درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/06/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بیان نحوه بدست آوردن معقول تصوری از محسوس/ بیان نحوه تجرید موجودات مادی/ در كشف معقولات چگونه از حس استفاده می شود/ فصل 5/ مقاله 3/ برهان شفا.

و اول ما یفَتِّش عن الخلط الذی فی الخیال فانه یجد عوارض و ذاتیات[1] [2]

بحث در این بود كه چگونه معقول را از محسوس استفاده كنیم؟ بیان شد كه محسوس وارد خیال می شود و قوه ی عاقله كه اشراف بر خیال دارد آن محسوس را تجرید می كند و بعد از تجرید، آماده می شود كه صورت مجرده را بدست بیاورد. البته فاصله ی زمانی بین تجرید و القاء نیست لذا انسان گمان می كند كه همان صورتِ تجرید شده الان در اختیار عقل است. یعنی عقل فعال، دخالت دارد.

توجه كنید یك صورت مخلوطه به دست ما می آید سپس شروع به تجرید كردن آن می كنیم وقتی تجرید شد می بینیم یك صورت، آماده است. این صورت به نظر می رسد كه همان صورت قبلی می باشد كه ما آن را تجرید كردیم ولی گفته می شود كه عقل فعال آن را القاء كرده است. هیچ منافاتی ندارد كه آنچه كه ما تجرید می كنیم عقل فعال، فعالیت و دخالت كند. پس وقتی صورت مجرده در اختیار ما قرار می گیرد با القاء آن، در اختیار ما قرار می گیرد و ما خیال می كنیم كه خودمان ساختیم. پس همان وقتی كه تجرید تمام می شود یك صورتِ آماده در ذهن ما وجود می گیرد. آن صورتِ آماده، همان صورتِ تجرید شده است كه معلم بالای سر آن بوده. اینجا صدق می كند كه گفته شود « ما آن را تجرید كردیم » و همچنین صدق می كند كه گفته شود « معلم آن را تجرید كرد » ولی در واقع معلم، القاء كرده است. اگر او دخالت نداشت ما نمی توانستیم این صورت را تجرید كنیم و به این حالت در بیاوریم.

این مطلب را بیان كردیم به خاطر اینكه ما خودمان بالوجدان می یابیم كه گویا تلاش خودمان است. اما علما گفتند این صورت با القاء معلم آمده است. ما القاء معلم را وجدان نكردیم. البته گاهی وجدان می كنیم و آن وقتی است كه درباره ی یك مطلب فكر می كنیم. بعد از مدتی می بینیم مطلب روشن شد حس می كنیم كه یك نفر آن را به ما القاء كرد.

مصنف بحثی را كه بیان می كند این است: وقتی صورت خیالیه وارد خیال شد تقتیشِ عقل شروع می شود یعنی یك صورت مخلوطه « یعنی صورتی كه برای آن ذاتیات و عوارض لازمه و مفارقه است » در ذهن ما آمد. عقل به چنین صورت مخلوطه ای برخورد می كند و اولین تفتیشی كه می كند تفتیشی است كه این صورت، تحلیل به ذاتیات و عوارضش شود. پس ذاتیاتش تحلیل به مشترك و مختص شود عوارض هم تحلیل به لازم و غیر لازم شود.

بعد از تحلیل و تفتیش می فهمد كه چه چیزی را حذف كند و چه چیزی را باقی بگذارد. آنهایی كه زوائدند را حذف می كند و آن كه لبّ می باشد را نگه می دارد. به این طریق، معقول از محسوس حاصل می شود.

توضیح عبارت

و اول ما یُفَتِّش عن الخلط الذی فی الخیال

« اول ما یفتش » مبتدی است و « عن الخلط » كه متعلق به « یفتش » مقدرّ است خبر می باشد. مراد از خلط به معنای مخلوط است و اگر به معنای خلط هم گرفته شود اشكال ندارد.

ترجمه: و اول تفتیشی كه عقل می كند تفتیش از خلطی است كه در خیال می باشد.

فانه یجد عوارض و ذاتیات و من العوارض لازمه و غیر لازمه

« فانه »: ضمیر آن به « عقل » یعنی « مُفَتِّش » بر می گردد نه تفتیش شده كه خیال است.

