1400/07/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب / ادله حجیت استصحاب / انواع مستصحب، منشأ یقین سابق و شک لاحق
قبل از ورود در بحث ادله حجیت استصحاب، ابتدا آقایان یک حیثیتهایی از حیث انقسامات استصحاب را متعرض شدهاند و در واقع در اقوال در حجیت استصحاب و در نوع نگاه به ادله استصحاب مدخلیت دارد.
تقسیمات مستصحب
آقایان میگویند تارتاً از جهت خود مستصحب بحث میکنیم که مستصحب گاهی حکم شرعی است. مثلاً آیا نماز جمعهای که قبلاً واجب بوده، کماکان واجب است یا خیر؟
گاهی هم مستصحب حکم شرعی نیست و یک امر عرفی و یک موضوع تکوینی خارجی است. مثلاً زید قبلاً حیات داشت ولی الان نمیدانیم که حیات دارد یا خیر، که بعد از اثبات حیات، اثبات وجوب نفقه شود.
اگر مستصحب، حکم شرعی باشد، تارتاً حکم شرعی تکلیفی و أخری حکم شرعی وضعی است. مثلاً طهارت فلان شیء میشود حکم شرعی وضعی. یعنی نمیدانیم کماکان طاهر است یا خیر.
حکم شرعی هم حکم شرعی کلی و أخری حکم شرعی جزئی است. حکم شرعی کلی مثل وجوب نماز و حکم شرعی جزئی اینکه مثلاً قبلاً این زن زوجه این آقا بوده ولی نمیداند صیغه طلاق را جاری کرده یا خیر (برای اثبات وجوب نفقه این زن).
تقسیمات منشأ یقین
تقسیمبندی دوم به اعتبار منشأ یقین سابق است که گاهی منشأ یقین سابق حکم عقل و گاهی شیء دیگری است. مثلاً ما از راه حکم عقل به وجوب عدالت رفتار کردن رسیدیم یعنی نمیدانیم این فرد از مصادیق کسی است که به من ظلم کرده، که در نتیجه به عدل رفتار کردن با او و عدم جواز غیبت و امثالهم به قوت خود باقی باشد یا خیر، که در اینجا استصحاب میکنند.
گاهی هم منشأ یقین سابق کتاب، سنت، سماع و رؤیت است مثلاً یک حکمی را از کتاب و یک حکمی را از سنت استفاده کردیم و به خاطر تبدل حالات شک میکنیم که حکم به قوت خود باقیست یا خیر و یا سماع و رؤیت است که در این دو، مستصحب از امور خارجیه است. مثلاً من دیدم که رفتاری از این آقا سر زد که این رفتار انسان را از عدالت خارج میکند و نمیدانم بعد از این رفتار آیا توبه کرد یا خیر. پس یقین سابق منشأ آن رؤیت بوده است و یا مثلاً گاهی حکم شرعی را شنیدم و یا رفتار امام را دیدم. یعنی سماع و رؤیت، هم به حکم و هم به موضوع میخورد.
تقسیمات منشأ شک
گاهی هم به اعتبار منشأ شک است. در منشأ شک گاهی میگوییم شاید استعداد ذاتی شیء منقضی شده باشد که اسمش را شک در مقتضی گذاشتیم. گاهی میدانیم که مقتضی موجود است ولی میگوییم شاید رافعی آمده باشد و جلوی تأثیر این اقتضا را گرفته باشد و اسمش را شک در رافع میگذاریم.
آقایان اختلاف دارند که آیا استصحاب مطلقاً حجت است یا نیست و تفصیل دادهاند. یک تفصیل بین شک در مقتضی و شک در رافع است. مثلاً منشأ یقین عقل و یا غیر عقل است و شاید بگوییم در عقل جایی برای شک نیست. مرحوم شیخ تفصیل داده و یک تفصیل ایشان به اعتبار مقتضی و رافع و تفصیل دیگر ایشان به اعتبار این است آیا که سبب یقین به حکم شرعی دلیل عقلی است و یا دلیل غیر عقلی؟ اگر دلیل عقلی باشد، استصحاب حجیت ندارد و اگر دلیل غیر عقلی باشد، استصحاب حجت است.
مرحوم شیخ حدوداً 14 قول در استصحاب مطرح کرده که وقتی درباره ادله حجیت استصحاب بحث کنیم، فهم این اقوال بهتر معلوم میشود.
