درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان مورد دوم و سوم و چهارم از موارد محمولات بالعرض و محمولات بالذات/ انحلال قیاس تا چه جایی باید ادامه پیدا كند / بیان انحلال قیاس/ فصل 5/ مقاله 3/ برهان شفا

و یقال للشیء انه محمول بالذات و الحقیقه اذا كان الوصف له بنفسه[1] [2]

بحث در این بود كه اینچنین نیست كه هر قیاسی را منحل كنیم و حد وسطی از آن به دست بیاوریم بلكه در بعضی قیاس ها، صغری و كبری بدیهی اند و دیگر احتیاج به حد وسط ندارند در اینجاست كه تحلیل قیاس، ادامه پیدا نمی كند. پس اینچنین نیست كه اشیاء، بی نهایت حد وسط داشته باشند بلكه به جایی می رسیم كه محمول برای موضوع بدیهی الثبوتند و احتیاج به حد وسط ندارد. این بحث اصلی بود. بعدا معلوم می شود در جایی كه محمول برای موضوع بالذات است احتیاج به حد وسط نداریم ملاحظه می كنید در بحثی كه می خواهیم ثابت كنیم به حد وسط منتهی می شد باید به یك جایی برسیم كه بگوییم این محمول باید موضوع بالذات است. اگر اینگونه است پس باید محمول بالذات را بشناسیم تا اگر به چنین محمولی رسیدیم بتوانیم بگوییم نیاز به حد وسط نداریم. مصنف 8 معنا برای محمول بالذات می آورد مورد اول بیان شد باید بررسی كنیم كه كدام یك از اینها احتیاج به حد وسط ندارد. پس این بحث به عنوان مقدمه بیان می شود تا در فصل بعدی وارد این بحث شود كه منتهی شدن به حد وسط را اثبات كند. در مقابل هر محمول بالذاتی، محمول بالعرض وجود دارد لذا اگر 8 قسم محمول بالذات پیدا می كنیم هر كدام دارای محمول بالعرض هستند.

آن محمولی كه استحقاق محمولیت دارد برای موضوعی كه استحقاق موضوعیت دارد، آورده شود را محمول بالذات می گویند. این مورد در جلسه قبل بیان شد. در این جلسه می خواهیم وارد دومین معنا برای محمول بالذات شویم.

مورد دوم: محمول بالذات، محمولی است كه برای خود موضوع باشد نه برای مجاور موضوع باشد. اگر محمولی برای موضوعی حمل شد ولی برای این موضوع نبود بلكه برای یكی از وابسته های این موضوع بود، محمول بالعرض می شود مثلا سنگ از بالا انداخته می شود و به سمت پایین می آید به آن سنگ می گوییم « متحرك ». این حركت برای خود سنگ است و چیز دیگری حركت نمی كند پس محمول بالذات می شود. گاهی به كسی كه در صندلی كشتی نشسته و جای خودش را عوض نكرده متحرك گفته می شود به اعتبار اینكه كشتی، متحرك است. در اینجا « متحرك » محمول بر این شخص شده ولی محمول بر خود این شخص نیست بلكه برای مجاور این شخص یعنی مركبش است. این، محمول بالعرض می شود. حركت برای جالس سفینه بالعرض و برای سنگ، بالذات می شود.

این محمول بالذات كه برای موضوع است دو صورت دارد:

1ـ برای این موضوع است به طور طبیعی.

2 ـ برای این موضوع است به طور تحمیلی. یعنی فرقی نمی كند كه این سنگ به طبیعتش حركت كند در اینصورت لفظ « متحرك » برای خود سنگ است یا قاسری آن را پرتاب كند در اینصورت هم لفظ « متحرك » برای خود سنگ است. پس « متحرك » نسبت به سنگ، محمول بالذات می شود چه این « متحرك »، بالذات و بالطبع گرفته شود چه بالذات و بالقسر گرفته شود.

توضیح عبارت

و یقال للشیء انه محمول بالذات و الحقیقه اذا كان الوصف له بنفسه

ضمیر« له » به « موضوع » یا « موصوف » بر می گردد.

ترجمه: و گفته می شود به شیء كه « محمول قرار داده شده » محمول بالذات و محمول بالحقیقه است. این در وقتی است كه وصفی كه محمول قرار داده می شود برای خود موضوع باشد.

