درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان دلیل اول بر اینكه برهان مستقیم افضل از برهان خلف است/ بیان افضلیت برهان مستقیم بر برهان خلف/ فصل 7/ مقاله 3/ برهان شفا.

و البرهان المستقیم افضل من الخلف[1] [2]

مصنف در فصل 7 از مقاله سوم سه مطلب را در عنوان فصل آورد یكی این بود كه برهان كلی افضل از برهان جزئی است. این مطلب بیان شد و توضیح داده شد و اثبات گردید. دوم این بود كه برهانِ موجَب افضل از برهان سالب است. این مطلب هم بیان شد و توضیح داده شد و اثبات گردید. الان مصنف می خواهد وارد مطلب سوم شود و آن این است كه برهان مستقیم افضل از برهان خلف است. البته ما تعبیر به « خُلف » می كنیم ولی مرحوم خواجه و خیلی افراد معتقدند كه باید « خَلف » بگوییم، ما به اعتبار اینكه خُلف فرض لازم می آید به آن، « خُلف » می گوییم ولی مرحوم خواجه می فرماید چون از خَلف می آیی به آن قیاسِ « خَلف » می گویند. یعنی می گویی این، باطل نیست اگر باطل باشد دور می زنی و در آخرش می بینی كه پس باطل نیست.

مصنف برای بیان افضلیت برهان مستقیم از خلف ابتدا برهان مستقیم را با مثال بیان می كند. بعداً برهان خلف را با مثال بیان می كند تا خواننده با این دو برهان آشنا شود تا بتواند برای فضیلت برهان مستقیم دلیل بیاورد.

بیان برهان مستقیم: مصنف مثالی كه می زند به صورت شكل اول می باشد. این مثال شرائط انتاج را دارد و نتیجه می دهد. در این بحثی نیست.

بیان برهان خلف: نتیجه ای كه از برهان مستقیم گرفته می شود را مورد توجه قرار می دهیم و می گوییم اگر این نتیجه، صحیح و صادق باشد حرفی نداریم اما اگر صحیح نباشد حتما نقیضش صحیح خواهد بود. « توجه می كنید كه قیاس به صورت یك قیاس استثنائی شروع می شود و گفته می شود اگر این نتیجه صحیح نباشد نقیضش صحیح خواهد بود ». این قضیه، متصله است و ادعای ملازمه بین مقدم و تالی می شود و باید این ملازمه اثبات شود اما در اینجا می فرماید نیاز به اثبات ملازمه نیست چون اگر این نتیجه صحیح نباشد یعنی رفع شود، نقیضش هم صحیح نباشد و رفع گردد ارتفاع نقیضین می شود و ارتفاع نقیضین محال است پس اگر این نقیض را كه نتیجه بود، كاذب كردیم آن طرف نقیض باید صادق باشد و الا اگر كاذب باشد رفع نقیضین می شود و رفع نقیضین محال است پس حكم می شود به اینكه نقیض، حق است.

حال می گوییم اگر این قضیه صادق نباشد باید نقیضش صادق باشد لكن تالی « یعنی صدق نقیض » باطل است چون منجر به محال و خلف فرض می شود. نتیجه گرفته می شود مقدم هم كه می گوید اگر قضیه و نتیجه، صادق نباشد باطل است. پس نتیجه صادق است.

