درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان مورد پنجم و ششم و هفتم و هشتم از موارد محمولات بالعرض و محمولات بالذات/ انحلال قیاس تا چه جایی باید ادامه پیدا كند/ بیان انحلال قیاس/ فصل 5/ مقاله 3/ برهان شفا

و یقال للشیء انه محمول بالذات و الحقیقه اذا كان لیس واردا علی الشیء من خارج غریبا[1] [2]

بحث در این بود كه همه قضایا احتیاج به حد وسط ندارند بلكه به قضیه ای می رسیم كه بدیهی است و بدون واسطه، محمولش بر موضوعش حمل می شود. سپس بیان شد جایی كه محمول، بالذات بر موضوع حمل شود واسطه نمی خواهد و قضیه ای كه تشكیل می شود قضیه بدیهی است و در اثبات آن قضیه، حد وسط دخالت نمی كند. پس برای اینكه بیان شود قضیه، احتیاج به حد وسط ندارد باید ثابت شود كه محمول این قضیه برای موضوعش بالذات است. بنابراین منظور ما این بود كه بیان كنیم قضایای بدیهیه داریم و اینچنین نیست كه اگر قیاس را منحل كردیم به قضیه بدیهی نرسیم بلكه وقتی قیاسی را منحل كردیم با یك انحلال یا چند انحلال به قضیه ای می رسیم كه بدیهی است. برای اینكه این مطلوب اثبات شود ناچاریم كه بیان كنیم چه محمولی برای موضوع، بالذات است چون جایی كه محمول برای موضوع بالذات است ادعا كردیم كه قضیه، بدیهی است و حد وسط نمی خواهد. پس باید بیان شود كه چه نوع محمولی برای موضوع، بالذات است. 8 معنا برای محمول بالذات وجود دارد كه همه آنها برای ما مفید نیستند. باید این 8 معنا آورده شود و بیان گردد كه محمول بالذات به كدام معنا، محمول بدیهی است؟ لذا باید مقدمتا درباره محمول بالذات بحث شود و تعیین گردد كه كدام محمول بالذات اگر حاصل شد قضیه، بدیهی است؟ مصنف به عنوان مقدمه وارد این بحث شد تا ذی المقدمه در فصل اساسی مطرح شود.

چهار معنا بیان شد. الان وارد موارد بعدی می شویم.

معنای پنجم: گاهی محمول، طوری است كه موضوع به طبیعتش واجد آن محمول هست و گاهی محمول، طوری است كه موضوع به طبیعتش واجد آن محمول نیست بلكه این محمول بر این موضوع، تحمیل می شود. آنجا كه محمول برای موضوع، طبیعی باشد این محمول، بالذات نامیده می شود و آنجا كه محمول برای موضوع، طبیعی نیست بلكه تحمیلی است، این محمول، بالعرض نامیده می شود. حركت برای سنگ را ملاحظه كنید كه دارای دو حالت است. در یك حالت، طبیعی است و در یك حالت، تحمیلی است اگر حركت، الی السفل باشد طبیعی است. و اگر حركت، الی العلو باشند تحمیلی است. ما می گوییم بر حجر، حركت الی السفل را حمل می كنیم « نه اینكه حركت را حمل كنیم چون حركت بر دو قسم است. ما حركت مطلق را حمل نمی كنیم. حركت مطلق در معنای دوم بر سنگ حمل شد و حركت مطلق به معنای دوم برای سنگ به معنای بالذات گرفته شده است اما الان بیان می شود معنای پنجم با معنای دوم فرق دارد. در معنای پنجم، حركت، مطرح نمی شود حركت الی السفل مطرح می شود. حركت الی السفل برای سنگ، طبیعی است نه تحمیلی » پس اگر گفتیم « الحجر متحرك الی السفل » محمول، بالذات است. در مقابل، حركت الی العلو برای سنگ طبیعی نیست بلكه تحمیلی است. پس اگر محمول به اینصورت گفته شود « الحجر متحرك الی العلو » محمول، بالعرض است. اما در معنای دوم گفته شد: محمولی که برای خود موضوع است بالذات می باشد. حرکت الی العلو و حرکت الی السفل برای خود سنگ بود یعنی سنگ، حرکت الی العلو و حرکت الی السفل می کرد که یکی طبیعی و یکی قسری بود. در این معنای دوم بیان شد که محمول برای خود موضوع باشد، دیگر بیان نشد که برای طبیعت شیء یا تحمیل شیء باشد. در آنجا احتیاج نبود که محمول، متحرک الی السفل یا الی العلو قرار داده شود بلکه محمول، متحرک قرار داده شد و گفته شد محمولِ بالذات است. اما در اینجا یعنی در معنای پنجم، لفظ « بالذات »، طور دیگر معنا می شود. « بالذات » برای خود موضوع نیست بلکه می گوییم « بالذات » برای خود موضوع باشد به طبیعت موضوع، یعنی خود موضوع آن را انجام دهد با طبیعت خودش نه با تحمیل. اگر بخواهد با تحمیل انجام دهد، محمول بالعرض می شود در اینصورت اگر گفته شود « الحجر متحرک الی السفل » محمول، محمولِ بالذات است چون حرکت الی السفل، طبیعی برای سنگ است اما اگر گفته شود « الحجر متحرک الی العلو یا الی الفوق » محمول، محمولِ بالعرض می شود به خاطر اینکه حرکتِ الی العلو و الی الفوق طبیعی برای سنگ نیست بلکه تحمیلی است.

