1401/03/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه شعائر/ بررسی مصادیق شعائر / شهادت ثالثه در اذان
همانطور که قبلاً گفتیم یکی از شعائر اذان و اقامه است. در بحث اذان دو بحث عمده و اساسی وجود دارد.
1. شهادت ثالثه
2. الصلات خیر من النومی که سنیها اضافه کردهاند.
در جلسه گذشته به مقدماتی از بحث اشاره شد. از جمله اینکه اذان یک امر عبادی تشریعی است و مشرع آن خدای متعال است و روایاتی را بیان کردیم که جبرئیل اذان را برای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد و در بیت المعمور خودش جبرئیل اذان و اقامه گفت و به تشریع آن اذان در زمین هم اشاره شد و مطالبی در این زمینه داشتیم.
همانطور که گفتیم سنیها در بحث اذان نقل میکنند که لما کثر الناس ذکروا عن یعلموا وقت الصلاه بشیء یعرفونه، یک علامت میگذارند شعار و شعیره هم یعنی علامت که وقت نماز است؛ که در اینجا بعضیها گفتند آتش بیفروزیم و بعضیها گفتند مثل ناقوس کلیسا زنگ بزنیم اما هیچ کدام از این دو راه مقبول واقع نشد و جبرئیل از جانب خدای متعال اذان را آورد.
در ادامه همانطور که گفتیم 2 بحث داریم:
بحث اول: اضافه کردن شهادت ثالثه از ناحیه موالیان اهل بیت (علیهم السلام)
بحث دوم: اضافه کردن الصلات خیر من النوم توسط سنیها
که فعلاً در مورد بخش اول سخن میگوییم و در این بخش باید 2 مقام را متعرض شویم:
مقام اول: اثبات اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) ولی الله هستند.
مقام دوم: اضافه کردن شهادت به ولی بودن ایشان که در اذان چه حکمی خواهد داشت؟ پس 2 اضافه داریم:
1. اضافه شیعه
2. اضافه سنیها
در اضافه شیعه ابتدا باید اثبات کنیم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) ولی الله است و بعد اثبات کنیم که اضافه کردن شهادت به ولی بودن ایشان مبتلا به اشکال نیست بلکه مستحسن هم هست.
در بحث ولی بودن امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یک آیه که در اثبات مطلب کفایت میکند اشاره میکنیم. ﴿إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون﴾[1] (آیه 55 از سوره مائده که نام آن، آیه ولایت است) و در این آیه باید 3 مطلب را اثبات کنیم.
مطلب اول: حصر
مطلب دوم: معنای ولایت که ولایت یعنی اولی بالامر (سرپرست)
مطلب سوم: این آیه در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شده است.
در مورد مطلب سوم مفسران، محدثان و مورخان متعدد آنقدر به این مطلب اشاره کردهاند که دیگر جایی برای تردید باقی نمیماند. از جمله آنها عبارتند از:
حاکم حسکانی (ایرانی، اصالتاً نیشابوری، اهل مرو، در قرن 5 هجری قمری زندگی میکرد، سنی حنفی بود، کتابی به نام خصائص علی ابن ابیطالب فی القرآن و تصحیح خبر رد الشمس لعلی دارد، لذا بعضیها گفتهاند ایشان با این کتابهایی که نوشته، شاید شیعه بوده اما علی الظاهر بنا بر تحقیق، محققان میگویند او سنی بوده اما کمی انصاف داشته است) در شواهد التنزیل، جلد اول، صفحه 161، ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه، سیوطی در الدر المنثور، شوکانی در فتح القدیر، زمخشری در کشاف، طبری در تاریخ و تفسیر، ابن کثیر در تفسیر، واحدی نیشابوری در اسباب النزول القرآن، فخر رازی در تفسیر کبیر و امثالهم.
ما میخواهیم الزام خصم کنیم و بگوییم سنیها هم این مطلب را آوردهاند وگرنه ادله خودمان شیعه فراوان است و نیازی به گفتن ندارد.
مرحوم علامه امینی در الغدیر، جلد 3، صفحات 156 تا 162 از 66 عالم درجه یک سنی نقل میکنند که این آیه، آیه 55 از سوره مائده در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شده است. حاکم حسکانی در شواهد التنزیل جریان مربوط به آیه ولایت را به طرق زیر نقل میکند:
از ابن عباس به 5 طریق
از عمار یاسر به 2 طریق
از جابر بن عبدالله انصاری به یک طریق
از ابوذر به یک طریق
از انس بن مالک به 2 طریق
از محمد بن حنفیه به 2 طریق
از عطاء بن سائب به یک طریق
از عبدالله بن جریح به یک طریق و امثالهم.
