درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بيان تقسيم اجسام از جهت قُوي/ فصل1/ فن2/ طبیعیات شفا.

الفن الثانی من الطبيعيات و هو مقاله واحده[1]

فنَّي كه تا اينجا بيان شد اولين فن از 8 فن طبيعيات بود. اسم آن سماع طبيعي يا سمع الكيان بود. توضيح داده شد كه چرا به آن سماع طبيعي يا سمع الكيان گفته مي شود. اولين مطالبي كه در علم طبيعي به سامعه ي مخاطب وارد مي شد همانهايي بود كه در فن اول خوانده شد لذا به آنها سماع طبيعي مي گفتند. به فن اول، سمع الكيان گفته مي شود چون « كيان » به معناي « كائنات » است و چون طبيعي درباره ي كائنات بحث مي كند بنابراين جا دارد گفته شود آنچه كه ابتداءً به سامعه اش وارد مي شود همان چيزهايي است كه بايد در مورد كيان بشنود. در اولِ فن 1 توضيح داده شد قواعدي كه در علم طبيعي مورد حاجتند در فن اول ذكر مي شود. اين قواعد بايد به گوش شخصي كه مي خواهد علم طبيعي بخواند وارد بشود تا اين شخص بتواند از علم طبيعي بهره ببرد. پس سماع طبيعي و سمع الكيان يعني مقدمات علم طبيعي كه بايد به گوش كسي كه مي خواهد علم طبيعي را تحصيل كند وارد شود.

نكته: در فن سماع طبيعي در يك بحث خاصي وارد نشد بلكه به طور مطلق بحث شد لذا آن بحث مي تواند مقدمه باشد براي مباحثي كه در پيش است. لزومي ندارد كه تمام ذره ذره ي مباحث سماع طبيعي مقدمه مي شود. وقتي مصنف در يك مقدمه اي وارد بحث مي شود تمام آن مقدمه رسيدگي مي شود و درباره اش توضيحاتي كه لازم است داده مي شود معنايش اين نيست كه همه آن توضيحات، مقدمه باشد.

الان مصنف مي خواهد وارد فن 2 بشود كه بحث از سماء و عالم است كلمه « السماء و العالم » گاهي به ذهن انسان اين مطلب را القاء مي كند كه شايد مباحث علم هيئت و نجوم در اين فن مطرح مي شود ولي وقتي مراجعه به محتواي اين فن مي شود مي بينيد كه اينگونه نيست. درباره ي سماء و عالم به حيثيات مختلف مي توان بحث كرد. در علم هيئت، به حيثيت علم هيئت بحث مي شود. در فن 2 بحث هاي فلسفي مي شود و ممكن است در اين فن اشاره به بعضي اصطلاحات نجومي و هَيَوي شود اما بحث به طور كلي، فلسفي است يعني مثلا تركيب افلاك از چه چيز مي باشد؟ لوازم فلك چيست؟ آيا فلك با قوه ي واحده كار مي كند يا قواي متعدد دارد؟ اين مباحث، مباحث فلسفي است و ربطي به علم هيئت ندارد پس لفظ « السماء و العالم » يك وقت باعث نشود كه در اين فن مباحث علم هيئت مطرح شود.

در فن 2 فقط يك مقاله وجود دارد اين مقاله مشتمل بر 10 فصل است. فصل اول اين است كه اجسام بسیطه مطرح مي شود و به قواي اين اجسام رسيدگي مي شود. اجسام مرکبه هم مطرح مي شود و به قواي اين اجسام رسيدگي مي شود. پس در فصل اول، بحث از قواي اجسام است. وقتي در قوه، بحث مي شود قهراً بحث در افعال اجسام هم مي آيد چون افعال اجسام همان اموري هستند كه از اين قوي صادر مي شوند نمي توان بحث در قوي كرد ولي بحث از افعال نكرد.

مصنف ابتدا تعبير به « جسم واحد » مي كند و درباره ي جسم واحد، بحث را شروع مي كند و مي گويد جسم واحد مي تواند عدداً واحد باشد. مراد ما اين معنا نيست.جسم واحد مي تواند به لحاظ جزء واحد باشد يعني تعدد اجزاء نداشته باشد. اگر تعدد اجزاء نداشت و تركيب در آن راه پيدا نكرد، جسمِ بسيط مي شود. اين جسم مورد بحث مصنف مي باشد.

اجسام به لحاظ قوي به سه قسم تقسيم مي شود يعني جسم، سه قسم دارد:

قسم اول: بسيطِ داراي يك قوه.

قسم دوم: بسيطِ داراي دو قوه.

