درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جسمی که بالطبع علی سبیل الاستداره حرکت می کند تقدم بر اجسام دارد/ بیان حرکات بسیطه ی اُوَل/ فصل 2/ فن 2/ طبیعیات شفا.

و هذا الجسم قد سلف منا اثباته بالوجه البرهانی[1]

بیان شد بعضی اجسام مستقیمه الحرکات ثقیل و بعضی خفیف اند اما جسمی « مثل فلک » که بالطبع علی سبیل الاستداره حرکت می کند گفته می شود که نه ثقیل است نه خفیف است. مصنف بحث را روی فلک نهم برده « ولی تمام افلاک اینگونه اند که نه ثقیل و نه خفیف اند » چون ادامه ی بحثش مربوط به فلک نهم است و الا بحثش اختصاص به فلک نهم ندارد بلکه هر جسمی که متحرک علی الاستداره باشد بالطبع، موصوف به ثقیل و خفیف نمی شود چه فلک نهم باشد چه افلاک دیگر باشد.

مصنف می فرماید قبلا ثابت کردیم چنین جسمی « که بالطبع حرکت کند علی الاستداره و موصوف به ثقیل و خفیف نشود داریم » و اسم آن، فلک نهم یا محدد الجهات بود. سپس می فرماید ثابت کردیم قبلا که این جسم « یعنی فلک نهم » اقدم از این اجسامی است که ثقیل یا خفیف می باشند یعنی اقدم از اجسام مستقیم الحرکه هستند « یعنی بیان نمی کند اقدم از افلاک دیگر هستند ».

توضیح عبارت

و هذا الجسم قد سلف منا اثباته بالوجه البرهانی

مراد از « هذا الجسم » اشاره به خط قبلی دارد که فرمود « الجسم المتحرک بالطبع علی الاستداره فانه لا ثقیل و لا خفیف ».

قبلا در فن قبل بحث اثبات این جسم گذشت به وجه برهانی « یعنی بیان نکرد که مشاهده کنید. البته اگر مشاهده و رصد می کردید آن را نمی دیدیم زیرا جسمی است که خالی از کوکب می باشد و خودش هم شفاف است البته ممکن است کسی بگوید که با تجربه می توان آن را اثبات کرد زیرا شبانه روز که به وجود می آید نمی تواند به عهده ی هیچ یک از افلاک باشد مگر همین فلک، لذا از حدوث شبانه روز می توان این فلک را اثبات کرد. این گونه بیان کردن هم از برهان استفاده شده ولی از مقدمه ی تجربی استفاده شده است.

و بینا انه اقدم وجودا من هذه الاجسام الاخری

بیان کردیم که این جسم فلکی که همان جسم فلک نهم است به لحاظ وجودش اقدم است «اما به بقیه لحاظ ها کاری نداریم ».

« من هذه الاجسام الاخری »: مراد اجسامی است که حرکت مستقیم می کنند.

فان هذه الاجسام طبایعها لا توجد مطبوعه علی ایون یریدها الا بعد ان توجد اما کنها الطبیعیه

مدعا: فلک نهم « یعنی محدد الجهات » بر سایر اجسام تقدم دارد.

دلیل اول: اجسام مستقیمه الحرکات به طبع خودشان مکانی را به طور طبیعی طلب می کنند بعضی از این اجسام، مکان علو را طلب می کنند و بعضی از این اجسام، مکان سفل را طلب می کنند. خداوند ـ تبارک ـ این اجسام مستقیمه الحرکات را می آفریند در حالی که در جبلّت و فطرتشان طلب مکان هست. قهراً چون مکان خاص را طلب می کنند به سمت آن مکان خاص خواهند رفت. اگر اینها آفریده شوند در حالی که مکان وجود ندارد و بعدا خداوند ـ تبارک ـ مکان برای آنها بیافریند لازم می آید که طبیعت و فطرت اینها معطل بماند به عبارت دیگر مطلوب آنها در وقتی که خلق می شوند در اختیارشان نباشد پس ممکن نیست که مکان این اجسام « یعنی علو و سفل » بعد از وجود اینها آفریده شود بلکه مکانشان یا باید همراه خودشان آفریده شود یا سابق بر خودشان آفریده شود.

