درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان این مطلب كه اگر چیزی استحقاق موضوع و محمول بودن هر دو را دارد و همچنین چیزی كه می تواند حد وسط بین موضوع و محمول باشد می تواند تا بی نهایت ادامه پیدا كند یا نه؟/ آیا اجزاء قیاس « یعنی موضوع و محمول و حد وسط » متناهی اند یا نامتناهی اند؟ / بحث از تناهی اجزاء قیاس/ فصل 6/ مقاله 3/ برهان شفا.

و التاویل الثانی ان یكون الحمل العرضی كحمل الانسان علی الحیوان و الحمل الذاتی الحقیقی كحمل الحیوان علی الانسان[1] [2]

بحث در این بود كه اگر موضوعِ بالذاتی داشتیم برای آن موضوع آورده نمی شود و اگر محمولِ بالذاتی داشتیم برای آن محمول نمی آوریم. سپس این بحث مطرح شد كه اگر چیزی داشتیم كه هم شأن موضوعیت داشت هم شأن محمولیت داشت یعنی موضوعِ بالذات نبود كه نتواند محمول شود و فقط باید موضوع بماند و محمولِ بالذات نبود كه نتواند موضوع شود و فقط باید محمول بماند بلكه هم می تواند موضوع شود هم می تواند محمول شود درباره این هم بحث می شود كه آیا متناهی است یا نه؟ چون اگر برای شیئی كه دو حیث دارد « هم حیث موضوعیت دارد هم حیث محمولیت دارد » برای آن موضوعبیاوریم و برای موضوعش موضوع بیاوریم بالاخره به یک موضوعِ بالذاتی خواهیم رسید و به آنجا ختم می كنیم و اگر برای محمولش محمول بیاورید بالاخره به یك محمول ذاتی خواهیم رسید و به آنجا ختم می كنیم. سپس مصنف فرمود در اینگونه اموری كه شأن موضوعیت و محمولیت دارد اگر ثابت شود كه موضوعیت آن تمام شد، ثابت می گردد كه محمولیت آن هم تمام شده است ولی به شرطی كه در همان حیثی كه موضوعیتش تمام می شود در همان حیث محمولیتش تمام شود. اما اگر بخواهد جهت عوض شود ممكن است موضوعیت تمام شود و محمولیت ادامه پیدا كند یعنی اگر حمل این شیء، حمل حقیقی بود ولی موضوع قرار دادنش در حمل بالعرض بود ما حمل حقیقی را وقتی تمام كردیم آن حمل عرضی به نهایت نمی رسد. به عبارت دیگر یك قضیه ای به ما دادند كه موضوع و محمولش هر دو قابلیت داشتند كه موضوع و محمول بشوند یعنی این قضیه، قضیه متعاكسه بود و توانستیم جای موضوع و محمولش را عوض كنیم بدون اینكه چیزی تغییر كند. حمل هر دو از ابتدا حمل بالذات بود الان هم بالذات می شود. از ابتدا حمل هر دو بالعرض بود الان هم بالعرض می شود و تغییری پیدا نمی شود. اما یكبار اینچنین نیست قضیه مثلا حملش بالذات است اگر آن را عكس كنید حمل، اشكال ندارد چون آن محمول می توانست موضوع شود موضوع هم می توانست محمول شود ولی حمل، عوض می شود و دیگر حملِ بالذات نیست بلكه حملِ بالعرض است. در اینگونه موارد نمی توان گفت كه اگر منتهی شدنِ موضوع را اثبات كردیم منتهی شدن محمول، نتیجه گرفته می شود بلكه برای منتهی شدن محمول باید بحث جدایی مطرح شود. مصنف فرمود برای این حرف دو تاویل یعنی دو مورد پیدا می كنیم كه در آن دو مورد اگر از یك طرف حمل كنید، حملِ ما بالذات است و اگر عكس كنید و از طرف دیگر حمل كنید، حملِ ما بالعرض است. در این دو مورد اگر ثابت كردید كه موضوع، منتهی است نمی توان نتیجه گرفت كه محمول هم منتهی است. برای محمول باید بحث جدا كرد چون در اینجا اینگونه نیست كه این موضوع در وقتی كه محمول می شود نحوه حملش همینطور باقی بماند یا این محمول در وقتی كه موضوع می شود نحوه حملش همینطور باقی بماند بلكه نحوه حملش عوض می شود و چون نحوه حملش عوض می شود اثبات تناهیِ یكی، بی نیاز كننده از تناهی دیگری نیست. دیگری را باید با بحث مستقل و بحث دیگری، متناهی كرد.

