1401/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه شعائر / بررسی مصادیق شعائر / شهادت ثالثه در اذان
کلام در مورد فقه شعائر به یکی از شعائر- که اذان باشد- منتهی شد. اسم اذان که به نام اذان نامیده شده، به معنی اعلام است و ذات اذان یک جنبه شعاری و اعلامی دارد.
مقام اول بحث
چرا شیعیان شهادت ثالثه و جمله اشهد أن علی ولی الله را در اذان داخل کردهاند؟ همانطور که قبلاً گفتیم اشهد أن علی ولی الله جملهای است که مستند شرعی دارد و به دلالت آیه 55 از سوره مائده- که میفرماید ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ - واقعاً امیرالمؤمنین (علیه السلام) ولی خدا هستند و در این زمینه بحثهای سندی و دلالی را بیان کردیم.
آقایان شیخ مهدی عدالتیان و شیخ مرتضی استادی کتابی به نام امامت در آینه کتاب و سنت نوشتهاند و جمعآوری و تحقیق خوبی انجام دادهاند که مجموعه مختصر و مفیدی است و ایشان اشکالات وارده بر آیه فوق- آیه 55 از سوره مائده- را به 3 بخش تقسیم کردهاند. این اشکالات عبارتند از:
اشکالات مربوط به شأن نزول
اشکالات مربوط به دلالت آیه
اشکالات مربوط به اصل واقعه و امثالهم
یکی از علمای سنی به نام مصطفی مراغی مصری کتابی به نام السلافه فی امر الخلافه دارد و در این کتاب 2 روایت نقل کرده که یکی در مورد فعل سلمان و دیگری در مورد فعل ابوذر است و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فعل این دو نفر را تقریر و امضا کردند و عدهای گفتند در اذانشان اشهد أن علی ولی الله میگویند و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند چه کار خوبی انجام میدهند.
مگر اذان توقیفی نیست؟ بله. اما:
اولاً هر کدام به این سیره امامیه خلفاً بعد خلف عن خلف و سلفاً عن سلف ملتزم بودند.
ثانیاً اصلاً معنا ندارد که یک امامی بدعتی گذاشته باشد و این سیره بر اساس آن بدعت شکل گرفته باشد.
بلکه در واقع سیرهای است که در طول زمانها آنقدر اشتهار داشته که ما به اتصال این سیره به زمان معصوم (علیه السلام) مطمئن میشویم و ردع صریحی هم از معصومین (علیهم السلام) برای این سیره و شهادت ثالثه پیدا نکردیم که ائمه (علیهم السلام) از این سیره بر شهادت ثالثه ردع صریح کنند. یعنی یقیناً این سیره در نسل بعد از نسل بوده و هست و از ائمه (علیهم السلام) ردعی برای این سیره وارد نشده است.
اگر این سیره در زمان معصومین (علیهم السلام) نبوده باید در زمان غیبت شایع میشده-دون زمانهای قبلشان- و هر کس به تاریخ مراجعه کند، برایش ثابت نمیشود که در زمان غیبت این کار شده بلکه آنقدر این سیره مهم، شایع و فراگیر است که اگر در زمان غیبت شایع میشد، بیان هم میشد. لو کان لبان از اموری است که اگر بود، بین و روشن میشد و ابهامی در آن نبود. اضف إلی ذلک اینکه ما در بعضی از روایاتمان داریم که امام صادق (علیه السلام) فرمودند هر زمان شهادت به یکتایی خدای متعال و رسالت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میدهید، حتماً بعد از آن شهادت به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم بدهید.
پس نتیجه اینکه شهادت به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ضمن شهادت به توحید و رسالت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از اموری است که به عنوان یک قضیه عام بر آن تأکید شده است.
با این بیان حضرت (علیه السلام) ممکن است بگوییم شهادت ثالثه جزء اذان است و جزئیتش در اذان را خود معصوم (علیه السلام) امضا کرده و اجازه عمومی داده؛ بلکه این را امر کرده و اگر امر دال بر وجوب نباشد، لااقل دال بر استحباب هست.
