درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

95/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان نظر مصنف در اینکه اگر متحرک را نصف کنید و محرک، محرکِ طبیعی باشد چنین محرکی، به حال خود باقی نمی ماند و آن هم نصف شود/ اگر متحرک رانصف کنید آیا محرک و زمان و مسافت هم نصف می شوند؟ /بیان مناسبات بین محرکات و متحرکات/ فصل 15/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.

اعتبر ذلک فیما نورده[1]

مبحث در مناسباتی بود که بین محرک و متحرک وجود دارد. بیان شد که اگر محرکی، متحرکی را در مسافتی، آن هم در یک زمان حرکت دهد گاهی محرک را نصف می کنیم و بحث می کنیم که چه اتفاقی می افتد گاهی متحرک را نصف می کنیم گاهی مسافت و گاهی زمان را نصف می کنیم یعنی نسبتی « مثل نسبت نصف » بر یکی از این چهار تا وارد می شود سپس ملاحظه می کنیم که در بقیه چه اتفاقی می افتد؟ گاهی محرک نصف شد و همان متحرک را می خواهد حرکت دهد، آیا در نصف آن مسافت حرکت می دهد یا در دو برابر آن زمان حرکت می دهد؟

در این بحث بیان شد که یکبار محرک، نصف می شود در مرتبه دوم متحرک، نصف می شود سوم، زمان و چهارم، مسافت نصف می شود. بحث از نصف کردن محرک تمام شد سپس به این بحث رسید که متحرک را نصف کند. مثلا فرض کنید محرک یک شخص است ولی متحرک، سنگی بوده که الان نصف شده است. در اینجا چه اتفاقی برای مسافت می افتد؟ مشهور بیان کرده بود که در اینصورت اگر مسافت، ثابت باشد زمان، نصف می شود اما اگر زمان، ثابت باشد مسافت، دو برابر می شود. مصنف فرمود حرف تحقیقی، غیر از کلام مشهور است لذا شروع به اشکال بر مشهور می کند. توجه کنید که مصنف وقتی می خواهد اشکال کند چهار فرض را بیان می کند یکی اینکه محرک، طبیعتی باشد که در متحرک موجود است دیگر اینکه محرک، حامل متحرک باشد سوم اینکه محرک، دافع متحرک باشد و چهارم اینکه جاذب متحرک باشد.

الان وارد بحث در جایی می شود که محرک، طبیعت است که همان فرض اول می باشد.

توجه کنید سنگی داریم که می خواهیم آن را از بالا به سمت پایین رها کنیم این سنگ در یک زمان خاصی، مسافت خاصی را طی می کند این سنگ را نصف می کنیم در اینصورت سبک تر می شود و تحریکش آسانتر می شود. محرک می خواهد این سنگ نصف شده را در همان مقدار، حرکت دهد. آن نیروی شدیدی که قبلاً بود الان می خواهد متحرکی را که ضعیف شده حرکت دهد در اینصورت خیلی سریعتر حرکت می دهد و در مسافت بیشتری هم حرکت می دهد ولی آیا این، امکان دارد و تصور می شود که متحرک را نصف کنید ولی محرکِ طبیعی نصف نشود؟ محرک طبیعی همان طبیعتی است که در این سنگ وجود دارد به عبارت دیگر صورت طبیعی و قوه ای است که در سنگ می باشد وقتی سنگ را که محل قوه می باشد نصف کنید قوه هم نصف می شود. امکان ندارد محرک را ثابت نگه داشت و متحرک را نصف کرد بله اگر محرک، دافع یا جاذب باشد اشکالی ندارد مثلا دو نفر سنگی را هُل می دهند محرک، دافع می باشد ولی بعداً سنگ نصف می شود این محرکِ دو نفری که قبلا سنگ بزرگ را هُل می دادند الان سنگ کوچک را هُل می دهند. معلوم است که سنگ کوچک را سریع تر هل می دهند. این در صورتی است که محرک، بیرون از متحرک باشد کم می توان متحرک را نصف کرد و محرک باقی باشد اما در وقتی که محرک، نیروی موجود در متحرک است اگر متحرک، نصف شود چگونه انتظار دارید که محرک، نیروی موجود در متحرک است اگر متحرک نصف شود چگونه انتظار دارید که محرک ثابت بماند؟ بلکه آن هم نصف می شود و اگر هم نصف نشود یک تغییری در آن حاصل می شود.