مورد اول: در این مورد، اسم ذات و اسم معنی داشتیم. اسم ذات، موضوع است و اسم معنی، محمول است و این حمل، حمل حقیقی است یعنی حمل بالذات است اما اگر بخواهیم اسم معنا را موضوع قرار دهید و اسم ذات را محمول قرار دهید جایز است ولی حمل را از بالذات بودن و حقیقی بودن بیرون می آورد و حمل را بالعرض و مجازی می كند. در چنین موضعی گفتیم اگر موضوع را منتهی كردید نمی توان گفت محمول هم منتهی است شاید محمول، منتهی نشود مثلا بگویید « الانسان متعجب ». در اینجا لفظ « متعجب » اسم معنا است و « انسان » اسم ذات است. حمل هم حمل بالذات است. در باره موضوع، بحثی نداریم. موضوع، بالذات است و تقریبا منتهی شده می باشد ولی می توان برای همین « انسان »، موضوعی را كه « كاتب » است آورد ولی به یك جا رسیده می شود كه قابلیت محمول شدن را ندارد و موضوع بالذات است. اما به سراغ محمول می رویم. محمول اینطور نیست كه منتهی شود مثل « الانسان متعجب و المتعجب ضاحك و الضاحك كذا و ... » همینطور ادامه داده می شود. توجه می كنید كه محمول، اسم معناست و معنا را می توان بر معنا حمل كرد و تا یك جایی می رسیم كه دیگر قابل حمل نباشد. پس توجه كردید كه موضوع، منتهی شد ولی محمول، منتهی نشد چون اگر محمول را به جای موضوع قرار دهیم حملِ ما بالعرض می شد در اینصورت این محمول با این موضوع تفاوت داشت. اما جایی كه به جای موضوع، محمول قرار داده می شد و حمل عوض نمی شد معلوم می شد كه موضوع و محمول تفاوت ندارد لذا حكم یكی به دیگری سرایت داده می شد و گفته می شد كه این منتهی شد آن هم منتهی شد اما جایی كه محمول به جای موضوع گذاشته می شود و گفته می شود كه حمل عوض شد معلوم می شود كه موضوع و محمول، یكسان نیستند لذا بحث از یكی، بی نیاز كننده از بحث در دیگری نیست و گفته می شود اگر موضوع، منتهی شد محمول را نمی توان گفت منتهی شد.

مورد دوم: انسان و حیوان هر دو اسم ذاتند نه اسم معنا ولی یكی اخص و یكی اعم است. در اینصورت حمل اعم بر اخص، یعنی « الانسان حیوان » حمل بالذات و حقیقی می شود اما حمل اخص بر اعم یعنی « الحیوان انسان » حمل بالذات و حقیقی نیست بلكه حمل مجازی است. البته ممكن است با آوردن سور « بعض » آن را حمل حقیقی كرد. ما الان بحث در این نداریم كه سور را بیاوریم یا نیاوریم بلكه خود « الانسان حیوان » را می گوییم. پس اگر بگوییم « الحیوان انسان » حمل بالعرض می شود و اگر بگوییم « الانسان حیوان » حمل بالذات می شود یعنی این دو قضیه متعاكس هستند یعنی هر دو قابل اند كه محمول و موضوع باشند ولی اگر جای اینها را عوض كنید حمل عوض می شود و حمل حقیقی تبدیل به حمل بالعرض می شود در چنین جایی اگر انسان را عبارت از موضوع بالذات گرفتید یعنی انسان را ادامه دادید تا به یك جا كه به موضوع بالذات رسیدید و نتوانستید آن را ادامه بدهید نمی توان گفت كه در حیوان هم تمام شد بلكه در حیوان باید مستقلا ادامه داد تا به محمول بالذات رسیده شود. پس اگر در یكی بحث كنیم ما را از دیگری بی نیاز نمی كند. در صورتی بی نیاز می كند كه این دو از همه جهت « یعنی هم در شأن موضوع و محمول داشتن هم در نحوه حمل » ‌مثل هم باشند. اما اگر تفاوت بین آنها بود ولو در شأن محمول و موضوع بودن تفاوت نداشتند ولی در نحوه حمل تفاوت داشتند باعث می شود كه نتوانیم با بحث در یكی از بحث در دیگری بی نیاز شویم.

