درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جسمی كه حركت ارادی و قسری را می پذیرد دارای مبدء طبیعی حركت است/ دلیل بر اینكه مبدء میل طبیعی در متحرك به حركت وضعی وجود دارد/ هر جسمی دارای مبدء حرکت طبیعی است/ فصل 12/ مقاله 4/ فن 1/ طبیعیات شفا.

و اعلم ان المقصود فیما وضح بما شرحناه من البیان[1]

دو نكته مربوط به جلسه قبل:

نكته اول: در صفحه 316 سطر 7 مصنف فرمود « اما لوجود تكون الاول فیه او وقوع الانتقال بقسر الیه ». بنده ـ‌استاد ـ این عبارت را مربوط به « وُجد » كردم و تاكید بر این مطلب كردم. الان می خواهم بیان كنیم كه ضمیر « فیه » و « الیه » به « موضع » برمی گردد.

نكته دوم: بعد از اینكه صغری بیان شد یعنی ثابت شد كه فلك قابل نقل در وضع است كبری به آن ضمیمه شد. كبری قبلا اثبات شده بود. در جلسه قبل بیان نشد كه كبری در كجا اثبات شده است. در صفحه 315 سطر 9 مصنف فرمود « و اذا لم یكن میل اصلا ... » یعنی اگر میلی وجود نداشته باشد نتیجه اش این است كه عدیم المیل با قلیل المیل مساوی باشد و بیان شد كه این مطلب در باب خلأ بیان شد كه لازمه اش خلف فرض است.

سوال: در جایی كه بر كبری استدلال می شد اینگونه فرض شد كه حكم بر روی « كل قابل نقل قسراً » برده شد یعنی هر چیزی كه حركت قسری قبول می كند باید واجد مبدء طبیعی باشد. این كبری كه در جلسه قبل خوانده شد موضوعش « كل قابل حركه نقل » است و قید « قسراً » ندارد بنابراین باید برای این كبری استدلال جدید می آورد و آن استدلال كه در صفحه 315 سطر 9 بیان شد فایده ندارد.

جواب: ظاهرا این اشكال وارد نیست چون كبری این است « كل قابل نقل ... » می دانید كه هیچ وقت شیئی به طبیعت خودش از مكان طبیعی اش نقل پیدا نمی كند. نقل همیشه به وسیله ی قاسر است لذا در عبارت « كل قابل نقل » قید « قسراً » اخذ شده است.

بحث امروز: مصنف در بحث امروز تقریبا می توان گفت كه مطالب گذشته را جمع می كند و خلاصه گیری می كند ولی مصنف چیزی را اضافه می كند كه در بحث های قبل بیان نشده بود و آن حركت ارادی است. حركت طبیعی و حركت قسری مطرح شد اما حركت ارادی اگرچه در لابلای كلام مطرح می شد ولی بحث مستقلی نداشت مصنف در اینجا می خواهد حركت ارادی را هم ملحق به حركت قسری كند. توجه كنید كه نمی خواهد بگوید حركت ارادی، قسری هست چون حركت ارادی قسیم حركت قسری است بلكه می خواهد بگوید حكمی كه در حركت قسری گفته شد در حركت ارادی نیز جاری می شود یعنی نمی خواهد بیان کند که وقتی یک حیوان بدن خودش را حرکت می دهد حرکتش قسری می باشد بلکه می خواهد بیان کند حکمی که در اینجا جاری می شود مثل حكمی است كه در حركت قسری جاری می شود. مصنف بیان می كند از مباحث قبل كشف شد: هر جسمی كه بر آن تحریكی عارض شود كه مبدء این تحریك در آن جسم نبوده است این جسم باید قبل از اینكه این حركت را بپذیرد دارای یك مبدء میل طبیعی باشد.