ترجمه: پس عقل می یابد عوارض و ذاتیاتی را و از عوارض هم، لازمه و غیر لازمه را می یابد « و گفتیم كه از ذاتیات، مشترك و مختص را می یابد ».

فیُفرِدُ معنیً معنیً من الكثره المجتمعه فی الخیال

ترجمه: « بعد از اینكه تفتیش می كند و عوارض و ذاتیات را می یابد » جدا می كند هر معنایی را از كثرتی كه در خیال جمع شده است « معانی، پراكنده اند یكی، فلان عرض است و یكی عرض دیگر است. معانی كنار یكدیگر نیستند چون مفاهیم می باشند و مفاهیم دارای كثرند و با هم الفت ندارند و از هم جدا می شوند مثلا حیوان با سفیدی، هر كدام دارای یك مفهوم هستند و با هم ارتباطی ندارند. این مفاهیم یا باید در خارج بیایند و در یك مصداق جمع بشوند یا در خیال در یك صورت تحقق پیدا كنند. ولی اینها كثرتی هستند كه در خیال جمع شدند یعنی در قوه ی خیال یك صورت آمده كه همه اینها در همان صورت هستند همان طور كه در خارج، این كثرات مختلف به توسط خداوند ـ تبارك ـ در یك مصداق جمع شده، در خیال هم آن مفاهیم مختلف در یك صورت جمع شده است ».

و یاخذها الی ذاته

پس به این صورت شد كه یك مجتمعی در خیال آمده است ما این مجتمع را ملاحظه می كنیم و معناهایی كه با هم جفت شدند را پراكنده می كنیم و عقل هر كدام از اینها را جدا جدا لحاظ می كند و همه را بیرون می كند و به سمت ذات این شیءِ مخلوطی كه در ذهن آمده می رود و ذات را از این خلط ها بیرون می كشد وقتی آن ذات، بیرون كشیده شد صورت معقوله از درون محسوس پدید می آید. پس معقول از طریق محسوس بدست آمد.

ترجمه: و این معانی را « از آن صورت » می گیرد « و نمی گذارد در آن خلط باقی بماند » و منتهی به ذاتِ آن خلط می شود « یعنی ذات را كه لبّ می باشد از این عوارض خالی می كند چون عوارض را از آن ذات جدا می كند ».

و اما كیفیه هذا الصنیع و مائیه القوه الفاعله لذلك و القوه المعینه للفاعله فلیس هذا الموضع موضع العلم به بل هو من حق علم النفس

توجه كردید كه وقتی عقل شروع به تجرید می كند دو چیز به عقل كمك می كند. یكی قوه متصرفه است كه این كثرات را وقتی عقل خواست جدا كند، جدا می كند یا تصرف می كند و این مخلوط را باز می كند. دیگری، معلم است كه كمك می كند. پس ملاحظه كنید آن كسی كه مباشر تجرید است یا مباشر بدست آوردن معقول از محسوس است عقل می باشد اما عقل، كمك و مُعِین دارد خودش تنها نیست. هم قوای دیگر به او كمك می كنند و صورت را در معرض دید او قرار می دهند و قوه ی متصرفه در آن، كارهایی را انجام می دهد كه عقل دستور داده، هم از بیرون كه معلم است مدد به آن می رسد. پس عقل، فاعل تجرید است و بقیه، كمك كننده ی این فاعل هستند. سپس یك عملی انجام می شود كه بیان كردیم آن عمل، تجرید است و صورت معقوله بدست می آید. سوال می شود كه:‌ چگونه این كار انجام می شود یعنی چگونه جنس و فصل تحلیل می شوند و شناخته می شوند، چگونه ذاتیات شناخته می شود؟ چه كسی این كار را انجام می دهد؟ « بیان شد كه عقل می باشد » چه كسی اعانت می كند؟ مصنف می فرماید این مباحث، مباحث منطقی نیستند لذا جا ندارد كه در اینجا مطرح شوند باید در جای دیگر بحث شود. اینكه چه چیزی تجرید می كند، گفته می شود عقل است. این مطلب در علم النفس بحث می شود اما آن قوایی كه كمك می كنند قوای مادون عقل اند كه آنها هم در علم النفس بحث می شوند. عقولی هم در علم النفس مورد بحث قرار می گیرند اگر بحث جدایی برای آنها تشكیل نشود چون در علم النفس شفا كه ملاحظه می كنید مصنف هم عقول منفعله كه عقل ما می باشد را مطرح كرده و درباره اش بحث كرده است هم عقول فاعله كه آن مجردات عالیه هستند را مطرح كرده است.