نكته: یكبار « حیوانِ »‌ لا بشرط مطرح می شود. این، هم شأن محمولیت دارد هم شأن موضوعیت دارد اما یكبار آن را بشرط عمومیت ملاحظه می كنید این، محمول بالذات می شود و از موضوعیت در می آید اینجاست كه آن را منتهی كردید و دیگر نمی توان آن را موضوع قرار داد و فقط باید محمول شود. ما ابتدا بحث می كنیم كه شما حیوان و انسان را ملاحظه كنید و قید عموم و خصوص نمی آوریم و لا بشرط ملاحظه می كنیم در اینصورت « حیوان و انسان » هر دو می توانند موضوع باشند در اینجا وقتی « انسان » موضوع قرار داده شد خود بخود تحولی در « حیوان » به وجود می آید كه تساوی حاصل می شود اما شما قید عمومیت نكردید و چون نكردید قابل موضوع شدن است و در اینجا موضوع قرار داده می شود ولی حمل، حمل بالعرض می شود. بله بعد از اینكه آن اتفاق افتاد و تصرف در آن شد و « انسان » با « حیوان » مساوی شد حملِ بالذات می شود.

توضیح عبارت

و التاویل الثانی ان یكون الحمل العرضی كحمل الانسان علی الحیوان و الحمل الذاتی الحقیقی كحمل الحیوان علی الانسان

عبارت « كحمل الانسان علی الحیوان » خبر « ان یكون » است.

ترجمه: تاویل دوم این است كه حمل عرضی مانند حمل انسان « یعنی خاص » بر حیوان « یعنی عام » باشد و حمل ذاتی حقیقی مانند حمل حیوان « یعنی عام » بر انسان « یعنی خاص » باشد.

فانه و إن حُمِل حیوان علی انسان و انسان علی حیوان فالموضوع و المحمول بالذات معین

ترجمه: ولو حیوان شانیتِ حمل بر انسان را دارد و انسان شانیت حمل بر حیوان را دارد ولی موضوع بالذات معین است كه « انسان » می باشد و محمول بالذات هم معین است كه « حیوان » می باشد « یعنی معلوم است كه انسان را باید موضوع قرار داد چون خاص است و حیوان را باید محمول قرار داد چون عام است ».

و اذ قد تقرر هذا فنقول

مصنف تا اینجا سوال را مطرح كرد كه آیا می شود موضوع را نامتناهی كرد یا باید منتهی كرد؟ آیا می توان محمول را نامتناهی كرد یا باید منتهی كرد؟ جواب این سوال داده نشد تا اینجا فقط بیان شد كه این سوال در كجا می آید و در كجا یك سوال، ما را از سوال دیگری بی نیاز می كند.

مصنف ابتدا یك قضیه را پیشنهاد می كند و درباره حد وسط آن بحث می كند مثلا می گوید « كل ب ا » كه لفظ « ب »، موضوع است و « ا »، محمول است. می توان برای موضوع، محمولی غیر از این محمول آورد و می توان برای محمولی كه « ا »‌است موضوع آورد. در اینصورت چه برای موضوع، محمول آورده شود، بین موضوع و محمول قرار می گیرد و حد وسط می شود چه برای محمول، محمول و موضوع آورده شود، بین موضوع و محمول قرار می گیرد و حد وسط می شود. یعنی بین « ا » و « ب » می آید. لذا بحث در حد وسط است یعنی بین « ب » و « ا » آیا می توان وسایط بی نهایت آورد یا نه؟ این وسائط نسبت به ما قبل، محمول می شوند و نسبت به ما بعد موضوع می شوند.

مصنف در اینجا دو بحث می كند. در بحث اول كه الان شروع می شود بحث علمی دارد و بحث دوم در صفحه 231 سطر 11 قوله « ثم قیل » می آید.

در بحث اول یكبار درباره موجبات بحث می كند و یكبار درباره سوالب بحث می كند. ابتدا به بحث از موجبات می پردازد و در صفحه 230 سطر 16 قوله « و كذلك » به بحث از سوالب می پردازد. در هر دو حالت بیان می كند كه وسائط باید متناهی باشند و تا بی نهایت نمی توانند بروند.

