1402/12/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / موارد حرمت تقیه / مورد سوم و چهارم
کلام ما در بحث تقیه بود سخن ما به اینجا رسید که برخی از موارد تقیه در آنها حرام است یکی از آنها این بود که تقیه سبب شود جان مؤمنی به خطر بیفتد و من جان خود را حفظ کنم. مورد دوم: اگر کار تقیهای سبب افساد و فساد در دین شود.
مورد سوم
تقیه سبب شود برای مؤمن ذلت و حقارت ایجاد شود یعنی شرافت و جایگاه مؤمن از دست برود و ذلت برای او به ارمغان آورده شود تقیه حرام است و لو جان او فدا شود اما ذلت و حقارت را نپذیرد.
ادله
صحیحه ای از امام صادق علیه السلام
[۲۱۲۳۲] ۱ ـ محمد بن یعقوب، عن محمد بن الحسین عن إبراهیم بن إسحاق الاحمر، عن عبدالله بن حماد الانصاری، عن عبدالله بن سنان، عن أبی الحسن الاحمسی، عن أبی عبدالله علیهالسلام قال: إن الله فوض إلی المؤمن أموره کلها، ولم یفوض إلیه أن یکون ذلیلا أما تسمع الله عزّ وجلّ یقول: ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین فالمؤمن یکون عزیزا ولا یکون ذلیلاً، ثم قال: إن المؤمن أعز من الجبل إن الجبل یستقل منه بالمعاول، والمؤمن لا یستقل من دینه شیء.[1]
و یا جمله معروف حضرت حسین که فرمودند
ألا ترون إلی الحقّ لا یعمل به ، وإلی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله، فانی لا أری الموت إلاّ سعادة، والحیاة مع الظالمین إلاّ برما[2]
من مرگ را جز سعادت نمیبینم و حیات با ظالمین جز ننگ نیست و صحیح نیست لذا حضرت هم ذلت را به جان نخریدند و جان عزیزشان را فدا کردند.
لا والله لا أعطیهم بیدی إعطاء الذلیل ، ولا أفرّ فرار العبید، عباد الله إنّی عذت بربی وربّکم أن ترجمون، أعوذ بربّی وربّکم من کل متکبّر لا یؤمن بیوم الحساب[3]
من مثل ذلیل خودم را خار نمیکنم و از دست اینها مثل عبید فرار نمیکنم و تن به کشته شدن در راه خدا میدهم
امام حسین علیه السلام که در 28 رجب به سمت مکه آمدند و مدتی هم در مکه بودند و روز 8 ذی حجه به سمت مدینه حرکت کردند و در مکه نامههای مختلفی را از بصره و کوفه دریافت میکردند و پاسخ میدادند و از جمله نامههایی که به اهل کوفه نوشتند این بود:
أَلا وَإِنَّ الدَّعِی ابْنَ الَّدعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّةِ وَالذِّلَةِ، وَهَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ، یأْبَی اللهُ لَنا ذلِک وَرَسُولُهُ وَالْمُوَْمِنُونَ وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَأُنُوفٌ حِمِیةٌ وَنُفُوسٌ أَبِیةٌ: مِنْ أَنْ تُوَْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکرامِ[4]
شمشیر را به جان بخرم یا کشته شوم یا ذلیل شوم، و اینکه من دانی بشوم خدای از ما دور کرده است که خدا و رسول و مؤمنین (اهل بیت) از این اباء دارند. ما نمیپذیریم اطاعت از انسانهای پست را و افتادن در روی زمین کریمانه را بر ذلت و طاعت لئام ترجیح میدهیم و من دارم با زن و بچه به سمت آنها میروم.
حضرت ذلت را نپذیرفتند. پس از مجموعه فرمایشات دینی پذیرفته میشود یکی از موارد عدم جواز تقیه تقیه منجر به ذلت است. آیت الله فلسفی میخواندند:
عزیزی و خواری تو بخشی و بس عزیز تو خواری نبیند ز کس
خدایا به عزت که خوارم مکن به ذل گنه شرمسارم مکم
مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس[5]
و معروف است که گاهی عزت بدست میآوردند و لو با زحمت:
خارکش پیری با دلق درشت پشتهای خار همی برد به پشت
لنگ لنگان قدمی برمی داشت هر قدم دانه شکری میکاشت
کی فرازنده این چرخ بلند! وی نوازنده دلهای نژند
کنم از جیب نظر تا دامن چه عزیزی که نکردی با من
در دولت به رخم بگشادی تاج عزّت به سرم بنهادی[6]
پس یکی دیگر از موارد، موردی است که منجر به ذلت انسان شود.