ما در اذان از 2 زاویه بیان کردیم:
از زاویه شهادت ثالثه- جلسه قبل هم اشاره کردیم- که حجت الاسلام و المسلمین سید علی شهرستانی کتابی در مورد بحث اذان و وضوی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتهاند.
اما اصل شهادت به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اذان ثابت شده و به داخل در اذان بودنش هم اشاره کردیم. البته بعضیها مثل آیت الله میرزا جواد تبریزی میفرمایند شهادت ثالثه جزء اذان و گفتنش واجب است.
ما هم میگوییم با توجه به اینکه شهادت ثالثه- شهادت به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام)- الان جزء شعائر شیعه شده و شعیره بودنش هم بسیار قوی است، لذا حداقل به عنوان ثانوی واجب است تا این شعار شیعه مندرس و مخمول الذکر واقع نشود و از دایره کردار و رفتار شیعیان و اعلامی و شعاری خارج نشود. یعنی اگر شیعیان آن- شهادت ثالثه- را نگویند، کمکم این شعار به بوته فراموشی سپرده میشود لذا حداقل گفتنش در ضمن اذان به عنوان ثانوی واجب میشود و اگر نتوانیم بگوییم واجب، استحبابش با توجه به بیانات گفته شده قطعی است.
شیعه در طول سالها در تقیه کامل بوده و دلیل اینکه نمیگفتند، این بود که میخواستند جانشان محفوظ بماند و شاید یکی از دلایلی که این سیره شایع نشده، تقیه و حفظ جان بوده است.
اولاً اذان جنبه اعلامی و شعاری دارد.
ثانیاً اگر اعلام و شعار کنیم، تقیه کاملاً نادیده گرفته میشود.
ضمناً خون و حفظ جان شیعه هم مهم بوده، لذا گاهی اصل دین و مذهبشان را اظهار نمیکردند تا چه برسد به اینکه با صدای بلند اذان و اعلامی بگویند و شهادت به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدهند و به نظر ما عدم شیوعش به خاطر تقیه بوده است.
در ادامه وارد بیان این بحث میشویم که اگر اضافه کردن چیزی به اذان اشکال دارد- البته ما گفتیم اشکال ندارد چون:
- هم اصل ولایت محفوظ است؛
- هم سیره بر این بوده؛
- هم بعضی از بزرگان سنی به آن 2 روایت تمسک کردهاند؛
- هم شعار شیعه شده و امثالهم؛
و به فرض که گفتن ذکر شهادت ثالثه در اصل اذان واجب نبوده اما الان شعار شیعه شده و شعاری است که اشکالی بر آن نیست.
بعضی از بزرگان میگویند ما در ضمن اذان به قصد جزئیت نمیگوییم بلکه به قصد یک ذکر میگوییم ولی ما میگوییم با توجه به نکات گفته شده به قصد جزئیت هم میگوییم- اما اگر اضافه کردن یک جمله- که تا این حد پایش محکم است- در اذان اشکال دارد، چرا شما- تسنن- جملهای را در اذان صبح اضافه کردهاید که به جای جمله حی علی خیر العمل میگویید الصلات خیر من النوم؟ این کار 2 اشکال دارد.
یک جزء از اذان- جمله حی علی خیر العمل- را حذف کردند.
یک جزء غیر اذانی- جمله الصلات خیر من النوم- را به اذان اضافه کردند.
ما میگوییم شما- تسنن- چه پاسخی برای این کار دارید؟
إذا رجع فهو بمعنی الرجوع إلی الامر بالمبادرة إلی الصلاه فإن المؤذن إذا قال حی علی الصلاه فقد دعاهم إلیها، وقتی میگوید حی علی الصلاه یعنی مردم را به صلات دعوت کرده پس وقتی میگوید الصلات خیر من النوم یعنی مبادرت به صلات کنید.