مکان این اجسام یا علو است یا سفل است اما سوال این است که چه عاملی علو و سفل را تعیین می کند و به عبارت دیگر چه جسمی مکان این اجسام مستقیمه الحرکات را تعیین می کند؟ آن جسم باید مقدم بر اجسام مستقیمه الحرکات باشد تا مکانشان را قبل از وجودشان درست کند. آن جسمی که به محیطش علو و به مرکزش سفل را تعیین می کند عبارت از فلک نهم است. پس فلک نهم قبل از اجسام مستقیمه الحرکات باید ساخته شود تا مکان اجسام مستقیمه الحرکات را موجود و تعیین کند و بعداً خداوند ـ تبارک ـ این اجسام مستقیمه الحرکات را بیافریند. در حالی که مکانشان آماده است.

ترجمه: این اجسام « که مستقیمه الحرکاتند » طبیعتشان مطبوع « یعنی مفطور » بر مکانهایی که اراده می کنند آفریده نمی شود « یعنی خداوند ـ تبارک ـ در فطرت و طبعشان مکان خاص را قرار نمی دهد » مگر بعد از اینکه امکان طبیعی آنها موجود شود « یعنی اگر در فطرت و طبعشان طالب مکان اند باید قبل از آفرینش آنها، مکان آماده باشد تا اینها بعد از آفرینش متحیر نشوند و به مطلوب خودشان برسند ».

و یکون ذلک لاعلی انها علل لاحداث اماکنها الطبیعیه

« ذلک »: اشاره به « ان توجد اما کنها الطبیعیه » دارد یعنی وجود اماکن طبیعی.

ضمیر « انها » و « اماکنها » به « اجسام مستقیمه الحرکات » برمی گردد.

مقدم بودن مکان بر خلقت اجسام مستقیمه الحرکه لازم است ولی همراهی مکان با این اجسام مستقیمه الحرکه هم کافی است یعنی لازم نیست حتما مکان قبل از اینها آفریده شود بلکه اگر همراه اینها هم آفریده شود کافی است وقتی که می توان اکتفا کرد به مکانی که همراه این اجسام است چه اشکال دارد که گفته شود خود این اجسامِ مستقیمه الحرکه، علتِ مکانشان و عامل مکانشان است. یعنی وقتی خود این اجسام می آیند مکانی را برای خودشان می سازند و در آن مکان وارد می شوند لذا تعطیل لازم نمی آید. زیرا لازم نیست تقدم مکان داشته باشیم بلکه همراهی مکان هم کافی است.

مصنف می فرماید ساخته شدن مکان به این نیست که این اجسام مستقیمه الحرکات خودشان علت برای مکان خودشان باشند زیرا اگر خودشان علت باشند رتبه آنها مقدم می شود و رتبه ی مکان، موخر می شود در اینصورت باز هم تقدم متمکن بر مکان لازم می آید و لو تقدم رتبی باشد و این صحیح نیست که متمکن، در رتبه ای باشد که مکان ندارد. پس به ناچار باید گفت عامل حرکت، خود اینها نیست بلکه همان جسم مستدیری است که اسم آن، محدد گذاشته می شود که هم محدد جهت است هم محدد مکان است.

بنا شد محدد الجهات، پدید آورنده ی مکان یا تعیین کننده ی مکان باشد پس باید بر اجسام مستقیمه الحرکه سبقت داشته باشد.

ترجمه: و وجود اماکن طبیعی این اجسامِ مستقیمه الحرکات نه به این صورت باشد که این اجسام مستقیمه الحرکات، علت برای احداث اماکن طبیعی خودشان باشند « اگر ثابت شود که اینها می توانند مکان خودشان را بسازند احتیاج به فلک نهم نیست در اینصورت استدلال، تمام نمی شود لذا مصنف ناچار هست علیت خود این اجسام مستقیم الحرکات را از بین ببرد و بگوید این اجسام علت ساخت مکان خودشان نیستند تا بتوان مکان را به عهده فلک نهم گذاشت و نتیجه گرفت که فلک نهم قبل از خلقت اجسام مستقیمه الحرکه است.