كان عن طبعه او بقاسر اوجده فیه

قبل از « كان » لفظ « سواء » در تقدیر گرفته می شود.

ترجمه: مساوی است كه این وصف از طبع این شیء « و موضوع » باشد یا به وسیله ی قاسری باشد كه این وصف را در آن شیء « یعنی موضوع » ایجاد كرده.

و لكنه لیس لشیء غیره من اجله یقال له

ضمیر « غیره » و « له » به « موضوع » بر می گردد ضمیر « من اجله » به « غیر » بر می گردد.

این عبارت را می توان مربوط به كل بحث كرد و گفت این وصف برای خود شیء است و برای شیئی غیر از خود شیء نیست كه از ناحیه آن غیر برای این شیء گفته شود. می توان این عبارت را مربوط به « او بقاسر اوجده فیه » كرد یعنی با اینكه قاسری این وصف را در این موضوع ایجاد كرده است، این وصف برای شیئی غیر از این موضوع نیست بلکه برای همین موضوع است. این معنای دوم با عبارت سازگارتر است چون استثنایی از كل عبارت را با عبارت « بازاء هذا محمول بالعرض » در سطر 8 بیان می کند.

ترجمه: لكن این وصف برای چیزی غیر از این موضوع حاصل نیست تا به خاطر آن غیر، به موضوع هم گفته شود و بر موضوع هم حمل شود.

و اذا تحققتَ لم تجد الصفه فی نفسه

جایی كه وصف، تحمیلی است اگر چه وصف برای خود این موصوف است ولی با تحقیق می توان گفت كه برای خود این موصوف نیست.

توجه كنید كه این عبارت « و اذا تحققت ... » قرینه می شود كه عبارت « لكنه لیس لشیء ... » استثنا از « او بقاسر اوجده فیه » باشد و استثنا از كل نیست چون اگر استثنا از كل باشد معنایش این می شود كه اگر تحقیق كنی در هر دو مورد « چه جایی كه صفت، طبیعی باشد چه جایی كه صفت، تحمیلی باشد » این صفت برای این شیء نیست در حالی كه این معنا غلط است چون جایی كه صفت، صفت طبیعی باشد برای شیء می باشد.

ترجمه: وقتی تحقیق كنی « و با نظرِ تحقیق نگاه كنی » نمی یابی صفت « یعنی صفت تحمیلی » را در خود آن موضوع.

مثل ما یقال ای الحجر متحرك و ان كان لا بالذات یتحرك و لكن بالقسر

این مثال برای «‌ او بقاسر اوجده فیه » نیست بلكه مثال برای هر دو حالت است یعنی مثال برای محمول بالذات است چه قاسر داده باشد و چه قاسر نداده باشد از طبیعت خود شیء باشد نه اینكه مثال برای محمول بالذاتی باشد كه قاسر داده باشد.

ترجمه: مثل آنچه كه گفته می شود حجر متحرك است ولو اینكه بالذات حركت نكرده بلكه بالقسر حركت كرده « ولی با وجود این می توان به آن، بالذات گفت چون آن بالذاتی كه نفی می كنیم غیر از بالذاتی است كه اثبات می كنیم ».

و بازاء هذا محمول بالعرض و ذلك اذا كان الشیء یوصف بمحمول لیس فی ذاته

تا اینجا معنای دومِ بالذات گفته شد. در مقابل این معنای محمول بالذات، محمول بالعرض وجود دارد و محمول بالعرض معنایش روشن است یعنی آنچه كه برای خود موضوع نباشد بلكه برای وابسته ی موضوع باشد مثل « متحرك » وقتی كه به جالس سفینه نسبت داده می شود.

ترجمه: و به ازاء این محمول بالذاتی كه توضیح داده شد « یعنی معنای دوم »، محمول بالعرض داریم و این محمول بالعرض زمانی است كه شیء موصوف شود به محمول ولی محمولی كه در ذات این شیء نیست.