قسم سوم: مركبِ صاحب قوي.

توضيح قسم اول: اين قسم مورد اختلاف نيست زيرا جسم اگر بسيط باشد مي تواند يك قوه را داشته باشد لااقل قوه ي مُميله را دارد يعني اگر از مكان خودش بيرون برده شود و آن را رها كنيد به سمت پايين يا به سمت بالا مي رود.

توضيح قسم سوم: اين قسم هم مورد اختلاف نيست زيرا يك جسمي كه مركب است مي تواند قواي متعدد داشته باشد به اينصورت که هر كدام از اجزايش قوه اي داشته باشد بعداً مجموع اجزاء كه اين مركب را تشكيل دادند به تعداد اجزاء، قوه داشته باشند.

توضيح قسم دوم: مصنف در اين قسم اول و سوم بحث نمي كند تمام بحثش در قسم دوم است كه آيا جسم بسيط مي تواند داراي دو قوه باشد يا نه؟

پس روشن شد كه بحث در چه جسمي است؟ آيا جسم بسيطي كه داراي دو قوه باشد وجود دارد يا نه؟ اگر وجود دارد آن قوه چه حالتي دارد. آيا عرض است يا صورت است يعني هر دو عرض است يا هر دو صورتند يا يكي عرض است و يكي صورت است؟

نكته: مراد از جسم مركب، جسمي است كه از چند نوع جسم بدست آمده باشد مثل بدن ما كه از عنصر آب و خاك و هوا و آتش موجود شده است كه عبارت از جماد « يعني مركبات عنصري كه صورتِ حالّه دارند و نفس ندارند » و نبات و حيوان است اما جسم بسيط مانند خود عنصر آب و خاك و هوا و آتش است.

سوال: آيا آب و خاك و هوا و آتش بسيط اند يا بسائط بيش از اين 4 مورد هستند؟

جواب: اگر ما بخواهيم بحث در بساطت يا تركيب آب و خاك و هوا و آتش كنيم بحث غلطي است ولي اگر بخواهيم بحث در آثار آنها كنيم فرقي نمي كند كه بسيط باشد يا مركب باشد چون چه بسيط باشد چه مركب باشد داراي آثاري است. در طب، اين چهارتا اركان هستند و مورد بحث قرار مي گيرند. بعضي مي گويند بسيط بودن اين عناصر باطل شده است ما مي گوييم بله باطل شده است ولي آسيبي به مباحثي كه درباره اين عناصر مي شود نمي زند. بله اگر بخواهيم اثبات بساطت كنيم حرف صحيحي نيست.

نكته: در فن1 كه چهار مقاله داشت مصنف در اول هر مقاله فهرستي از فصولي كه در آن مقاله خوانده مي شد را بيان می كرد سپس وارد فصول مي شد. اما در فن 2 يكدفعه وارد فصل اول شده و فهرستي نداده است. در نسخ خطي كه در دست بنده ـ استاد ـ است در يكي از آنها فهرست داده است. اين فهرست دادن خيلي مهم نيست. در نسخه طهران عناوين فصول آمده است. بنده ـ استاد ـ اين مطلب را قبلا بيان كرده بودم كه مصنف روش خوبي در نوشتن كتاب شفا اِعمال كرده است كه ما در نوشتن كتب خودمان بايد از اين روش پيروي كنيم. ايشان قبل از اينكه اين كتاب را بنويسد ابتدا عناوين فصول را نوشته بعداً شروع به نوشتن كتاب كرده است. اين نشان مي دهد كه مصنف يا تسلط كامل داشته يا بعضي عناوين را از كتابهاي ارسطو و ديگران گرفته، بالاخره مطالب در ذهنش بوده كه مي خواسته چه كتابي بنويسد و چه نظمي به عناوين بدهد.

توضيح عبارت

الفن الثاني من الطبيعيات

بيان كرديم كه طبيعيات 8 فن دارد فن سماء و عالم، فن دوم است.

و هو مقاله واحده

اين فن فقط يك مقاله دارد.

في عشره فصول في السماء و العالم

يعني مقاله ي واحده اي است كه در 10 فصل است و اين مقاله واحده « و به تعبير ديگر اين 10 فصل » درباره سماء و عالم بحث مي كند. در يك نسخه ي خطي عبارت به اينصورت آمده « و هو مقاله واحده في السماء و العالم و هي عشره فصول ».

فصل في قوي الاجسام البسيطه و المركبه و افعالهما

فصل اول درباره ي قوای اجسام بسيطه و اجسام مركبه و افعالي كه از اين قوي صادر مي شود، می باشد.

