند و بگوید انشاءالله تا اینجای نماز که نجاست را دیدم، نمازم را با لباس پاک خواندم و به این شک اعتنا نکند که شاید قبل از نماز بوده است. پس آن لباس را بشوید و نماز را ادامه دهد. بزرگان تقریباً قائل هستند که فقره ششم کاملاً در مورد استصحاب است.
صحیحه ثالثه جناب زراره
3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَنْ لَمْ يَدْرِ فِي أَرْبَعٍ هُوَ أَمْ فِي ثِنْتَيْنِ وَ قَدْ أَحْرَزَ الثِّنْتَيْنِ قَالَ يَرْكَعُ رَكْعَتَيْنِ وَ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ وَ هُوَ قَائِمٌ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَ يَتَشَهَّدُ وَ لَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ إِذَا لَمْ يَدْرِ فِي ثَلَاثٍ هُوَ أَوْ فِي أَرْبَعٍ وَ قَدْ أَحْرَزَ الثَّلَاثَ قَامَ فَأَضَافَ إِلَيْهَا أُخْرَى وَ لَا شَيْءَ عَلَيْهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ وَ لَا يُدْخِلُ الشَّكَّ فِي الْيَقِينِ وَ لَا يَخْلِطُ أَحَدَهُمَا بِالْآخَرِ وَ لَكِنَّهُ يَنْقُضُ الشَّكَّ بِالْيَقِينِ وَ يُتِمُّ عَلَى الْيَقِينِ فَيَبْنِي عَلَيْهِ وَ لَا يَعْتَدُّ بِالشَّكِّ فِي حَالٍ مِنَ الْحَالاتِ.[2]
در این روایت در یک سند علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از حماد بن عیسی (وفات در سال 260 (سال شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام)) و در سند دیگری محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان از حماد بن عیسی نقل میکنند. یعنی واسطه بین مرحوم کلینی و حماد بن عیسی 2 نفر هستند.
1- از طریق علی بن ابراهیم از ابراهیم بن هاشم از حماد بن عیسی
2- از طریق محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان از حماد بن عیسی
سند این روایت صحیحه است. بعد از ایشان حریز، جناب زراره و یکی از امام باقر (علیه السلام) و یا امام صادق (علیه السلام) میباشند. روایت این است که کسی نماز میخواند ولی نمیداند رکعت دوم است یا رکعت چهارم، ولی میداند که یقیناً 2 رکعت را خوانده است. حضرت (علیه السلام) میفرمایند باید 2 رکعت با 4 سجده بخواند در حالیکه میایستد و فقط سوره حمد را میخواند نه تسبیحات اربعه، چون در عرف متشرعه امامیه در رکعت 3 و 4 تسبیحات اربعه را میخوانند و چیزی هم بر ذمه این فرد نیست.
در ادامه نمیداند الان رکعت سوم است یا رکعت چهارم. ولی یقین دارد که 3 رکعت خوانده اما شک بین رکعت 3 و 4 دارد. حضرت (علیه السلام) میفرمایند باید بایستد و یک رکعت دیگر اضافه کند و چیزی بر ذمه او نیست. در اینجا محل شاهد ما این است که حضرت (علیه السلام) میفرمایند نباید یقین را با شک نقض کند و نباید شک را در یقین ببرد، یعنی نباید آن یقین را به هم بزند و از آن استفاده نکند و یقین و شک را با دیگری مخلوط نکند و باید شک را به وسیله یقین نقض کند و نماز را با یقین تمام کند و بنا را بر یقین بگذارد و در هیچ حالی به شک اعتنا نکند.
دلالت حدیث بر مدعای ما
1- سنیها در شک بین رکعت 3 و 4 میگویند باید بنا را بر اقل بگذارید چون استصحاب میکند که 3 رکعت خوانده و رکعت چهارم را نخوانده و عدم اتیان رکعت چهارم را استصحاب میکند. لذا باید متصلاً یک رکعت بخواند، البته در قرائت این نماز طبعاً فقط باید سوره حمد را بخواند.
2- امامیه میفرمایند باید بنا را بر اکثر بگذارد، یعنی بگوید من در رکعت چهارم هستم، به خاطر یک قاعده مسلم که هر وقت در رکعات نماز شک کردی، بنا را بر اکثر بگذار. مثلاً در شک بین رکعت 3 و 4 بنا را بر رکعت چهارم بگذار و یا در شک بین رکعت 2 و 3 و 4 بنا را بر رکعت چهارم بگذار، با احکامی نمازهای احتیاطی. إلا اینکه آن طرف اکثر از حد نماز خارج باشد. مثلاً بین رکعت 4 و 5 شک دارد که طبعاً در اینجا باید بنا را بر اقل بگذارد (استثنا بر سر جای خود محفوظ است).
در این حدیث در شک بین رکعت 3 و 4 باید بنا را بر رکعت چهارم بگذارد و یک رکعت منفصلتاً با سوره حمد بخواند. البته در بعضی از روایات اینگونه آمده که معنایش در ما نحن فیه بنا بر اقل در شک بین رکعت 3 و 4 است و گفتهاند باید این را حمل بر تقیه کرد. در روایات آمده اینکه نباید به غیر یقین اعتنا کرد، منظور این است که یقین به برائت ذمه را باید برای خودت تحصیل کنی.
