درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشتداد سرعت مرمی در وسط طبق نظریه سوم« ورود قوه از قاسر به مرمی » توجیه می شود/ اشكال بر نظریه دوم « قول به جذب » در جایی كه متحرك حركت كند به حركت قسری به شرطی كه محرك همراه آن نباشد/ بیان حركت قسری/ فصل 14/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.

فعسی ان الحك اذا تكرر علی المرمی اكثر یسخن اكثر[1]

بیان شد مرمی از رامی جدا می شود « و به عبارت دیگر مقسوری كه قاسر به همراهش نمی رود در ابتدای حركت سرعتِ زیاد ندارد ولی وقتی وسطِ حركت قرار گرفت سرعتش زیاد می شود این ازدیاد سرعت را نتوانستیم بنا بر مذهب دوم توجیه كنیم. ادعا كردیم كه می توان بنا بر مذهب سوم توجیه كرد. الان مصنف می خواهد این ازدیاد سرعت را با مذهب سوم توجیه كند.

توجیه ازدیاد سرعت طبق مذهب سوم: قوه ای وارد مرمی می شود « چون مذهب سوم همین بود كه قوه ای وارد مرمی می شود » و مرمی به خاطر وجود این قوه شروع به مالش دادن و حكّ كردن هوا می كند. هم خودش گرم می شود هم هوا را گرم می كند. هوا بر اثر گرم شدن رقیق می شود و با رقیق شدن اجازه می دهد كه سنگ در آن حركت سریعتری بكند. البته مرمی در ابتدای حركت چون نیروی بیشتری را از قاسر ذخیره كرده است باید تندتر برود ولی در ابتدای حركت، هوای مقابلش غلیظ تر است و آن هوا مقاومت بیشتری می كند لذا مرمی نمی تواند سریع برود. وقتی مالش بر هوا ایجاد كرد و هوا را رقیق كرد مقاومت هوا كم می شود. اگرچه نیروی وارد در مرمی كه از طرف قاسر وارد شده بود ضعیف شد « چون مقداری حركت انجام گرفت و مقاومت، حاصل شد و این نیروی موجود در مرمی ضعیف شد ولی آن رقتِ هوا که مقاومت هوا را کم می کند این ضعف را جبران می کند یعنی اگرچه نیروی موجود در مرمی ضعیف می شود ولی در مقابل مقاومت هوا هم ضعیف می شود. پس سنگ می تواند با همان نیروی ضعیف شده به خاطر اینكه مقاومت مقابلش كم است سرعت بیشتری داشته باشد. بعداً این قوه كم كم ضعیف می شود و مقاومت هوا تكرار می شود. بر اثر مقاومت « همانطور كه اشاره شد » قوه ی موجودِ در مرمی ضعیف می شود وقتی قوه، ضعیف شد مالشی كه مرمی بر روی هوا ایجاد می كند هم ضعیف می شود و نتیجتاً رقت هوا كم می شود. از طرفی قوه ی موجود در مرمی ضعیف شده و از طرفی هوا هم آن مالشی را كه قبلا قبول می كرد الان « كه قوه، ضعیف شده » قبول نمی كند چون الان قوه ی موجود در مرمی، ضعیف شده است. پس هوا به سمت متراكم شدن و قوه هم به سمت ضعیف شدن می رود. قهراً سنگ توانایی مالش دادن هوا را از دست می دهد و هوا با مقاومتِ بیشتری در مقابل این سنگ كه نیروی ضعیف دارد مقاومت می كند و قهراً آن جبرانی كه قبلا حاصل می شد، حاصل نمی شود. ضعفِ قوه در سنگ، حاصل می شود و آن جبرانی كه از طرف رقت هوا حاصل می شود دیگر حاصل نمی شود و نتیجه اش این می شود كه سنگ كم كم نیرو را به طور كامل از دست می دهد و توقف می كند.

خلاصه بحث: وقتی حركت مرمی شروع می شود دو امر در حالِ اتفاق افتادن هستند یكی این است كه نیروی موجود در این سنگ ضعیف می شود و دوم اینكه هوا بر اثر مالش سنگ بر روی هوا رقیق می شود. رقت هوا باعث سرعت سنگ می شود. كم شدن نیرو باعث بطوء حركت سنگ می شود. این دو مقابل هم هستند ولی همدیگر را جبران می كنند. هر چه نیرو كم شود از آن طرف هوا رقیق تر می شود. پس ضعفِ حركت بواسطه رقتِ هوا جبران می شود ولی این نیرو به جایی می رسد كه دیگر نمی تواند هوا را مالش بدهد و نمی تواند هوا را رقیق كند. در اینصورت رقتی باقی نمی ماند كه ضعفِ نیروی سنگ را جبران كند.

