درس برهان شفا - استاد حشمت پور

95/06/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان نحوه بدست آوردن معقول تصوری از محسوس/ بیان نحوه تجرید موجودات مادی/ در كشف معقولات چگونه از حس استفاده می شود/ فصل 5/ مقاله 3/ برهان شفا.

ثم نقول ان الموجودات قسمان معقوله الذوات فی الوجود و محسوسه الذوات فی الوجود[1] [2]

بحث در این بود كه چگونه معقول را از محسوس بدست می آوریم ابتدا معقول و محسوس توضیح داده شد تا فرق بین این دو روشن شود و معلوم گردد كه محسوس، معقول نیست و معقول هم محسوس نیست. مصنف الان می خواهد بیان كند موجود بر دو قسم است كه در یك قسم از آن، معقول احتیاج به محسوس دارد اما در قسم دیگر معقول مستقیما تعقل می شود و احتیاج به محسوس هم نیست. پس الان بحث در این است:‌ جایی كه محسوس داریم چگونه این معقول از آن محسوس بدست می آید.

مصنف می فرماید موجودات در خارج به دو قسم تقسیم می شوند:

1ـ بعضی موجودات در خارج مجردند بدون اینكه عقل آنها را تجرید كند. خلقت آنها به این صورت است كه مجرد آفریده شدند مثل عقول و ملائكه كه فلاسفه معتقد به تجرد آنها هستند.

2ـ بعضی موجودات مادی اند و اگر بخواهند مجرد بشوند باید عقل آنها را تجرید كند یعنی از زوائد و لواحق پاك كند.

پس موجود بر دو قسم است یكی موجودی است كه مجرد است بذاته و یكی موجودی است كه مجرد است بتجرید المجرِّد. موجودی كه بذاته مجرد است اگر بخواهد تعقل بشود چون مجرد است آماده ی تعقل می باشد و احتیاج نیست كه آن را تجرید كنند به طور مستقیم می توان آن را تعقل كرد. اینچنین تعقلی از بحث ما بیرون است چون بحث در تعقلی است كه معقول را از محسوس بدست می آورد و در اینجا معقول از خود معقول بدست آمد نه از محسوس. اما قسم دوم كه با تجریدِ مجرِّد، مجرَّد می شود مورد بحث می باشد كه شیئی محسوس می باشد بعداً كه تجرید شد نه اینكه آن، معقول شود بلكه معقولی برای ما حاصل می شود. محسوس در اینصورت مقدمه برای معقول می شود یا به عبارت دیگر معقول از طریق محسوس بدست می آید.

تا اینجا موضع بحث تعیین شد كه چه می باشد وقتی موضع بحث تعیین شد به دو بخش تقسیم می شود چون تعقل ما به دو صورت است یا تعقلِ تصوری است یا تعقلِ تصدیقی است. پس باید دو بحث مطرح شود یك بحث در این باشد كه اگر معقولِ تصوری داشتیم چگونه از محسوس بدست بیاوریم یك بحث در این باشد كه اگر معقولِ تصدیقی داشتیم چگونه از محسوس بدست بیاوریم.

مصنف می فرماید اگر خواستی معقولِ تصوری را از محسوس بدست بیاوری یك راه بیشتر وجود ندارد و اگر خواستی معقولِ تصدیقی را از محسوس بدست بیاوری چهار راه وجود دارد كه ابتداءً اسم آن چهار راه را می برد بعداً توضیح می دهد.

توضیح عبارت

ثم نقول

قبلا بیان كردیم كه « ثم نقول » به معنای « ثانیا تقول » است كه « اولا » در صفحه 220 سطر آخر آمده بود. یعنی اولا توضیح دادیم كه محسوس با معقول فرق دارد و این توضیح در ضمن مثالی كه انسان است آورده می شود و بیان می گردد كه انسانِ محسوس با انسانِ معقول دو تا می باشد ثانیا وارد بحثی می شود كه این فصل به خاطر آن بحث منعقد شده بود یعنی بحث در اینكه معقول چگونه از محسوس بدست می آید.