سوال این است كه آیا در وسطِ بین « ب » و « ا » می توان چیزهای دیگر آورد كه محمول برای « ب » و موضوع برای « ا » بشوند و تا بی نهایت ادامه پیدا كنند یا نه؟ مصنف ابتدا محل بحث را تصویر می كند كه چگونه می توان این كار را انجام داد و وسائط را آورد؟ اما اینكه جایز است یا نه؟ فعلا وارد بحث آن نمی شود.

مثلا یك نحوه اینگونه است كه محمولات بر « ب » را پشت سر هم ذكر كنید و ترتیب را هم رعایت كنید و هیچ واسطه ای را هم حذف نكنید مثلا « ضاحك » بر « انسان » حمل نمی شود بر « متعجب » حمل می شود. شما « متعجب » را حذف نكنید. وقتی خواستید « ضاحك » را بر « انسان » حمل كنید « متعجب » را در وسط بیاورید فرض دیگر این است كه واسطه ها حذف می شوند مثلا اینگونه فرض كنید « الانسان جوهر ». دراینجا روشن است كه جوهر به طور مستقیم بر انسان حمل نمی شود باید گفت « الانسان حیوان و الحیوان نامٍ و النامی جسم فالجسم جوهر » گاهی بعضی وسط ها علی الولاء و پشت سر هم می آید و بعضی با طفره است.

پس در اینجا سه حالت امكان دارد یك حالت این است كه محمولات از ابتدا تا آخر علی الولاء آورده شود و هیچ چیز حذف نشود حالت دوم این است كه محمولات یكی در میان و دو تا در میان آورده شود و طفره واقع شود حالت سوم این است كه بعضی را علی الولاء بیاورید و بعضی را با طفره بیاورید. این سه نحو را مصنف بیان كرد سپس حكم آنها را بیان می كند.

ان الوسائط بین حدی الایجاب متناهیه

مصنف با این عبارت، اولاً نشان داد كه بحث ما در موجبه است و بحث در سالبه بعداً مطرح می شود. و ثانیا حكم را هم بیان كرد كه « متناهیه » باشد كه دلیل تناهی بعداً بیان می شود.

فلیكن كل ب ا

این عبارت بیان مفروض است.

فرض كن قضیه « كل ب ا » را كه نتیجه است و دارای موضوع و محمول است. در مقدمات، وسائطی داشتیم تا به این نتیجه برسیم.

فنقول ان الوسائط بینهما متناهیه و هی الاشیاء التی تحمل علی كل واحد منها

عبارت « ان الوسائط بینهما متناهیه » مدعا است.

مصنف در این عبارت، توضیح وسائط را می دهد.

گویا در این عبارت نقص می باشد یعنی یا باید گفته شود « كل واحد منهما ا » که لفظ « ا » از عبارت افتاده است یعنی اشیایی كه بر هر یك از اینها « ا » ‌حمل می شود. یا اگر « ا » نباشد باید گفت اشیایی كه هر كدام از آنها می توانند محمول و موضوع شود و حمل برای آنها می آید.

او یحمل واحد منها علی ب

یا یكی از این اشیاء بر « ب » حمل می شود و بعض دیگر بر بعض دیگر حمل می شوند علی الولاء. یعنی می توان اشیایی آورد كه همه بر « ب » حمل شوند یعنی همه در عرض هم بر « ب » حمل می شوند اما یكبار اینگونه است كه اولی حمل بر « ب » می شود و دومی حمل بر اولی می شود نه بر « ب » و هكذا سومی حمل بر دومی می شود نه بر « ب »‌.

یعنی این اشیاء یكی از آنها بر « ب » حمل می شود و بقیه بر « ب » ‌حمل نمی شوند بلكه بعضی بر بعضی فی الولاء حمل می شود یعنی دومی بر اولی حمل می شود فی الولاء و بدون فاصله. سومی هم بر دومی حمل می شود فی الولاء.

و ذلك

شروع به استدلال است كه در جلسه بعد بیان می شود.