توجه كنید در اینجا دو مورد هست یك مورد این است كه جسمی حركت قسری می كند در این جسم مبدء حرکت قسری وجود نداشته است بلکه قاسر این حرکت را در این جسم ایجاد كرده است. مورد دوم این است كه جسم حركت ارادی كند در این جسم، مبدء حركت ارادی وجود نداشته است بلكه اراده هست كه این مبدء حركت را الان موجود می كند یعنی اگر اراده نمی كرد در همین جایی كه نشسته بود، قرار می گرفت و بلند نمی شد و راه نمی رفت. این حركتی كه عبارت از راه رفتن است بر اثر اراده ی ما می باشد كه این اراده در بدن ما میل به حركت مستقیم ایجاد می كند در حالی كه وقتی نشسته بودیم این میل در بدن ما نبود. پس حركت قسری، مبدئی « یا به تعبیر دیگر میلی » را در این جسم كه متحرك است ایجاد می كند كه این میل سابقا در خود این جسم نبوده است بلكه قاسر این میل را در آن ایجاد كرده است در حركت ارادی هم همینطور است یعنی نفس بدن خودش «در اینصورت این حركتش قسری نیست » یا چیز دیگر « در اینصورت حركتش قسری است و وارد بحث قبلی می شود كه توضیح آن گذشت » را می خواهد حركت بدهد. اگر نفس بخواهد بدنه ی خودش را حركت بدهد این بدن، میل آن حركت و مبدء آن حركت را واجد نبوده است و نفس با اراده ای كه كرده این میل مبدء را در بدنش ایجاد كرده است.

تا اینجا به طور مطلق گفته می شود هر جسمی كه حركتی بر آن عارض شود كه مبدء این حركت در آن نبوده بلكه بعداً ایجاد شده اینچنین جسمی بر دو قسم است یكی آن جسمی است كه حركت قسری می كند دوم آن جسمی است كه حركت ارادی می كند. این دو قسم جسم اگر حركتی می كنند مبدء شان در آنها نیست. این موضوع بحث بود اما حكمی كه بر آن مترتب می شود این است: اینچنین جسمی باید قبل از پذیرش حركت قسری یا حركت ارادی، در آن یك مبدء طبیعی و میل طبیعی وجود داشته باشد تا این میل قسری و ارادی را بپذیرد.

اگر توجه كنید اینها همان حرفهای قبل است ولی قبلا گفته شد جسمی كه حركت قسری می پذیرد دارای مبدء طبیعی حركت است اما الان می گوید جسمی كه حركت قسری و ارادی می پذیرد دارای مبدء طبیعی حركت است. چیزی بر گذشته اضافه نشد فقط حركت ارادی ملحق به حركت قسری شد. چون این الحاق انجام گرفت باید بر این الحاق دلیل آورده شود.

پس اصل كبری نیاز به استدلال ندارد چون استدلالش در صورتی كه حركت، قسری بود انجام شد الان می خواهد بگوید چه حركت قسری را بپذیرد چه حركت ارادی را بپذیرد چه حكمی دارد؟ حال اگر بخواهید حكم را از قسری به ارادی سرایت بدهید باید استدلال کنید و الا این سرایت دادن تمثیل می شود و تمثیل در اینجا حجت نیست چون مفید ظن است.

توضیح عبارت

و اعلم ان المقصود فیما وضح بما شرحناه من البیان

« من البیان »: بیان برای «‌ ما » در « بما » است.

ما مطلب را خیلی مفصل وارد شدیم شاید به خاطر تفصیل مباحث، مقصود اصلی که داشتیم گم شده باشد لذا مقصود را در یك جمله ی كوتاهی بیان می كنیم بدون آن تفاصیلی كه قبلا گفته شد.

ترجمه: مقصود در آنچه كه واضح شد به بیانی كه ما شرحش دادیم.

ترجمه این عبارت باید به عبارتهای بعدی وصل شود تا معنای آن واضح شود.

و المكشوف به عنه

این عبارت عطف بر « المقصود » است و الف و لام در «‌ المكشوف » موصوله است و ضمیر « به » به « بیان » و ضمیر « عنه » به الف و لام در « المكشوف » برمی گردد.