یعنی طرق نقل آنقدر متعدد است و بزرگان سنی در کتب تفسیر، تاریخ و حدیث آنقدر این جریان را نقل کردهاند که جایی برای تردید باقی نمیماند البته بعداً بحث شبهات آیه را بررسی میکنیم ولو بعضیها خواستند بگویند شأن نزول آیه 55 از سوره مائده امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست؛ اما آنقدر فراوان نقل کردهاند که جایی برای شبهه باقی نمیماند.
پس شأن نزول این آیه، آیه 55 از سوره مائده امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مفروغ عنه است، این آیه حصر را بیان میکند و در اینجا ولایت به معنای اولی بالامر است.
ما این دو مطلب حصر و اولی بالامر را توضیح میدهیم.
اولاً در آیه کلمه إنما به کار رفته است. إنما همانطور که در ادبیات خواندهایم از قویترین ادات حصر است؛ 2 مورد از ادات حصر بسیار مهم است:
1. ما و إلا
2. إنما
سؤال اول: ولی یعنی چه؟ یعنی سرپرست، صاحب اختیار و اولی بالامر از خود انسان.
سؤال دوم: دلیل شما چیست؟
دلیل اول این است که حصر با ولایت به معنای سرپرستی میسازد نه با معانی دیگر مثل محب، ناصر و امثالهم؛ که با حصر صادق نبود. چون میگوید ولی شما منحصراً خدای متعال، رسول (علیه السلام) و الذین آمنوا هستند که در این صورت در اینجا نوبت به معنای دیگری نمیرسد؛ چون اگر مراد شخص دیگری بود یعنی اگر مراد معنای دیگری بود حصر معنا نداشت. مگر رفیق و محب شما فقط خدای متعال، رسول و الذین آمنوا هستند؟ کذب بود. انسان إلی ماشاءالله دوستانی مثل همسر، فرزندان و رفقایش دارد.
پس نتیجه این است که اولین دلیل و قرینه بر اینکه در این آیه آیه 55 از سوره مائده مراد از ولی، اولی بالامر است، این است که اگر مراد معانی دیگر بود، با إنما سازگار نبود و بین صدر و ذیل این جمله تناقض صورت میگرفت.
دلیل دوم: در بخشهای اول و دوم یقیناً ولایت به معنای سرپرستی است و ولی بر شما، الله و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است در مورد الله و رسول الله معنای سرپرستی را میگویند اما وقتی به آیه 55 از سوره مائده میرسند، فشل میشوند! پس میگوییم در اولی، دومی و سومی به قرینه وحدت سیاقیه به معنای سرپرستی است.
دلیل سوم: حکمی که در آیه 55 از سوره مائده آمده یک حکم کلی شرعی نیست که بگوییم یکی از مستحبات زکات در رکوع است که بعد بگوییم اگر اینگونه باشد، به نحو کلی میگوید و جالب اینکه حتی فقهای سنی و عالمان سنی هم از این آیه برداشت یک عمل مستحبی دادن زکات در رکوع نکردند؛ یعنی میگویند آیه ﴿و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون﴾ فقره سوم یک امر کلی را نمیگوید و به تعبیر ما قضیه حقیقیه و قانونیه نیست مثل ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا﴾، بلکه یک قضیه شخصیه خارجیه واقعه فی مورد است، یعنی حتی تسنن از آیه 55 از سوره مائده این برداشت را دارند و اینکه و الذین آمنوا کیست، خواهیم گفت.
دلیل چهارم: به علاوه دلیل اول برای اینکه ولی به معنای اولی بالامر است تبادر است. مثلاً راغب در مفرداتش میگوید حقیقته تولی الامر، معنای حقیقی ولی عهده دار شدن امر و ولایت بر امر یعنی معنای حقیقی انصرافی است و یا مرحوم سید مرتضی در کتاب الذخیره فی علم الکلام به نقل از مبرد (جزء قویترین نحات) در کتاب العباره عن صفات الله میگوید: اصل الولی الذی هو اولی أی احق و مثله المولی، چه ولی و چه مولی باشد اصل معنایش یعنی اولی و احق. در این زمینه لغویین تصریح زیادی کردهاند و ما فقط 2 تا از آنها را نقل کردیم. پس:
حرف اول این است که إنما دال بر حصر شد و به سراغ کلمه ولی رفتیم؛ یعنی اولی بالامر ما را به معنای انصرافی لغوی کلمه ولی میرساند.
