درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان وجه دوم بر اینكه چه علمی نسبت به علوم دیگر اشدُ استقصاءً است/ فصل 7/ مقاله 3/ برهان شفا.

و الثانی ان یكون احد العلمین اخذ الشیء المنظور فیه مجردا بصورته عن الماده و الثانی لم یفعل ذلك[1] [2]

بیان شد اگر دو علم را با یكدیگر مقایسه كنید گاهی می بینید یك علم نسبت به علم دیگر اشدُّ استقصاءً است. بیان شد كه این امر در سه حالت اتفاق می افتد.

حالت اول: ممكن است علمی برای اثبات مسائلش هم از برهان إنّ استفاده كند هم از برهان لمّ استفاده كند ولی علم دیگر فقط از برهان لمّ استفاده كند. در اینصورت آن علم اول، اشدُّ استقصاءً از علم دوم است. بحث این گذشت.

حالت دوم: به آن موضوعی كه این علم در آن نظر می كند توجه كنید و به آن موضوعی كه علم دیگر در آن نظر می كند توجه كنید. این دو منظورٌ الیه ها « یعنی موضوع ها » را با هم مقایسه كنید. می بینید یك موضوعی مجرد از ماده است و موضوع دیگر همراه ماده است آن علمی كه موضوعش مجرد از ماده است اشدُّ استقصاءً و اكبر قرار داده می شود. اما گاهی می بینیم این دو علم هر دو همراه با ماده اند ولی ماده ی یكی مخصوص است و دیگری ماده اش مطلق است. آنكه ماده اش مطلق است را اشمل و اشدُّ استقصاءً می گیریم.

مثال به علم هندسه و علم هیئت زده شد كه احكام و اشكال هندسه احتیاج به ماده دارند ولی به ماده مطلقه ی اكتفا می كنند. اما هیئت، احكام و اشكالش احتیاج به ماده دارند. ولی ماده ی خاص فلكی می خواهد. پس علم هندسه اشدُّ استقصاءً از علم هیئت می شود همانطور كه علم حساب اشدُّ استقصاءً از علم موسیقی شد.

نكته: هر چه مطلب عام تر باشد برهان، قویتر می شود لذا در مورد ما نحن فیه یعنی وجه دوم می توان گفت علمی كه اعم باشد اشدُّ استقصاءً است چون با برهان سازگارتر است. اما هر چه مورد را خاص تر كنید برهان به سختی جاری می شود تا حدی كه اگر بخواهید مورد را جزئی كنید برهان جاری نمی شود زیرا هر چقدر كه خاص تر شود احتمال زوالش بیشتر است و هر چقدر كه كلی تر شود احتمال ثباتش بیشتر است بیشتر است و برهان در جایی كه زوال و تغییر باشد جاری نمی شود اما جایی كه نزدیك به زوال و تغییر باشد به سختی جاری می شود و در جایی كه دور از زوال و تغییر باشد به راحتی جاری می شود. پس در این مورد دوم می توان گفت اگر موضوع، اشمل بود یقین یا برهان در آن قویتر است.

توضیح عبارت

و الثانی ان یكون احد العلمین اخذ الشیء المنظور فیه مجرِّدا بصورته عن الماده و الثانی لم یفعل ذلك

نسخه خطی « لصورته عن الماده » آمده است.

لفظ « الثانی » در ابتدای عبارت عطف بر « احدها » در دو خط قبل است. یعنی یكی از آن سه موردی كه می توان علمی را اشدُّ استقصاءً از علم دیگر گرفت این است.

مراد از « الشیء المنظور فیه » موضوع است یعنی این علم تمام نظرش به همان موضوعش است و درباره ی عوارض ذاتی و احكام همین موضوع تلاش می كند. پس منظورٌ فیه در هر علمی، موضوعش است. می توان گفت « موضوع علم » یا تنزل كنید و بگویید « موضوع مساله »، ولی در اینجا از مثالهایی كه زده می شود « موضوع علم » مراد است نه « موضوع مساله »، اگر چه « موضوع مساله » هم منظورٌ فیه است.

ترجمه: وجه دوم این است كه یكی از دو علم موضوع علمش را اخذ كرده در حالی كه این احد العلمین صورتِ منظورٌ فیه را از ماده تجرید می كند « و منظورٌ فیه، خود همان صورت می شود نه صورت به همراه ماده » اما علم دیگر این كار را انجام نمی دهد « یعنی موضوعش همانطور كه همراه ماده بود به همراه ماده باقی می ماند ».

فیكون المجرد اشدُّ استقصاءً من العلم الذی یاخذ ذلك الشیء مقترنا بماده

« المجرد » را می توان به صیغه مفعولی خواند یعنی علمی كه موضوعش مجرد است و می توان به صیغه فاعلی خواند یعنی علمی كه موضوعش را تجرید می كند.

مراد از « الشیء »: یعنی « الشیء المنظور فیه » است.

ترجمه: آن علم مجرد، اشدُّ استقصاءً است از علمی كه این شیء منظور فیه و موضوع را اخذ می كند ولی مقترن با ماده اخذ می كند.

و لذلك فان علم العدد اشد استقصاء من علم الموسیقی

« لذلك »: به خاطر اینكه اولا مجرد، اشدُّ استقصاءً از ماده است و ثانیا مادی كه مربوط به ماده ی مطلقه است اشدُّ استقصاءً است از مادی كه مربوط به ماده ی خاصه است.