ترجمه: آنچه كه به وسیله ی این بیان، از آن چیز كشف شد « یعنی آنچه كه بیان ما كاشف از آن چیز بود ».

هو ان كل جسم تطرأ علیه امالةٌ لم یكن مبدؤها فیه بالطبع

« لم یكن مبدؤها فیه بالطبع »: صفت « امالة »است نه خبر « ان ». خبر ان در صفحه 317 سطر اول با عبارت « فلیس ... » می آید.

« اماله » به معنای « میل دادن » است و اگر بخواهید آن را ترجمه ی آزاد كنید به معنای « تحریك » است.

مصنف بیان می کند مقصود و مكشوف این است كه در این جسم میلی ایجاد می شود تا این میل منشاء حركتش شود. پس چه گفته شود « میل ایجاد شد » چه گفته شود « حركت داده شد» هر دو صحیح است ولی می دانید كه میل ایجاد كردن، عامل حركت دادن است و لذا می توان گفت سبب تحریك كه اماله می باشد ذكر شده و تحریك اراده شده است می توان گفت كه خود اماله به معنای خودش یعنی ایجاد میل باشد.

ترجمه: هر جسمی كه عارض شود بر آن جسم، اماله ای كه این اماله، مبدئش در آن جسم به طور طبیعی وجود نداشت بلكه مبدئش را قاسر یا نفس ایجاد كرد، حكم چنین جسمی این است كه باید قبل از پذیرش این حركت قسری یا حركت ارادی در آن یك میل طبیعی موجود باشد « كه قبلا می گفتیم این میل طبیعی همان میلی است كه در مقابل حركت قسری یا در مقابل حركت ارادی مقاومت می كند. آن مقاوم باید در این جسم موجود باشد و الا اگر موجود نباشد لازم می آید حركتِ جسمِ عدیم المیل با قلیل المیل مساوی باشد و این، هم در باب خلأ و هم در این فصل اشاره به بطلانش شد.

بل تصدر عن سبب خارج او نفس مواصلةٍ تُحَرِّك بحسب القصد و تُحدث میلا لم یكن فی الجسم

ضمیر « تصدر » به « اماله » برمی گردد. یعنی اماله ای كه به طور طبیعی مبدئش در جسم وجود نداشت بلكه از سبب خارج « كه مراد از آن، قاسر است » یا از نفس صادر می شود.

« او نفس »: این لفظ نشان می دهد كه مصنف، نفس را در اینجا قاسر قرار نمی دهد و الا آن را داخل در « سبب خارج » می كرد اگر چه حكم قسر را به آن می دهد.

توجه كنید برای « نفس » سه صفت می آورد یكی این است كه « مواصله » باشد یعنی رساننده ی بدن به غایت حركت است یعنی جایی كه تصمیم داشته برود بدنش را به همان جا می رساند. صفت دوم « تُحَرِّكُ بحسب القصد » است. نفس حركتش ارادی است لذا با اراده و قصد حركت می دهد. صفت سوم « تُحدث میلا لم یكن فی الجسم » است یعنی احداث می كند میلی را كه آن میل موجود نبوده است. لفظ « فی الجسم ،» هم متعلق به « تحدث » هم متعلق به « لم یكن » می باشد یعنی احداث می كند در جسم میلی را كه نبود یا احداث می كند میلی را كه در جسم نبود.

فلیس یصح ان یتحرك الجسمُ عن ذلك الا و فیه میل مقدم

این عبارت خبر « انّ » است و حكم موضوع « كه اسم انّ بود » را بیان می كند. الف و لام در « الجسم » اشاره به همین جسمی دارد كه به عنوان موضوع و به عنوان اسم «‌ انّ » ذكر شد.

ترجمه: صحیح نیست كه جسم حركت از ناحیه اینچنین محركی « یعنی از سبب خارج یا از نفس مواصله » بپذیرد مگر اینكه در این جسم یك میل مقدمی باشد « كه میل مقدم همان میل طبیعی است و در مقابل قاسر و نفس مرید مقاومت می كند و ما در صدد اثبات آن هستیم.