توضیح عبارت

و یقال للشیء انه محمول بالذات و الحقیقه اذا کان لیس واردا علی الشیء من خارج غریبا بل هو شیء یقتضیه طبعه و یکون من طبعه

ضمیر « هو » به « شیء » در « یقال للشی » بر می گردد. ضمیر « طبعه » به « الشی » بر می گردد. عبارت « و یکون من طبعه » عطف تفسیر برای « یقتضیه طبعه » است.

ترجمه: به شیئی که در یک قضیه ای محمول واقع شده به آن، محمول بالذات و الحقیقه گفته می شود زمانی که آن شیء « که محمول قرار داده شده »، وارد بر شیء « یعنی موضوع » نباشد از خارج « یعنی از خارج نیامده باشد که تحمیلی باشد بلکه مقتضای طبیعت خود موضوع باشد » و آن محمول، غریب و بیگانه نباشد « اگر غریب و بیگانه باشد محمول بالذات نیست بلکه بالعرض است » بلکه « آن محمول » شیئی است که طبع خود این شی « یعنی موضوع » آن را اقتضا می کرد و از طبیعتش صادر می شود.

« غریبا » می تواند خبر بعد از خبر برای « لیس » باشد و می تواند عطف باشد بر خبر « لیس » که « واردا » است و می تواند صفت باشد چنانچه در پاورقی نوشته. پس معنای « وارداً من خارج » به معنای « غریبا » است.

مثل ما نقول ان الحجر یتحرک الی اسفل بالذات

مثل آنچه که ما می گوییم « ان الحجر یتحرک الی اسفل » نه اینکه بگوییم « ان الحجر یتحرک » که به صورت مطلق باشد بلکه « الی اسفل » آورده شود. این متحرک هم بالذات است.

و بازاء هذا المحمول بالعرض کالحجر یتحرک الی فوق بالقسر

ترجمه: در مقابل محمول بالذات، محمول بالعرض است مثل « الحجر یتحرک الی فوق بالقسر ».

حرکت حجر به فوق، برای حجر، محمول بالذات نیست بلکه بالعرض است. توجه کردید که در مقابل معنای پنجم برای بالذات، بالقسر است.

و یقال محمول بالذات لما لم یکن من شانه ان یفارق الشیء فی حال و بإزائه المحمول بالعرض

معنای ششم: اگر محمولی، لازم موضوع باشد و از موضوع جدا نشود به آن، محمول بالذات گفته می شود مثل همه عوارض لازمه که اگر بر ملزوم حمل کنید، محمول بالذات می شود چون این محمول از موضوع جدا نمی شود به عبارت دیگر محمول بالذات، محمولی است که عرض لازم برای موضوع باشد و از آن مفارقت نکند. در مقابل اگر عرض مفارق بود به آن محمول بالعرض گفته می شود.

ترجمه: گفته می شود محمول بالذات به محمولی که از شأنش این نیست که مفارقت از شیء « یعنی از موضوع » کند در هیچ حالی از احوال، و در مقابلِ محمول بالذات، محمول بالعرض است « یعنی محمولی که از موضوع مفارقت بکند ».

فیشبه ان یکون انحدار الحجر اذا حُمِل علیه الحجر من المحمولات بالعرض من هذه الجهه لانه لیس ملازما

نسخه صحیح « علی الحجر » است نه « علیه الحجر ».

ترجمه: پس به نظر می رسد که انحدار حجر « یعنی حرکت الی السفل برای حجر » زمانی که حمل بر حجر شود، از محمولات بالعرض باشد از این جهت « نه از جهات دیگر. یعنی به لحاظ معنای پنجم، محمول بالذات است ولی به لحاظ معنای ششم یعنی از این جهت ششم، محمول بالعرض است » چون ملازم با حجر نیست « و هر محمولی که ملازم نبود محمول بالعرض گفته می شود ».

