1400/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / بررسی ادله حجیت استصحاب / دلیل چهارم: روایات - فقه الحدیث صحیحه زراره - احتمالات در فقره "فإنّه علی یقین من وضوئه"
در مورد استدلال بر حجیت استصحاب به صحیحه زراره رسیدیم که اولین حدیث است و سنداً محذوری ندارد و دلالتاً 2 فقره دارد. فقره اولی دخلی به بحث استصحاب ندارد و فقره دوم مرتبط به بحث استصحاب است.
بسیاری از بزرگان از جمله مرحوم آیت الله خویی در مصباح الاصول میفرمایند احتمال سوم درست است، چون در اینجا فإنه علی یقین من وضوئه به منزله تعلیل است و ضابطه را بیان میکند و تعلیل هم ظهور در عمومیت دارد. البته علت همیشه باید حداقل مورد خودش را پوشش دهد و دال بر مورد خودش باشد وإلا ذکر علت معنا ندارد، چون انسان بدون مقدمه علتی را ذکر نمیکند. لذا وقتی علت میآورد باید دلالت بر مورد معلوم باشد، اما ظهور علت در عمومیت است.
وقتی حضرت میفرمایند فإنه علی یقین من وضوئه، به منزله علت است. ولی وقتی میفرمایند و لاینقض الیقین بالشک، معلوم است که سؤال زراره مبتنی بر بحث وضو نبوده است. چون زراره فقیه بوده و به قول بعضی از بزرگان بسیاری از ضابطههای ما توسط زراره و محمد بن مسلم به ما رسیده است. یعنی یا ذهن خودشان قوی بوده و سؤالهایی از معصومین (علیهم السلام) میکردند که پاسخهای معصومین (علیهم السلام) شده ضابطه کلیه برای ما و یا معصومین (علیهم السلام) چون این دو (زراره و محمد بن مسلم) را قابل میدانستند، ضابطههایی را بیان میکردند که بر اساس آن ضابطهها در جاهای دیگر هم حل مشکل شود.
سؤال زراره این است که اگر کسی متطهر است و بعد شک میکند، آیا محدث شده به حدث اصغر یا خیر؟ حضرت ابتدا جواب موردی به او میدهند و میفرمایند فإنه علی یقین من وضوئه، نسبت به وضو قبلاً یقین داشته و بعداً شک دارد پس نباید یقین را با شک نقض کند و بعد حضرت بلافاصله تعدی میکنند و نمیفرمایند فإنه علی یقین من وضوئه و شک فی النوم و یجب علیه البناء علی الیقین بالوضو، بلکه از مورد استفاده میکنند، اما یک ضابطه و قاعده کلی را بیان میکنند و بلافاصله میفرمایند آیا نسبت به وضو یقین داشته است؟ بله. هیچ وقت نباید یقین را با شک نقض کرد. بنابراین حضرت یک قاعده ارتکازیه را ذکر میکنند.
سؤال: در لاینقض الیقین بالشک، اصل در الف و لام یقین، عهد است یا جنس؟ اصل، استعمال جنس است. به علاوه اینکه سیاق این جمله با توجه به این خصوصیات که حضرت کلمه ابداً را هم آوردهاند، الف و لام جنس میشود.
احتمال اول در نقش ترکیبی این است که جزاء وإلا محذوف است و فإنه علی یقین من وضوئه علت موردی است که قائممقام و جانشین جزاء شده است، یعنی وإلا فلایجب علیه الوضو لأنه علی یقین من وضوئه و لاینقض الیقین ابداً بالشک علت عام است. جوابش فلایجب علیه الوضو است و دو جمله بعدی علت است برای جواب، چون نسبت به وضو یقین داشته و یقین را هم هیچ وقت نباید با شک نقض کرد.
وضو متعلق یقین است (قیاس منطقی شکل اول) و متعلق یقین نباید با شک نقض شود پس وضو هم نباید نقض شود. یعنی حضرت هم مورد وضو را توضیح میدهند و هم کبرای این قیاس یک قاعده کلیه است.
