1402/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / جمعبندی ادله سبّ و تبرّی
کلام ما در بحث سب و تبری از اهل بیت بود و در این زمینه دو دسته از ادله وجود داشت.
الف. سب کنید اما تبری نکنید
ب.هم سب و هم تبری کنید و تقیه انجام دهید.
در حال بررسی وجه جمع بودیم.
وجه جمع آیت الله سبحانی بیان شد.
آیت الله شیخ محمد سند هم وجه جمعی دارند که از خلال بحثهای قبلی مشخص میشود.
ووجه الجمع بین الطائفتین من الأدلة ارجحیة التقیة وإن کان الصبر علی الأذیة فی نفسه راجح، وأما ما یظهر من المستفیضة عن الأمیر (ع) فلعله لخصوصیة الظرف الذی لأصحابه بعده کمعلومیة قتلهم من بنی أمیة وإن أظهروا التقیة کما تدلّ علیه بعض تلک الروایات و یشهد له التاریخ، ولعلّه یشیر الی الخصوصیة تفرقته (ع) بین السبّ و البراءة، و إلا فهما بحسب الظاهر الأولی من واد واحد إذ السبّ کما هو قول جماعة فی باب الحدود موجب للردة فهو قطع للانتماء للدین وبراءة منه، فالأوفق فی وجه التفرقة هو کون السبّ اشارة الی البراءة اللفظیة الصوریة و (البراءة) اشارة الی المعنی القصدی القلبی والعملی و یشهد لذلک تعلیله (ع) بأنّه علی دین محمد (ص) فانّه مناسب لعدم البراءة الواقعیة لا لعدم البراءة الصوریة کالسبّ إلا ان هذا المعنی لما خفی علی کثیر من الناس توهّموا انّه نهی عن البراءة الصوریة فی مقام التقیة وتجویز للسبّ تقیة، مع انّ هذا المعنی من التفرقة لا محصل له کما تبین، و لعلّ نفیهما الباقر و الصادق علیهما السّلام للنهی فی کلامه (ع) اشارة الی ذلک، وانّه (ع) انّما علل لأجل افهام ذلک[1]
صبر بر اذیت فی حد ذاته راجح است یکی از صفات مؤمن صابریت است و در آیات و روایات برای این صفت شأن بزرگی نامیده شده است، الصبر من الایمان کالرأس من الجسد، لاایمان لمن لاصبر له، و ول صبر بسیار مهم است ولی در عین حال تقیه در مورد سب و تبری ارجح است.
اینکه حضرت امیر فرمودند سب کنید اما تبری نکنید و برخی اصحاب تبری و سب نکردند و جان خود را در این راه فدا کردند مثل میثم تمار و امثالهم و علت تقیه نکردن آنها بخاطر این بوده که اینها در زمانی بودند که معلوم بوده و لو تقیه کنند در عین حال کشته میشدند و با تقیه کردن هم جانشان محفوظ نمیمانده و بهتر این بوده تقیه نمیکردند و ما عرض کردیم شاید بخاطر اینکه اینها شخصیتها و اصحاب خاص بودند اگر اینها سب یا تبری میکردند و حفظ جان میکردند سبب تزلزل عقائد سایر مردم و مومنان میشد و هر گاه سب یا تبری و تقیه سبب تزلزل عقائد دینی دیگران شود این دلیل حاکم بر دلیل تقیه است و شاید وارد باشد (حاکم بمعنی الاعم) چون صحیح است حفظ جان بر عدم حفظ جان در صورت تبری مقدم است ولی اگر دوران بین حفظ جان و دین باشد حفظ دین بر حفظ جان ما مقدم است.
گاهی سؤال میشود که چرا ائمه اسم برخی از فرزندانشان را اسم دشمنانشان میگذاشتند بنده دو جواب میدهم: اولاً این اسامی معروف بین اعراب بوده مثلاً عثمان که اسم عثمان بن مظعون بوده که وقتی ابراهیم فرزند حضرت رسول از دنیا رفت حضرت فرمودند الحق بالسف الصالح و ثانیاً اسامی اینها ائمه با تسمیه بعض از فرزندان به اسامی برخی دشمنانشان در واقع جان شیعیان را حفظ کردند چون اصحاب میدیدند ائمه هم این اسامی را استفاده کردند و بغضشان نسبت به این اسامی کم میشود و در ظرف تقیه جانشان حفظ میشده مأمورین میدیدند اسم فرزندش عثمان است کاری با آنها نداشتند.