پس ابتدا به اصل صلات تأکید کرده و بعد با جمله الصلات خیر من النوم به مبادرت کردن به صلات تأکید کرده است.
بعضیها میگویند تثویب دعا به سوی نماز است.
بعضیها میگویند از این باب تثنیه دعا است یعنی مثلاً 2 تا و بعضیها از این باب گفتهاند که جمله الصلات خیر من النوم- که در اذان صبح میگویند- دو بار بگوییم.
در اینکه سنیها جمله الصلات خیر من النوم را در اذان صبح آوردهاند، تردیدی نیست و آنقدر واضح است که همین الان هم در اذان صبح میگویند. پس جایی برای مناقشه در اصل تحقق آن نیست.
میگویند خلیفه هر کاری که بخواهد، میتواند انجام دهد و چون ما برای امام (علیه السلام) این جایگاه را قائل هستیم، اشکال ندارد یعنی توقیفی است اما متوقف بر بیان معصوم (علیه السلام) است. این مسئله عمدتاً در مرکبات عبادی- که توقیفی هستند یا نیستند- مطرح میشود و به اعتبار اینکه این یک مجموعه مرکب است، اصطلاحاً میگویند در این مرکب زیاد و کم نکنید برعکس اشیاء بسیط- که خودشان هستند- اما در مرکبات- چون شبهه زیاد کردن یا کم کردن هست- میگوییم توقیفی است و در مرکبات عبادیه باید تابع شرع باشیم و ما امام (علیه السلام) را به اعتبار اینکه جایگاه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)- إلا در رسالت- را دارد، شارع میدانیم و اصطلاح توقیفی و غیر توقیفی عمدتاً در مرکبات عبادیه مطرح میشود.
هر کس که لا إله إلا الله و محمد رسول الله را گفت، حتماً باید علی ولی الله را هم بگوید. به علاوه ما در بحث تسامح در ادله سنن گفتیم ادلهای که سند قطعی بر حجیتشان هم نیست، اما روایاتی که استحباب یک عمل را بیان کرده و وارد شده، لااقل میشود اینها را رجائاً انجام داد و این در مسئله ما نحن فیه حداقل قضیه است.
در ادامه بحث تثویب آیت الله سبحانی در کتاب الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، جلد اول، صفحه 151 به بعد به بحث تثویب در اذان صبح اشاره کردهاند.
التثويب من ثاب يثوب : إذا رجع فهو بمعنى الرجوع إلى الأمر بالمبادرة إلى الصلاة ، فإنّ المؤذّن إذا قال : « حيّ على الصلاة » فقد دعاهم إليها ، فإذا قال : « الصلاة خير من النوم » فقد رجع إلى كلام معناه : المبادرة إليها.
وفسّره صاحب القاموس : بمعان منها : الدعاء إلى الصلاة ، وتثنية الدعاء ، وأن يقول في أذان الفجر : « الصلاة خير من النوم ـ مرتين».
سنیها روایاتی نقل کردهاند که مثلاً میخواهند در این زمینه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تأییدی داشته باشند. روایتهای آنها در این زمینه مثل:
روایت ابن ماجه- که شوکانی میگوید این روایت سنداً ضعیف است-.
روایت امام احمد که ضعف سند دارد.
روایت ابن سعد در طبقات که ضعف سند دارد.
یا گفتند مثلاً خواب اذان دیدند و إلی ماشاءالله؛ یعنی بحث اذان مستند به یک خواب شده است.
روایت ابن ماجه از بلال
امرنی رسول الله عن اثوب فی الفجر و نهانی عن اثوب فی العشاء، گفتم در فجر تثویب انجام دهم- الصلات خیر من النوم بگویم- اما در عشاء خیر.
ایشان در این زمینه حدود 16 حدیث آوردهاند.