ترجمه: اما كیفیتِ این صنیع « مراد از صنیع، مصنوع است یعنی این كارِ تجرید چگونه انجام می شود و صورت عقلیه بدست می آید » اولا و قوه ای كه انجام می دهد این كار را چه چیزی می باشد « یعنی قوه ای كه فاعل تجرید است كه مراد قوه ی عاقله است » ثانیا و ماهیت قوه ای كه معینِ فاعل است ثالثا، جا ندارد كه در اینجا از آنها بحث شود بلكه این بحث سزاوار است كه در علم النفس مطرح شود « سوال می شود كه در منطق چه مباحثی مطرح می شود؟ می فرماید لكن آنچه كه در اینجا می توانیم بگوییم كه هم بحث منطقی است و هم بحث فلسفی است این است كه به اینصورت بگوییم.

لكن الذی نقوله ها هنا فهو

آنچه كه مناسب بحث در منطق است این می باشد كه حس به نفس، یك امر مخلوطی را می دهد. عقل این امر مخلوط را با تجرید كردن معقول قرار می دهد. تا اینجا تصورِ معقول انجام می شود و معنایی كه مجرد است در عقل حاضر می شود. حال عقل می آید این معنای مجرد را به یكی از دو نحوه از تركیب، تركیب می كند ـ اما گاهی نمی خواهد تركیب كند به آن دست نمی زد ـ یك وقت صورت معقوله ای كه بدست آورده جنس یا فصل می باشد. این را طوری تركیب می كند كه از تركیبش قولِ شارح یعنی حد یا رسم درست شود. یعنی تركیبی می كند كه در حدِ تركیب قول است. می دانید كه قول شارح، تركیب تام خبری نیست یعنی نمی گوید « الحیوان ناطق » بلكه « حیوانٌ ناطق » می گوید كه مثل یك جمله ی توصیفی است نه یك جمله ی كامل. در این حالت گفته می شود همان مفرداتی را كه عقل از طریق حس بدست آورد به طوری كنار یكدیگر تركیب كرد كه قول شارح درست شده گاهی از اوقات هم طور دیگر عمل می كند یعنی مفرداتی كه تصور كرده را می آورد ولی ایندفعه، تركیبی كه تركیب قول شارح است را در آن ایجاد نمی كند بلكه تركیبِ جازم خبری در آن درست می كند مثلا عالَم را به عنوان یك امر عقلی تصور می كند. حادث را هم به همینصورت تصور می كند سپس یكی را بر دیگری حمل می كند. بنابراین وقتی كه عقل، معقول را از محسوس بیرون آورد یكی از دو تركیب را می تواند بر آن اجرا كند اگر چه لازم نیست اجرا كند.

ان الحسن یؤدی الی النفس امورا مختلطه غیر معقوله و العقل یجعلها معقوله

نسخه صحیح « الحس » است.

ترجمه: حس به نفس اموری را می دهد كه آن امور، مختلِط با عوارض و جزئیات و ماده است لذا غیر معقول اند ولی عقل همان مختلطات را معقول می كند یعنی با تجرید، معقول می كند.

فاذا افردها العقل معقوله كان له ان یركبها انحاء من التركیب بعضها علی التركیب الخاص بالقول المفهم لمعنی الشی كالحد و الرسم و بعضها بالتركیب الجازم

ترجمه: اگر عقل این معانی را در حالی كه معقولند از یكدیگر جدا كرد و معانی را تشخیص داد این عقل حق دارد كه این معانی را تركیب كند هر نوع از تركیب كه باشد چون بعضی از آنها تركیبِ خاص به قولِ شارح اند قولی كه معنای شی را افاده می كند كه همان تعریف حدی و رسمی است و بعضی از این معانی را در تركیب جازم « یعنی تركیب تام خبری » بكار می برد « كه می تواند مقدمه ی برهان قرار بگیرد ».

خلاصه: بحث در این بود كه چگونه معقول را از محسوس استفاده كنیم؟ بیان شد كه محسوس وارد خیال می شود و قوه ی عاقله كه اشراف بر خیال دارد آن محسوس را تجرید می كند و بعد از تجرید، آماده می شود كه صورت مجرده را بدست بیاورد.

