درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

99/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: طبیعیات شفاء/تشریح کبد /شاخه های رگ باب در مقعر کبد

 

«والجزء الثالث من الستة الاولی یاخذ الی الجانب الایسر و یتفرق فی جداول العروق التی حول المعاء المستقیم لیمتس ما فی السفل من حاصل الغذاء»

گفتیم از کبد دو رگ بیرون می آید، یکی اجوف است که از حدبه ی کبد خارج می شود و یکی باب است که از مقعر کبد می آید. بحث اجوف را تاخیر انداختیم و بحث باب را شروع کردیم. قسمتی از باب ظاهر از کبد است و هشت شعبه می شود. دو قسم صغیر و شش قسم بزرگ تر است. دو قسم صغیر را توضیح دادیم و شش قسم را شروع کردیم. قسم اول و دوم را شروع کردیم و الان قسم سوم را توضیح می دهیم.

شاخه سوم از خود باب خارج می شود به سمت چپ باب می رود و به روده مستقیم منتهی می شود. بیشتر کار باب جذب غذا است که با بعضی از شعب خود غذا را به معده وروده ارسال می کند ولی بیشتر کار آن جذب غذا است. در روده مستقیم مواد غذایی کم است و بیشتر آن سفل است که باید دفع شود اما در همین سفل مواد غذایی کمی وجود دارد. این شاخه وارد جداولی می شود که در اطراف روده مستقیم وجود دارد. جدول در لغت به معنای جوی باریک است.

انواع جداول و معنای آن

جداول جمع جدول است. وقتی در جایی رگ های باریک شریانی و رگ های ورید و شاخه های باریک عصب جمع می شوند، به آن مجموعه جداول می گویند حال در هر جای بدن باشد. علاوه بر جداول روده مستقیم، جداول امعاء و جداول کبد هم وجود دارد. جداول کبد همین ریشه های باب است که داخل کبد است و ما آن را خواندیم.تقریبا ماساریقاهای موجود در کبد هستند. در مورد جداول امعاء گفتیم که روده ها طبقه طبقه هستند و دور می زنند و لای این دور ها رگ هایی وجود دارند که به آن ها جداول می گوییم.

ابن سینا جزء ثالث را می گوید من الستة الاولی، در جزء رابع وخامس می گوید من الستة و الاولی نمی گوید. مراد از الاولی چیست؟ قسم ثانی به پنج قسم تقسیم می شود. اما قبل از تقسیم به پنج قسم می گوید این رگ به سمت طحال می رود و به آن ورید طحالی می گوید که همان قسم ثانی است. این رگ قبل از رسیدن به طحال یه شاخه پیدا می کند که با آن پنج قسمی که داخل طحال است، شش قسم می شود. پس در قسم ثانی شش شعبه وجود دارد اما این شش قسم، همان شش قسمی است که شاخه های اصلی رگ باب هستند که هشت قسم داشت، دو تا صغیر و شش اعظم داشت.

تطبیق متن

«والجزء الثالث» ابن سینا در اول و دوم تعبیر به قسم کرده است اما اینجا و قسم چهارم جزء می گوید. قسم سوم از شش قسم اولی که شاخه های اصلی رگ باب هستند «یاخذ الی الجانب الایسر»شروع می کند به رفتن به سمت چپ خود باب (من الباب) در خود عبارت نیست ولی در تقدیر است. «ویتفرق فی جداول العروق التی حول المعاء المستقیم» پخش می شود و تبدیل به مویرگ می شود در جداولی که در اطراف روده مستقیم هستند. «لیمتس ما فی السفل من حاصل الغذاء» تا بمکند آنچه را که در سفل وجود دارد که عبارت است از حاصل غذائی که در مدفوع وجود دارد. این همان ماساریقا ها هستند که همگی از باب منشعب می شوند. مرحوم گیلانی ضمیر در لیمتس را به جزء ثالث برگردانده است و من هم همینطوری معنا کردم. ولی مرحوم آملی ضمیر را به معاء مستقیم برگردانده است. ظاهرا حق با گیلانی است زیرا اگر معاء مستقیم مکنده باشد دیگر احتیاجی به آمدن جزء ثالث نداشت. «والجزء الرابع من الستة یتفرق کالشعر» جزء رابع یعنی قسم چهارم از شش شاخه های اصلی که از باب منشعب می شوند و این جزء تبدیل به مویرگ می شود. بخشی از این مویرگ ها به سمت حدبه معده می روند. حدبه معده طرف چپ و طرف راست دارد. این بخش از مویرگ ها به طرف راست می روند. قبلا در قسم ثانی گفتیم شعبی به طرف چپ معده می روند. یک گروه دیگر از قسم چهارم به طرف راست سرب می روند. سرب عبارت است از غشائی که روی معده و روده کشیده شده است. «فبعضها یتوضع فی ظاهر یمین حدبة المعدة» بعضی از قسم چهارم به سمت راست محدب معده می روند. «مقابلا للجزء الوارد علی الیسار من جهة الطحال» در برابر جزئی (قسم دوم) که به طرف چپ طحال وارد می شد و از آنجا به سمت چپ محدب معده رفته بود. «وبعضها یتوجه الی یمین السرب و یتفرق فیه» و بعض دیگر از قسم چهارم به طرف سمت راست سرب می روند و در آنجا متفرق می شوند. «مقابلا للجزء الوارد علیه من جهة الیسار» در برابر شعبی که از قسم دوم وارد طرف چپ سرب شده بودند. مقابلا حال است از یتوجه. «من شعب العرق الطحالی» من شعب بیان برای جزء وارد است. عرق طحالی همان وریدی است که اسم آن را قسم ثانی گذاشتیم که سمت طحال می رود و جزء صاعد و نازل پیدا می کند.

«واما الخامس من الستة فیتفرق فی الجداول الاطراف القولون لیاخذ الغذاء منه» قسم پنجم از شش قسم اصلی در جداول اطراف قولون پخش می شوند. تا غذا را از قولون بگیرد. مرحوم آملی تصریحی در اینجا ندارد ولی از عبارت او استفاده می شود که در اینجا هم قولون را مکنده می داند. گیلانی هم معتقد است که قولون از این رگ غذا می مکد.

«والسادس کذلک» قسم ششم از رگ های ششگانه ای که از باب منشعب می شود در تفرق مانند قسم پنجم است. «اکثره یتفرق حول الصائم و باقیه یتفرق حول لفائف الدقیقة» اکثر این قسم به سمت صائم می رود و باقی آن حول لفائف می روند. لفائف جمع لفافه است و لفافه غشائی است که دور یک جسم می پیچد. در اینجا مراد از لفائف در اینجا چین خوردن های روده بعد از صائم است که همان روده باریک است. «المتصل بالاعور» روده هایی که به اعور متصل هستند. «فیجذب الغذاء» این قسم از صائم و باقی روده ها غذا را می مکد. در اینجا مرحوم گیلانی و آملی با یکدیگر اختلاف دارند.

بحث ما در باب که همان رگی است که از مقعر کبد بیرون می آید تمام شد. از به بعد به بحث اجوف می پردازیم. اجوف رگی است که تمام بدن را می پوشاند و بحث مفصلی دارد. بخشی از آن به سمت سر می رود که صاعد می گوییم و بخشی به سمت پا می آید که هابط می گوییم.