توجه كنید ما علاوه بر اینكه ملازمه بین مقدم و تالی را اثبات كردیم باید بطلان تالی را هم اثبات كنیم. الان می گوییم « لكن تالی باطل است » یعنی نقیض، حق نیست. اما به چه دلیل می گویید نقیض، حق نیست؟ باید دلیل آورده شود. مصنف در ادامه بیان دلیل می كند. قیاس خلف همیشه به صورت یك قیاس استثنایی است كه در آن قیاس استثنائی، نظر خصم، مقدم قرار داده می شود و تالی هم باطل می شود و با بطلان تالی، نظر خصم باطل می شود. مصنف به اینصورت بیان می كند: نقیض نتیجه « كه الان بیان شد بگوییم حق است » را با یكی از دو مقدمه ی قیاس مستقیم، تلفیق می كنیم. اما با كدام مقدمه، تلفیق می كنیم؟ این در اختیار ما است كه با صغری یا با كبری تلفیق كنیم. باید بررسی كرد كه با تلفیق كردن آیا یك قیاسِ منتج بدست می آید یا نه؟ مثلا نقیض نتیجه را با صغری تلفیق كنید كه صغری، صغرای همین قیاس مستقیم است و كبرایش هم نقیض نتیجه است. باید بررسی كنیم كه آیا شرائط انتاج را دارد یا ندارد؟ اهمیتی ندارد كه چه شكلی درست شود ولی اگر شكل اول درست شود خیلی خوب است. مهم این است كه ببینیم آن شكلی كه درست می شود از ضروب منتجه باشد. شكل را با مقدمه ی از قیاس مستقیم و نقیض نتیجه تشكیل می دهیم. فرض كنید شكل اول درست شد. نتیجه ای بدست می آید. این نتیجه را با مقدمه ی دیگری كه در این شكل اول بكار گرفته نشده سنجیده می شود. می بینیم این نتیجه با مقدمه ی دیگر سازگاری ندارد در حالی كه آن مقدمه دیگر « كه در مثال ما كبری می باشد » مفروض الصدق بود. ما و خصم آن را صادق گرفتیم. پس نمی توان گفت علت خرابی این نتیجه ی جدیدی كه گرفته شد، كبرای قیاس مستقیم است. پس معلوم می شود نتیجه خراب است اما چرا این نتیجه، خراب است؟ چون از نقیض آن نتیجه ی مستقیم و صغرای قیاس مستقیم گرفته شد. صغرای قیاس مستقیم صحیح و مفروض الصدق بود پس مشكل به خاطر نقیض است. این نقیض به ما نتیجه ی فاسد داد پس حكم می كنیم به اینكه نقیض نتیجه باطل است یعنی تالی باطل است. وقتی نقیض نتیجه باطل شد خود نتیجه ی قیاس مستقیم حق می باشد.

خلاصه بحث: ابتدا از قیاس مستقیم نتیجه می گیریم. این نتیجه وقتی حق باشد مشكلی نداریم. اگر خصم ادعا كرد كه حق نیست از اینجا قیاس خلف شروع می شود كه اگر حق نباشد پس نقیضش حق است. « این عبارت مشتمل بر مقدم و تالی است ». لكن تالی باطل است. باید دلیل بر بطلان تالی آورد به اینصورت كه این نقیض نتیجه كه تالی قیاس استثنائی بود را با یك مقدمه از دو مقدمه ی قیاس مستقیم، تركیب می كنیم نتیجه می گیریم و این نتیجه را با مقدمه دیگر از قیاس مستقیم، تركیب می كنیم می بینیم سازگاری ندارند. چون مقدمه ی دیگرِ قیاس مستوی صادق بود می فهمیم این نتیجه جدید كاذب است. جستجو كه می كنیم می بینیم علت كذبش این است كه مركب از یك مقدمه ی قیاس مستقیم و نقیض نتیجه می باشد. می گوییم مقدمه ی قیاس مستقیم باطل نیست بلكه مفروض الصدق است پس نقیض نتیجه باطل است. پس حكم به بطلان آن می كنیم. به این قیاس خلف می گویند.

نكته: هر فضیه ای كه به شما دادند اگر این قضیه، بدیهی بود مخالفت خصم اعتباری ندارد. در اینجا نه لازم است قیاس مستقیم برای بدست آمدن نتیجه بدیهیه تنظیم كنید نه قیاس خلف لازم است. اصلا احتیاج به استدلال ندارد فقط باید به خصم تفهیم كرد اما اگر قضیه، نظری بود این قضیه ی نظری از یك قیاسی گرفته شده كه آن قیاس، قیاس مستقیم بوده است. اگر این قضیه را قبول نكند معلوم می شود كه نتیجه ی آن قیاس مستقیم را قبول نكرده است در اینصورت است كه وارد قیاس خلف می شویم. پس قیاس خلف همیشه در فرض انكار نتیجه ی قیاس مستقیم است.