بنده عرض میکنم بله عزت برای خداست اما اگر انسان دائر مدار بین ذلت ظاهری و کشته شدن باشد انسان نباید تقیه کند؟ این مواردی که بیان شد همه مربوط به امام علیه السلام است.
اینکه امام العیاذ بالله ذلت را به جان بخرند معنا ندارد و گفتیم کسانی که جایگاه و اعتبار بلندی دارند تقیه جایز نیست چون سبب افساد در دین میشود حضرت امیر در آن شورای شش نفره اعتراف به عمل به سیره شیخین نکردند و میتوانستند به حسب ظاهر قبول نکنند و جا نداشت چون اگر میپذیرفتند قبول سیره آن دونفر بود و سبب انحراف در دین میشد و تقیه در امور ظاهری برای امثال ما اشکال ندارد.
بلهان الله فوض الی المومن الی آخر، مؤمن ذلیل نمیتواند باشد ولی برخی موارد ذلت نیست صغرویا و از لحاظ کبری هم روایت باید تبیین شود و محل استشهاد حضرت به آیه مراد از مؤمنین اهل بیت علیهم السلام هستند و در تعابیر شبیه این مورد است که مؤمن آمده و مراد اهل بیت است.
قل اعملوا ...... و المومنون که امام صادق به یعقوب ابن شعیب فرمودند: مراد از مومنون ما اهل بیت هستیم.
امام ذلت را به جان نخرند ولی اگر ما حقارتی خریدیم محل تأمل است و بنده به قطعیت نرسیدم.
مورد چهارم
در موارد ظهور بدعت: اگر مخالفت با بدعت لازم با جان دادن است باید با بدعت مخالفت کرد و باید تقیه نکرد و با بدعت مبارزه کرد.
بدعت: چیزی که در دین نیست و معلوم نیست از دین است در دین وارد کردن (ادخال ما لیس و لم یعلم من الدین فی الدین)
اگر قانونی تصویب شود که مخالف با قانون اسلام است مثل یکی شدن ارث زن و مرد و یا اینکه تصویب کنند دیه زن و مرد یکی است و یا دیه مسلمان و کافر به یک نحو پرداخت شود باید در مقابل بدعت ایستاد و اذا ظهرت البدع و علی العالمان یظهر دینه، علی یعنی بر دوش اوست و از جمله دستورات متوجه عالم اظهار علم است.
روایت در این زمینه
امام باقر و صادق علیهما السلام روایتی دارند از یونس بن عبد الرحمن دارند
[۲۱۵۴۶] ۹ ـ وفی (عیون الاخبار) عن محمد بن الحسن، عن الصفار عن محمد بن یحیی (عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید) عن محمد بن جمهور، عن أحمد بن الفضل، عن یونس بن عبد الرحمن ـ فی حدیث ـ قال: روینا عن الصادقین علیهمالسلام انهم قالوا: إذا ظهرت البدع فعلی العالمان یظهر علمه، فإن لم یفعل سلب نور الایمان.
علی العالم ظهور در وجوب دارد.
دلیل بدعت ممکن است از عناوین ثانویه باشد و خیلی در مصادیق ورود نمیکنیم.
[۲۱۵۳۸] ۱ ـ أحمد بن محمد بن خالد البرقی فی (المحاسن) عن یعقوب بن یزید، عن محمد بن جمهور العمی رفعه قال: قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : إذ ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله.
اینجا صیغه امر هم وجود دارد و لله علی الناس هم ظهور در وجوب دارد همانند ما نحن فیه و موارد دیگری که در این زمینه است پس کسی که اهل بدعت در دین است اگر غلبه و قدرتی دارد و اظهار علم در مقابل او واجب است و لو جان انسان در خطر باشد.
پس جای تقیه نیست بلکه اظهار علم لازم است و لو اهل بدعت دستور به سکوت بدهد.