درس خارج فقه استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / اقسام اربعه تقیه

کلام ما در فقه شعائر پیرامون بررسی مصادیق شعائر و تقیه بود. لا دین لمن لاتقیه له؛[1] التقیه دینی و دین آبائی.[2] مسئله تقیه بسیار مهم است. اقسام تقیه از حیث نوع و منشأ تقیه عبارتست از:

1- تقیه خوفی، که منشأ آن، خوف و ترس بر جان، مال معتنابه یا آبرو و ناموس انسان است.

2- تقیه مداراتی

3- تقیه اکراهی

4- تقیه کتمانی

تقیه خوفی

تقیه خوف بر نفس یا عِرض یا مال معتنابه است. مثلاً حکومت جائر سنی اموال افرادی را مصادره می‌کند و به ظاهر خودش را سنی نشان می‌دهد تا مال معتنابه او حفظ شود.

تقیه خوفی مع سبق الاکراه أو بدونه

گاهی از قبل اکراه بوده و گاهی اکراهی نبوده است. یعنی وقتی انسان بر جانش می‌ترسد، ابتدا باید کاری انجام دهد و اگر ندهد، جانش در معرض خطر است. گاهی هم مقدمتاً و بدون اینکه اکراهی بر کاری داشته باشد، خودش با ظرف تقیه مواجه شده است. در اینجا اگر تقیه کند، می‌شود تقیه خوفی.

کلام مرحوم روحانی

انه ربما يخاف على النفس أو العرض من اتيان العمل الموافق لمذهب الحق، أو ترك ما يخالفه، أو اظهار ما يعتقده، وربما لا يخاف على ذلك[3] ، این شخص می‌ترسد که عمل موافق حق را انجام دهد یا اعتقاد صحیح را اظهار کند. در اینجا اینکه از انجام عمل موافق مذهب حق می‌ترسد، گاهی با اکراه قبلی است و گاهی نیست. تارتاً عملی که انسان تقیتاً انجام می‌دهد، اعلاء کلمه اسلام است و گاهی کلمه اسلام با عمل تقیه‌ای بلند می‌شود و گاهی هم بلند نمی‌شود.

مثلاً شخص یک عمل تقیه‌ای انجام می‌دهد، که ارزش دین اسلام در ذهن یک مسیحی بلند جلوه می‌کند. مثلاً زکات معتنابهی را به کافری که به او تعلق نمی‌گیرد، می‌دهد و می‌گوید شما برادر خلقتی من هستید. به قول امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ[4] . با انجام این کار اسلام در ذهن آن شخص بلند می‌شود. و قد لایترتب علیها[5] ، گاهی هم اعلای کلمه دین در آن نیست. و الاخیر خارج عن التقیه، اگر اعلای کلمه دین یا خوف بر نفس و عِرض در آن نباشد، تقیه نیست. و ما قبله من اقسام التقية. وعليه فتنقسم التقية الى أقسام أربعة: التقية الخوفية، والتقية الاكراهية، والتقية الكتمانية، والتقية المداراتية[6] .

کلام مرحوم آیت الله فاضل

ایشان در کتاب تقیه صفحه 43 در مورد تقیه خوفی می‌فرمایند تقیه خوفیه و هی التقیه المعروفه، تقیه معروف، تقیه خوفی است. منشأ آن، گاهی خوف ترتب ضرر علی الانسان مالاً، ایشان در اینجا خوف از مال را می‌آورند (البته منظور از مال، مال معتدبه است، نه اینکه مثلاً فرد یک خودکار از دست بدهد). و هی التقیه المعروفه و یکون منشأ تقیه خوف ترتب ضرر بر انسان مالاً أو عِرضاً أو نفساً. حتی ممکن است تقیه مداراتی را هم به تقیه خوفیه برگردانیم.

کلام شیخ اعظم انصاری

ایشان در رسائل فقهیه می‌فرمایند أمّا الكلام في حكمها التكليفي فهو أنّ التقيّة تنقسم إلى الأحكام الخمسة: فالواجب منها: ما كان لدفع الضرر الواجب فعلا، و أمثلته كثيرة.[7] شاهد اینجاست که می‌فرمایند و المستحب: ما كان فيه التحرز عن معارض الضرر، بأن يكون تركه مفضيا تدريجا إلى حصول الضّرر، كترك المداراة مع العامّة و هجرهم في المعاشرة في بلادهم فإنّه ينجرّ غالبا إلى حصول المباينة الموجب لتضرّره منهم،[8] الان در ترک تقیه ضرری نیست، ولی کم کم به ضرر می‌رسد. یعنی مثلاً اگر امروز با چند سنّی مواجه هستیم، از آنها دفاع نکنیم. و گاهی لاجل توقف الضرر علی حوزه الاسلامی، این می‌شود تقیه خوفی.

کلام مرحوم امام خمینی

و المراد بالتقية مداراة ان يكون المطلوب فيها نفس شمل الكلمة و وحدتها بتحبيب المخالفين و جرّ مودتهم من غير خوف ضرر،[9] نگران شتات و تفریق کلمه مسلمان‌ها نیست، بلکه به دنبال این است که وحدت مسلمان‌ها را بیشتر کند. اگر نگرانی از تفریق کلمه باشد، می‌شود تقیه خوفی. می‌خواهد وحدت کلمه مسلمان‌ها را بیشتر کند، می‌شود تقیه مداراتی.

در نظر امام تقیه مداراتی بازگشت به تقیه خوفیه نمی‌کند. چون تقیه مرحوم شیخ انصاری این بود که کم کم به ضرر می‌رسد و خوف ضرر دارد و فعلاً به خاطر دیگری مدارا می‌کند. ولی مرحوم امام می‌خواهند بگویند تقیه مداراتی دخلی به خوف ضرر ندارد و می‌شود قسیم و در عرض آن.


[1] . بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج75، ص412.
[2] . بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسي، ج75، ص411.
[3] . فقه الصادق، الروحاني، السيد محمد صادق، ج11، ص392.. والاول على قسمين: إذ الخوف قد يكون مع سبق الاكراه، وقد يكون بدونه، والثاني أيضا على قسمين: إذ ربما يترتب على التقية اعلاء كلمة الاسلام، وقد لا يترتب عليها، والاخير خارج عن التقية، وما قبله من اقسام التقية
[4] . نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص291، نامه 53.
[5] . فقه الصادق، الروحاني، السيد محمد صادق، ج11، ص392.
[6] . فقه الصادق، الروحاني، السيد محمد صادق، ج11، ص292.
[7] . رسائل فقهية، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص73.
[8] . رسائل فقهية، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص73.
[9] . الرسائل، الخميني، السيد روح الله، ج2، ص174.