فانه لایصیر طبیعیه او یکونَ لها احیانه طبیعیه

نسخه صحیح « فانها » است.

« او یکون » به معنای « حتی یکون » است.

ترجمه: آن اماکن، طبیعی نمی شوند مگر اینکه برای این اجسام، احیاز طبیعی باشند « و در نتیجه قبل از این اجسام حاصل باشند ».

و انما یتحدد اماکنها بهذا الجسم

مراد از « بهذا الجسم » یعنی « بهذا الجسم المحدد ».

ترجمه: اماکنِ اجسام مستقیمه الحرکه با این جسم متحدد، معین می شود.

فهذا الجسم اقدم بالذات من معنی هو مع هذه الاجسام لا یتاخر عنها

این جسم چون علت است تعبیر به « اقدم بالذات » می شود نه « اقدم بالمکان ».

نتیجه ای که گرفته می شود این است: اگر فلک نهم علت برای مکان باشد و خود این اجسام مستقیمه الحرکه علت نباشند یکی از دو حالت اتفاق می افتد. یا مکانِ این اجسام همراه این اجسام می شود یا مقدم بر این اجسام می شود. خود این اجسام اگر بخواهند مکان خودشان را بسازند مکان، موخر می شود اما اگر فلک نهم بخواهد مکان را بسازد این اماکن می توانند با اجسام مستقیم همراه شوند و می توانند مقدم شوند. اگر اماکن، مقدم باشند معنایش این است که محدد، مقدم بر اماکن است « چون مکان را تعیین می کند » مکان هم مقدم بر اجسام مستقیمه الحرکات است. پس محدد، با یک واسطه مقدم بر اجسام مستقیمه الحرکات است و مطلوب هم همین بود اما اگر مکان همراه این اجسام مستقیمه الحرکات باشد لازم می آید که محدد، مقدم باشد بر آنچه که همراه این اجسام مستقیمه الحرکات است و وقتی محدد، بر همراه اجسام مقدم بود بر خود اجسام هم مقدم است. مصنف دومی را بیان می کند.

ترجمه: این جسم « یعنی محدد الجهات » اقدم بالذات است از معنایی « یعنی مکانی » که این معنا معیت با این اجسام دارد. معنایی که تاخر از اجسام ندارد.

« لا یتاخر عنها »: یعنی تاخرش ممنوع است اما معیت آن لازم نیست حتی اگر تقدم هم داشته باشد اشکال ندارد.

و ما هو اقدم من مع فهو اقدم

مصنف با عبارت قبلی صغری را بیان کرد الان کبری را بیان می کند.

در نسخه خطی « من معنی هو مع » آمده است.

مراد از « ما هو اقدم »، محدد الجهات است. مراد از « معنی »، مکان است. مراد از « مع » هم مکان است.

ترجمه: آنچه که اقدم است با چیزی که مع و همراه با این اجسام است

پس اقدمِ از مع، اقدم از خود اجسامی است که مکان می باشد « نتیجه گرفته می شود که محدد، مقدم بر اجسام مستقیمه الحرکه است ».

خلاصه: بعض اجسام مستقیمه الحرکات ثقیل و بعضی خفیف اند ولی جسمی که بالطبع علی بسیط الاستداره حرکت می کند « یعنی فلک » نه ثقیل و نه خفیف است و تقدم بر اجسام مستقیمه الحرکات دارد. دلیل اول این است که اجسام مستقیمه الحرکات، علو یا سفل را طلب می کنند یعنی طلب مکان می کنند. پس باید مکان موجود باشد که این اجسام آن را طلب کنند و الا تعطیل در طبیعت و فطرت این اجسام لازم می آید. توجه کنید که خود این اجسام نمی توانند علت برای مکان خودشان باشند چون لازمه اش این است که خود این اجسام تقدم رتبی بر مکان داشته باشند.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج2، ص9، س10، ط ذوی القربی.