پس اشکال این فرض، این شد که نمی توان این فرض را داشت تا به سراغ حکمتش رفت.

توضیح عبارت

اِعتبر ذلک فیما یورده

نسخه ی صحیح « فیما نورده » است.

ترجمه: امتحان کن این را « که حرف مشهور، تحقیقی نیست » در آنچه که ما ذکر می کنیم « یعنی امتحان کن مطابق با تحقیق نبودن کلام مشهور را با بیاناتی که می کنیم ».

اما فی المحرک الطبیعی فانه لا یصح ان یبقی المحرک بحاله و المتحرک به قد ینصف

ضمیر « به » به « محرک » برمی گردد و « با » در آن سبب است. واو در « المتحرک » حالیه است.

مصنف در اینجا چهار بحث می کند یکی در محرک طبیعی و دیگری در حامل که در سطر 4 بحث می کند و یکی در دافع که در سطر 8 بحث می کند و یکی در جذب که در سطر 11 بحث می کند.

ترجمه: اما در محرک های طبیعی صحیح نیست که محرک به حال خودش باقی باشد در حالی که متحرکِ به توسط آن نصف شده است.

و ذلک لان القوه الطبیعیه یعرض لها ان تنقسم بانقسام ما هی فیه

« ذلک »: صحیح نبودن.

ترجمه: صحیح نبودن به این جهت است که قوه ی طبیعیه که در بحث ما محرک می باشد، عارض می شود بر این قوه ی طبیعیه، قسمت به انقسام آنچه « یعنی آن جسمی » که این قوه ی طبیعی در آن چیز « یعنی جسم » است « مراد از آن جسم همان جسم متحرک است. اگر این جسم را که متحرک است تقسیم کردید به واسطه ی انقسام آن جسم، قوه ی حالِّ در آن تقسیم می شود در اینصورت چگونه می توان گفت این قوه که محرک است به حال خودش باقی می باشد ».

فاذا انتَصَف المتحرک لم تُمکِن کلیةُ المحرِّکِ ان تحرکه

این عبارت نتیجه بحث قبلی است.

ترجمه: وقتی متحرک، نصف شد برای کلیت محرک امکان ندارد که متحرکِ نصف شده را حرکت دهد « بله جزئیت محرک حرکت می دهد » چون کلیت محرکی نداریم « یعنی وقتی سنگ را نصف کردید نصف قوه با آن سنگی که دور انداختید از بین رفت. این سنگِ باقیمانده، نصف قوه را دارد در اینصورت چگونه آن قوه ی نصفی که از بین رفته با این قوه ی نصفی که باقی هست ضمیمه می شود و این دو با هم سنگ را حرکت می دهند؟ ».

بل النصف الموجود منه فیه

ضمیر « منه » به قوه ایی برمی گردد که در متحرک می باشد. ضمیر « فیه » به « متحرک » برمی گردد ولی لفظ « قوه » مونث است و مصنف ضمیر را مذکر آورده لذا به « محرک » برمی گردانیم زیرا فرقی بین « محرک » و « قوه ی محرکه یا کلیه المحرک » نیست. در عبارت، لفظ « محرک » در جمله ی « کلیه المحرک » آمده است.

ترجمه: بلکه نصفی از آن محرک، در این متحرک موجود است حرکت می دهد.

الا علی سبیل التخمین و التقدیر

این عبارت به دو صورت معنا می شود معنای اول صحیح است و معنای دوم باطل است.