توضیح عبارت

و البرهان المستقیم افضل من الخلف

برهان مستقیم افضل از خلف است. مصنف باید بر این مطلب دلیل بیاورد اما قبل از اینكه دلیل بیاورد خود مستقیم و خلف را توضیح می دهد. البته توضیح اینها در جای خودش كه فن قبلی باشد گذشته است. فن قبلی فن قیاس بوده كه توضیح داده شده است اما در اینجا توضیح می دهد تا مقدمه برای استدلالش بشود و بتواند ثابت كند برهان مستقیم افضل از برهان خلف است.

و لیكن المستقیم هكذا: كل ج ب، و لا شیء من ب ا، ینتج انه لا شیء من ج ا

فرض كن برهان مستقیم اینچنین باشد: «كل ج ب » و « لا شیء من ب ا ». به این قیاس توجه كنید مركب از دو قضیه شده كه اولی، صغری است و دومی كبری است. اولی، موجبه است و دومی، سالبه است و شكل به صورت شكل اول است چون حد وسط كه « ب » است محمول در صغری و موضوع در كبری است. در شكل اول لازم است كه صغری، موجبه و كبری، كلیه باشد. شرط انتاج شكل اول موجود است پس نتیجه بدست می آید « لا شیء من ج ا ». چون نتیجه تابع اخس مقدمتین است و ما سالبه را در مقدمتین داریم پس نتیجه، سالبه می شود. اما جزئیه را نداریم تا نتیجه، جزئیه شود زیرا هر دو مقدمه، كلیه است. این نتیجه را اگر خصم قبول كرد كاری نداریم اما اگر خصم قبول نكرد وارد قیاس خلف می شویم.

و لیكن الخلف هكذا: ان كان قولنا لا شیء من ج ا باطل، فلیكن بعض ج ا

قیاس خلف به این صورت است: اگر قول ما « لا شیء من ج ا » كه نتیجه ی قیاس مستقیم بود، باطل باشد پس باید نقیض آن « یعنی بعض ج ا. چون لا شیء من ج ا سالبه كلیه است نقیضش، موجبه جزئیه می شود » صادق باشد، سپس ادامه داده می شود: لكن لیس بعض ج ا « یعنی نقیض، باطل است » نتیجه گرفته می شود « قولنا لا شیء من ج ا » كه اصل نتیجه می باشد باطل نیست. مصنف قیاس استثنائی را به اینصورت، ادامه نداده است.

در این قیاس استثنائی ادعای ملازمه شد و بیان كرد كه ملازمه، بدیهی است. ادعای بطلان تالی هم شد كه باید ثابت شود كه از « و كان لا شیء » شروع به اثبات آن می كند.

و كان لا شیء من ب ا ـ و هو مسلم ـ ینتج انه لیس كل ج ب. هذا خلف اذا كان كل ج ب

كبری عبارت از « لا شیء من ب ا » بود این را ضمیمه به نقیض نتیجه می كند اما به چه علت كبری را ضمیمه می كند نه صغری را؟ اگر بخواهید صغری را ضمیمه كنید با « بعض ج ا » كه نقیض نتیجه می باشد، امكان ندارد. عبارت « كل ج ب » را صغری قرار دهید و « بعض ج ا » را كبری قرار دهید. می توان بر عكس قرار داد. این دو صورت باید بررسی شود.

اگر « كل ج ب » صغری قرار داده شود و « بعض ج ا » كبری قرار داده شود در اینصورت شكل سوم حاصل می شود. اما آیا شرائط شكل سوم موجود است؟ شرط شكل سوم این است كه صغری، موجبه باشد و إحدی المقدمتین، كلیه باشد. در اینجا شرائط موجود است و قیاس، منتج است و نتیجه می دهد « بعض ب ا ». این قضیه را با مقدمه ی دیگرِ قیاس مستقیم که كبری است مقایسه می كنیم یعنی « لا شیء من ب ا » بود. نتیجه ای كه بدست می آید این است « بعض ب ا » در حالی كه كبری می گوید « لا شیء من ب ا ». این دو با هم نمی سازنند پس باید یكی باطل باشد و آن نقیض نتیجه است حال اگر « بعض ج ا » را صغری قرار دهید و « كل ج ب » را كبری قرار دهید در اینجا هم شكل ثالث تشكیل می شود و شرائط هم حاصل است. نتیجه گرفته می شود « بعض ا ب ». این قضیه را می توان عكس كرد كه تبدیل به « بعض ب ا » می شود « چون موجبه جزئیه به موجبه جزئیه عكس می شود. اگر « بعض ا ب » صحیح باشد عكس آن هم كه « بعض ب ا » هست باید درست باشد. این عكس را با « لا شیء من ب ا » می سنجید می بینید ناسازگار است. ادامه می دهیم و می گوییم كبری، صحیح بود پس عكس نقیضِ نتیجه، باطل است و اگر عكس نقیضِ نتیجه باطل شد خود نقیض نتیجه، باطل است پس خود نتیجه حق است.