ادله حجیت استصحاب
دلیل اول: سیره عقلائیه
دلیل اول سیره عقلائیه یا سیره عرفی است. اصل این سیره خیلی معروف است تا حدی که بعضیها گفتهاند سیره عقلائیه همه انسانها (بلکه بعضیها تسری دادهاند) که حتی سیره حیوانات است. تعبیر بعضی از بزرگان مثل مرحوم شیخ همین است که مثلاً وقتی یک پرنده صبح از آشیانهاش بیرون میآید، دوباره به همان جا برمیگردد و اعتنایی به احتمال خراب شدن آشیانه نمیدهد. (قلب امام آشیانه اراده خدای متعال است یعنی اگر خدا بخواهد ارادهای را که صفت فعل در هستی است، حاکم کند، از طریق قلب حجت بالغه الهی این کار را انجام میدهد). قدر متیقن از این دلیل همان عرف مردم و این سیرهای است که حتی قبل از زمان شارع هم وجود داشته است.
مرحوم آیت الله خویی میفرماید ما باید اولاً ثابت کنیم که آیا این سیره وجود داشته یا خیر و ثانیاً باید ثابت کنیم که اگر وجود داشته، حجت بوده است. حجت بودن منوط به این است که از ناحیه شارع ردع و منعی به آن نرسیده باشد چون یکی از تفاوتهای سیره عقلا با سیره متشرعه این است که در سیره متشرعه نیاز به اثبات عدم ردع نیست و خود سیره متشرعه در ذات خودش دلیل حجیت و امضاء شرع دارد، اما سیره عقلائیه منوط به عدم ردع و امضاء شرع است ولو از عدم الردع فی موضع الردع، امضاء استفاده شود. صیغه عقلائیه بحث خیلی مهمی است.
کلام آیت الله خویی
قد استدلّ على حجية الاستصحاب باُمور: الأوّل: دعوى السيرة القطعية من العقلاء على العمل على طبق الحالة السابقة، بل عمل الانسان على طبق الحالة السابقة ليس من حيث كونه إنساناً بل من حيث كونه حيواناً، لاستقرار سيرة سائر الحيوانات على ذلك، فانّ الحيوان يمشي إلى المرتع السابق ويرجع إلى دار صاحبه عملاً بالحالة السابقة.
والكلام في هذا الدليل يقع في مقامين: الأوّل: في ثبوت هذه السيرة . والثاني: في حجيتها.
أمّا الأوّل: فالتحقيق عدم ثبوت هذه السيرة من العقلاء، فانّ عملهم على طبق الحالة السابقة على أنحاء مختلفة:
فتارةً يكون عملهم لاطمئنانهم بالبقاء كما يرسل تاجر أموالاً إلى تاجر آخر في بلدة اُخرى لاطمئنانه بحياته، لا للاعتماد على مجرد الحالة السابقة، ولذا لو زال اطمئنانه بحياته كما لو سمع أ نّه مات جماعةٌ من التجار في تلك البلدة لم يرسل إليه الأموال قطعاً.
واُخرى يكون عملهم رجاءً واحتياطاً، كمن يرسل الدرهم والدينار إلى ابنه الذي في بلد آخر ليصرفهما في حوائجه، ثمّ لو شك في حياته فيرسل إليه أيضاً للرجاء والاحتياط حذراً من وقوعه في المضيقة على تقدير حياته. [1]
مرحوم آیت الله خویی میفرماید اولاً اصلاً مشخص نیست که چنین سیره عقلائی باشد یعنی از باب عمل بر طبق حالت سابقه. چون گاهی عمل از این باب است که اطمینان به بقا دارند. مثل تاجری که اموالش را به یک تاجر دیگر ارسال میکند و میداند که آن تاجر در شهر دیگری است ولی اطمینان دارد که زنده است. یعنی اطمینان علم عرفی است. پس این در واقع از باب سیره عملیه بر اخذ به حالت سابقه نیست، بلکه از باب ا طمینان و علم عرفی است. پس، از باب اعتماد عملی بر حالت سابقه نیست. شاهدش این است که اگر اندکی بر این اطمینانش خدشه وارد شود، بلافاصله دست نگه میدارد و تحقیق میکند و تا به این اطمینان نرسد، آن کار را انجام نمیدهد (معمولاً در امور مهم اینگونه است).
پس گاهی عمل بر طبق حالت سابقه نه به خاطر اعتماد بر خود عالم سابقه، بلکه به خاطر اطمینان است.
ایشان میفرماید گاهی عمل بر طبق حالت سابقه از باب رجاء و احتیاط است. مثلاً فرزند شخصی در شهر دیگری درس میخواند و آن شخص هر ماه برایش نفقه میفرستد ولی چند ماهیست از فرزندش خبری نیست و او از باب رجاء اینکه فرزندش سالم است و از باب احتیاط اینکه شاید فرزندش نتوانسته خبری بدهد و پولی هم نداشته باشد، این کار را انجام میدهد. شاید کسی از آن شخص بپرسد که آیا از باب اعتماد بر صرف حالت سابقه این کار را انجام میدهی؟ جواب این است که خیر. بلکه از باب احتیاط و به رجاء و امید اینکه فرزندم زنده باشد، برایش نفقه میفرستم. این دخلی به اعتماد بر طبق حالت سابقه ندارد.