معنای اول: لفظ « الا » استثنا از « لم تکن » می باشد یعنی ممکن نیست که محرکِ کامل حرکت دهد این نصف را مگر اینکه فرض کنید اگر به واقع رجوع کنید می بینید ممکن نیست چون در واقع محرک به حالت قبل باقی نمانده است و اگر به فرض خودتان رجوع کنید اشکال ندارد که بگویید: فرض می کنیم کلیتِ محرک، متحرکِ نصف شده را حرکت داد به عبارت دیگر اگر فرض کنید که تخمین باشد اشکال ندارد اما اگر بخواهید واقعیت را بیان کنید واقعیت به اینصورت نیست چون در واقع محرکِ کاملی وجود ندارد زیرا محرکِ کامل، نصف شده است.

معنای دوم: لفظ « الا » مربوط به « نصف » باشد ولی این معنا باطل است به خاطر اینکه لفظ « الا » وجود دارد. اما اگر لفظ « الا » را بردارید عبارت به خوبی معنا می شود: « بل النصف علی سبیل التخمین و التقدیر » یعنی وقتی متحرک را نصف کردید محرک هم برسبیل تخمین و تقدیر نصف می شود به عبارت دیگر وقتی متحرک را نصف کردید محرک هم تخمینا نصف می شود ولی تحقیقا ممکن است ربع یا ... شود زیرا وقتی سنگ را نصف می کنید نیرویش در واقع نصف نمی شود مثلا سنگی که با سرعت 10 کیلومتر بر ساعت پایین می آمد وقتی نصف شود با سرعت 5 کیلومتر پایین نمی آید شاید با سرعت 7 کیلومتر بیاید پس اینطور نیست که وقتی سنگ را نصف کردید نیرویش هم نصف شود.

نکته: اگر حیوان رانصف کنید اگرچه این حیوان می میرد ولی نیروی او نصف می شود چون محرکِ این حیوان از بالا به پایین اراده ی حیوان نیست تا بگویید چون مرده است دیگر اراده نمی کند بلکه محرک این حیوان، آن میل و سنگینی حیوان و صورت طبیعی جسم حیوان است که حیوان را به سمت پایین می آورد. در اینجا محرک را نصف نکردید بلکه متحرک را نصف کردید وقتی متحرک را نصف کردید محرک هم نصف شده است. محرک اگر نصف شود باطل نمی گردد. توجه کردید که در اینجا بحث در حرکت طبیعی است که با نیروی جسمانی می باشد نه حرکت ارادی و حرکت با نیروی حیوانی. به عبارت دیگر این حیوان چون جسم است نیرویی دارد که آن را به سمت پایین می برد نه اینکه چون حیوان است نیرویی دارد که گاری را می کِشد.

صفحه 332 سطر 4 قوله « و اما الحامل »

تا اینجا بحث اول تمام شد و روشن گردید که اگر محرک، طبیعت باشد و متحرک را نصف کنید محرک به حال خودش باقی نمی ماند پس فرضی که مطرح می کنند محرک به حال خودش باقی بماند و متحرک نصف شود اصلا مطرح نیست. اما از اینجا وارد فرض دوم می شود که محرک، حامل باشد یعنی طبیعتِ درون متحرک نباشد بلکه امری بیرون از متحرک باشد و متحرک را حمل کند و با حمل کردنش متحرک را حرکت دهد.

اگر حامل عوض نشد ولی متحرک عوض شد یعنی متحرک، نصف شد مشهور اینطور گفتند: اگر زمان را حفظ کنید مسافت، دو برابر می شود یعنی حامل، این سنگ بزرگ را نَفَس نَفَس زنان تا یک فرسخ حرکت داد. تا یک فرسخ که بُرد نیرویش تمام شد و سنگ را رها کرد تا به زمین بیفتد. زمان را ثابت نگه دارید یعنی در مدت یکساعت این سنگ بزرگ را با خود حمل کرد الان می خواهد در مدت یک ساعت، نصف این سنگ را حمل کند. مشهور می گویند در اینصورت در مدت یکساعت آن سنگ را دو فرسخ حمل می کند.