توجه كنید یك صورت مخلوطه به دست ما می آید سپس شروع به تجرید كردن آن می كنیم وقتی تجرید شد می بینیم یك صورت، آماده است. این صورت به نظر می رسد كه همان صورت قبلی می باشد كه ما آن را تجرید كردیم ولی گفته می شود كه عقل فعال آن را القاء كرده است. هیچ منافاتی ندارد كه آنچه كه ما تجرید می كنیم عقل فعال، فعالیت و دخالت كند. پس وقتی صورت مجرده در اختیار ما قرار می گیرد با القاء آن، در اختیار ما قرار می گیرد و ما خیال می كنیم كه خودمان ساختیم. پس همان وقتی كه تجرید تمام می شود یك صورتِ آماده در ذهن ما وجود می گیرد. آن صورتِ آماده، همان صورتِ تجرید شده است كه معلم بالای سر آن بوده. اینجا صدق می كند كه گفته شود « ما آن را تجرید كردیم » و همچنین صدق می كند كه گفته شود « معلم آن را تجرید كرد » ولی در واقع معلم، القاء كرده است. اگر او دخالت نداشت ما نمی توانستیم این صورت را تجرید كنیم و به این حالت در بیاوریم.

مصنف بحثی را كه در ادامه بیان می كند این است: وقتی صورت خیالیه وارد خیال شد تقتیشِ عقل شروع می شود یعنی یك صورت مخلوطه « یعنی صورتی كه برای آن ذاتیات و عوارض لازمه و مفارقه است » در ذهن ما آمد. عقل به چنین صورت مخلوطه ای برخورد می كند و اولین تفتیشی كه می كند تفتیشی است كه این صورت، تحلیل به ذاتیات و عوارضش شود. پس ذاتیاتش تحلیل به مشترك و مختص شود عوارض هم تحلیل به لازم و غیر لازم شود.

بعد از تحلیل و تفتیش می فهمد كه چه چیزی را حذف كند و چه چیزی را باقی بگذارد. آنهایی كه زوائدند را حذف می كند و آن كه لبّ می باشد را نگه می دارد. به این طریق، معقول از محسوس حاصل می شود.

توجه كردید كه تا اینجا معلوم شد وقتی عقل شروع به تجرید می كند دو چیز به عقل كمك می كند. یكی قوه متصرفه است كه این كثرات را وقتی عقل خواست جدا كند، جدا می كند یا تصرف می كند و این مخلوط را باز می كند. دیگری، معلم است كه كمك می كند. پس ملاحظه كنید آن كسی كه مباشر تجرید است یا مباشر بدست آوردن معقول از محسوس است عقل می باشد اما عقل، كمك و مُعِین دارد خودش تنها نیست. هم قوای دیگر به او كمك می كنند و صورت را در معرض دید او قرار می دهند هم از بیرون كه معلم است مدد به آن می رسد. پس عقل، فاعل تجرید است و بقیه، كمك كننده ی این فاعل هستند. سوال می شود كه:‌ چگونه این كار انجام می شود یعنی چگونه جنس و فصل تحلیل می شوند و شناخته می شوند، چگونه ذاتیات شناخته می شود؟ چه كسی این كار را انجام می دهد؟ چه كسی اعانت می كند؟ مصنف می فرماید این مباحث، مباحث منطقی نیستند لذا جا ندارد كه در اینجا مطرح شوند باید در علم النفس بحث می شود

آنچه كه مناسب بحث در منطق است این می باشد كه حس به نفس، یك امر مخلوطی را می دهد. عقل این امر مخلوط را با تجرید كردن معقول قرار می دهد. حال عقل می آید این معنای مجرد را به یكی از دو نحوه از تركیب، تركیب می كند. یك وقت صورت معقوله ای كه بدست آورده جنس یا فصل می باشد. این را طوری تركیب می كند كه از تركیبش قولِ شارح یعنی حد یا رسم درست شود. گاهی از اوقات هم طور دیگر عمل می كند یعنی مفرداتی كه تصور كرده را می آورد ولی ایندفعه، تركیبِ جازم خبری در آن درست می كند.

 


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص315، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص222، س10، ط ذوی القربی.