می توان عبارت را به اینصورت معنا کرد: لفظ « من هذه الجهه » را از عبارت قبل از خودش جدا کنید. یعنی به نظر می رسد که انحدار حجر اگر حمل بر حجر شود از محمولات بالعرض باشد. اما چرا اینگونه به نظر می رسد؟ چون این احتمال در آن است که مراد از محمول، محمول غیر مفارق باشد، لذا می توان در این مثال حکم کرد به اینکه محمول، بالعرض است و چون احتمال دارد که معنای پنجم اراده شده باشد نمی توان حکم کرد که این محمول، محمول بالعرض است بلکه بالذات است.

و یقال محمول بالذات لما کان لیس من شانه ان یفارق الشیء و کان مع ذلک مقوما لماهیته لا واردا غریبا و بإزائه المحمول بالعرض معروف فیکون اذن کون السطح ابیض محمولا بالعرض

معنای هفتم: محمول برای موضوع، محمولی باشد که دارای دو قید است یکی اینکه از موضوع جدا نشود دوم اینکه علاوه بر اینکه جدا نمی شود ذاتی و مقوم هم باشد. این معنا مخصوص ذاتیات است اما معنای قبلی، عرض لازم بود یا بگویید اعم از عرض لازم و ذاتی بود. اما این معنای هفتم، شامل عرض لازم نمی شود بلکه فقط ذاتیات را شامل می شود. در مقابل، محمول بالعرض است عبارت از اعراض می باشد مثلا وقتی گفته می شود « السطح ابیض »، بیاض برای سطح، عرض است و ذاتی نیست. چون ذاتی نیست لذا محمول بالذات به حساب نمی آید بلکه محمول بالعرض به حساب می آید.

ترجمه: و محمول بالذات گفته می شود برای چیزی « یعنی ذاتی باب ایساغوجی که محمول واقع می شود » که شأنش این است که از شیء « یعنی از موضوع » مفارقت نکند و علاوه بر این « که شأنش عدم مفارقت است » مقوم باشد « یعنی داخل در ذات باشد » و واردِ بیگانه یعنی عرض نباشد و در مقابل محمول بالذات، محمول بالعرض است که این محمول بالعرض، همان عرضِ شناخته شده است « یعنی یا کم است یا کیف است یا ... است » پس در این هنگام « یعنی با توجه به این معنای هفتم، « کون السطح ابیض » محمول بالعرض خواهد بود « یعنی ابیض برای سطح، بر فرض که لازم باشد و منفک نشود، ذاتی نیست. چون ذاتی نیست پس محمولی بالعرض است ».

و یقال محمول بالذات لکل ما من شانه ان یوخذ فی حد الشیء او یوخذ الشیء فی حده و بالجمله ما یکون مناسبا لذلک الشیء بالحد الذی لاحدهما فما خرج من هذین یکون محمولا بالعرض

معنای هشتم: محمول بالذات، ذاتی باب برهان است که اعم از ذاتی باب ایساغوجی است. ذاتی باب برهان عبارتست از محمولی که موضوع، در تعریف آن اخذ می شود و لو اینکه ذاتی نباشد. در باب ایساغوجی، محمولی که ذاتی باب ایساغوجی باشد، آن محمول در تعریف موضوع اخذ می شود. در ذاتی باب برهان، در یک جا که محمول، ذاتی باب ایساغوجی است محمول در تعریف موضوع اخذ می شود و در جایی که محمول، ذاتی باب ایساغوجی نیست موضوع در تعریف محمول اخذ می شود.

توجه کنید که ذاتی باب برهان به دو صورت است یکبار ذاتی باب ایساغوجی هم هست یکبار ذاتی باب ایساغوجی نیست. اگر این محمول، ذاتی باب ایساغوجی باشد و از این جهت ذاتی باب برهان به حساب آمده باشد این محمول، در تعریف موضوع اخذ می شود اما اگر محمول، ذاتی باب ایساغوجی نبود بلکه منحصرا ذاتی باب برهان بود موضوع، در تعریف محمول اخذ می شود. الان مصنف می فرماید اگر محمولی به اینصورت بود که موضوع در تعریفش اخذ شد یا آن، در تعریف موضوع اخذ شد را محمول بالذات می گویند اما اگر محمول اینچنین بود که نه این محمول در تعریف موضوع اخذ شد نه آن موضوع در تعریف این محمول اخذ شد این محمول، محمول بالعرض می شود.

ترجمه: و محمول بالذات گفته می شود برای کلِ محمولی که از شأنش این است که در حد شیء « یعنی در حد موضوع » یا آن شیء « یعنی موضوع » در حدِ شیء اخذ شود و بالجمله محمول بالذات، محمولی است که مناسب با آن شیء « یعنی با موضوع » باشد و این مناسبتش از طریق حدی باشد که برای یکی از این دو است « یعنی یا حدِ موضوع با محمول، سازگار است یا حدِ محمول با موضوع سازگار است، به عبارت بهتر اینگونه می گوییم که خود موضوع ـ نه حد موضوع ـ با محمول، مناسبت دارد به خاطر اینکه حدش برای محمول است و بالعکس » پس آنچه از این دو خارج باشد محمول بالعرض است.