ایشان فرمودند: تقیه ارجح است و تقیه نکردن برخی بخاطر فایده نداشتن تقیه است. بنابر این طبق آنچه برداشت میشود این است که بین سب و برائت فرقی نیست و روایات هم در این زمینه گذشت و اگر ظرف تقیه بود نسبت به هر دو مساوی است و روایت مفصله را حضرت صادق تکذیب کردند. و روایات مفصله دیگر هم صحیح السند نبودند و اگر باشند یارای مقابله با دسته دیگر را ندارند.
آقای شیخ محمد سند هم روایات را میآورند و اما بنده عرض میکنم شاید در ظروف خاصی این تفصیل بوده و اگر انسان بداند در هر حالی کشته میشود یقیناً باید سب و تبری نکند و اگر بداند کشته میشود بنده راضی به سب و تبری نمیشوم و دوست دارم جانم را تقدیم کنم چون روایات تقیه نکردن را حرام نمیدانند و سابق الی الجنة میشود و کار درستی است و اذا دار الامر بین تقیه کردن و شهادت به نظر شهادت و تقیه نکردن اولی باشد و ما اگر هم حداکثر از ادله جواز هر دو را ثابت کنیم علی الظاهر عدم تقیه من حیث المجموع اولی است خصوصاً اگر انسان جایگاهی داشته باشد که در صورت تقیه دین متزلزل شود.
بحث دیگری مطرح میشود: اگر بخاطر خوف بر نفس تقیه واجب شد و تقیه نکرد و عمل عبادی را به شکل مطلوب انجام داد، مثلاً در ظرفی هستیم باید تقیه کنیم و تکتف کنیم ولی ارسال کردیم و به شیوه شیعیان نماز خواندیم و جانمان در عین حال محفوظ ماند، عبادتی که تقیه در آن رعایت نشده صحیح واقع شده یا خیر؟
حقیر عرض میکنم این به بحث ترتب بازمیگردد: تکلیف فعلی را امتثال نکردم و تکلیف دیگری را امتثال کردم که فعلیت نداشته و تکلیف انجام شده امر داشته یا خیر و اتیان مأمور به امر مطلق فارغ الذمه میکند ما را یا خیر؟
مثلاً سجده بر تربت در ظرفی که باید سجده بر تربت نکرد و یا وضو صحیح در ظرف تقیه و مسح پا آیا تحصیل طهارت شده یا نه؟
شیخ اعظم
نفس ترک تقیه در جزء عمل یا شرط عمل یا مانع عمل موجب نمیشود مگر استحقاق عقاب بر ترک تقیه، اگر در بحث جزء یا شرط یا مانع عمل عبادی تقیه نکردیم و ترک واجب کردیم موجب استحقاق عقابیم پس عملی که انجام دادیم صحیح است و ترک تقیه حداکثر استحقاق عقاب را میرساند. شبیه اینکه فرد واجب فعلی را ترک کنم و پرداختن به واجب غیر فعلی فقط مستحق عقاب ترک واجب فعلی هستم.
مثال شیخ: مثل اینکه بر تربت در ظرف تقیه سجده کند، بله اگر استفاده کنیم عمل منهی عنه باشد و امر داشتیم به سجده نکردن بر تربت پس سجده کردن منهی عنه است و دال بر فساد اگر باشد عمل عبادی فاسد است و بستگی دارد نهی از ضد باشد یا نه، اگر نهی از ضد بود عمل باطل است اما اگر امر فعلی هم نباشد به بحث ترتب بازمیگردد.
سؤال: اگر گفتیم که ایجاب الشیء للتقیه لا یجعله معتبرا فی العباده اگر چیزی بخاطر تقیه واجب شد معتبر در عبادت نیست و شرط و جزء عبادت نمیشود باید در مثال آینده عمل صحیح است، وضو میگرد و مسح بر پوست را ترک میکند و این عمل صحیح است چون مسح خفین و روی چکمه و جوراب جزء در وضو نشده و تقیه واجب بوده اما در عین حال عمل تقیهای جزء مأمور به نبوده و ترک آن اشکالی ندارد و مسح بر پوست هم ساقط شده بوده و در عین حال چون در تقیه مسح بر خفین را جزء نمیکند ترکش اشکالی ندارد، از طرفی عبادت فاسد نیست و از طرفی وضو قطعاً باطل است چون وضو بر روی چکمه بوده پس باید بگوییم وضو صحیح است و عمل عبادی آن هم صحیح است. چون عمل تقیهای جزء عبادت نشده است.
پاسخ: اگر بگوییم وضو باطل شده بخاطر ترک عمل تقیهای نبوده بلکه بخاطر ترک جزء وضو (مسح بر پوست) بوده و این عمل مبغوض است و امر ندارد بلکه نهی دارد و دوباره این عمل باطل است.