درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:‌ ادامه بیان راه چهارم « یعنی تجربه » برای بدست آوردن معقول تصدیقی از محسوس/ بیان نحوه بدست آوردن معقول تصدیقی از محسوس/ بیان نحوه تجرید موجودات مادی/ در كشف معقولات چگونه از حس استفاده می شود/ فصل 5/ مقاله 3/ برهان شفا.

بل التجربه مثل ان یری الرائی و یحس الحاس اشیاء من نوع واحد یتبعها حدوث فعل او انفعال[1] [2]

مصنف تجربه را توضیح می دهند و آن را به دو قسم تقسیم می كنند. تجربه با استقراء فرق داشت و فرقش بیان شد. معلوم شد كه استقراء فقط جستجوی محسوسات است ولی تجربه، جستجوی محسوس به همراه قیاس خفی است و همان قیاس خفی است كه عقل ما را مطمئن می كند به اینكه دریافتش، دریافت صحیحی است. مصنف می فرماید گاهی ما شی یا اشیائی كه از نوع واحد هستند را مكرراً حس می كنیم و بعد در همه آنها فعل یا انفعالی یافت می شود حكم می كنیم كه این فعل یا انفعال به خاطر سببی كه مربوط به ذات این شیء است انجام گرفته است و چنین نیست كه امرِ اتفاقی باشد و منشاء ذاتی نداشته باشد مثلا فرض كنید چند بار سقمونیا مورد استفاده قرار می گیرد می بینیم صفرا را رقیق می كند یعنی این فعل از آن چند بار دیده می شود می فهمیم كه این فعل یا توانایی این فعل، امری ذاتی برای سقمونیا است و چنین نیست كه اتفاق افتاده باشد بلكه به مقتضای ذاتش است. مراد از ذاتی، در مقابل اتفاقی است نه اینكه مراد از ذاتی، ذاتی باب ایساغوجی است. پس مراد از « ذاتی » یعنی مستند به ذات است نه اینكه اتفاق افتاده باشد. چیزی كه مستند به ذات است از ذات، رها نمی شود لذا عقل حكم كلی می كند و می گوید این ذات همیشه اینچنین فعلی را در پِی دارد. اگر اتفاقی بود می گفت این ذات شاید این فعل را در پِی داشته باشد و حكم كلی صادر نمی كرد یا می گفت بعض اوقات این فعل را در پِی دارد ولی چون حس كرده كه این فعل، ذاتیِ این شیء است حكم كلی صادر كرده و گفته هر گاه كه این شیء حاصل شود « یعنی سقمونیا نوشیده شود » این فعل « كه عبارت از تسهیل صفرا می باشد » اتفاق می افتد. ملاحظه می كنید كه در تجربه، جزئیاتی حس می شود كه از یك نوع هستند و همه آنها را می بینیم كه فعلی انجام می دهند در اینصورت حكم كلی صادر می شود كه این فعل، ذاتی این شیء است و چنین نیست كه اتفاق حاصل شده باشد زیرا اگر اتفاقی باشد گاهی تخلف می كند ولی می بینیم تخلف نكرد می فهمیم كه اتفاقی نبود بلكه ذاتی بود. مراد از اتفاقی این « نیست كه گاهی واقع شود و گاهی واقع نشود بلكه این » است كه بلا سببٍ حاصل شود یعنی سببی كه مربوط به ذات نیست بلكه یك سببِ اتفاقی، این كار را انجام دهد. مراد از ذاتی این است كه وقتی عقل ما چند بار دید كه این فعل از این نوع صادر شد می فهمد كه این فعل، ذاتی نوع است « یعنی اینچنین نیست كه از بیرون به این نوع داده شود تا گاهی عامل بیرونی بیاید و این امر را بدهد و گاهی هم نیاید و این امر را ندهد » در اینصورت هر گاه ذات باشد این فعل هم بدنبالش است چنین امری، كلی می شود یعنی می توان گفت این ذات، این خاصیت را دارد. اما اگر اتفاقی باشد نمی توان گفت این ذات، این خاصیت را دارد. بلكه باید گفت این ذات به همراه فلان عامل، این خاصیت را دارد. و آن فلان عامل گاهی می آید و گاهی نمی آید. پس این خاصیت هم گاهی می آید و گاهی نمی آید.

بیان مثال: هر گاه درجه ی برودت هوا به صفر برسد آب یخ می زند. از طرف برودت گفته می شود كه این فعل را دارد اما از طرف آب گفته می شود كه این انفعال را دارد. یعنی اگر بگوییم آب با این برودت یخ می زند، بیانِ انفعالی می شود و اگر بگوییم برودت، منجمد می كند بیانِ فعلی می شود. ولی در هر دو به این نتیجه رسیدید كه كه ذاتیِ سرما این است كه اینچنین تاثیر می كند و ذاتیِ آب این ست كه اینچنین اثری بپذیرد این كه ذاتی می باشد عوض نمی شود. اگر ذاتی شد دائمی می شود در مقابلش امر اتفاقی است كه دائمی نیست.

خلاصه: مصنف تجربه را توضیح می دهند و آن را به دو قسم تقسیم می كنند. تجربه با استقراء فرق داشت و فرقش بیان شد. معلوم شد كه استقراء فقط جستجوی محسوسات است ولی تجربه، جستجوی محسوس به همراه قیاس خفی است. مصنف می فرماید گاهی ما شی یا اشیائی كه از نوع واحد هستند را مكرراً حس می كنیم و بعد در همه آنها فعل یا انفعالی یافت می شود حكم می كنیم كه این فعل یا انفعال به خاطر سببی كه مربوط به ذات این شیء است انجام گرفته است و چنین نیست كه امرِ اتفاقی باشد و منشاء ذاتی نداشته باشد در اینصورت هر گاه ذات باشد این فعل هم بدنبالش است چنین امری، كلی می شود یعنی می توان گفت این ذات، این خاصیت را دارد. اما اگر اتفاقی باشد نمی توان گفت این ذات، این خاصیت را دارد. بلكه باید گفت این ذات به همراه فلان عامل، این خاصیت را دارد. و آن فلان عامل گاهی می آید و گاهی نمی آید. پس این خاصیت هم گاهی می آید و گاهی نمی آید.

بیان مثال: هر گاه درجه ی برودت هوا به صفر برسد آب یخ می زند. اگر بگوییم برودت، منجمد می كند بیانِ فعلی می شود. ولی در هر دو به این نتیجه رسیدید كه كه ذاتیِ سرما این است كه اینچنین تاثیر می كند و ذاتیِ آب این ست كه اینچنین اثری بپذیرد این كه ذاتی می باشد عوض نمی شود. اگر ذاتی شد دائمی می شود در مقابلش امر اتفاقی است كه دائمی نیست.

 


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص318، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص223، س18، ط ذوی القربی.