این توجیهی است كه برای ازدیاد سرعت در وسط با توجه به مذهب سوم هست.

توضیح عبارت

فعسی ان الحك اذا تكرر علی المرمی اكثر یسخن اكثر

« اكثرِ » اول قید « تكرر » است.

مصنف می خواهد ازدیاد سرعت مرمی در وسط حركت را توجیه كند و این توجیه بنابر مذهب سوم است كه در سنگ نیرویی وارد شده باشد.

ترجمه: اگر حك بر مرمی، تكرر بیشتر پیدا كند « یعنی از ابتدا كه مرمی راه بیفتد حك شروع نمی شود. هر چه جلوتر می رود این حك بیشتر می شود یعنی تكرر پیدا می كند وقتی كه حك و مالش بر مرمی تكرر پیدا كرد و مرمی خودش را بر روی هوا مالید » هوا را بیشتر گرم می كند.

فلا یزال یتسخن بالحك اكثر و القوه المستفاده تضعف

« یسخن » یعنی « گرم می كند » و « یتسخن » یعنی « گرم می شود ».

پیوسته مرمی با حكّ، تسخن بیشتر پیدا می كند و نتیجتاً هوا را متسخِّن تر می كند « یا می توان گفت هوا در وسط حركت، تسخن بیشتر پیدا می كند. وقتی تسخن بیشتر پیدا كرد رقتِ بیشتر پیدا می كند وقتی رقتش بیشتر شد مقاومتش كمتر می شود. اگر مقاومت، كمتر شد سرعت سنگ بیشتر می شود ولی توجه كنید كه نیروی كسب شده ی سنگ هم ضعیف می شود. پس باید حركتش كُند شود لذا مصنف می فرماید بله همین طور است كه حركت سنگ باید كُند شود ولی رقتِ هوا آن را جبران می كند چون هوا، رقیق شده و مقاومت، كم شده است آن سرعتی كه الان برای سنگ است بیش از سرعتی است كه قبلا بوده است. پس در وسط، سرعت بیشتر می شود ولی بعداً مالش سنگ بر اثر ضعف نیرو كم می شود و در نتیجه رقتِ هوا پایین می آید و غلظت، بالا می رود و مقاومتِ هوا بیشتر می شود. پس مالشی كه سنگ بر روی هوا می دهد اینقدر زیاد نیست كه بتواند ضعفِ نیروی سنگ را جبران كند بلكه نیروی سنگ رو به ضعف می رود و مقاومت هوا هم رو به ازدیاد می رود. كم كم سرعتِ سنگ كم می شود تا اینكه منتفی شود و به زمین بیفتد ».

« و القوة المستفادة تضعف »: آن قوه ای كه در این مرمی استفاده شده بود رو به ضعف می رود پس نیرو رو به ضعف می رود ولی آن رقتِ هوا كه از طریق تسخین درست شده بود این ضعف را جبران می كند یعنی مقاومت هوا كم می شود و نیروی ضعیف می تواند دوباره كآرایی داشته باشد به خاطر اینكه در مقابل مقاومتِ ضعیفی قرار می گیرد.

الا ان التلطیف المستفاد بالتسخن یكون متداركا

قوه ی مستفاد، ضعیف می شود ولی این ضعفِ قوه، جبران می شود به واسطه ازدیاد رقت هوا، و در نتیجه به كم شدن مقاومت هوا « یعنی ضعفِ نیرو با ضعفِ مقاومت، جبران می شود ».

ترجمه: الا اینكه تلطیف هوا كه به تسخن استفاده می شود متدارك و جبران كننده می باشد یا وفا می كند معنایی را كه با ضعف فوت می شود « این تلطیف كه رقت هوا و در نتیجه ضعف مقاومت است تدارك می كند یا وفا می كند ـ یعنی برابری می كند ـ معنایی ‌ـ یعنی نیرویی ـ را كه ضعیف شده ».

مادام فی القوه ثباتٌ مّا

تا چه وقتی لطافت هوا كه بر اثر حك و مالش حاصل می شود می تواند ضعف نیرو را جبران كند؟ مصنف می فرماید تا وقتی كه نیرو، كآرایی دارد. وقتی كآرایی نیرو رو به ضعفِ شدید می رود مالش هوا كم می شود قهراً گرما و انبساط و رقتِ هوا كم می شود و مقاومتش بیشتر می شود بنابراین حركت سنگ رو به ضعف می رود تا اینكه بالاخره نیرو نابود شود.