بیان شد كه مصنف این نتیجه را با كبری ضمیمه می كند نه با صغری. وقتی ضمیمه می شود باید بررسی كرد که این نقیض نتیجه را صغری قرار دهیم یا كبری قرار دهیم؟ ابتدا « بعض ج ا » را صغری قرار می دهیم و « لا شیء من ب ا » را كبری قرار می دهیم شكل ثانی بدست می آید چون « ا » حد وسط است و محمول در هر دو قرار گرفته است. صغری، موجبه است و كبری،كلیه است در شكل دوم دو شرط لازم است یكی اختلاف در مقدمتین و دیگری كلیت كبری است كه در اینجا موجود است. پس هر دو شرط انتاجِ شكل دوم موجود است و می توان نتیجه گرفت « لیس بعض ج ب ». مصنف به جای « لیس بعض ج ب » تعبیر به « لیس كل ج ب » می كند چون می دانید لفظ « لیس » وقتی بر « كل » داخل شود سورِ سالبه جزئیه می شود و لذا مصنف، سالبه ی جزئیه می سازد حال این را برعكس كنید ببینیم چگونه می شود؟ عبارت « لا شیء من ب ا » كه كبرای قیاس مستقیم است را صغری قرار دهید و عبارت « بعض ج ا » نقیض نتیجه است را كبری قرار دهید و بگویید « لا شیء من ب ا » و « بعض ج ا » در اینجا دوباره شكل دوم حاصل می شود اما آیا دو شرطی كه در شكل دوم لازم است، موجود می باشد؟ اختلاف مقدمتین در كیف حاصل است ولی كلیت كبری حاصل نیست. پس این تركیب، غلط است.

« و هو مسلم »: یعنی « لا شیء من ب ا » مسلم بوده هم نزد ما و هم نزد خصم.

ترجمه: در حالی كه قبلا در قیاس مستقیم داشتیم « لا شیء‌ من ب ا » و این « لا شیء من ب ا » مسلم بود حال این را با « بعض ج ا » كه نقیض نتیجه بود تركیب می كنیم، سالبه ی جزئیه ی « لیس كل ج ب » را نتیجه می دهد و این نتیجه، خلف است چون با صغری نمی سازند. ما نقیض ن تیجه را با كبری تركیب كردیم نتیجه ای بدست آمد این نتیجه را با آن مقدمه از قیاس مستقیم كه از آن استفاده نكردیم « یعنی صغری » می سنجیم. صغری، عبارت « كل ج ب » بود حال این نتیجه جدید یعنی « لیس كل ج ب » را با « كل ج ب » می سنجیم می بینیم سازگاری ندارند.

« اذا كان كل ج ب »: اگر به جای « اذا »، لفظ « اذ » باشد بهتر است. یعنی چون « كل ج ب » را داشتیم پس « لیس كل ج ب » خلف است.