مثل ما یقال للساكن فی السفینه انه متحرك و انه یسیر الی موضع كذا

مثل اینكه به ساكن سفینه گفته می شود « انه متحرك و انه یسیر الی موضع كذا » در حالی كه جالس، سیر و حركت نمی كند بلكه خود سفینه حركت می كند اما چون سفینه مركب برای جالس سفینه قرار گرفته است مجازا «‌ یعنی بالعرض » حركت را به جالس نسبت دادیم.

و اذا حققتُه وجدتُه ساكنا

وقتی ساكن در سفینه را با تحقیق نگاه كنی می یابی كه ساكن است و حركتی ندارد. حركت برای كشتی است.

نكته: گاهی از اوقات این مواردِ بالذات، با هم تداخل می كنند یعنی هم بالذات به معنای اول را دارد هم بالذات به معنای دوم را دارد. گاهی از اوقات، یكی از معانی اثبات می شود و معنای دیگر نفی می شود. در صورتی كه دو مورد از موارد بالذات صادق باشد تكرار لازم نمی آید و در صورتی كه گفته شود این معنای بالذات را دارد و آن معنای بالذات را ندارد، تناقض گفته شده چون معنای بالذات ها با هم فرق می كنند.

فربما كان الموصوف به بالحقیقه منفصلا عنه كالسفینه فی هذا المثال. و ربما كان متصلا كما یقال كرم ابیض ای عناقیده بیض

« بالحقیقه » متعلق به « الموصوف » است یعنی موصوف حقیقی.

مصنف، محمول بالعرض در این مورد دوم را به دو قسم تقسیم می كند:

1ـ محمول بالعرض گاهی منفصل از آن محمول بالذات است. و به عبارت بهتر، آن موضوعی كه محمول برای آن، بالعرض است منفصل است از موضوعی كه محمول برای آن، بالذات است. محمولِ « متحرك » برای ساكنِ در سفینه، بالعرض بود و برای خود سفینه، بالذات بود پس برای جالس، بالعرض می شود و برای سفینه، بالذات می شود. در اینجا می گوییم آن موضوعی كه محمول برایش بالعرض است « یعنی ساكن فی السفینه » جداست از موضوعی كه محمول برایش بالذات است « یعنی سفینه ». روشن است كه جالس سفینه غیر از سفینه و جدای از آن است بلكه فقط بر روی سفینه نشسته و این نشستن باعث نشده كه او را از جنس سفینه كند.

2ـ آن که موضوعِ محمول است بالذات، با آن که موضوع محمول است بالعرض، متصل به هم می باشند مثلا گفته می شود « كُرمٌ ابیض ». مراد از « كرم » یعنی « تاك » و « درخت انگور ». این، درخت انگور سفید است در حالی كه مراد این است كه خوشه های انگور كه به آن درخت آویزان هستند سفید می باشند. سفیدی اسناد به كُرم، بالعرض داده می شود و به عناقید « یعنی خوشه ها » بالذات اسناد داده می شد. موضوع بالعرضِ این محمول كه كرم است متصل با موضوع بالذات این محمول یعنی عناقید و خوشه است.

ترجمه: چه بسا موصوفِ به این محمول، بالحقیقه « یعنی موصوف حقیقی برای این محمول » منفصل است از آن كه موصوف و موضوع بالعرض است مثل سفینه در این مثال « كه موصوف حقیقی به این محمول، سفینه است و سفینه در این مثال كه گفته شد با موصوف بالعرض جداست ». و گاهی از اوقات هم آن موصوف حقیقی به این محمول، متصل است به آن موصوف مجازی و بالعرض مثل اینكه گفته می شود درخت انگوری كه سفید است و مراد این است كه خوشه های آن سفید است.

و یقال محمول بالذات لمثل حمل الاعم علی الاخص كالحیوان علی الانسان

این عبارت باید سرخط نوشته شود و مورد سوم برای محمول بالذات است.

مورد سوم: می توان محمول را اعم از موضوع قرار داد مثل « الانسان حیوان » كه محمول، اعم است. می توان محمول را مساوی قرار داد و گفت « الانسان ناطق ». همچنین می توان موضوع را اعم قرار داد و گفت « الحیوان انسان ». اما قضیه « بعض الحیوان انسان » محمول و موضوع مساوی است كه به این مثال نمی زنیم.