احتمال دوم در نقش ترکیبی این جمله این است که ما بگوییم فإنه علی یقین من وضوئه، خودش جواب باشد، اما جمله خبریهای باشد که در مقام انشاء به کار رفته است. یعنی باید بنا را بگذارد که نسبت به وضو یقین دارد. مرحوم شیخ میفرمایند این نحوه از ترکیب تکلف دارد. چون اینکه جمله، خبری باشد و با فعل و غیره نیاید، مثل جمله یعید صلاته که جمله خبری است و ظهور در انشاء دارد. چون احتمال دیگری معنا ندارد. اما در ما نحن فیه جمله، فعلیه نیست بلکه اسمیه است و اسمیه هم به گونهای است که محتملات دیگری از نظر نقش ترکیبی در کار است. اگر محتملات دیگر در کار نبود، ناگزیر بودیم بر جمله اسمیه خبریه در مقام انشاء حمل کنیم.
اتفاقاً جمله اسمیه از جهتی تأکیدش از جمله فعلیه هم بیشتر است اما در عین حال چون محتملات دیگر داریم، باید این محتمل را با محتملات دیگر بسنجیم و ببینیم کدام محتمل اقرب است.
و أما الثاني فقد حكم الشيخ الأعظم-قدّه-بأنّه تكلّف،و جعله شيخنا الأستاذ-قدّه-بعيداً إلى الغاية. مع أنّه كسائر الموارد لا تكلّف فيه.و ليس بعيداً إلى الغاية.
و قد ذكرنا في محله أنّ إفادة البعث بالجملة الخبريّة الحاكية عن وقوع المبعوث إليه بعنوان الكناية: إمّا إظهاراً للمقتضي بإظهار مقتضاه نظرا إلى البعث علة لوجود المبعوث إليه خارجاً،لأنه بمعنى جعل الداعي الّذي به تنقدح الإرادة في نفس المبعوث لتحرك عضلاته نحو المبعوث إليه،فالفعل المبعوث إليه موجود مباشري من المبعوث،و موجود تسبيبي من الباعث.
و إمّا بلحاظ أن المولى-لشدّة طلبه للفعل-جعل وقوعه من البعد مفروغاً عنه،فأظهر شدة طلبه بإظهار وجود مطلوبه في الخارج، و بينهما فرق تعرضنا له في موضعه.[1]
مرحوم محقق اصفهانی در نهایة الدرایه میفرمایند تکلف، استبعاد ندارد و اتفاقاً جملههای خبریه فراوانی داریم که در مقام انشاء به کار رفتهاند مثل یعید، یغتسل و امثالهم. فرمایش ایشان خوب است، اما جمله فعلیه بیشتر به جای انشاء استعمال میشود و جمله اسمیه اینطور نیست. مثلاً جمله و هو معید نداریم و آنچه که معهود است استعمال جمله فعلیه در مقام انشاء است و به قول ایشان شاید سرّ قضیه این است که جمله فعلیه حاکی از نسبت صدوریه است و ابراز این نسبت صدوریه به وسیله انشاء است. چون انشاء یعنی ابراز امر اعتباری نفسانی. جمله فعلیه هم مبرز و حاکی از این نسبت صدوریه است، فقط گاهی نسبت صدوریه را طلب میکنیم که میشود طلب انشائی و گاهی طلب نمیکنیم، اما میگوییم گو اینکه این نسبت صدوریه واقع شده که در این صورت میگوییم آنقدر برایمان مهم است که فرض را گذاشتیم که انگار واقع میشود. مثلاً پدری میهمانی مهمی دارد و بچهها را تقسیم وظایف میکند و میگوید فلان بچه هم که اصلا سر و صدا نمیکند، یعنی آنقدر سر و صدا نکردن و منظم بودن آن بچه مهم است که آن را من کَالامر الواقع محسوب میکنیم و از آن خبر میدهیم.
اشکال: اگر این باشد، همین مفاد را میشود با جمله اسمیه هم گفت.