ثم انما اوجب هذا الخلفَ وضعُنا بعض ج ا

تا اینجا فهمیدیم « لیس كل ج ب » با « كل ج ب » نمی سازد اما كدام درست است؟ « كل ج ب » به عنوان صغرای قیاس مستقیم آورده شده بود و مورد قبول واقع شد. پس نمی توان آن را رد كرد لذا باید نتیجه ی جدید را باطل كرد. این نتیجه ی جدید بطلانش از كجا آمد؟ قیاسی كه این نتیجه ی جدید را داد جستجو می كنیم تا ببینیم كدام مقدمه اش خراب است؟ وقتی جستجو كردیم دیدیم كبری كه « لا شیء من ب ا » باشد مفروض الصدق است و لذا گفتیم « هو مسلم ». پس ایراد از كبری نیست بلكه از نقیض نتیجه یعنی « بعض ج ا » است لذا مصنف می فرماید « ثم انما اوجب ... » یعنی این خلف را موجب شده، به این خاطر كه ما « بعض ج ا » را در قیاس قرار دادیم یا « بعض ج ا » را فرض كردیم.

« وضعنا »: این لفظ را می توان به معنای « قراردادن » و به معنای « فرضُنا » هر دو گرفت.

فهو محال فنقیضه و هو قولنا لا شیء من ج ا هو حق

این « بعض ج ا » كه نقیض نتیجه قیاس مستقیم می باشد محال است پس نقیضِ همین نقیض نتیجه كه خود در نتیجه ی قیاس مستقیم می باشد حق است.

ترجمه: پس این « بعض ج ا » محال است پس نقیضِ « بعض ج ا » كه قول ما « لا شیء من ج ا » بود حق است.

ففی المستقیم انما اوجب المطلوبَ صدقُ قولنا كل ج ب الموضوع بجنب قولنا لا شیء من ب ا ایجابا بذاته

تا اینجا تبیین قیاس مستقیم و قیاس خلف انجام گرفت از اینجا مصنف می خواهد بیان كند قیاس مستقیم افضل است.

بیان افضلیت قیاس مستقیم: در قیاس مستقیم، یك مقدمه مطرح شد و بعداً مقدمه ی دیگر به آن ضمیمه شد مثلا مقدمه ی « كل ج ب » به عنوان یك مقدمه ی صادق بیان شد. مقدمه ی دیگر « یعنی لا شیء من ب ا » هم به آن ملحق شد. این دو مقدمه به ذاتشان یعنی بدون احتیاج به اینكه قیاس جدید و قیاس دومی ضمیمه شود، نتیجه دادند و ما به « لا شیء من ج ا » رسیدیم. یعنی قضیه ای با قضیه ی دیگر تركیب شد و قیاسی درست كرد. احتیاج به قیاس دیگر پیدا نشد و با همان تركیب اولیه كه قیاس اولی درست شد، عبارت « لا شیء من ج ا » نتیجه گرفته شد. در قیاس خلف هم در پایان، « لا شیء من ج ا » نتیجه گرفته شد یعنی همان نتیجه ای كه از قیاس مستقیم گرفته شد در قیاس خلف هم همان نتیجه گرفته شد ولی در آنجا اینگونه نبود كه مقدمه ی آن به ذات خودش و بدون ضمیمه ی قیاس دیگر نتیجه دهد. اما در قیاس مستقیم مقدمه به ذاتش « یعنی بدون احتیاج به ضمیمه ی قیاس دیگر » نتیجه داد.

در قیاس مستقیم مقدمه ی اول كه « كل ج ب » بود را به عنوان صادق گذاشتید و مقدمه ی دیگر به آن ضمیمه كردید و نتیجه گرفتید اما در قیاس خلف ابتدا حكم به كذب یك مقدمه یعنی « بعض ج ا » می كنید در اینجا یك مقدمه ی دیگر بیاورید كافی نیست بلكه باید قیاس بیاورید و بگویید « اگر بعض ج ا كاذب است پس نقیضش كه لا شیء من ج ا است صادق می باشد لكن مقدم، حق است پس تالی هم حق است ». توجه می كنید بعد از اینكه به « بعض ج ا » رسیدید و حكم به كذب آن كردید نتوانستید به نتیجه برسید مگر اینكه قیاس دیگری به آن ضمیمه شود.

تا اینجا صغرای بحث بیان شد كه قیاس مستقیم احتیاج به ضمیمه ی قیاس دیگر نداشت بلكه بذاته نتیجه داد اما قیاس خلف احتیاج به ضمیمه كردن قیاس دیگر داشت و بذاته نتوانست نتیجه بدهد.