در دو جایی كه موضوع و محمول مساوی باشند یا موضوع، اخص باشد و محمول، اعم باشد گفته می شود كه محمول، محمول بالذات است. در جایی كه موضوع، اعم و محمول، اخص است گفته می شود كه این محمول، محمول بالعرض است.

در جایی كه محمولِ بالذات است روشن می باشد كه به چه علت به آن، محمول بالذات گفته می شود. حیوان برای خود انسان است. ناطق هم برای خود انسان است ولی انسان برای خود حیوان نیست بلكه برای بعض حیوان است پس اگر لفظ انسان به خود حیوان نسبت داده می شود در واقع برای خود حیوان نیست و اسناد الی غیر ما هو له می شود و مجاز و بالعرض می باشد.

ترجمه: گفته می شود محمول بالذات برای مثل حمل اعم بر اخص مثل حمل حیوان بر انسان « و گفته می شود الانسان حیوان » و مقابلِ این محمول بالذات، محمول بالعرض است و آن حمل اخص بر اعم است مثلا گفته شود « حیوانٌ مّا انسان ».

« حیوانٌ مّا انسان »: به چه علت مصنف لفظ « ما » را می آورد؟ چون اگر كلمه « ما » آورده نشود شاید كسی بگوید این حرف، غلط است نه اینكه مجاز باشد. یعنی « الحیوان انسان » غلط است اما اگر تبدیل به « بعض الحیوان انسان » كنید صحیح خواهد بود و همچنین اگر « حیوان مّا انسان » را هم قرار دهید صحیح است ولی وقتی « الحیوان انسان » بیان می شود غلط می باشد. شاید كسی این ادعا را كند. برای اینكه این ادعا نشود مصنف تعبیر به « حیوانٌ مّا » می كند كه می خواهد حمل را درست كند ولی مجازا. در اینجا یعنی در « بعض الحیوان انسان » موضوع و محمول اگر چه از نظر معنا مساوی اند ولی چون به ظاهر، موضوع اعم است حمل بر بالعرض می شود.

و یقال للشیء انه محمول بالذات اذا كان محمولا علی ما یحمل علیه اولا مثل السطح اذا قیل له ابیض و بازاء هذا: محمول بالعرض كما یقال جسم ابیض ـ ای سطحه ابیض

ضمیر « یحمل » به « شیء » و ضمیر « علیه » به « ما » بر می گردد.

مورد چهارم: اگر حمل برای موضوع، اولی بود بالذات می شود و اگر حملی برای موضوعی با واسطه بود، بالعرض می شود مثلا گفته می شود « الجسم ابیض ». در این مثال، جسم، ابیض نیست بلكه سطح جسم، ابیض است. ما با واسطه ی سطح، جسم را هم ابیض می دانیم كه این، محمول با واسطه و بالعرض می شود. ولی اگر بگویید « سطح الجسم ابیض » این ابیض بر سطح حمل می شود اولا و بدون واسطه لذا محمول بالذات می شود.

نكته: این معانی ممكن است با یكدیگر جمع شوند یعنی دو معنا از این معانی صدق كنند ولی از نظر مفهومی با یكدیگر متفاوتند. معنای دوم با معنای چهارم این فرق را دارند كه در معنای دوم، وصف و محمول برای خود این موصوف است. قید « اولا » یا « باواسطه » آورده نمی شود. اما اگر مقابلِ معنای دوم و مقابل معنای چهارم را ملاحظه كنید فرق بهتر روشن می شود. مقابل معنای دوم این بود كه موضوع اصلا این محمول را ندارد « یعنی ساكن فی السفینه اصلا محمولِ متحرك را ندارد و ما به خاطر مجاورش یعنی سفینه به آن ساكن نسبت دادیم. اما در اینجا بیاض به جسم نسبت داده می شود به خاطر جزئش نه به خاطر مجاورش. ممكن است كسی اشكال كند و بگوید در معنای دوم، مقابلش كه معنای بالعرض باشد دو قسم داشت. در یك قسم، مجاور مطرح بود اما در قسم دیگر، جزء مطرح بود. در مثال كُرم و عناقید، ابیض به كرم نسبت داده می شد به اعتبار جزئش كه عناقید است در اینجا هم ابیض به جسم نسبت داده می شد به اعتبار جزئش كه سطح است. در اینجا معنای دوم و چهارم خیلی به هم نزدیك می شوند ولی توجه كنید كه از نظر مصداقی به هم نزدیكند یعنی بر یك مصداق ممكن است هم معنای دوم و هم معنای چهارم صادق باشد ولی به لحاظ مفهومی فرق می كند. در معنای دوم گفته شد محمول برای ذات موضوع نیست بلكه برای وابسته ی آن می باشد. در اینجا گفته می شود محمول برای ذات موضوع نیست بلكه برای واسطه است. این دو، به لحاظ مفهوم فرق می كنند اگر چه مصداقمان فرق نمی كند.