ضمير « افعالهما » به « بسيط و مركبه » برمي گردد ولي بهتر اين است كه به « افعال قواي بسيطه و قواي مركبه » برگرداند.

الاجسام من جهه قواها لا تعقل الا علي احد اقسام ثلاثه

اجسام را از ناحيه هاي مختلف و حيثيات مختلف مي توان تقسيم كرد يكي از جهات و حيثيات اين است كه نظر به قُوي شود و از طريق قوي تقسيم شود. چنانكه ممكن است جسم را از جهت بزرگي و كوچكي تقسيم كرد و ممكن است از جهت كيفيت تقسيم كرد يا از جهت فلكي بودن و عنصري بودن تقسيم کرد ولي يكبار جسم به لحاظ قوه تقسيم مي شود كه آيا يك قوه دارد يا چند قوه دارد؟ لذا مصنف مي فرمايد اگر بخواهيد از طريق قوه آن را تقسيم كنيد بيش از سه قسم قبول نمي كند.

« لا تعقل »: اين لفظ نشان مي دهد كه حصر، حصر عقلي است و بيش از اين سه و كمتر واز اين سه امكان ندارد. زيرا جسم يا بسيط است يا بسيط نيست. در جايي كه بسيط است يا قوه ي واحده دارد يا قوه ي متعدده دارد. در جايي هم كه مركب است يا قوه ي واحده دارد يا قوه ي متعدده دارد ولي در مركب، قوه ي واحده داشتن متصور نيست لذا كنار گذاشته مي شود قسم چهارم در فرضی مي آيد كه مركب از ابتدا داراي يك قوه باشد ولي ما اين را قبول نداريم. جسم مركب از ابتدا به تعداد اجزائش قوه دارد بعداً اين قوه ها با هم فعل و انفعال مي كنند و تبديل به يك قوه مي شوند در اينصورت حاصل كار، چهارگونه جسم مي شود:

1 ـ جسم بسيطِ با يك قوه.

2 ـ جسم بسيطِ با قواي متعدد.

3 ـ جسم مركبِ با يك قوه.

4 ـ جسم مرکبِ با قواي متعدد.

پس بعد از فعل و انفعال، اين چهار قسم پيدا مي شود و الا در ابتدا همين سه قسمي است كه مصنف فرمود.

و اما يكون الجسم واحداً لا تركيب فيه من جسمين و له قوه واحده فقط

عبارت « لا تركيب فيه من جسمين » توضيح « واحداً » است يعني مراد از « واحداً » اين نيست كه از نظر عدد واحد باشد بلكه جزءاً واحد است. قيد « واحداً » چون غلط انداز بوده و مهم بوده لذا اين عبارت را بدنبالش مي آورد تا آن توهم برطرف شود.

« فقط »: يعني فقط يك قوه دارد و دو قوه ندارد. مثل فلك كه گفته مي شود داراي يك قوه است و آن، قوه ي حركت وضعي است.

و اما ان يكون الجسم واحداً لا تركيب فيه و له قوتان

جسم، واحد است و تركيبي در آن نيست « يعني بسيط است » ولي براي آن دو قوه است.

و اما ان يكون الجسم ذا تركيب من الاجسام تمازجت

يا جسم از اجسام بسيطه و شايد بتوان گفت از اجسام مركبه تركيب شده باشد مثل بدن ما كه هر عضوش از اجسام بسيطه تركيب شده و اگر كل بدن را ملاحظه كنيد مي بينيد از اجسام مركبه تشكيل شده است.

« تمازجت »: اين قيد در اينجا لازم است چون جسم اگر اجزائش ممزوج نشوند جسمِ واحد نيست مثلاً فرض كنيد آرد با شكر مخلوط شود اينها دو جسم هستند كه ممزوج نشدند و كنار يكديگر قرار گرفتند. اين را جسم واحد نمي گويند مگر تسامحاً. اگر آب و خاك را با هم مخلوط كرديد و ممزوج شدند اما امتزاج آنها امتزاجي كه بتواند شيء ثالثي درست كند نمي باشد به عبارت ديگر از امتزاج اينگونه اي، مركب حقيقي درست نمي شود. ولي عناصر با هم تركيب مي شوند و امتزاج حاصل مي شود. در جاي كه امتزاج حاصل شود آن جسم، مركب مي شود اما جايي كه امتزاج نباشد مركب گفته نمي شود مگر تسامحاً.