كبرای بحث این است: هر جا كه مقدمه ای بتواند بذاته نتیجه بدهد افضل است از جایی كه آن مقدمه با ضمیمه نتیجه بدهد. نتیجه این می شود كه پس قیاس مستقیم كه بدون ضمیمه نتیجه می دهد افضل از قیاس خلفی است كه با ضمیمه نتیجه می دهد.

ترجمه: در قیاس مستقیم، مطلوب « یعنی لا شیء من ج ا » را ایجاب كرد صدق قول ما كل ج ب « به عبارت دیگر صدق قول ما كل ج ب كه صغری بود، مطلوب ـ یعنی لا شیء‌من ج ا ـ را ایجاب كرد » اما صغری باید این شرط را داشته باشد كه قرار داده شده در كنار قول ما « لا شیء من ب ا » که كبری است.

« ایجابا بذاته »: این صدق قول ما « كل ج ب » كه صغری بود و در كنار كبری قرار گرفت، نتیجه را ایجاب كرد ایجابا بذاته یعنی خود صدق این مقدمه ما را به نتیجه رساند و احتیاج به ضمیمه ی قیاس دیگر نبود. ضمیر « بذاته » به « قولنا كل ج ب » بر می گردد.

و فی الخلف انما اوجب النتیجه كذبُ قولنا بعض ج ا مع صدق قولٌ آخرُ شرطی

« النتیجه »: یعنی همان نتیجه ی « لا شیء من ج ا » كه از قیاس مستقیم بدست آمد. الان می خواهد این نتیجه را از قیاس خلف بگیرد ولی به كمك كذب « بعض ج ا » كه نقیض نتیجه بود اما نه اینكه از كذبِ « بعض ج ا » بذاته بدست آید بلكه این شرط را دارد كه همراه باشد با قول دیگر كه صادق است یعنی قول ما كه « بعض ج ا » است كاذب می باشد ولی قول دیگر كه به صورت شرطیه می آید و قیاس تشكیل می دهد یعنی قیاس استثنایی تشكیل می دهد « یعنی یك قیاس استثنائی دیگر كه با وضع مقدم، وضع تالی را نتیجه می دهد ».

انتقل به من كذب النتیجه الی صدق ضدها

ترجمه: منتقل می شود به وسیله ی این قول شرطی از كذب نتیجه « كه در مقدم قرار داده شد » به صدق ضدش « كه تالی قرار داده شد. مراد از ضد، نقیض است. یعنی از كذبِ بعض ج ا به صدق نقیضش كه لا شیء من ج ا است می رسیم و لا شیء من ج ا همان نتیجه ای بود كه از قیاس مستقیم گرفته شده بود ».

كما بان لك فی الفن الذی قبل هذا

در فن قبل یعنی فن قیاس برای تو ظاهر شد كه چگونه در یك قیاس شرطی منتقل می شویم. در آنجا بیان شد كه یا از بطلان تالی به بطلان مقدم منتقل می شوید یا از صحت مقدم به صحت تالی منتقل می شوید. در ما نحن فیه از حالت دوم است كه از صحت مقدم به صحت تالی منتقل شدیم.

و الذی یوجب بصدقه وحده و بذاته صدق النتیجه بلا قیاس آخر افضل من الذی یوجب بكذبه صدق النتیجه لا بذاته و لا وحده بل بقیاس آخر ینضم الیه

« بلا قیاس آخر » تفسیر « وحده » و « بذاته » است.

تا اینجا مصنف صغرای دلیل بر افضلیت برهان مستقیم را بیان كرد یعنی از عبارت « ففی المستقیم انما اوجب المطلوب » در صفحه 244 سطر 19 بیان صغری است اما از اینجا بیان كبری است.

ترجمه: مقدمه ای كه به صدق خودش تنها و بذاته « یعنی بدون ضمیمه كردن قیاس دیگر » موجب صدق نتیجه شود به این معنا كه بدون ضمیمه كردن قیاس دیگر صدقِ نتیجه را به دنبال داشته باشد. اینچنین مقدمه ای افضل است از مقدمه ای كه با كذبش صدق نتیجه را امضا كرد اما نه با كذب خودش به تنهایی بلكه به كمك قیاس دیگری كه منضم به این مقدمه می شد توانست این نتیجه را ثابت كند. « آن كه بدون احتیاج به ضمیمه، صدق نتیجه را ثابت كرد افضل است از آن كه با ضمیمه، صدق نتیجه را ثابت می كند. نتیجه گرفته می شود كه پس قیاس مستقیم افضل از قیاس خلف است ».