حرف دوم این است که با توجه به قرائنی که در اینجا وجود داشت بعضی از قرائن را بیان کردیم گفتیم آیه 55 از سوره مائده به تصریح حداقل 66 نفر از عالمان سنی چه مفسر، چه مورخ، چه محدث در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شده است.
تا اینجا در اثبات اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) اولی بالامر و ولی خدای متعال هستند، تردیدی نیست.
قبل از اینکه به سراغ این برویم که در عین اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) ولی الله هستند، اگر اذان توقیفی است یعنی شکل و شمایل و ابتدا و انتهایش متوقف بر بیان خدای متعال و رسول (علیه السلام) است باید دلیلی داشته باشیم که شهادت ثالثه را میشود جزء اذان به حساب آورد؛ که بعداً به آن اشاره میکنیم. در اینجا نه تنها قرینه بر خلاف نداریم بلکه قرائن بر وفاق داریم.
اشکالات و شبهات در مورد آیه 55 از سوره مائده:
اشکال اول این است که روایاتی که شما میآورید، آیا از جهت سند اعتبار کافی دارد یا خیر؟ ما گفتیم بله. علمای تسنن إلی ماشاءالله این مطلب را بیان کردهاند لذا جایی برای این مطلب نیست.
اشکال دوم این است که در این صورت چطور کسی مدعی نشده که آیه 55 از سوره مائده در شأن کسی غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل شده است؟ فقط در مورد 2 نفر آمده که آیه 55 از سوره مائده در شأن آنها نازل شده که عبارتند از:
1- عبادة بن صامت که وقتی به او اتهام زدند که دلت در گرو یهود و نصاری است، در نزد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سوگند یاد کرد که اینگونه نیست و بعد آیه 55 از سوره مائده نازل شد و معنای این عبارت تحت ولایت ذکر شدگان در آیه است نه یهود و نصاری.
در پاسخ میگوییم به همین خاطر است که جایی برای این حرفها در این ولایت باقی نمیماند. البته بعضیها مثل عکرمه گفتهاند آیه 55 از سوره مائده در شأن ابوبکر نازل شده است!
2- از بین این همه محدث، مورخ و مفسر فقط یک نفر عکرمه گفته آیه فوق الذکر در شأن ابوبکر نازل شده است. البته این خبر بسیار نادر است و روایات و ادله در طرف مقابل بسیار فراوان است و اصلاً یارای معارضه با این آیه را ندارد.
3- اگر مقصود از آیه 55 از سوره مائده امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، چرا به صیغه جمع آمده است؟ میتوانست بگوید و علی بن ابیطالب یا الذی که مفرد باشد و بهتر بر مطلوب دلالت کند. اما گفته و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون. پاسخ ما از این اشکال چند نکته است:
نکته اول: ما میگوییم در ادبیات عرب موارد استعمالی وجود دارد که از مفرد با لفظ جمع تعبیر شده و در آیات متعدد قرآن این نحوه از تعبیر مشاهده میشود. مرحوم علامه امینی در جلد 3، صفحه 231 حدود 20 نمونه از این استعمالات را آوردهاند که جمع به کار رفته در حالیکه مراد مفرد است.
نکته دوم: ما میگوییم دادن انگشتر در رکوع بما هو رکوع استحباب ندارد بلکه نفس انفاق مستحب است اما انفاق فی رکوع الصلاه که خصوصیتی داشته باشد دلیلی ندارد یعنی استحبابش را انکار نمیکنیم، بلکه میگوییم دلیلی بر استحبابش نیست. به همان دلیلی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) ولی است، با 100 تا دلیل دیگر بعد از امیرالمؤمنین (علیه السلام) ائمه (علیهم السلام) ولی هستند اما ما برای اثبات ولایتشان نمیخواهیم به آیه 55 از سوره مائده استناد کنیم و اینکه آیه فوق الذکر در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، اصلاً قابل اغماض و قابل انکار نیست.
﴿وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ ۗ كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ ۘ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ ۗ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾
ابن کثیر (بزرگترین مفسر سنی) در تفسیرش از قول ابن عباس نقل میکند که آیه 55 از سوره مائده در مورد شخصی به نام رافع بود. قال الذین لا یعلمون یعنی رافع نزد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و گفت یا محمد إن کنت رسول من الله کما تقول، اگر شما رسول خدایی همینطور که میگویی. فقل الله فیکلمنا حتی نسمع کلامه، بگو خود خدای متعال با ما حرف بزند تا حرف او را بشنویم. فأنزل الله فی ذلک من قوله این آیه را. ابن کثیر تصریح میکند که الذین لا یعلمون در شأن یک نفر است یعنی استعمال صیغه جمع و اراده لفظ مفرد در قرآن جا دارد.
﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾[2]
میگویند مراد از الناس ناس اول نه ناس دوم (چون ناس دوم به معنی مردم است) در این آیه نعیم بن مسعود اشجعی است و از جمله کسانی که این را گفته قرطبی در الجامع الاحکام القرآن جلد ذیل این آیه است.
﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ﴾[3]
قرآن میفرماید یستفتونک (صیغه جمع) قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ است و میگویند مراد از يَسْتَفْتُونَكَ در این آیه جابر بن عبدالله انصاری است که سؤال کننده است. مضمون کلامش این است که میگوید من به شدت بیمار بودم و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عیادت من آمدند و من در فکر مرگ بودم و به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم وارث من فقط خواهرهای من هستند. میراث آنها چگونه است؟ آیه فوق که نامش آیه فرائض است نازل شد و میراث خواهران را مشخص کرد.
اما تصریح مورخان سنی این است که مراد جابر بن عبدالله انصاری است.
﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ ۖ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾[4]
باز از جمله قرطبی در تفسیرش مینویسد دیگران هم آوردهاند مراد از یسألونک، عمر بن الجموح (پیرمرد کهنسالی که به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت من مال فراوان دارم، آن را در چه راهی صدقه بدهم و انفاق کنم) است.
﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[5]
و آخرون اعترفوا بذنوبهم یعنی عده دیگری هستند که به گناهانشان اعتراف کردند. جمعی از مفسرین سنی میگویند این آیه در مورد ابو لبابه انصاری است.
ما میگوییم میشود یک آیه به صیغه جمع بیاید اما مراد یک نفر باشد. در مورد آیات فوق الذکر چند نفر از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال نکردند بلکه یک نفر سؤال کرد و آیه هم نازل شد. شاید کسی بگوید چرا جمع آوردهاند؟
سرّ جمع آوردن:
زمخشری در تفسیر کشاف میگوید ترغیب و تشویق مردم به نیکی و احسان نسبت به فقرا و اهتمام فوق العاده نسبت به آنهاست. درست است که یک نفر سؤال کرده اما آیه جمع آورده تا بفهماند که این کار نیکی و احسان نسبت به فقرا مطلوبیت دارد. اما در مورد ولایت وقتی این ولایت به معنای سرپرستی است، آیا معنا دارد که هر کس که ﴿آمنوا و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه﴾ در حال رکوع همه سرپرست انسان باشند؟ معنا ندارد. جمع آوردن به معنای تشویق که همه سرپرست انسان باشند و هر کس که بخواهد سرپرست بقیه باشد، آیا تعارض سرپرستی واقع نمیشود؟
﴿الذین آمنوا و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون﴾ یک قضیه فی واقعه است نه اینکه هر کسی بیاید و این کار را انجام دهد. ضمناً در جایی که میگویند و الائمه (علیهم السلام)، الزاماً مراد این نیست که این جمله دال بر آنهاست که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بگوید و به این اعتبار به قرینه ادله دیگری که هر ولایتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد، 11 معصوم بعد از ایشان هم دارند. نگفته مراد از این آیه یعنی معنای تحت اللفظی آیه و اگر هم بخواهیم بگوییم، میگوییم ولی امری که ولایتش از جای دیگری ثابت شده، اگر رکوع داد، در حالیکه اینگونه نیست.
اشکال دیگر این است که آیا اصلاً انگشتر دادن زکات گفته میشود؟ که در این آیه گفته ﴿و الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون﴾.
اشکال بعدی این است که رکوع به معنای خضوع است پس میتواند در حق افراد دیگر هم باشد.
ثابت شد که اصل ولایت اولی بالامر است و میگوییم آیا داخل کردن آن در اذان جایز است یا خیر؟
عالم سنی به نام محمد مصطفی البراغی کتابی به نام السلافه فی امر الخلافه دارد و جالب است که این عالم سنی در این کتاب روایاتی نقل میکند که هم سلمان و هم ابوذر در اذانشان اشهد أن علی ولی الله میگفتند و بعضیها به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میگفتند یا رسول الله ابوذر و سلمان طور دیگری اذان میگویند، یعنی بعد از شهادت دوم، شهادت ثالثه به تعبیر ما دارند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند کار ابوذر و سلمان درست است.
یعنی در آن زمان هم شایع و متداول بوده و هم تصریح به این مطلب شده و صحت آن از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که البته این، یک دلیل است و ادله مختلف دیگری هم وجود دارد.