ان الموجودات قسمان: معقوله الذوات فی الوجود و محسوسه الذوات فی الوجود

مصنف از اینجا بحث را به صورت كلی مطرح می كند و می فرماید « ان الموجودات » چه انسان باشد چه غیر انسان باشد.

ترجمه: موجودات به دو قسم تقسیم می شوند یكی معقوله الذوات فی الوجود است و یكی محسوسه الذوات فی الوجود است « یعنی یكی آن موجودی است كه در جهان خارج از ابتدا معقول الذات آفریده شده است و یكی آن موجودی است كه در جهان خارج مخصوصِ ذات است. البته توجه كنید كه این دو قسم هر دو در ذهن ما معقول می شوند ما آن محسوس را هم تجرید می كنیم و آن را معقول می كنیم اما « فی الوجود » یعنی در خارج بر دو قسم اند.

فاما معقوله الذوات فی الوجود فهی التی لا ماده لها و لا لواحق ماده

آنكه در وجود و در جهان خارج، معقول الذات است چیزی می باشد كه در خارج برای آن ماده نیست، لواحق ماده و عوارضِ مادی هم برایش نیست.

و انما هی معقوله بذاتها

« بذاتها »: یعنی بدون احتیاج به تجرید مجرد.

احتیاج به تجرید مجرد نیست بلكه خودشان معقول می شوند.

لانها لا تحتاج الی عمل یُعمل بها حتی تصیر معقوله

ترجمه: « چرا خود این قسم از موجودات خودشان معقول اند » چون احتیاج ندارند به عملی كه نسبت به آنها انجام شود تا معقول شوند « بلكه آنها خود بخود معقول هستند ».

و لا یمكن ان تكون محسوسه البته

این معقول ها هرگز محسوس نمی شوند و با هیچ رفتاری نمی توان آنها را محسوس كرد.

ترجمه: اینگونه موجودات اصلا ممكن نیست محسوس شوند « مصنف با لفظ ـ البته ـ این را تاكید می كند ».

و اما محسوسات الذوات فی الوجود فان ذواتها فی الوجود غیر معقوله بل محسوسه لكن العقل یجعلها بحیث تصیر معقوله لانه یجرد حقیقتها عن لواحق الماده

اما موجودِ محسوس الذاتی كه در عالم خارج، ذاتش محسوس است یعنی خداوند ـ تبارك ـ از ابتدا این ذات را محسوس آفریده است. این موجود اگر بخواهد معقول شود باید تجرید گردد یعنی باید به ذهن ما بیاید و در ذهن ما تجرید شود. ما قدرت نداریم موجود خارجی را در خارج، از عوارض و ماده برهنه كنیم وقتی آن را در ذهن می آوریم صورت آن در تصرف ما قرار می گیرد و بر آن مسلط می شویم و تصرف می كنیم و آن را تجرید می كنیم.

ترجمه: اما محسوسات الذوات فی الوجود، ذواتشان در عالم خارج معقول نیست بلكه محسوس است « اگر بخواهید معقولشان كنید باید با عمل معقول كنید اگر خود آنها ملاحظه شود محسوس است اگر بخواهید آنها را معقول كنید خود آنها معقول نیستند باید با عمل معقول شوند » لكن عقل آن موجودات را معقول قرار می دهد به اینصورت كه حقیقتِ این چنین موجوداتی را از لواحق ماده و خود ماده مجرد می كند « در نتیجه فقط خود حقیقت كه لُبّ است باقی می ماند و معقول می شود ».

« لكن العقل یجعلها بحیث تصیر معقوله »: معنای ظاهری عبارت این است كه همین محسوس را طوری می كند كه معقول شود در حالی كه محسوس در خارج است و ما هیچ عملی نمی توانیم در آن انجام دهیم تا آن را معقول كنیم. منظور مصنف این است كه آن را در ذهن می آوریم و تحت تسلط خودمان قرار می دهیم بعداً آن را با تجرید معقولش می كنیم. توجه داشته باشید وقتی در ذهن می آید همان چیزی كه در ذهن است را معقول نمی كنیم بلكه آن را مجرد می كنیم و نفس ما آماده می شود كه صورت معقوله ای مثل این صورت محسوسه ای كه در ذهن ما آمده را دریافت كند. وقتی آماده شد عقل فعال به آن، افاضه می كند و آن هم صورت معقوله را دریافت می كند نه اینكه همان صورت محسوسه كه ما و نفس ما را آماده كرد معقوله شود. بلكه همچنان محسوسه باقی می ماند، بعد از تجرید ذهن ما و نفس ما را برای دریافت معقولات آماده می كند.