صفحه 317 سطر 1 فان الكلام

از اینجا بیان دلیل بر این مطلب است كه به چه دلیل نفس به قاسر ملحق می شود؟ زیرا حركت ارادی با حركت نفسی فرق می كند و قسیم یكدیگرند چرا حكمشان را یكسان كردید؟ مصنف جواب می دهد و می فرماید در قاسر اینگونه است كه اگر سنگ بزرگی را حركت دهد این سنگ، كُند حركت می كند چون مقاوم زیادی دارد و اگر همین قاسر با همین نیرو سنگ كوچك را حركت دهد این سنگ سریعتر حركت می كند چون مقاومِ كمی دارد پس هر چه مقاومِ متحرك بیشتر باشد تاثیر قاسر در آن متحرك كمتر است و هر چه مقاومِ متحرك كمتر باشد تاثیر قاسر در آن متحرك بیشتر است. همین وضع در حركت ارادی هست. مصنف این مطلب را در جامع بین حركت قسری و ارادی می گیرد لذا حكمی را كه در حركت قسری گفته به حركت ارادی هم سرایت می دهد.

توجه كنید كه در اینجا تمثیل نمی شود در اینجا تمثیلِ منصوص العله است نه اینكه تمثیلِ مستنبط العله باشد لذا پذیرفته است چون تمثیل منصوص العله به قیاس برمی گردد یعنی خود آن علت، حد وسط می شود. هر تمثیلی باطل نیست تمثیل منصوص العله را در فقه، قیاس منصوص العله می گویند كه یقین آور است چون آن علت را می توان حد وسط قرار داد و تمثیل را تبدیل به قیاس منطقی كرد و قیاس منطقی حجتِ یقین آور است.

توجه كنید همان وضعی كه در حركت قسری اتفاق افتاده در حركت ارادی اتفاق می افتد حیوانی « یعنی موجود زنده ای » را فرض كنید كه بدنش لاغر است و حیوانی كه بدنش چاق است را هم فرض كنید این دو حیوان آیا یكنواخت حركت می كنند یا آن كه لاغر است سریعتر حركت می كند و آن كه چاق است سخت تر حركت می كند؟ آن كه لاغر است مقاومتش كمتر است همانطور كه تحریك قاسر آن را سریعتر حركت می دهد میلی هم كه نفس در آن ایجاد می كند آن را سریعتر و راحت تر حركت می دهد ولی بدن چاق مقاومش بیشتر است لذا همانطور كه تحریك قاسر آن را كُندتر حركت می دهد تحریك نفس هم آن را كُندتر حركت می دهد. توجه كنید كه در این بیان، هم قیاس فقهی یعنی تمثیل منطقی ذكر می شود هم علت ذكر می شود. یعنی همانطور كه تحریك قاسر اگر با مقاومِ كم روبرو می شد متحرك را به حركت شدیدتر وادار می كرد و اگر با مقاومِ قوی روبرو می شد متحرك را به حركت كُند حركت می داد همچنین نفس هم وقتی كه با بدن لاغر كه مقاومتش كم است روبرو می شود بدن را راحت تر و سریعتر حركت می دهد و وقتی با بدن چاق كه مقاومتش بیشتر است روبرو می شود بدن را با حركت سخت تر و كُندتر حركت می دهد. پس می توان به این مناسبت و با این مشابهت، حركت نفسانی یا ارادی را به حركت قسری ملحق كرد و همان حكمی كه برای حركت قسری بود برای حركت نفسانی و ارادی هم قائل شد. حكمی كه در حركت قسری بود این بود كه باید قبل از اینكه این جسم، تحریك قاسر را قبول كند دارای میل طبیعی باشد همین را در حركت ارادی هم می توان گفت یعنی قبل از اینكه این بدن بخواهد حركتِ ایجاد شده از ناحیه ی نفس را قبول كند باید در آن یك مبدء میل طبیعی باشد یعنی بدن باید مبدء میل طبیعی داشته باشد « چه نفس آن را حركت بدهد یا ندهد » تا این مبدء میل در مقابل حركتی كه نفس بر این بدن وارد می كند مقاومت كند و این مقاومت گاهی كم است و گاهی زیاد است همانطور كه مقاومت در مقابل قاسر گاهی كم و گاهی زیاد بود.