توجه كنيد كه مراد از « مركب » در اينجا آن مركبي نيست كه مقسم براي جماد و نبات و حيوان قرار مي گيرد. آن « مركب » جايي است كه از چهار عنصر تركيب شود اما مركب از دو عنصر مثل بخار و سه عنصر مثل دود داريم. دود داراي اجزاء خاكي و هوايي و ناري وجود دارد. در بخار اجزاء مائي و اجزاء هوايي وجود دارد. در دود و بخار فعل و انفعال نيست بنابراين قوه مزاجیه وجود ندارد.

و يختص كل واحد منها بقوه

اجزاء جسم هركدام داراي قوه ي مخصوص به خودشان هستند پس در اين مركب، قوايي جمع شده كه گاهي از اوقات اين قوا با هم فعل و انفعال مي كنند و همه ي آنها قوه ي واحده مي شوند گاهي از اوقات اين قوا با هم فعل و انفعال نمي كنند و به صورت همان قواي متعدده باقي مي مانند مثلا در بدن انسان، عناصر فعل و انفعال مي كنند و قوه ي واحده اي كه قوه ي انساني مي باشد درست مي گردد اما در بعضي از مركبات مثل بخار كه از ذرات هوا و ذرات آب تشكيل شده امتزاج لغوي هست ولي اينطور نيست كه قوا با هم فعل و انفعال كرده باشند و يك قوه ي ثالثي كه اسمش را مثلا قوه ي مزاجیه مي گذاريم به وجود آمده باشد بلكه ذرات آبي كه در بخار وجود دارد حكم خودشان را دارند و ذرات هوايي هم که در بخار وجود دارد حكم خودشان را دارند.

سواء تفاعلت فحصل منها قوه واحده مزاجيه مشتركه

اگر اين قوي، تفاعل كنند « يعني فعل و انفعال داشته باشند وتاثير و تاثر داشته باشند » قوه ي واحده اي درست مي كننند كه اين قوه، قوه ي مزاجيه است يعني تعادل بين قوي است و مشتركه هم هست.

« مشتركه »: به مثال بخار توجه كنيد كه قوه ي آب، مشترك بين تمام اجزاء بخار نيست بلكه مخصوص به اجزاء مائي است. قوه ي هوا هم مشترک بین تمام اجزاء بخار نيست بلكه مخصوص به اجزاء هوايي است. اثر هوا، حرارت است و اثر آب، برودت است. در بخار، آب اثر خودش را دارد هوا هم اثر خودش را دارد و اينطور نيست كه اثر آب در تمام بخش هاي بخار حتي در قسمت هاي هوايي آن هم حاصل باشد تا گفته شود اين اثر، اثر مشترك است. همچنين لازم نيست اثر هوا در تمام بخش هاي بخار حتي در قسمت هاي آبي هم حاصل باشد تا گفته شود اين اثر، اثر مشترك است. اما در مثل بدن انسان كه قوا با هم فعل و انفعال كردند و مزاج واحدي تشكيل دادند اين مزاج، مزاج مشترك است. از نوك سر تا كف پا اين مزاج حاصل است.

ترجمه: مساوي است كه اين قوي تفاعل كنند پس حاصل مي شود از آن قوه اي كه اولاً واحد است ثانيا مزاجيه است « يعني بر اثر امتزاج درست شده و متعادل بين قوي است » ثالثا مشترك است « و در تمام ماده وجود دارد ».

او لم تتفاعل

يا اين قوا با هم تفاعل نكرده باشند و تاثير و تاثر نداشته باشند و آن قوا، متعدد باقي بمانند.

و غرضنا ان نتكلم في القسم الثاني انه كيف يمكن ان يوجد فنقول

مصنف مي فرمايد ما در هر سه قسم بحث نمي كنيم بلكه قسم اول و سوم چون روشن هستند كاري نداريم بلكه در قسم دوم بحث مي كنيم

ترجمه: غرض ما اين است كه در قسم دوم تكلم كنيم كه آيا ممكن است موجود شود؟ و اگر ممكن است موجود شود چگونه موجود مي شود يعني چگونه يك جسم بسيط مي تواند دو اثر و دو قوه داشته باشد.

سوال: آيا در تمام اعضاي بدن انسان يك مزاج است يا در استخوان يك مزاج است و در گوشت مزاج ديگر و در پوست مزاج سوم است؟

جواب: در علم طب براي مزاج اقسامي ذكر شده كه به چهار قسم نوعي و صنفي و شخصي و عضوي تقسيم مي شود الان در اينجا مزاج نوعي مراد است يعني در كل بدن انسان يك مزاج است آنچه كه در اينجا مطرح شده مزاج عضوي است كه هر عضو مزاج مخصوص به خود دارد.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج2، ص1، س1، ط ذوی القربی.