وثالثة يكون عملهم لغفلتهم عن البقاء وعدمه، فليس لهم التفات حتى يحصل لهم الشك فيعملون اعتماداً على الحالة السابقة، كمن يجيء إلى داره بلا التفات إلى بقاء الدار وعدمه، ومن هذا الباب جري الحيوانات على الحالة السابقة، فانّه بلا شعور والتفات إلى البقاء وعدمه، فلم يثبت استقرار سيرة العقلاء على العمل اعتماداً على الحالة السابقة.
ويدل على ما ذكرنا: أنّ ارتكاز العقلاء ليس مبنياً على التعبد، بأن كان رئيسهم قد أمرهم بالعمل على طبق الحالة السابقة، بل هو مبني على منشأ عقلائي، كما أنّ جميع ارتكازيات العقلاء ناشئة من المبادئ العقلائية، ولو كانت هنا جهة عقلائية تقتضي العمل على طبق الحالة السابقة لفهمناها، فانّا من جملتهم.[2]
دلیل سوم این است که گاهی از حالت سابقه غافلند و در بقاء حالت سابقه شک نمیکنند تا بخواهند بر طبق حالت سابقه عمل کنند و منشأ عملشان هم اعتماد بر حالت سابقه باشد. حتی عمل بر طبق حالت سابقه هم نمیکنند و یک رفتار ناخودآگاهانه و بدون التفات و توجه است.
در 2 دلیل قبلی بر طبق حالت سابقه عمل میکردند ولی منشأ آن، اعتماد بر طبق حالت سابقه نبود. ولی در دلیل سوم عملشان هم بر طبق حالت سابقه نیست، چون اصلاً به حالت سابقه و شک در بقاء حالت سابقه توجه ندارند و با غفلت میآیند. مثل کسی که از منزل بیرون میرود و ظهر به خانه برمیگردد، نه از باب اینکه توجه کرده که شاید خانه دچار آتشسوزی شده باشد و این عدم توجه و التفاتها و غفلتها از الطاف خدای متعال است چون گاهی اگر این التفاتها بیاید، سنگ روی سنگ بند نمیشود و انسان مستأصل میشود و نظام معاش او مختل میشود. لذا گاهی هم آنچه را که به ظاهر عمل بر طبق حالت سابقه میبینیم، از باب اعتماد بر حالت سابقه و نه حتی از باب عمل بر طبق حالت سابقه نیست. حال اینکه التفاتی برای او حاصل نشده است.
ایشان میفرماید عمل حیوانات را هم ممکن است از این سنخ قرار دهیم که حیوانات شعور و التفاتی ندارند.
بنابراین سیره عقلا بر اخذ به حالت سابقه اثبات نشد (صغرویا). در کبری هم اگر این سیره ثابت میشد، باز باید حجیتش را اثبات میکردیم.
ایشان میفرماید دلیل مطلب این است که این امر ارتکازی عقلائی منشأ تعبدی ندارد که بگوییم عقلا یک رئیسی داشتند که آن رئیس امر کرده که بر طبق حالت سابقه اخذ و عمل کنید، بلکه یک منشأ عقلائی دارد. ولی این منشأ عقلائی از باب اخذ به حالت سابقه نیست که دلیل بر حجیت استصحاب باشد. پس ما نمیتوانیم بفهمیم که آیا این سیره از باب استناد به حالت سابقه هست یا نیست.
وذكر المحقق النائيني (قدس سره) أنّ عملهم على طبق الحالة السابقة إنّما هو بإلهام إلهَي حفظاً للنظام.
وفيه: أنّ المنكرين لحجية الاستصحاب لم يختل النظام عليهم بعدُ، ولو كان حفظ النظام يقتضي ذلك لاختل على المنكرين.[3]
مرحوم محقق نائینی میفرماید عمل بر طبق حالت سابقه در واقع یک الهام الهی است (حفظاً لنظام). که در این صورت ارزش آن بالا میرود. یعنی در واقع مورد تأئید الهی است و از باب حفظ نظام زندگی بشر، خدای متعال این الهام را به بشر کرده است.
مرحوم آیت الله خویی میفرماید کسانی که استصحاب را حجت نمیدانند، آیا نظام معاششان مختل میشود؟ خیر. اگر قرار بود برای حفظ نظام یک الهام الهی باشد، پس کسانی که قائل به حجیت استصحاب نیستند، باید زندگیشان مختل میشد در حالیکه اینگونه نیست. پس مشخص میشود از این باب، الهام الهی نیست.