ترجمه: این اتفاق و جبران شدن، مادامی است كه در آن قوه ای كه در سنگ وارد شده یك نوع ثباتی باشد « یعنی از بین نرفته باشد یا نزدیكِ از بین رفتن نباشد ».

فاذا ترادف الصّك علی القوه

« الصك» : به معنای « برخوردِ سخت » است كه از آن تعبیر به « مقاومت هوا » می شود و به معنای این است كه مقاومتِ هوا ترادف بر قوه پیدا می كند یعنی پی در پی بر قوه، مقاومت هوا وارد می شود.

و استرخت

ترجمه: قوه، بر اثر مقاومت هایی كه بر سر راهش است رخوت پیدا می كند و سست می شود.

ضَعُفَ ایضا الحك

این عبارت، جواب « اذا » است.

« ایضا »: همانطور كه قوه ضعیف شد.

ترجمه: « وقتی كه تصادم یعنی مقاومت هوا بر قوه، پی در پی وارد می شود و قوه، استرخا پیدا می كند و سست می شود » همچنین حكّ هم ضعیف می شود « و وقتی حك، ضعیف شد این سنگ نمی تواند مالش بر هوا ایجاد كند و هوا رقیق نمی شود بلكه غلیظ می شود ».

و بلغ مبلغاً لایفی بتدارك تاثیر الصك

ضمیر « بلغ » به « حك » برمی گردد.

ترجمه: حك می رسد به مبلغ و اندازه ای كه نمی تواند وفا كند به تدارك و جبرانِ تاثیری كه صك گذاشته « صكّ كه همان مقاومت هوا می باشد تاثیر می كند و این قوه را ضعیف می كند. حك كه نتیجه اش رقتِ هوا است باید این ضعف قوه را جبران كند ولی حك به اندازه ای نمی رسد كه بتواند این صك و مقاومت را جبران كند. به عبارت دیگر حك كه می توانست این مقاومت را در هم بشكند كآرایی چندانی ندارد. پس صك غلبه می كند و حك، ضعیف می شود و نتیجه اش این می شود كه مرمی آن نیرو را از دست بدهد ».

علی انا لا نُعوِّل فی ذلك علی هذه العله كل التعویل

« ذلك »: تزید سرعت در وسط.

« هذه العله »: مراد همان « هذه العله » در سطر سوم است.

تا اینجا مصنف علتِ تزید سرعت در وسط را با توجه به مذهب سوم توجیه كرد. سپس می گوید فكر نكنید كه ما بر این علتی كه ذكر كردیم اعتمادِ كامل داریم ما برای ازدیاد سرعت در وسط، توجیه های دیگر هم داریم. این توجیهی كه الان گفته شده مُعینِ آن توجیهات دیگر است نه اینكه خودش یك توجیه مستقل باشد. پس اگر بر آن هم اشكال كردید برای ما مهم نیست چون بر یكی از مُعین ها اشكال كردید. پس این علتی كه برای ازدیاد سرعت در وسط با توجه به مذهب سوم ذكر شد كاملاً مورد اعتماد ما نیست به طوری كه ما بگوییم فقط همین علت را داریم و همین علت، همه مشكل را حل می كند و همه ی تزید را توجیه می كند.

ترجمه: علاوه بر اینكه اعتماد تام نداریم در آن « یعنی تزید سرعت در وسط » بر این علتی كه گفتیم.

« لا نعول » به معنای « اعتماد نداشتن » است ولی وقتی با لفظ « كل التعویل » ضمیمه شود به معنای « اعتماد تام نداشتن » است.

و ان كان قد یجوز ان یكون ذلك من احدی معنیات العلل المزید فی الوسط

نسخه صحیح « معینات » است نه « معنیات ».

« ذلك »: یعنی همان علتی كه ذكر شد و در مذهب دوم پذیرفته نشد ولی در مذهب سوم پذیرفته شد.

ترجمه: ولو جایز است همین علتی كه ذكر شد از یكی از معیناتِ عللِ زیاد كننده ی در وسط هستند « یعنی معتمَدِ ما نیستند بلكه معتمَدِ ما را كمك می كنند ».

 


[1] الشفاء، ابن سینا، ج1 ص328، س4، ط ذوی القربی.