(١٤٤٨) ٣٦ ـ سعد عن محمد بن الحسين عن موسى بن عمر عن موسى ابن عيسى عن مروان بن مسلم عن عمار بن موسى الساباطي قال سألت أبا عبد الله عليهالسلام : عن شئ من السهو في الصلاة فقال : ألا أعلمك شيئا إذا فعلته ثم ذكرت أنك أتممت أو نقصت لم يكن عليك شئ؟ قلت : بلى قال : إذا سهوت فابن على الاكثر فإذا فرغت وسلمت فقم فصل ما ظننت انك نقصت فان كنت قد اتممت لم يكن عليك في هذه شئ وان ذكرت انك كنت نقصت كان ما صليت تمام ما نقصت.[3]
در تهذیب آمده است که شخصی از حضرت (علیه السلام) پرسید من در نماز سهو و شک کردم. حضرت (علیه السلام) میفرمایند آیا دوست داری چیزی به تو بیاموزم که هر زمان آن را انجام دادی و چه فهمیدی که نمازت کامل و یا ناقص بوده، اگر با این شیوه عمل کنی هیچ وظیفه تکلیفی بعدی نداری؟ آن شخص گفت بله. حضرت (علیه السلام) میفرمایند وقتی دچار حالت سهو و شک شدی، بنا را بر بیشتر و اکثر بگذار (البته در نماز 4 رکعتی که یک طرف قضیه 5 و بیشتر نباشد) وقتی فارغ شدی و سلام دادی بایست و آن مقداری را که شک داری که شاید از نمازت ناقص مانده، به جا بیاور.
مثلاً در شک بین رکعت 2 و 4 واضح است که باید بعداً 2 رکعت نماز ایستاده بخواند. حضرت (علیه السلام) در ادامه سرّ قضیه را میفرمایند و آن اینکه اگر شما نماز را کامل خوانده باشی، این 2 رکعت اضافه است و اتفاق خاصی نیافتاده و 2 رکعت نماز احتیاط ایستاده خواندهای. اما اگر به یاد آوردی که نماز را ناقص خواندی، آن مقداری را که به عنوان رکعت یا رکعتین احتیاطی اضافه کردی، به منزله متمم مقدار ناقص است.
بر استدلال به این صحیحه اشکال شده است و هم مرحوم شیخ و هم مرحوم آخوند و هم مرحوم محقق نائینی میفرمایند:
1- اینکه حضرت (علیه السلام) میفرمایند قام فاضاف إلیها رکعتاً أخری، اضافه در اتصال است نه در انفصال که در این صورت میشود مثل سنیها.
2- عبارت لاینقض الیقین بالشک دلالت بر استصحاب دارد یعنی بگوییم یقین به نیاوردن این رکعت اضافه در نماز را با شک در آوردن نقض نکن. یعنی این فقره استصحاب را میفهماند اما مقتضای استصحاب این است که آن رکعت اضافه را متصلتاً بیاورد و طبعاً با مبنای امامیه مختلف میشود.
مرحوم شیخ از این اشکال پاسخ میدهند و میفرمایند در این حدیث:
1- بیان اصل قاعده استصحاب است.
2- تطبیق قاعده بر مورد ما نحن فیه که شک بین رکعت 3 و 4 است.
ایشان میفرمایند در اصل قاعده استصحاب در این روایت اصلاً تقیهای وجود ندارد. اما در تطبیق قاعده بر مورد ما نحن فیه تقیه وجود دارد. مرحوم شیخ میفرمایند در روایت صحیحه ثالثه جناب زراره حضرت (علیه السلام) اصل قاعده استصحاب را بدون تقیه بیان کردند چون سنیها هم این اصل را دارند اما در تطبیقش بر مورد به گونهای بیان کردند که با برداشت سنیها در اینکه یک رکعت اضافه را باید متصله به جا بیاورد، به ظاهر منافات نداشته باشد.
مرحوم آخوند میفرمایند اینکه حضرت (علیه السلام) میفرمایند قام فاضاف إلیها رکعتاً أخری و خود استصحاب ظهور در اتصال دارند. اما در اینجا استصحاب، اصلِ لزومِ آوردن را میفهماند، ولی اتصال و انفصال را باید از ادله دیگری استفاده کنیم. پس آیا ظهور در اتصال و انفصال دارد؟ هر دو را کنار میگذاریم و میگوییم فقط ظهور در اصل استصحاب دارد. در اینجا با توجه به مدارک دیگر ولو به حسب طبع اولی قضیه باید متصلاً میآورد ولی از هر دو ظهور محتمل رفع ید میکنیم.
مرحوم محقق نائینی پاسخ میدهند و میفرمایند استصحاب و اطلاق استصحاب دو مسئله متفاوت هستند.
استصحاب نمیگوید باید متصل بیاورید بلکه میگوید یقین را به شک نقض نکن و کاری کن که با یقین وارد مقام امتثال شده باشی و یا خارج شوی (اصل قاعده استصحاب شیء).
اطلاق استصحاب شیء آخر است و استصحاب برای ما تعیین نمیکند که باید متصلاً آن یک رکعت را بیاوری، بلکه میگوییم اطلاق دارد و ما اطلاق را به اخباری که وارد شدهاند، تقیید میزنیم و آن اخبار قید زدهاند و فرمودهاند باید آن یک رکعت را منفصلتاً بیاورید.