ایشان میفرمایند بله میشود، اما در استعمال عرب معهود نیست که جمله اسمیه خبریه بیاورند و آن را در مقام انشاء استعمال کنند.
ولكن يمكن تقريبه بنحو آخر ، بان يقال : ان قوله : « فانه على يقين من وضوئه » جملة خبرية مستعملة في مقام الإنشاء ، لكن لا يراد بها إنشاء البعث كي يتأتى ما ذكر ، بل يقصد بها التعبد باليقين بقاء وجعل اليقين تعبدا ، فيكون المعنى : « ان لم يستيقن بالنوم فهو متيقن تعبدا بالوضوء ». وهذا المعنى لا محذور فيه ، بل يكون مفاد هذا الكلام مفاد قوله : « لا ينقض اليقين بالشك » في كونه تعبدا باليقين.
وعليه ، فان أمكن البناء على قابلية اليقين بعنوانه للتعبد ولو بلحاظ الجري العملي كما عليه المحقق النائيني فهو ، وإلاّ التزام بان المراد التعبد بالمتيقن ، كما يذكر ذلك في قوله : « لا تنقض اليقين بالشك ».
وبالجملة : يكون قوله : « فانه ... » ، هو الجزاء ، ويكون المقصود به هو إنشاء التعبد باليقين فيكون مفاده مفاد : « لا تنقض اليقين بالشك » ، وهو معنى معقول ، وليس فيه مخالفة الموازين المصححة للكلام.[2]
صاحب منتقی الاصول میفرمایند در احتمال دوم که فإنه علی یقین من وضوئه را جواب گرفتیم و گفتیم اگر این باشد، جالب نیست، میفرمایند تمام حرفهای بزرگان و اشکالی که کردیم، تا زمانی بود که آن را جمله خبریه مستعمله در مقام انشاء به داعی بعث بگیریم و اگر بخواهد به داعی بعث باشد، معهود نیست.
مثلاً بگوییم و إلا فهو معید که جمله خبریه در مقام انشاء به داعی بعث است یعنی فعلیه الاعاده، باید اعاده کنیم. اما اگر این را جمله خبریه به معنای انشاء گرفتیم، اما نه به داعی بعث؛ بلکه قصد میکنیم تعبد به یقین را بقائاً. یعنی باید بنا را بر این بگذارد که یقین دارد. ما نمیخواهیم بگوییم او باید نسبت به وضو ایجاد یقین کند بلکه باید بنا را بگذارد بر یقین به وضو تعبداً. یعنی جمله خبریه مستعمل در مقام انشاء اما به معنای تعبد بر یقین و آثار یقین را باید طبعاً در اینجا بار کند.
ایشان میفرمایند بنابراین لاینقض الیقین بالشک هم معنا پیدا میکند و باید بنا را بگذارد بر اینکه یقین دارد و نباید یقین را با شک نقض کند. شما (منتقی الاصول) ابتدا فرمودید جمله خبریه در مقام انشاء و بعد گفتید نه به داعی بعث، ولی کسی در اینجا به داعی بعث تصور نکرد. فإنه علی یقین من وضوئه یعنی باید احکام یقین را بار کند.
به قول مرحوم محقق نائینی باید از حیث جری عملی آثار یقین را بار کند. در اینجا معنای دیگری برای داعی بعث تصور نمیشود. فإنه علی یقین من وضوئه قرار است فعلاً در ترکیب دوم جواب باشد و جمله خبریه در مقام انشاء باشد (نقش ترکیبی دوم). پس باید نسبت به وضو یقین داشته باشد ولی تکویناً در خودش یقین ایجاد نکند بلکه باید آثار یقین را در خودش جاری کند.
لذا ابتدا ما این را جمله خبریه به معنای انشاء را اسناد میدهیم به بزرگان، بعد میگوییم این در جایی که به داعی بعث است، خوب نیست، اما اگر به داعی جری عملی و بناگذاری بر یقین باشد، درست است. بنابراین بعث در اینجا به همین معناست و چیزی جز این معنا متصور نیست.