خلاصه: بحث در این بود كه اگر موضوعِ بالذاتی داشتیم برای آن موضوع آورده نمی شود و اگر محمولِ بالذاتی داشتیم برای آن محمول نمی آوریم. سپس این بحث مطرح شد كه اگر چیزی داشتیم كه هم شأن موضوعیت داشت هم شأن محمولیت داشت. سپس مصنف فرمود در اینگونه اموری كه شأن موضوعیت و محمولیت دارد اگر ثابت شود كه موضوعیت آن تمام شد، ثابت می گردد كه محمولیت آن هم تمام شده است ولی به شرطی كه در همان حیثی كه موضوعیتش تمام می شود در همان حیث محمولیتش تمام شود. اما اگر بخواهد جهت عوض شود ممكن است موضوعیت تمام شود و محمولیت ادامه پیدا كند. اما یكبار اینچنین نیست قضیه مثلا حملش بالذات است اگر آن را عكس كنید حمل، اشكال ندارد چون آن محمول می توانست موضوع شود موضوع هم می توانست محمول شود ولی حمل، عوض می شود و دیگر حملِ بالذات نیست بلكه حملِ بالعرض است. در اینگونه موارد نمی توان گفت كه اگر منتهی شدنِ موضوع را اثبات كردیم منتهی شدن محمول، نتیجه گرفته می شود بلكه برای منتهی شدن محمول باید بحث جدایی مطرح شود. مصنف فرمود برای این حرف دو تاویل یعنی دو مورد پیدا می كنیم كه در آن دو مورد اگر از یك طرف حمل كنید، حملِ ما بالذات است و اگر عكس كنید و از طرف دیگر حمل كنید، حملِ ما بالعرض است.

مورد اول: در این مورد، اسم ذات و اسم معنی داشتیم. اسم ذات، موضوع است و اسم معنی، محمول است و این حمل، حمل حقیقی است یعنی حمل بالذات است اما اگر بخواهیم اسم معنا را موضوع قرار دهید و اسم ذات را محمول قرار دهید جایز است ولی حمل را از بالذات بودن و حقیقی بودن بیرون می آورد و حمل را بالعرض و مجازی می كند. در چنین موضعی گفتیم اگر موضوع را منتهی كردید نمی توان گفت محمول هم منتهی است شاید محمول، منتهی نشود.

مورد دوم: انسان و حیوان هر دو اسم ذاتند نه اسم معنا ولی یكی اخص و یكی اعم است. در اینصورت حمل اعم بر اخص، یعنی « الانسان حیوان » حمل بالذات و حقیقی می شود اما حمل اخص بر اعم یعنی « الحیوان انسان » حمل بالذات و حقیقی نیست بلكه حمل مجازی است. اگر در یكی بحث كنیم ما را از دیگری بی نیاز نمی كند. در صورتی بی نیاز می كند كه این دو از همه جهت مثل هم باشند.

مصنف در ادامه می فرماید آیا می شود موضوع را نامتناهی كرد یا باید منتهی كرد؟ آیا می توان محمول را نامتناهی كرد یا باید منتهی كرد؟ جواب این سوال داده نشد تا اینجا فقط بیان شد كه این سوال در كجا می آید و در كجا یك سوال، ما را از سوال دیگری بی نیاز می كند.

مصنف ابتدا یك قضیه را پیشنهاد می كند و درباره حد وسط آن بحث می كند مثلا می گوید « كل ب ا » كه لفظ « ب »، موضوع است و « ا »، محمول است. می توان برای موضوع، محمولی غیر از این محمول آورد و می توان برای محمولی كه « ا »‌است موضوع آورد. لذا بحث در حد وسط است یعنی بین « ب » و « ا » آیا می توان وسایط بی نهایت آورد یا نه؟ این وسائط نسبت به ما قبل، محمول می شوند و نسبت به ما بعد موضوع می شوند.

مصنف در اینجا دو بحث می كند. در بحث اول كه الان شروع می شود بحث علمی دارد. در بحث اول یكبار درباره موجبات بحث می كند و یكبار درباره سوالب بحث می كند.

سوال این است كه آیا در وسطِ بین « ب » و « ا » می توان چیزهای دیگر آورد كه محمول برای « ب » و موضوع برای « ا » بشوند و تا بی نهایت ادامه پیدا كنند یا نه؟ مصنف ابتدا محل بحث را تصویر می كند كه چگونه می توان این كار را انجام داد و وسائط را آورد؟

پس در اینجا سه حالت امكان دارد یك حالت این است كه محمولات از ابتدا تا آخر علی الولاء آورده شود و هیچ چیز حذف نشود حالت دوم این است كه محمولات یكی در میان و دو تا در میان آورده شود و طفره واقع شود حالت سوم این است كه بعضی را علی الولاء بیاورید و بعضی را با طفره بیاورید. این سه نحو را مصنف بیان كرد سپس حكم آنها را بیان می كند.


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص328، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص229، س15، ط ذوی القربی.