درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل دوم بر اینكه برهان مستقیم افضل از برهان خلف است/ بیان افضلیت برهان مستقیم بر برهان خلف/ فصل 7/ مقاله 3/ برهان شفا.

و انت تعلم ان القیاس بالذات ـ علی ما اوضحناه لك فی الفن الذی قبل هذا ـ هو ما تكون احدی المقدمتین فیه كالجزء تحت الكل و هی الصغری[1] [2]

در قیاس شرط می شود كه صغری تحت كبری مندرج باشد نتیجه هم تحت كبری مندرج باشد. مثلا گفته می شود « الانسان حیوان » و « كل حیوان حساس »، « فالانسان حساس ». به صغری و كبری و نتیجه توجه كنید كه صغری داخل در كبری می باشد به اعتبار موضوعش. چون موضوع صغری، « انسان » است و موضوع كبری، « حیوان »‌است. « انسان » مندرج تحت « حیوان » است پس صغری در این قیاس مندرج تحت « حیوان » است. به عبارت دیگر مصنف می فرماید: صغری جزء را برای كبری است و كبری، كل برای صغری است. همین وضع بین نتیجه و كبری هم برقرار است یعنی نتیجه هم تحت كبری است و جزء برای آن می باشد. عبارت « الانسان حساس » را وقتی با « كل حیوان حساس » بسنجید همان وضعی را با نتیجه دارد كه صغری با نتیجه دارد یعنی موضوع نتیجه مندرج در تحت موضوع كبری است.

سوال: چرا تعبیر به « جزئی و كلی » نمی شود بلكه تعبیر به « جزء و كل » می شود؟

جواب: بین این دو اصطلاح فرق است چون جزء مندرج تحت كل نیست ولی جزئی مندرج تحت كلی هست. موضوع صغری نسبت به موضوع كبری، ‌جزئی و كلی است ولی خود مجموعه ی صغری مندرج تحت كبری نیست یعنی قضیه مندرج تحت قضیه نیست. قضیه صغری جزء برای كبری است نه جزئی برای كبری. به عبارت دیگر جزئی به این است كه اندراج حاصل شود و كلی به این است كه اشتمال حاصل شود.

برای اینكه صدق جزء و كل را ثابت كنیم قضیه كبری را تحلیل می كنیم به اینصورت:

نتیجه این بود « الانسان حساس ». در كبری آمده « الحیوان حساس ». وقتی كبری را منحل كنید تبدیل به « الانسان حساس »، « الفرس حساس »، « البقر حساس » و ... می شود در این مجموعه كه عبارت از « الانسان حساس »، « الفرس حساس »، بود اگر یكی را بردارید یعنی « الانسان حساس » را بردارید جزء می شود و آن مجموعه، كل می شود.

نسبت به صغری هم می توان تحلیل كرد و گفت « الانسان حیوان »، « الفرس حیوان » و ... سپس حساس را بیاورید.

اینكه مصنف در سطر 5 فرموده « كالجزء تحت الكل » به خاطر این است كه باید تحلیل كنید تا جزء بودن آن روشن شود و الا در واقع جزء به نظر نمی رسد چون هر كدام یك قضیه مستقل هستند البته « كاف » در اینجا به معنای دیگری است عبارت « كالجزء تحت الكل » خبر برای « تكون » است یعنی یكی از دو مقدمه رابطه اش مثل رابطه جزء تحت الكل است.

به ادامه بحث بر می گردیم: قیاسی كه اینچنین باشد یعنی صغرایش جزء كبری و نتیجه اش جزء كبری باشد قیاس بالذات است یعنی قیاسی گفته می شود كه لازم نیست به قیاس دیگر ارجاع داده شود برخلاف جایی كه اینچنین وضعی نداشته باشد یعنی صغری، جزء برای كبری نبود یا نتیجه، جزء برای كبری نبود. این، قیاس بالذات نیست یعنی خودش قیاس نیست باید آن را برگردانید به یك قیاس كه اینچنین باشد در اینصورت آن قیاسی كه مرجعٌ الیه شد قیاس بالذات می شود. اما در چه جایی هست كه صغری جزء برای كبری نباشد و نتیجه، جزء برای كبری نباشد؟ در قیاس خلف مثالش بیان می شود.