ترجمه: و به خاطر این پس علم عدد كه « موضوعش مجرد است و ماده در آن اخذ نشده است » اشدُّ استقصاءً از علم موسیقی است « كه موضوعش مادی است چون عددیتی كه در موسیقی مطرح است عارض بر صوت می شود و صوت از امور مادی است بنابراین موسیقی با عددِ همراه با ماده یعنی صوت ارتباط دارد اما علم عدد با عدد مطلق ارتباط دارد و ماده ی خاصی را در نظر نمی گیرد لذا موضوع عدد اشمل می شود.

و كذلك حال علم الهندسه من علم المناظر و علم الهیئه

مثال قبلی در جایی بود كه یك علم مجرد از ماده و علم دیگر همراه با ماده است اما در اینجا ماده ی مطلق با ماده ی خاصه لحاظ می شود.

لفظ « من » در « من علم المناظر به معنای « نسبت » است.

ترجمه: و همچنین حال هندسه نیست به علم مناظر و علم هیئت اینچنین است.

ارتباط علم هندسه با علم هیئت در جلسه قبل توضیح داده شد كه علم هیئت در ماده ی خاص فلكی بحث می كند ولی هندسه در مطلق ماده بحث می كند و اختصاص به فلك ندارد. اما در علم مناظر می گوییم كه هندسه مربوط به ماده ی مطلقه می شود و علم مناظر مربوط به ماده ی چشم یا « حتی خاص تر بگویید كه مربوط به » ماده ی جلیدیه ی چشم می شود چون علم مناظر درباره اختلاف منظر بحث می كند و زاویه اختلاف منظر مربوط به چشم می شود به اینصورت كه از مركز عالم كه مركز زمین است خطی به سمت كوكبی كه نظر می شود امتداد داده می شود و از كوكب عبور می كند و به فلك نهم منتهی می شود. سپس از چشم ناظر هم یك خطی به سمت همان كوكب امتداد داده می شود و از كوكب عبور داده می شود تا به فلك نهم منتهی شود. اگر كوكب بالای سر ما باشد این دو خط ها بر هم منطبق می شوند اما اگر كوكب بالای سر ما نباشد بلكه مقابل ما باشد خطی كه از چشم ما خارج می شود با خطی كه از مركز زمین خارج می شود ایجاد یك زاویه می كند كه به آن زاویه، اختلاف منظر گفته می شود. در اینجا یك ارتفاع حقیقی داریم و یك ارتفاع مرئی داریم. ارتفاع مرئی كمتر از ارتفاع حقیقی است. آن مقدار تفاضل را اختلاف منظر می گوییم و آن زاویه ای كه حاصل می شود را زاویه ی اختلاف منظر می گوییم آنچه محل بحث می باشد این است كه اختلاف منظر مربوط به خطوطی است كه از چشم یا به تعبیر خاص تر از رطوبت جلیدیه خارج می شود. پس علم مناظر درباره ی زاویه ای بحث می كند كه ماده اش جلیدیه یا كوكب است اما علم هندسه در مطلق ماده بحث می كند. پس باز هم علم هندسه اشدُّ استقصاءً از علم مناظر است همانطور كه اشدُّ استقصاءً از علم هیئت است چون بین مناظر و هندسه تفاوت به مادیت و تجرد نیست بلكه تفاوت به این است كه ماده آیا مطلق است یا خاص است. همین تفاوت در علم هیئت و هندسه هم هست. مصنف لفظ « كذلك » آورد تا بفهماند این مثال دوم با مثال قبلی فرق می كند چون در مثال اول، یك علم موضوعش مجرد بود و علم دیگر موضوعش مادی بود در این دو مثالی كه بعد از « كذلك » آمده موضوع هر دو مادی است ولی موضوع یكی مادی خاص است و موضوع دیگری، مادی مطلق است.

نكته: ارتباط این بحث با عنوان فصل چیست؟ عنوان فصل درباره ی ترجیح برهانی بر برهانی بود مثلا برهان كلی را بر جزئی و برهان موجَب را بر سالبه و برهان مستقیم را بر خلف ترجیح می داد الان هم همین كار را می كند چون برهانی كه در فلان علم آمده بر برهانی كه در علم دیگر آمده ترجیح داده می شود و كاری به مستقیم بودن و خلف بودن یا سالب و موجب بودن یا كلی و جزئی بودن ندارد.

خلاصه: بیان شد اگر دو علم را با یكدیگر مقایسه كنید گاهی می بینید یك علم نسبت به علم دیگر اشدُّ استقصاءً است. بیان شد كه این امر در سه حالت اتفاق می افتد.

حالت اول: ممكن است علمی برای اثبات مسائلش هم از برهان إنّ استفاده كند هم از برهان لمّ استفاده كند ولی علم دیگر فقط از برهان لمّ استفاده كند. در اینصورت آن علم اول، اشدُّ استقصاءً از علم دوم است. بحث این گذشت.

حالت دوم: به آن موضوعی كه این علم در آن نظر می كند توجه كنید و به آن موضوعی كه علم دیگر در آن نظر می كند توجه كنید. این دو منظورٌ الیه ها « یعنی موضوع ها » را با هم مقایسه كنید. می بینید یك موضوعی مجرد از ماده است و موضوع دیگر همراه ماده است آن علمی كه موضوعش مجرد از ماده است اشدُّ استقصاءً و اكبر قرار داده می شود. اما گاهی می بینیم این دو علم هر دو همراه با ماده اند ولی ماده ی یكی مخصوص است و دیگری ماده اش مطلق است. آنكه ماده اش مطلق است را اشمل و اشدُّ استقصاءً می گیریم.

 


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص358، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص246، س1، ط ذوی القربی.