صفحه 222 سطر 4 قوله « و نقول »

مصنف ابتدا فرمود « ثم نقول » یعنی مقدمتاً این مطالب بیان می شود الان می فرماید « نقول » یعنی وارد بحث می شویم. یعنی ابتدا به صورت مقدمه بیان شد كه موجودات به دو قسم تقسیم شد یك قسمِ آن از محل بحث بیرون است و موضع بحث در قسم دیگر است. الان وارد بحث می شود.

توجه كنید كه مصنف در این عبارت فرمود « یكتسب تصور المعقولات بتوسط الحس علی وجه واحد » اما عِدل این عبارت كه تصدیق معقولات باشد در همین صفحه 222 سه خط به آخر می آید و می فرماید « بل نقول ان تصدیق المعقولات یكتسب بالحس علی وجوه اربعه ».

مصنف می فرماید اگر بخواهید معقول تصوری را از حس بدست بیاورید فقط یك راه دارد. راه آن، همان است كه بارها بیان شده.

بیان نحوه بدست آوردن معقول تصوری از حس: ما محسوسی را در خارج می بینیم و از آن صورت محسوسه می گیریم این صورت محسوسه در دو جای قوای ادراكی ما وارد می شود یكی در قوه ی مثلا باصره یا سامعه یا .... و یكی هم در قوه ی خیال. اگر محسوس از نوعِ مبصَر باشد در قوه ی باصره می آید و اگر از نوعِ مسموع باشد در قوه ی سامعه می آید و اگر ملموس باشد در قوه ی لامسه می آید و هكذا.

پس ما دو محسوس را یكدفعه واجد می شویم كه یكی محسوس، حس ظاهر است و به آن محسوس می گوییم و یكی محسوس، حس باطن « یعنی خیال » است كه به آن متخیَّل می گوییم. در محسوس به حس ظاهر كاری انجام نمی شود آن محسوس با باز كردن چشم و با گوش كردن حاضر می شود و با بستن چشم و گرفتن گوش باطل می شود. اما آن صورتی كه در خیال آمده حاضر است چه چشمِ ما باز باشد چه بسته باشد. مگر اینكه خیال، آن را به مخزن بفرستد تا در مخزن حفظ شود و الا تا وقتی كه در خیال قرار دارد مستقیما مورد توجه ما می باشد. الان در این صورتِ خیالی فعالیت خودمان را انجام می دهیم و این صورتِ خیال را تجرید می كنیم یعنی صورت خیالی از زید در ذهن ما آمده كه دارای ماده است ما فكر می كنیم كه ماده ندارد. یك رنگی برای زید است كه ما فكر می كنیم آن رنگ نیست. یا مثلا قد خاصی دارد كه ما فكر می كنیم آن قد خاص نیست. این كار در اختیار نفس ما می باشد و می تواند این كار را بكند.

یك انسانی را فرض كنید كه در مقابل شما می ایستد و دارای ریش هم هست شما آن را بدون ریش تصور كنید معنای این كار این است كه آن را تجرید می كنید یا مثلا مو بر سرش قرار دارد شما آن را در ذهن خودتان بدون موی سر تصور كنید این كار یك نوع تجرید است. این كار كثیراً انجام می گیرد. صورتِ محسوسه هم كه در خیال ما آمده همین كار در موردش انجام می شود. صورت محسوسه زید آمده است كه دارای قد خاص و رنگ خاص است ولی این قد و رنگ ندیده گرفته می شود آنچه كه باقی می ماند زیدِ خالص است كه همان انسانیتش است دوباره عمرو را می بینیم و همین كار نسبت به عمرو انجام می شود و یك صورتِ محسوسه ی مجرد شده از عمرو پیدا می شود. اما صورتِ محسوسه مجرد شده ی عمرو با صورتِ محسوسه ی مجرد شده از ناحیه زید فرق نمی كند فقط عوارض فرق می كرد و این عوارض را كنار گذاشتیم وقتی عوارض كنار رفت صورتِ مجرد شده ی عمرو و صورتِ مجرد شده ی زید باقی می ماند كه با هم تفاوتی ندارند. هر دو صورتِ انسان هستند كه معقوله می باشد. درباره این صورت معقوله، مصنف در كتاب برهان اینگونه می گوید: صورتِ معقوله ی اول وارد می شود و صورت معقوله ی دوم منطبق بر صورت معقوله ی اول می شود و دو تا نمی گردند بلكه یكی می شوند. صورت معقوله ی دهم و صدم هم كه می آیند منطبق بر اولی می شوند و تا آخر ملاحظه می كنید كه یك صورت معقوله دارید.