در مقام جمعبندی این روایات
اولاً روایات تثویب با هم تعارض دارند و اصلاً نمیشود آنها را به یک بحث و یک نوع برگرداند.
ثانیاً بعضی از روایات میگویند عبدالله بن زید در رؤیا دید و از ابتدای کار این جزء اذان بوده است.
ثالثاً بعضیها در روایت دارمی میگویند بلال این جمله- الصلات خیر من النوم- را اضافه کرد و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را تقریر کردند یعنی پذیرفتند.
رابعاً میگویند عمر به مؤذن امر کرد که در اذان صبح این جمله- الصلات خیر من النوم-را بگوید که مالک بن انس قائل به این روایت است.
خامساً در سنن بیهقی آمده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابو محذوره فرمودند.
متقی هندی در کنز العمال میگوید بلال در نماز صبح میگفت حی علی خیر العمل و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند به جای این جمله بگو الصلات خیر من النوم.
آنها در یک روایت چند نوع نقل متعارض در مورد اذان دارند به همین خاطر این نقلها با هم قابل جمع نیستند.
وقتی به کلمات علما- چه صحابی و چه تابدقت کنیم، میبینیم که بعضیها تصریح کردهاند که این تثویب- الصلات خیر من النوم- بدعت است. مثلاً ابن جریح گفته اخبرنی عمر بن حبس أن السعداً- مؤذن- اول من قال الصلات خیر من النوم فی خلافت عمر فقال عمر بدعه ثم ترک و إن بلالاً لم یؤذن لعمر، عمر گفت بدعت است و سعد این کار را نکرد.
در روایت دیگری میگوید ففي (كنز العمال) عن ابن جريج: أخبرني حسن بن مسلم أنّ رجلاً سأل طاووس: متى قيل: الصلاة خير من النوم؟ قال: أما إنّها لم تُقَل على عهد رسول الله، ولكنّ بلالاً سمعها في زمان أبي بكر بعد وفاة رسول الله يقولها رجل غير مؤذن، فأخذها منه فأذّن بها، فلم يمكث أبوبكر إلّا قليلاً حتّى إذا كان عمر قال: لو نَهينا بلالاً عن هذا الذي أحدث! وكأنّه نسيه وأذّن بها الناس حتّى اليوم
در زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته نشد. ولکن بلال دید مردی که مؤذن اصطلاحی هم نبود این جمله- الصلات خیر من النوم- را میگوید. بلال هم این جمله را از او گرفت. بلال هم گفت الصلات خیر من النوم. عمر گفت ای کاش جلوی بلال را بگیریم- که این جمله را نگوید- اما جلویش را نگرفتند و بلال هم این جمله را گفت و کمکم شایع شد و مردم هم گفتند.
اینها این تعبیر را- که برای الصلات خیر من النوم زمینهساز چه چیزی بوده، دارند.
عالم دیگری از سنیها از مجاهد نقل میکند که کنت مع ابن عمر فسمع رجلاً یثوب فی المسجد، شنید که کسی در مسجد الصلات خیر من النوم میگوید. فقال اخرج بنا من عند هذا المبتدع، گفت بیا از اینجا دور شویم تا بدعت این مبتدع را نشنویم.
این روایات در کتاب المصنف شیبانی و دیگران- که آیت الله سبحانی هم آدرسهایش را دادهاند- وجود دارد.
پس در مجموع سنیها تصریح کردهاند که این بدعت است- ولو گفتهاند بدعت خوبی است- یعنی اینها چیزی در اذان با تصریح به بدعت بودنش اضافه کردهاند؛ ولی ما (شیعیان) چیزی در اذان با تصریح به عدم بدعت بودنش اضافه داریم- بلکه به تعبیری اضافه نیست اما از زاویه دید مخالفان اضافه است-. لذا این مطلب دامنگیر سنیها است و شیعیان از این جهت در حرجی قرار نمیگیرند.