درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان چند نكته مربوط به كسب معقولات از محسوسات/ فصل 5/ مقاله 3/ برهان شفا.

و الذین یقیسون اما علی الظن ـ و هم الخطابیون ـ او علی الرای المشهور ـ و هم الجدلیون ـ فلیس یجب ان ینتهی تحلیل قیاسهم الی مقدمات غیر ذوات وسط فی الحقیقه[1] [2]

بنا شد اشکالاتی که در این مساله کسب معقولات از محسوسات وارد شدند رسیدگی شود. در مساله ای كه می گفت در تصورات و تصدیقات عقلی، از حس استفاده می شود. مصنف حرفهایی زده كه باعث اشكالاتی شده. اشكال اول مطرح گردید و جواب داده شد.

اشكال دوم: شما « یعنی مصنف » معتقدید كه ما به توسط حس خودمان صورتی از خارج اخذ می كنیم سپس این صورت را تجرید می كنیم و آماده می شویم برای اینكه صورت عقلی به ما افاضه شود. مستشكل می گوید چه چیزی از این صورت محسوسه جدا می شود و آماده برای تعقل می شوید؟ باید اموری كه در ذات این كلی دخالت ندارد، جدا شود. از كجا می فهمید كه این امور قابل جدا شدن هستند؟ از این طریق فهمیده می شود كه چندین صورت از افراد مختلف حس می شود و در ذهن می آید و مورد مطالعه قرار می گیرد. در این صورت، رنگِ سفید وجود دارد چون انسانِ سفید بود. در آن صورت، رنگ سیاه وجود دارد چون انسان سیاه بود. معلوم می شود كه رنگ سیاه و سفید جزء ذات نیست و باید بیرون باشد. در یک انسان، قدش 180 سانت است در انسان دیگر قدش 160 سانت است. معلوم می شود كه قد هم جزء ذات نیست و باید بیرون باشد. گاهی از اوقات مشتركاتی هم وجود دارد كه می فهمید مشترك است ولی اگر برداشته شوند انسانیت به هم نمی خورد معلوم می شود كه عرض لازم اند. « اما آنهایی كه مشترك نیستند عرض مفارق اند ».

پس روش تجرید این است كه امور متعددی در ذهن و حس شما بیاید كه همه، افرادِ یك نوع اند. این افراد با هم مقایسه می شوند و خصوصیاتشان ملاحظه می شود اگر قابل انفكاك است گفته می شود كه عرض مفارق است و اگر قابل انفكاك نیست گفته می شود كه عرض لازم یا ذاتی است. برای تشخیص عرض لازم و ذاتی، آن را حذف كنید و ببینید آیا اصلِ ذاتِ آن شیء به هم می خورد یا نه؟ اگر به هم نخورد معلوم می شود كه عرض لازم است و اگر به هم خورد معلوم می شود ذاتی است. اما اگر یك فردی را پیدا كردید كه نوع منحصر در همین فرد بود چگونه می خواهید آن را تجرید كنید؟ در اینجا چند فرد ملاحظه نشده تا مشتركات كنار یكدیگر گذاشته شود سپس این مشتركات با یكدیگر سنجیده شود و دیده شود كه آیا قابل زوال هستند یا قابل زوال نیستند. اگر هم قابل زوال نیستند آیا در ذات دخالت دارند یا می توان از ذات كم كرد؟ پس در نوعِ منحصر به فرد نباید تعقل داشته باشید چون تجرید ندارید. این اشكال دومی است كه بر مشاء شده است.

خلاصه اشكال: بر فرض حرف شما در انواعی كه دارای افراد هستند مقبول باشد در نوعِ منحصر به فرد حرف شما مقبول نیست چون راهی برای تجرید نیست. پس اینچنین نیست كه در همه جا محسوسات ما را به معقولات واصل كند.

جواب: مشاء برای تحصیل كلی معتقدند به اینكه افراد متعدد دیده شوند. بیان مصنف این است: زید را ملاحظه می كنید، خصوصیات زید را از زید جدا می كنید قبل از اینكه عمرو را ملاحظه كنید در اینجا، انسانیت باقی می ماند. دوباره عمرو را ملاحظه می كنید و خصوصیات او را هم جدا می كنید می بینید هر چه از اولی یعنی زید باقی ماند از دومی یعنی عمرو هم باقی ماند. این انسانیتِ باقیمانده با انسانیتی كه از زید گرفته شده را همراه می كنید و بر هم منطبق می شوند هكذا نفر سوم و چهارم و ... را ملاحظه می كنید. در اینصورت صورتهای باقیمانده بر یكدیگر منطبق می شوند و صورت واحده می سازند چون این صورت واحد از صور متكثره گرفته شده لذا این صورتهای متكثره را نشان می دهد.

این كلام مصنف است در جایی كه تعدد افراد را اعتبار می كند اما در تجرید مصنف می گوید زید را در ذهن بیاور و تجریدش كن، احتیاج به آوردن عمرو نیست زیرا یك فرد را می توان تجرید كرد. ولی اگر دو فرد و سه فرد و ... بیاید راحت تر تجرید می شود.

پس توجه می كنید كه در تجرید احتیاج به افراد زیاد نیست. تجرید با به ذهن آمدن یك نفر هم انجام می شود ولی گاهی سخت است و گاهی تشخیص داده نمی شود وقتی تشخیص داده نشود تجرید نمی شود و اگر تجرید نشود معقول هم نخواهیم داشت. مثل اینكه گاهی از اوقات ممكن است افراد متعددی دیده شود و ذاتیاتِ آن كشف نشود. عرض لازم از عرض مفارقش تمییز داده نشود. در اینجا هم نمی توان تجرید كرد. در اینجا كه نوع منحصر در فرد باشد صورتش قابل تجرید است ولی ما نتوانستیم تجرید كنیم. این به خاطر ضعف ما است. پس صورت در همه جا قابل تجرید است و در همه جا می توان از محسوس به معقول رسید اگر در یك جا به معقول رسیده نمی شود قصور از ما است.

نكته: می توان پرنده را با انواع دیگر مقایسه كرد ولی به عمق مطلب رسیده نمی شود. بله مشتركاتی كه بین این نوع و آن نوع است را می توان ملاحظه كرد ولی اگر در خود این نوع بخواهید تفحص كنید خیلی روشن نمی شود.

نكته: برای نوع منحصر به فرد می توان مثال به شمس زد. شمس بودنِ این شمس برای ما كلی است و اگر هر شمس دیگر هم باشد در شمس بودن با این شمس مشترك است بله یك شمس ممكن است كم نور باشد و شمس دیگر پر نور باشد یا یك شمس به شكل مربع باشد و شمس دیگر به شكل كره باشد. اینها دخالتی در شمس بودن ندارد. لذا احتیاج به تجرید و افراد مختلف داشتن نیست.


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص320، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص225، س1، ط ذوی القربی.