توجه می كنید كه مصنف در اینجا این كار را می كند كه صورت متخیله را تجرید می كند. یعنی یك صورت متخیله ی تجرید نشده باقی است و یك صورت متخیله ی تجرید شده هم می آید كه این صورت متخیله ی تجرید شده را معقول می كند و نمی گوید از بالا افاضه می شود هكذا صورت معقوله ی تجرید شده ی دوم و سوم و دهم و ... می آید و همه ی اینها منطبق بر اولی می شوند و ما یك صورت معقوله داریم.

مصنف بیان نمی كند این صورت معقوله از كجا می آید اما در علم النفس بیان می كند كه از طریق عقل فعال افاضه می شود. یعنی قبول می كند كه این صورت بعد از تجرید می آید ولی از طریق عقل می آید. در این حالت، صورت حسیه ای كه همراه با عوارض است باقی می باشد و این صورت عقلی كه خالی از عوارض است حادث می شود و در كنار آن قرار می گیرد و باقی می ماند.

خلاصه مطلب این شد كه صورت محسوسه وارد حس باطن یعنی خیال می شود « اگر چه وارد حس ظاهر هم می شود ولی برای ما فایده ندارد » بعدا ما آن را تجرید می كنیم. تجرید كردن به این است كه ماده و لواحق ماده از آن گرفته می شود. به عبارت دیگر « ما به الاختلاف » ها از آن گرفته می شود. یعنی زید و عمرو و بكر و ... صورتشان نزد ما آمد اختلافشان در رنگ و قد و پدر و مادر و ... است این « ما به الاختلاف » ها را می گیریم اصطلاحا گفته می شود كه تجرید شده است. اما « ما به الاتفاق » كه انسانیت است را باقی می گذاریم كه همان، صورت معقوله می شود. ما این كارها را انجام می دهیم و فكر می كنیم صورت معقوله را درست كردیم در حالی كه صورت معقوله از بالا می آید. توجه كردید كه برای بدست آوردن صورت معقوله از محسوسه یك راه بیشتر وجود نداشت و آن، تجرید بود.

نكته: وقتی انسانی در مقابل شما ایستاده و فرض می كنید كه ریش ندارد یا دارای مو نیست آن انسانِ ریش دار و مو دار الان در ذهن شما هست انسانِ بدون ریش و بدون مو هم در ذهن شما آمده است. در اینجا هم همینطور است یعنی وقتی صورت را از آن عوارض تجرید می كنید، صورتِ همراه با عوارض را در نفس خودتان دارید صورتِ خالی از عوارض را هم در نفس خودتان دارید. صورت دوم، مبدَّلِ صورت اول نیست و اینگونه نیست كه صورت اول باطل شود و صورت دوم، حادث شود.

توضیح عبارت

و نقول انه انما یكتسب تصور المعقولات بتوسط الحس علی وجه واحد

و می گوییم كه اگر بخواهیم معقولات را به توسط حس بدست بیاوریم فقط یك راه دارد. « توجه كنید كه معقولات را هم می توان به صورت مستقیم بدست آورد و این برای كسانی است كه ملكه اتصال به عقل فعال دارند ».