مصنف می گوید لزومی ندارد که دو فرسخ ببرد ممکن است که حامل طوری باشد که بر یک فرسخ نَفَسش قطع شود و نتواند جلو برود. مثلا یک انسانِ پیر و ناتوان را ملاحظه کنید بر سر یک فرسخ نیرویش تمام می شود ولو در طول این یک فرسخ، چیزی هم با خودش حمل نکند ولی باز هم می بینیدآن شخص خسته می شود و نمی تواند به حرکت خودش ادامه بدهد تا چه رسد به اینکه نصف سنگ ر احرکت دهد. پس نمی توان گفت اگر سنگ بزرگ را حمل می کند یک فرسخ حرکت کرد و وقتی با سنگِ نصف شده حرکت می کند دو فرسخ را بپیماید زیرا ممکن است با دست خالی هم نتواند دو فرسخ را طی کند. چه دلیلی دارد که آن شخص که با سنگ بزرگ توانسته یک فرسخ برود، بتواند با سنگ نصف شده دو فرسخ برود.

در جایی که مسافت را ثابت نگه دارید اگر محرک و مسافت محفوظ بماند و متحرک را نصف کنید زمان، نصف می شود. مصنف وارد بحث از این حالت نمی شود اگرچه در این فرض هم آن اشکال وارد است زیرا این شخص که سنگ را حمل می کند توانائیش اینطور نیست که بِدَود تا یک فرسخ در نیم ساعت طی شود بلکه این شخص دارای ضَعف است و آهسته راه می رود پس وقتی که سنگ نصف شده را حمل می کند اینطور نیست که این یک فرسخ را در نیم ساعت طی کند چون روش راه رفتنش این است که آهسته راه می رود لذا باز هم یک فرسخ را در یک ساعت طی می کند.

مصنف بر این حالت اشکال وارد نمی کند ولی اشکال بر این حالت هم وارد است و آن هم به خودِ خواننده واگذار کرده.

پس نمی توان یقین کرد که مسافت دو برابر می شود یا زمان نصف می شود بلکه ممکن است این اتفاق بیفتد و ممکن است این اتفاق نیفتد.

توضیح عبارت

و اما الحامل فیجوز ان تکون قوه الحامل لا تفی بان تقطع ضعف المسافه التی حَمَل فیها ما حَمَل ولو کان فارغا

اما حامل پس جایز است که قوه ی آن حامل وفا نکند « نه اینکه سنگ سبک نشده است بلکه سنگ سبک شده و قبول داریم اما این نیرویی که این حامل دارد وفا نمی کند که دو فرسخ حرکت کند گاهی حامل، یک انسانِ ناتوان است و بر سر یک فرسخ قوه اش تمام می شود و می نشیند » به اینکه طی کند دو برابر مسافتی را که حمل کرد در آن مسافت آنچه را که حمل کرد « قبلا کلِ این سنگ را در مسافت یک فرسخی حمل کرد الان ممکن است ضِعف آن را نتواند حمل کند » ولو اینکه فارغ و دست خالی باشد و حامل نباشد « یعنی ولو دست او خالی باشد و سنگی را با خود حمل نکند باز هم می بینی بیش از یک فرسخ نمی تواند برود یا اگر از یک فرسخ بیشتر می رود به دو فرسخ نمی تواند برسد.

فکیف یلزم و معه نصف الثقل

وقتی این شخص چیزی را با خودش حمل نمی کرد نمی توانست این مسافت را طی کند پس چگونه لازم است این شخص، دو فرسخ را طی کند در حالی که با او نصفِ سنگینی هست « یعنی متحرک را نصف کردید و وقتی نصف کردید سنگینی آن هم نصف شده ».

