1402/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / تقیّه / موارد تقیه حرام
کلام ما در مواردی بود که گفته شده تقیه در آنها جایز نیست.
مورد چهارم: لاتجوز التقیه فی غیر الضرورة
پس اعمال تقیه در موارد ایجاب ضرورت است. در روایات در این زمینه آمده و بیان کرده است و فرمودند این موارد خروج تخصصی است و اگر ضرورت نباشد اصلاً تقیه نیست و اگر ضرورت نباشد تقیه منتفی است پس سالبه به انتفاء موضوع است.
روایات مسأله
[۲۱۳۹۲] ۱ ـ محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن حماد، عن ربعی، عن زرارة، عن أبی جعفر علیهالسلام قال: التقیة فی کل ضرورة، وصاحبها أعلم بها حین تنزل به.[1]
صاحب تقیه اعلم به ضرورت است و در جایی که ضرورت در ناحیه او به وجود میآید.
[۲۱۳۹۳] ۲ ـ وعنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینة، عن إسماعیل الجعفی، ومعمر بن یحیی بن سالم ومحمد بن مسلم وزرارة قالوا: سمعنا أبا جعفر علیهالسلام یقول: التقیة فی کل شیء یضطر إلیه ابن آدم فقد أحله الله له.[2]
این حدیث به خروج تخصیصی نزدیکتر است ولی به قرینه صدر باز حمل بر خروج تخصصی میکنیم.
[۲۱۳۹۹] ۸ ـ أحمد بن أبی عبدالله البرقی فی (المحاسن) عن محمد بن إسماعیل بن بزیع، عن ابن مسکان، عن عمر بن یحیی بن سالم ، عن أبی جعفر علیهالسلام قال: التقیة فی کل ضرورة.[3]
مورد پنجم
تقیه در اظهار کلمه کفر و برائت از پیامبر خدا (نعوذ بالله)
البته روایات مختلف هستند و باید بین آنها جمع کرد.
ادله جواز حتی در این موارد (جواز بالمعنی الاعم)
روایاتی ذیل آیه شریفه تقیه عمار
﴿مَنْ کفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَٰکنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾ [4]
عامه و خاصه نقل کردند والدین عمار کلمه کفر را اظهار نکردند و کشته شدند، اما عمار اظهار کرد، سپس عمار با حالت گریه نزد پیامبر رفت و جمعی از صحابه گفتند: کفر عمار اما پیغمبر فرمودند ان عادوا لک فعد لهم بما قلت و آیه نازل شد.
پس جواز اظهار کلمه کفر داده شده است و به تأیید آیه و پیامبر هم رسیده است.
فعد امر عقیب توهم حظر است و دال بر جواز بمعنی الاعم است و امکان حمل بر وجوب و ندب و اباحه میشود.
روایت بعد: دو نفر از اصحاب حضرت رسول نزد مسیلمه کذاب را دیدند و مسیلمه گفت برای من شهادت شهید که من رسول خدا هستم، یکی از آنها شهادت داد و نجات یافت. دومی امتناع کرد و مسیلمه او را کشت حضرت فرمودند: اما الاول فقد اخذ رخصة الله (تقیه جایز بود) و اما الثانی فقد سرع بالحق فهیئا له.
پس واجب نیست اما اباحه بالمعنا الاعم است.
روایت سوم مرحوم کلینی نقل میکنند.
[۲۱۴۲۵] ۴ ـ وعن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن زکریا المؤمن، عن عبدالله بن أسد، عن عبدالله بن عطا قال: قلت لابی جعفر علیهالسلام : رجلان من أهل الکوفة اخذا فقیل لهما: ابرءا من أمیر المؤمنین علیهالسلام فبریء واحد منهما، وأبی الآخر فخلی سبیل الذی بریء وقتل الآخر، فقال: أما الذی بریء فرجل فقیه فی دینه، وأما الذی لم یبرأ فرجل تعجل إلی الجنة.[5]
پس تقیه واجب نیست و الا آن کسی که کشته شده بهشت نمیرفته است. و به اراده فرد بستگی دارد.
روایتی از مسعده
[۲۱۴۲۳] ۲ ـ وعن علی بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة قال: قلت لابی عبدالله علیهالسلام : إن الناس یروون أن علیا علیهالسلام قال علی منبر الکوفة: ایها الناس انکم ستدعون إلی سبی فسبونی، ثم تدعون إلی البراءة منّی فلا تبروؤا منی، فقال: ما أکثر ما یکذب الناس علی علی علیهالسلام ، ثم قال: إنما قال: انکم ستدعون إلی سبی فسبونی، ثم تدعون إلی البراءة منی وإنی لعلی دین محمد صلیاللهعلیهوآله ، ولم یقل: ولا تبرؤوا منی، فقال له السائل: أرایت ان اختار القتل دون البراءة، فقال: والله ما ذلک علیه، وماله إلا ما مضی علیه عمار بن یاسر حیث أکرهه أهل مکة وقلبه مطمئن بالایمان، فأنزل الله عزّ وجلّ فیه: ( إلا من اکره وقلبه مطمئن بالایمان ) فقال له النبی صلیاللهعلیهوآله عندها: یا عمار إن عادوا فعد، فقد انزل الله عذرک، وامرک ان تعود إن عادوا.[6]
ظاهر روایت این است که در موارد سب باید تقیه کرد چون حضرت امر کردند و ظاهر صیغه امر دال بر وجوب است اما ظاهراً امر عقیب توهم حظر است و دال بر جواز و اباحه است. مردم گویا بین برائت و سب فرق گذاشتند ولی حضرت میفرمایند جدم حضرت امیر بین سب و تبری فرق نگذاشتند.
پس در این روایت جواز تقیه در موارد اظهار کفر و سب استفاده میشود.