و هو ان الحس یاخذ صور المحسوسات و یُسَلِّمها الی القوه الخیالیه

مراد از « الحس »، حس ظاهر است نه خیال چون در ادامه تعبیر به « قوه خیالیه » می كند.

ترجمه: آن وجه واحد این است كه حس « یعنی حس ظاهر »، صُوَرِ محسوسات را اخذ می كند و این صور محسوسات را به قوه ی خیالی می دهد « نه اینكه خودش باطل شود ».

فتصیر تلك الصور موضوعات لفعل العقل النظری الذی لنا

« تلك الصور »: یعنی آن صوری كه در قوه خیالیه آمده نه آن صوری كه در مقام حس ظاهر بودند.

ترجمه: پس این صور خیالیه، موضوع برای تصرف عقل نظری می شوند و تصرفات عقل را قبول می كنند.

فتكون هناك صور كثیره ماخوذه من الناس المحسوسین

این صورتهایی كه می آیند مسلماً صورتِ كثیره هستند نه واحده، اما صورتهای كثیره ای هستند كه از محسوس گرفته شدند و خودشان هم صورتهای محسوسه نام گرفتند. عقل وقتی به اینها برخورد می كند می بیند این صورت محسوس دارای خصوصیاتی است. آن صورت دیگر دارای خصوصیات دیگر است. عقل، صورت را با این خصوصیات قبول نمی كند و می گوید این خصوصیات را دور بریز اما به چه وسیله ای دور ریخته می شود؟ در علم النفس مطرح می كند. وقتی خصوصیاتی را بیرون ریخت و « ما به الاشتراك » باقی ماند این « ما به الاشتراك » صورت معقوله می شود.

ترجمه: پس می باشد در آنجا « یعنی در قوه ی خیالیه یعنی در جایی كه صور محسوسه می آید » صور كثیره ای است كه همه آنها از مردمان محسوس اخذ شده است.

فیجدها العقل متخالفه بعوارض مثل ما تجد زیدا مختصا بلون و سحنه و هیته اعضاء و تجد عمرا مختصا باخری غیر تلك

در یك نسخه نوشته شده « سُحنه » و در حاشیه نوشته به معنای « لطافت پوست » است.

ترجمه: عقل این صور را می یابد در حالی كه این صور به توسط عوارض با هم اختلاف دارند « عقل، چنین صورتهایی در اختیارش قرار می گیرد كه هم دارای « ما به الاشتراكند هم دارای ما به الامتیازند » مثل اینكه عقل تو می یابد زید را كه مختص به لونی می باشد و لطافت پوست و هیئت اعضاء « مثلا فرض كنید كه فلان عضوش مثل دست كوتاه است » و عمرو را می یابی كه مختص به عوارض دیگری است كه این عوارض این صفت دارند كه غیر از آن عوارض قبلی است.

فَیُقبِل علی هذه العوارض فینزعها فیكون كانه یُقشر هذه العوارض منها و یطرحها من جانب حتی یتوصل الی المعنی الذی یشترك فیه و لا یختلف به

ترجمه: عقل رو می آورد بر این عوارض، و این عوارض را می كَند گویا پوست می كَند این عوارض را از آن صورتی كه در خیال آمده است « یعنی از آن صورتی كه در خیال آمده، پوسته ی عوارض را جدا می كند به طوری كه این عوارض به عنوان پوست نباشند و آن حقیقت به عنوان مفر باقی بماند » و این عوارض را دور می ریزد تا این عقل برسد به معنایی كه مشتركٌ فیه است و به عبارت دیگر لا یختلف به است.

« یشترك فیه و لایختلف فیه »: واو در این، تفسیر است یعنی معنایی كه مشتركٌ فیه است یا چیزی است كه شیء به توسط آن، اختلاف پیدا نمی كند.

فیُحَصِّلها و یَتَصَوَّرُها

پس این صورتِ بی عوارض را تحصیل می كند و همین صورتِ بی عوارض را تصور می كند.