مصنف می فرماید قیاس مستقیم، قیاس بالذات است و قیاس خلف، قیاس بالذات نیست و چون قیاس بالذات از قیاس غیر بالذات افضل است پس مستقیم افضل از خلف است اما چگونه قیاس خلف، قیاس بالذات نیست یعنی صغرایش جزء كبری نیست؟ بعداً بیان می شود.

توضیح عبارت

و انت تعلم ان القیاس بالذات ـ علی ما اوضحناه لك فی الفن الذی قبل هذا ـ هو ما تكون احدی المقدمتین فیه كالجزء تحت الكل

ترجمه: تو می دانی كه قیاس بالذات « قیاس بالذات چیست؟ مصنف می فرماید: » بنابر آنچه واضح كردیم برای تو در فنی كه قبل از این فن است « كه فن قیاس می باشد » قیاسی است كه یكی از دو مقدمتین در آن قیاس مانند جزء تحت كل است.

و هی الصغری

ضمیر « هی » به « احدی المقدمتین » بر می گردد. آن احدی المقدمتینی كه مثل جزء تحت الكل است صغری می باشد.

و الاخری كالكل فوق الجزء و هی الكبری

« و الاخری » عطف بر « احدی المقدمتین » است. ضمیر « هی » به « اخری » بر می گردد.

ترجمه: مقدمه دیگر در آن قیاس به منزله ی كلّ فوق جزء است و آن مقدمه ی دیگر كبری است.

و تكون النتیجه ایضا تحت الكبری كالجزء تحت الكل

« تحت الكبری » خبر « تكون » نیست بلكه « كالجزء تحت الكل » خبر است.

نتیجه هم مثل جزء برای كبری است و كبری هم مثل كل برای نتیجه است یعنی همان رابطه كه بین صغری و كبری است بین نتیجه و كبری هست.

ترجمه: نتیجه همچنین تحت كبری مانند جزء است كه تحت كل واقع شده است.

حتی یكون العلم بالكبری علما بالقوه بالنتیجه

چرا باید در قیاس اینچنین وضعی باشد؟ مصنف با این عبارت می خواهد جواب آن را بدهد. این عبارت تقریباً دلیل بر این است كه این قیاس، قیاس بالذات است.

ملاحظه كنید در هر قیاس باید نتیجه، بالقوه در كبری مندرج باشد و به تعبیر بهتر كبری، بالقوه نتیجه باشد یعنی اگر كبری را باز كنید نتیجه از درون آن بیرون می آید. در این مثالی كه زده شد توجه كنید كبری این بود « كل حیوان حساس ». این كبری، بالقوه دارای « كل انسان حساس » هست. بنابراین اگر علم به كبری پیدا كردید بالقوه علم به نتیجه هم پیدا كردید و وقتی نتیجه می گیرید علم شما به نتیجه، بالفعل می شود ولی وقتی كبری در ذهن شما می باشد علم به نتیجه، بالقوه دارید.

باید كبری نسبت به نتیجه، كالكل باشد و نتیجه نسبت به كبری، كالجزء باشد تا بتوان گفت علم به كبری، بالقوه علم به نتیجه هم هست. اگر رابطه ی جزء و كل را نداشته باشید علم به كبری، علم به نتیجه نیست نه بالقوه و نه بالفعل. اما اگر رابطه ی جزء و كل را داشتید اگرچه علم به كبری، علم به نتیجه نیست بالفعل، ولی علم به نتیجه است بالقوه. در قیاس بالذات از علم به كبری، علم به نتیجه دارید اما در قیاس كه بالذات نیست از علم به كبری، علم به نتیجه بالقوه ندارید. پس روشن شد كه چرا آن را قیاس بالذات می گویند.

مصنف با این عبارت « حتی یكون ... » بیان می كند: نتیجه تحت كبری باید مانند جزء تحت كل باشد تا علم به كبری، بالقوه علم به نتیجه باشد.

و كذلك تكون الكبری عند النتیجه كالكل عند الجزء

« كالكل عند الجزء » خبر « تكون » است.

ترجمه: و همچنین « یعنی همانطور كه نتیجه تحت كبری كالجزء تحت الكل شد » كبری هم نزد نتیجه، مثل كل نسبت به جزء شد.

در یك نسخه ای « و لذلك » آمده كه آن هم خوب است یعنی و چون علم به كبری، بالقوه علم به نتیجه است پس معلوم می شود نتیجه به یك صورتی تحت كبری است و آن صورت این است كه كبری،‌ كل بشود و نتیجه جزء شود.