نكته: واسطه چه یكی باشد چه دو تا باشد محمول، بالعرض می شود. اگر بگویید « لون سطح الجسم ابیض » این محمول، بالذات است اما اگر بگویید « لون الشیء ابیض » اینجا از همین قبیل است كه ابیض بر لونِ جسم حمل شده در حالی كه باید حمل بر لونِ سطحِ جسم بشود.

سطح جسم، طرف جسم است ولی یك ارتباط غلیظی با جسم دارد. طرف جسم با بیرون جسم فرق دارد. سطح، از جسم بما هو جسم بیرون است ولی از جسم بیرون نیست. جسم بما هو جسم دارای سه بُعد است ولی سطح دارای دو بُعد است و این دو از یكدیگر جدا هستند، اما اگر تعبیر به سطح جسم كنید نه جسم بما هو جسم، این سطح با جسم ارتباط دارد و جدا نمی باشد.

ترجمه: به شیء‌گفته می شود محمول بالذات زمانی كه آن محمول، محمول بر موضوعی است كه این محمول بر این موضوع حمل می شود اولا «‌ یعنی بلاواسطه » مثل سطح زمانی كه گفته می شود ابیض است. در مقابل این محمول بالذات، محمول بالعرض واقع شده همانطور كه گفته می شود « جسم ابیض » كه منظور این است كه سطحش یعنی واسطه، ابیض است.

خلاصه: بحث در این بود كه اینچنین نیست كه هر قیاسی را منحل كنیم و حد وسطی از آن به دست بیاوریم بلكه در بعضی قیاس ها، صغری و كبری بدیهی اند و دیگر احتیاج به حد وسط ندارند. ملاحظه می كنید در بحثی كه می خواهیم ثابت كنیم به حد وسط منتهی می شد باید به یك جایی برسیم كه بگوییم این محمول باید موضوع بالذات است. اگر اینگونه است پس باید محمول بالذات را بشناسیم. مصنف 8 معنا برای محمول بالذات می آورد.

مورد اول: بیان شد.

مورد دوم: محمول بالذات، محمولی است كه برای خود موضوع باشد نه برای مجاور موضوع باشد. مثلا سنگ از بالا انداخته می شود و به سمت پایین می آید به آن سنگ می گوییم « متحرك ». این حركت برای خود سنگ است

در مقابل این معنای محمول بالذات، محمول بالعرض وجود دارد و محمول بالعرض معنایش روشن است یعنی آنچه كه برای خود موضوع نباشد بلكه برای وابسته ی موضوع باشد مثل « متحرك » وقتی كه به جالس سفینه نسبت داده می شود.

مصنف، محمول بالعرض در این مورد دوم را به دو قسم تقسیم می كند:

1ـ محمول بالعرض گاهی منفصل از آن محمول بالذات است.

2ـ آن که موضوعِ محمول است بالذات، با آن که موضوع محمول است بالعرض، متصل به هم می باشند.

مورد چهارم: اگر حمل برای موضوع، اولی بود بالذات می شود و اگر حملی برای موضوعی با واسطه بود، بالعرض می شود مثلا گفته می شود « الجسم ابیض ». در این مثال، جسم، ابیض نیست بلكه سطح جسم، ابیض است. ما با واسطه ی سطح، جسم را هم ابیض می دانیم كه این، محمول با واسطه و بالعرض می شود. ولی اگر بگویید « سطح الجسم ابیض » این ابیض بر سطح حمل می شود اولا و بدون واسطه لذا محمول بالذات می شود.

 


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص322، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص226، س5، ط ذوی القربی.