« هذین »: یعنی « ان یوخذ فی حد الشیء » و « یوخذ الشیء فی حده ». مراد از « ما » در « فما خرج » محمول است.

و نرید ان نبین ان المحمولات الذاتیه علی ما بینا من الذاتی متناهیه و لا یُلتفت الی ما بالعرض فی هذا الموضوع

« متناهیه » خبر « ان » است.

تا اینجا بحث مقدمی که بیان 8 معنا برای محمول بالذات بود، تمام شد الان می خواهد وارد بحث ذی المقدمه شود. مصنف تذکر می دهد الان که مقدمه را شناختید خوب است که وارد ذی المقدمه بشویم یعنی وقتی فهمیدیم محمول بالذات و محمول بالعرض چه می باشد خوب است بیان کنیم که همه محمول ها، ذاتی موضوع نیستند و احتیاج به حد وسط دارند ولی بعضی محمول ها ذاتی موضوع اند و احتیاج به حد وسط ندارند. مصنف می خواهد الان بیان کند که همه محمول ها احتیاج به حد وسط ندارند. محمولی هم هست که بالذات برای موضوع باشد و نتیجتاً احتیاج به حد وسط نداشته باشد. سپس مصنف می گوید در این بحثی که می کنیم به محمولات بالذات توجه می کنیم و محمولات بالعرض از بحث ما خارج اند چون همه آنها نیاز به واسطه دارند.

بحث ما در محمولات بالذات است که باید بحث کنیم کدامیک بی واسطه و کدامیک مع الواسطه است.

ترجمه: و اراده کردیم که بیان کنیم محمولات ذاتیه بنابر آن معنایی که ما از ذاتی بیان کردیم متناهی است و در این بحث ما « که می خواهیم در فصل بعد مطرح کنیم » به ما بالعرض « یعنی به محمول بالعرض » التفات نمی کنیم در این موضوع و بحثی که مطرح می کنیم.

خلاصه: بحث در این بود كه همه قضایا احتیاج به حد وسط ندارند بلكه به قضیه ای می رسیم كه بدیهی است. پس برای اینكه بیان شود قضیه، احتیاج به حد وسط ندارد باید ثابت شود كه محمول این قضیه برای موضوعش بالذات است. 8 معنا برای محمول بالذات وجود دارد كه همه آنها برای ما مفید نیستند. باید این 8 معنا آورده شود و بیان گردد. چهار معنا بیان شد. الان وارد موارد بعدی می شویم.

معنای پنجم: گاهی محمول، طوری است كه موضوع به طبیعتش واجد آن محمول هست و گاهی محمول، طوری است كه موضوع به طبیعتش واجد آن محمول نیست بلكه این محمول بر این موضوع، تحمیل می شود. آنجا كه محمول برای موضوع، طبیعی باشد این محمول، بالذات نامیده می شود و آنجا كه محمول برای موضوع، طبیعی نیست بلكه تحمیلی است، این محمول، بالعرض نامیده می شود.

معنای ششم: محمول بالذات، محمولی است که عرض لازم برای موضوع باشد و از آن مفارقت نکند. در مقابل اگر عرض مفارق بود به آن محمول بالعرض گفته می شود.

معنای هفتم: محمول برای موضوع، محمولی باشد که دارای دو قید است یکی اینکه از موضوع جدا نشود دوم اینکه علاوه بر اینکه جدا نمی شود ذاتی و مقوم هم باشد. این معنا مخصوص ذاتیات است. در مقابل، محمول بالعرض است عبارت از اعراض می باشد.

معنای هشتم: محمول بالذات، ذاتی باب برهان است که اعم از ذاتی باب ایساغوجی است. ذاتی باب برهان عبارتست از محمولی که موضوع، در تعریف آن اخذ می شود و لو اینکه ذاتی نباشد. اما اگر محمول اینچنین بود که نه این محمول در تعریف موضوع اخذ شد نه آن موضوع در تعریف این محمول اخذ شد این محمول، محمول بالعرض می شود.

تا اینجا بحث مقدمی که بیان 8 معنا برای محمول بالذات بود، تمام شد الان می خواهد وارد بحث ذی المقدمه شود که همه محمول ها احتیاج به حد وسط ندارند. محمولی هم هست که بالذات برای موضوع باشد و نتیجتاً احتیاج به حد وسط نداشته باشد.

 


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص324، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص226، س16، ط ذوی القربی.