و تكون مقدمه كل ج ب تحت مقدمه لا شیء من ب ا و نتیجه لا شیء من ج ا تحت مقدمه لا شیء من ب ا كالجزء تحت الكل

خبر « تكون » در دو خط بعد با عبارت « كالجزء تحت الكل » می آید.

مصنف تا اینجا فقط قیاس بالذات را توضیح داد كه چه می باشند از اینجا وارد بحث می شود تا فضیلت مستقیم را بر خلف بیان كند. بحث را با مثال شروع می كنند، ابتدا به سراغ قیاس مستقیم می رود و همان مثال جلسه قبل را بیان می كند و ثابت می كند قیاس بالذات است اما وقتی وارد قیاس خلف می شود می بیند قیاس بالذات نیست.

ترجمه: مقدمه ی « كل ج ب » كه صغری بود و تحت مقدمه ی « لا شیء من ب ا » است اولا و نتیجه ی « لا شیء من ج ا » كه تحت مقدمه ی « لا شیء من ب ا » است ثانیا پس این دو تحت كبری، مانند جزء تحت كل است.

اضافه « مقدمه » به « كل ج ب » اضافه بیایند است یعنی مقدمه ای كه عبارت از « كل ج ب » است. اضافه « مقدمه » به « لا شیء من ب ا » هم اضافه بیانیه است.

اما كون الصغری تحت الكبری و ان كانت تخالف الكبری فی الكیفیه فلان ج تحت ب، و الحكم علی ب كالحكم علی ج

باید توضیح داده شود كه به چه دلیل صغری تحت كبری است و به چه دلیل نتیجه تحت كبری است. در بیان اینكه صغری تحت كبری است یك مطلب ذكر می شود اما در بیان اینكه نتیجه تحت كبری است دو مطلب ذكر می شود یعنی دو بیان می آورد كه نتیجه تحت كبری است و یك بیان می آورد كه صغری تحت كبری است.

صغری عبارتِ « كل ج ب » است كه موجبه می باشد و كبری « لا شیء من ب ا » است كه سالبه می باشد. سالبه و موجبه اینطور نیستند كه یكی تحت و یكی فوق باشد. اینها با هم مباین هستند و اختلاف كیفی دارند پس به چه اعتبار اینها را جزء و كل می گویید؟ می فرماید به اعتبار موضوعش جزء و كل گفته می شود. موضوع صغری، « ج » است و موضوع كبری « ب » است. در خود صغری ما موضوع كه « ج » بود را تحت موضوع كبری یعنی « ب » قرار دادیم و گفتیم «كل ج ب ». پس « ج » نسبت به « ب » می شود جزئی نسبت به كلی. سپس حكمی كه بر آن كلی بار می شود یا از آن کلی سلب می شود بر جزئی بار می شود یا از آن جزئی سلب می شود. در اینجا سلب می شود. حكم در كبری عبارت از « ا » بود كه این « ا » را از كلی كه « ب » است سلب می كنیم و به تبع از جزئیِ « ب » كه « ج » هست هم سلب می كنید و سلبی كه در كبری آمد در صغری هم می آید در این صورت كبری كل می شود نسبت به صغری و صغری جزء می شود نسبت به كبری.

ترجمه: اما بودن صغری تحت كبری ولو این صغری با كبری در كیفیت مخالف است « لفظ ـ و ان كانت ـ نشان می دهد بیان دومی كه در نتیجه می آید را در صغری نمی توان آورد » ولی در عین حال صغری تحت كبری است به این دلیل « ج » كه موضوع صغری است به شهادت خود صغری تحت « ب » است كه موضوع كبری است و حكم بر « ب » كه موضوع كبری است مثل حكم بر « ج » است كه موضوع صغری است « مراد از حكم در اینجا حكم سلبی است یعنی مراد سلب ا است كه مربوط به ب است همین سلب ا برای ج هم هست ».

توجه كنید مصنف در بیان اینكه صغری تحت كبری است به موضوعِ تنها « یعنی به موضوع صغری و كبری » توجه نكرد بلكه به محمولِ كبری هم توجه كرد. ابتدا گفت موضوع صغری تحت موضوع كبری است و این اكتفا نكرد و گفت حكمی كه بر موضوع كبری بار است بر موضوع صغری هم بار می شود چه این حكم ایجابی باشد چه سلبی باشد البته در ما نحن فیه سلبی است.