نكته: توجه كنید كه مراد از « الذی »، « مقدمه » است ولی چون مصنف تعبیر به « قولنا » می كرد لذا لفظ « الذی » كه مذكر است بكار رفت و ضمیر « بصدقه » و « وحده » هم مذكر آمده و مراد از « الذی » در خط دوم هم « قولنا بعض ج ا » است و مذكر آمده است.

تا اینجا دلیل اول بر افضلیت برهان مستقیم نسبت به برهان خلف بیان شد. دلیل بعدی در جلسه بعد مطرح می شود.

خلاصه: مصنف در فصل 7 از مقاله سوم سه مطلب را در عنوان فصل آورد. الان مصنف می خواهد وارد مطلب سوم شود و آن این است كه برهان مستقیم افضل از برهان خلف است. مصنف برای بیان افضلیت برهان مستقیم از خلف ابتدا برهان مستقیم را با مثال بیان می كند. بعداً برهان خلف را با مثال بیان می كند تا خواننده با این دو برهان آشنا شود.

بیان برهان مستقیم: مصنف مثالی كه می زند به صورت شكل اول می باشد. این مثال شرائط انتاج را دارد و نتیجه می دهد. در این بحثی نیست.

بیان برهان خلف: نتیجه ای كه از برهان مستقیم گرفته می شود را مورد توجه قرار می دهیم و می گوییم اگر این نتیجه، صحیح و صادق باشد حرفی نداریم اما اگر صحیح نباشد حتما نقیضش صحیح خواهد بود. لكن تالی « یعنی صدق نقیض » باطل است چون منجر به محال و خلف فرض می شود. نتیجه گرفته می شود مقدم هم كه می گوید اگر قضیه و نتیجه، صادق نباشد باطل است. پس نتیجه صادق است.

بیان افضلیت قیاس مستقیم: در قیاس مستقیم، یك مقدمه مطرح شد و بعداً مقدمه ی دیگر به آن ضمیمه شد مثلا مقدمه ی « كل ج ب » به عنوان یك مقدمه ی صادق بیان شد. مقدمه ی دیگر « یعنی لا شیء من ب ا » هم به آن ملحق شد. این دو مقدمه به ذاتشان یعنی بدون احتیاج به اینكه قیاس جدید و قیاس دومی ضمیمه شود، نتیجه دادند و ما به « لا شیء من ج ا » رسیدیم. در قیاس خلف هم در پایان، « لا شیء من ج ا » نتیجه گرفته شد یعنی همان نتیجه ای كه از قیاس مستقیم گرفته شد در قیاس خلف هم همان نتیجه گرفته شد ولی در آنجا اینگونه نبود كه مقدمه ی آن به ذات خودش و بدون ضمیمه ی قیاس دیگر نتیجه دهد. بلكه باید قیاس بیاورید و بگویید « اگر بعض ج ا كاذب است پس نقیضش كه لا شیء من ج ا است صادق می باشد لكن مقدم، حق است پس تالی هم حق است ».

تا اینجا صغرای بحث بیان شد كه قیاس مستقیم احتیاج به ضمیمه ی قیاس دیگر نداشت بلكه بذاته نتیجه داد اما قیاس خلف احتیاج به ضمیمه كردن قیاس دیگر داشت و بذاته نتوانست نتیجه بدهد.

كبرای بحث این است: هر جا كه مقدمه ای بتواند بذاته نتیجه بدهد افضل است از جایی كه آن مقدمه با ضمیمه نتیجه بدهد. نتیجه این می شود كه پس قیاس مستقیم كه بدون ضمیمه نتیجه می دهد افضل از قیاس خلفی است كه با ضمیمه نتیجه می دهد.


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص356، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص244، س14، ط ذوی القربی.