و اول ما یفتش عن الخلط الذی فی الخیال فانه یجد عوارض و ذاتیات

سوال می شود كه عقل در كجا تفتیش می كند؟ می گویند در خیال تفتیش می كند به اینكه در قوه خیال می رود و می بیند كه یك موجودِ مخلوط « یعنی موجودی كه حقیقتش با عوارض مخلوط شده » در قوه خیال آمده است یعنی همراه با عوارض است. این موجودِ مخلوط را از آن خلط كه عوارض است پاك می كند و آن لبّ و مغز را باقی می گذارد.

خلاصه: بحث در این بود كه چگونه معقول را از محسوس بدست می آوریم.

مصنف می فرماید موجودات در خارج به دو قسم تقسیم می شوند:

1ـ بعضی موجودات در خارج مجردند بدون اینكه عقل آنها را تجرید كند.

2ـ بعضی موجودات مادی اند و اگر بخواهند مجرد بشوند باید عقل آنها را تجرید كند یعنی از زوائد و لواحق پاك كند.

موجودی كه بذاته مجرد است اگر بخواهد تعقل بشود چون مجرد است آماده ی تعقل می باشد و احتیاج نیست كه آن را تجرید كنند به طور مستقیم می توان آن را تعقل كرد. اینچنین تعقلی از بحث ما بیرون است چون بحث در تعقلی است كه معقول را از محسوس بدست می آورد و در اینجا معقول از خود معقول بدست آمد نه از محسوس. اما قسم دوم كه با تجریدِ مجرِّد، مجرَّد می شود مورد بحث می باشد.

تا اینجا موضع بحث تعیین شد كه چه می باشد وقتی موضع بحث تعیین شد به دو بخش تقسیم می شود چون تعقل ما به دو صورت است یا تعقلِ تصوری است یا تعقلِ تصدیقی است. پس باید دو بحث مطرح شود یك بحث در این باشد كه اگر معقولِ تصوری داشتیم چگونه از محسوس بدست بیاوریم یك بحث در این باشد كه اگر معقولِ تصدیقی داشتیم چگونه از محسوس بدست بیاوریم.

مصنف می فرماید اگر خواستی معقولِ تصوری را از محسوس بدست بیاوری یك راه بیشتر وجود ندارد.

بیان نحوه بدست آوردن معقول تصوری از حس: ما محسوسی را در خارج می بینیم و از آن صورت محسوسه می گیریم این صورت محسوسه در دو جای قوای ادراكی ما وارد می شود یكی در قوه ی مثلا باصره یا سامعه یا .... و یكی هم در قوه ی خیال. پس ما دو محسوس را یكدفعه واجد می شویم كه یكی محسوس، حس ظاهر است و به آن محسوس می گوییم و یكی محسوس، حس باطن « یعنی خیال » است كه به آن متخیَّل می گوییم. در محسوس به حس ظاهر كاری انجام نمی شود آن محسوس با باز كردن چشم و با گوش كردن حاضر می شود و با بستن چشم و گرفتن گوش باطل می شود. اما آن صورتی كه در خیال آمده حاضر است چه چشمِ ما باز باشد چه بسته باشد. الان در این صورتِ خیالی فعالیت خودمان را انجام می دهیم و این صورتِ خیال را تجرید می كنیم یعنی صورت خیالی از زید در ذهن ما آمده كه دارای ماده است ما فكر می كنیم كه ماده ندارد. یك رنگی برای زید است كه ما فكر می كنیم آن رنگ نیست. آنچه كه باقی می ماند زیدِ خالص است كه همان انسانیتش است دوباره عمرو را می بینیم و همین كار نسبت به عمرو انجام می شود و یك صورتِ محسوسه ی مجرد شده از عمرو پیدا می شود. اما صورتِ محسوسه مجرد شده ی عمرو با صورتِ محسوسه ی مجرد شده از ناحیه زید فرق نمی كند فقط عوارض فرق می كرد و این عوارض را كنار گذاشتیم وقتی عوارض كنار رفت صورتِ مجرد شده ی عمرو و صورتِ مجرد شده ی زید باقی می ماند كه با هم تفاوتی ندارند. هر دو صورتِ انسان هستند كه معقوله می باشد.


[1] برهان شفا، ترجمه قوام صفری، ص314، ناشر: فکر روز.
[2] الشفاء، ابن سینا، ج9، ص221، س19، ط ذوی القربی.