و اما فی النتیجه فبهذا الوجه و بالاتفاق فی الكیفیه معا

مصنف در ادامه وارد نتیجه می شود و همان بیانی كه در صغری داشت در نتیجه هم می گوید « كل انسان حیوان و كل حیوان حساس فكل انسان حساس ». انسان كه موضوع نتیجه است جزئی برای موضوع كبری است قبلا هم بیان شد موضوع صغری جزئی برای موضوع كبری است این بیان اول است. بیان دوم در نتیجه این است نتیجه با كبری از نظر كیفیت یكی است چون هر دو سالبه اند حكم « ا » را از آن مجموع كه حیوان بود سلب كردیم از انسان هم سلب شد. پس این اتحاد كیفی به ما اجازه داد كبری را نسبت به نتیجه، كل قرار دهیم و نتیجه را نسبت به كبری، جزء قرار دهیم. اما صغری با كبری از نظر كیفیت با هم فرق داشتند لذا نمی توان از این جهت كل و جزء درست كرد فقط از طریق اینكه صغری مندرج در موضوع كبری است توانستیم كل و جزء درست كنیم.

ترجمه: اما در نتیجه می گوییم نتجه تحت كبری است به دو بیان، یكی عین همان وجهی كه در اثبات تحت بودن صغری گفته شد و وجه دوم به این است كه نتیجه با كبری، اتحاد در كیفیت دارد.

و هذا لا یوجد لصغری قیاس الخلف مع النتیجه

« هذا » اشاره به این دارد: این وضعی كه در قیاس مستقیم گفته شد و قیاس مستقیم را قیاس بالذات كرد، در قیاس خلف نیست.

به قیاس خلف توجه كنید كه یك قیاس استثنایی داریم و آن، صغری و كبری ندارد. صغری و كبری در قیاس اقترانی است چه شرطی باشد چه حملی باشد. در قیاس استثنائی مقدم و تالی یا اصل و استثنا وجود دارد. ممكن است گفته شود كه اینها بمنزله ی صغری و كبری باشد. توجه كنید در درون قیاس خلف، یك قیاس مستقیم وجود داشت و آن این بود كه نقیض نتیجه ی قیاس مستقیم را گرفتیم و با كبری تركیب كردیم. به اینصورت بود: « بعض ج ا ». این، نقیض نتیجه بود. كبرایی كه در قیاس مستقیم بود « لا شیء من ب ا » بود. این دو با هم تركیب شدند و این قیاس بدست آمد « بعض ج ا » و « لا شیء من ب ا » بود كه به شكل دوم است نتیجه می دهد « لیس كل ج ب ». حال در این قیاس صغری را با كبری می سنجیم اولاً و نتیجه را با كبری می سنجیم ثانیاً و می بینیم رابطه ی جزء و كل نیست. « بعض ج ا » در قیاس خلف كه صغری شد را با كبری بسنجید. این صغری « ج » را تحت « ا » می برد و در كبری می گوید « لا شیء من ب ا ». موضوع صغری، « ج » است و موضوع كبری « ب » است و در صغری گفته نشده كه « ج » تحت « ب » است بلكه گفته شده «ج» تحت «ا» است. اما در قیاس مستقیم گفته شد « كل ج ب » كه « ج » تحت « ب » برده شد و « ج » موضوع صغری و « ب » موضوع كبری شد كه موضوع صغری تحت موضوع كبری برده شد به شهادت صغری. اما در اینجا صغری شهادت می دهد كه « ج » تحت « ا » است نه اینكه تحت « ب » باشد. در اینصورت موضوع كبری، « ب » است و « ج » تحت « ب » نرفت چون صغری شهادت ندارد « ج » تحت « ب » است یعنی موضوع صغری تحت موضوع كبری نرفت، پس نمی توان گفت صغری كالجزء برای كبری است و كبری كالكل برای صغری است.