و ان کان الحامل یحمل بحرکه طبیعیه

مصنف از اینجا یک مورد خاص از فرض را ارائه می دهد و می فرماید حامل « که سنگ را حمل می کند » به دو صورت است: یکبار با حرکت ارادی انجام می دهد مثل انسانی که سنگ را بغل کرده و راه می رود یکبار هم حامل با حرکت طبیعی حرکت می کند نه متحرک. آن فرض که در چند خط قبل باطل شد این بود که متحرک به حرکت طبیعی حرکت کند الان تعبیر به متحرک نمی کند چون متحرک به حامل چسبیده است و لذا طبیعت خودش حرکت نمی کند ولی حامل به طبیعت خودش حرکت می کند مثلا سنگی را از بالا رها کردیم که پایین بیاید و یک پَر هم به آن چسبیده شده است. الان پَر حرکت می کند ولی حرکتش به حرکت حامل است. حرکت سنگ طبیعی است نه ارادی چون از بالا به سمت پایین می آید. نیرویش هم اینطور نیست که در یک فرسخ تمام شود. تا وقتی این سنگ به محل طبیعی خودش که زمین است نرسد به حرکت خودش ادامه می دهد.

یکبار جسمی مثل پَر را به این سنگ چسباندید و سنگ را از بالا رها کردید تا پایین بیاید وقتی به سمت پایین می آید این جسم را هم با خودش پایین می آورد. بار دوم این جسمی که به سنگ چسبیده شده را نصف می کنیم و نصف آن پَر را به سنگ چسباندیم و آن را رها کردیم تا پایین بیاید در اینجا چه اتفاقی می افتد؟ در اینجا اشکال قبلی مصنف وارد نیست. اشکال قبلی این بود که این نیرو ممکن است در یک فرسخ تمام شود ولی نیروی طبیعی در یک فرسخ تمام نمی شود و ادامه دارد. تا وقتی که اقتضای حرکت را داشته باشد یعنی از محل طبیعی خودش بیرون باشد حرکت خودش را انجام می دهد چه یک فرسخ باشد چه ده فرسخ باشد.

بر این فرض، آن اشکال قبل تر هم وارد نیست چون در فرض قبل تر متحرک را نصف می کردیم و محرک، نصف می شد اما در اینجا اگر متحرک را نصف کنید حامل، نصف نمی شود. حامل، آن سنگی است که متحرک به آن چسبیده است ولی در اینجا اشکال سومی وارد می شود و آن اشکال این است: این سنگ وقتی به جای طبیعی برسد توقف می کند مثلا این سنگی که حرکت می کند « و محرک می باشد و حامل هم هست » جسمی به آن چسبانده شده است سپس آن را رها کردید در اینجا این سنگ یک فرسخ طی کرد و بر روی زمین افتاد. وقتی بر روی زمین بیفتد ساکن می شود. آن سنگی که حرکت طبیعی می کرد و حاملِ آن جسم هم بود با رسیدن به موضع طبیعی خودش ساکن می شود و حرکت را ادامه نمی دهد. شما نصفِ آن جسم را به این سنگ بستید وقتی این سنگ را از یک فرسخی رها کنید تا پایین بیاید وقتی یک فرسخ طی کرد به زمین می رسد و وقتی به زمین رسید، ساکن می شود چگونه این سنگ می تواند آن جسم را دو برابر مسافت با خودش حمل کند چون خودش حرکتی ندارد.

توجه کردید که مطلب را با مثال بیان کردیم ولی این مثال، مثال خوبی نیست زیرا با عبارت « اللهم الا ان یقال » در سطر 6 سازگاری ندارد لذا باید مثال را عوض کرد البته این مثالی که گفته شد مثال خوبی برای تفهیم مطلب است ولی به درد همه حرفهای مصنف نمی خورد. مصنف در عبارت خودش دو مطلب بیان می کند که با این مثال سازگاری ندارد لذا باید مثال را عوض کرد تا با مطالبِ مصنف سازگار شود.

نکته: حرکت محمول در اینجا واضح است که قسری می باشد و نیازی نیست که مصنف به آن اشاره کند.


[1] الشفاء، ابن سینا، ج1، ص332، س1، ط ذوی القربی.