تا اینجا صغری با كبری مقایسه شد و دیدیم صغری مندرج تحت كبری نیست. اما اگر نتیجه را مقایسه كنیم چگونه است؟ نتیجه این بود « لیس كل ج ب » یا « لیس بعض ج ب » كه فرقی ندارند چون « لیس » بر « كل » داخل شده عمومیت را از « كل » می گیرد لذا سالبه ی آن، سالبه جزئیه می شود نه كلیه. عبارت « لیس بعض ج ب » را با « لا شیء من ب ا » ملاحظه كنید. دومی موضوعش « ب » است و كبری می باشد. اما اولی موضوعش « ج » است و نتیجه می باشد. در نتیجه بیان می شود كه « ج » تحت « ب » نمی رود بله اتحاد كیفی بین نتیجه و كبری هست ولی اشاره كردیم اتحاد كیفی كافی نیست باید موضوع نتیجه هم تحت موضوع كبری برود. اتحاد كیفی خوب است و می توان آن را دلیل دیگری قرار داد ولی با كمك گرفتن از دلیل اول باید آن را دلیل قرارداد. یعنی اینگونه بیان می كنیم: اول می گوییم موضوع نتیجه تحت موضوع كبری مندرج است و اتحاد كیفی هم هست لذا مصنف تعبیر به « معا » كرد یعنی این دو دلیل با هم كامل می شوند نه اینكه تك تك كامل شوند.

الان ملاحظه كنید در نتیجه و كبری، اندراج موضوع نتیجه تحت موضوع كبری وجود ندارد و اگر اتحاد كیفی داشته باشیم كافی نیست. به این جهت نمی توان نتیجه را تحت كبری قرار داد و كبری را نسبت به نتیجه، كل به حساب آورد. پس در این قیاسی كه در خلف تشكیل شد نتوانستیم قیاس بالذات درست كنیم باید آن را ارجاع به قیاس وسط بدهیم.

سوال: كسی می گوید در هر شكل ثانی این مطلب هست كه قیاس، قیاس بالذات نیست چون در قیاس شكل ثانی نمی توان موضوع صغری را تحت موضوع كبری مندرج كرد. این محذوری كه، الان در قیاس اقترانیِ موجود در قیاس خلف گفته شد در هر قیاسی شكل ثانی است.

جواب: در اینجا هم باید ارجاع به شكل اول داد تا بالذات شود. قیاس بالذات فقط شكل اول است. در شكل ثانی دلیل انتاج كه آورده می شود آن را ارجاع به شكل اول می دهند. در اینجا دو اشكال است:

1 ـ این اشكالی كه شد در هر شكل ثانی می آید ولو شكل ثانی، قیاس خلف نیست.

2 ـ وقتی نقیض نتیجه را با كبرای سالبه تركیب كردید این اشكال هست حال آن را با صغرای موجبه تركیب كن شاید قیاس اقترانی كه در خلف حاصل می شود به شكل اول باشد و قیاس، قیاس بالذات باشد.

خلاصه: در قیاس شرط می شود كه صغری تحت كبری مندرج باشد نتیجه هم تحت كبری مندرج باشد. مثلا گفته می شود « الانسان حیوان » و « كل حیوان حساس »، « فالانسان حساس ». صغری داخل در كبری می باشد به اعتبار موضوعش. چون موضوع صغری، « انسان » است و موضوع كبری، « حیوان »‌است. « انسان » مندرج تحت « حیوان » است پس صغری در این قیاس مندرج تحت « حیوان » است. به عبارت دیگر مصنف می فرماید: صغری جزء را برای كبری است و كبری، كل برای صغری است. همین وضع بین نتیجه و كبری هم برقرار است یعنی نتیجه هم تحت كبری است و جزء برای آن می باشد. عبارت « الانسان حساس » را وقتی با « كل حیوان حساس » بسنجید همان وضعی را با نتیجه دارد كه صغری با نتیجه دارد یعنی موضوع نتیجه مندرج در تحت موضوع كبری است. قیاسی كه اینچنین باشد یعنی صغرایش جزء كبری و نتیجه اش جزء كبری باشد قیاس بالذات است یعنی قیاسی گفته می شود كه لازم نیست به قیاس دیگر ارجاع داده شود برخلاف جایی كه اینچنین وضعی نداشته باشد باید آن را برگردانید به یك قیاس كه اینچنین باشد در اینصورت آن قیاسی كه مرجعٌ الیه شد قیاس بالذات می شود.

مصنف می فرماید قیاس مستقیم، قیاس بالذات است و قیاس خلف، قیاس بالذات نیست و چون قیاس بالذات از قیاس غیر بالذات افضل است پس مستقیم افضل از خلف است.


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص357، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص245، س4، ط ذوی القربی.