توضیح عبارت

فان الكلام فی التحریك المبتدأ الواقع بقصد النفس كالكلام فی میله الواقع لسبب من خارج

« فان الكلام » تعلیل برای الحاق نفس به قاسر یا تعلیل برای الحاق تحریك ارادی به تحریك قسری است.

ترجمه: كلام در تحریی ابتدایی كه به قصد نفس واقع می شود « یعنی با اراده ی نفس واقع می شود » مثل كلام در میل این جسم است كه به سبب خارج حاصل می شود « در تحریك به سبب خارج هر چه گفتید در تحریک به سبب قصد النفس هم همان حرف را بزنید ».

« التحریك المبتدا » : گاهی تحریك از قبل شروع شده است مثل حركت طبیعی كه شروع شده و قاسری یا مریدی، این حركت را ادامه می دهد. مثل سنگی كه پایین می آید ما دست بر روی آن می گذاریم و آن را فشار می دهیم كه پایین بیاید. این سنگ در مقابل حركت قسری مقاومت نمی كند چون حركت سنگ مناسب با حركت قسری است. این، مورد بحث نیست ولی تحریكی كه قاسر یا نفس آن را شروع می كند كه طبیعی نیست بلكه ارادی است یا طبیعی نیست بلكه قسری است « یعنی بر سنگ یك حركت جدیدی وارد می شود نه اینكه حركت طببیعی سنگ ادامه داده شود بلكه حركت ابتدایی سنگ كه می خواهد شروع شود با مقاوم برخورد می كند » در اینصورت هر چقدر مقاوم، قوی تر باشد تحریكی كه می شود ضعیف تر است و هر چقدر مقاوم، ضعیف تر باشد تحریكی كه می شود قوی تر است.

فانك تری لنفس الحیوان یختلف تحریكه لبدنه و القوه واحده بحسب ما فی بدنه من المیل الثقیل الزائد و الناقص

عبارت « و القوه واحده » خوب است كه داخل خط تیره نوشته شود.

مصنف با این عبارت می خواهد الحاق را با توضیح بیشتری بیان كند. مصنف در حركت ارادی دو گونه مقاوم درست می كند كه یكی قوی و یكی ضعیف است و می گوید كه حركت ارادی در آنجا كه مقاوم، ضعیف است سریعتر و آسانتر است و در جایی كه مقاوم، قوی است بطیءتر و سخت تر است همانطور كه در حركت قسری اینچنین است یعنی در حركت قسری جایی كه مقاوم قویتر باشد تحریك قسری ضعیف تر است و در جایی كه ضعیف تر باشد تحریك قسری قوی تر است پس وضعی كه در نفس اتفاق می افتد نظیر همان وضعی است كه در قسر اتفاق می افتد لذا حكمی كه در حركت نفسانی است همان حكمی است كه در حركت قسری می باشد.

ترجمه: تو می بینی كه نفس حیوانی راكه تحریك مختلف برای بدنش دارد « یعنی بدن لاغر را سریعتر تحریك می كند و بدن چاق را بطیءتر تحریك می كند » در حالی كه قوه واحد است.

« و القوه الواحده » : خوب است كه این عبارت داخل خط تیره گذاشته شود معنای این عبارت این است: آن نیرویی كه می خواهد صرف بدن لاغر باشد با آن نیرویی كه می خواهد صرف بدن چاق شود واحد است. یك وقت دو حیوان است كه یكی بدنش چاق و یكی لاغر است در اینجا نیروها مختلف است و واحد نیست اما یك وقت دو انسان هستند یعنی دو حیوان از یك جنس هستند كه یكی چاق و یكی لاغر است كه نیروی انسانی تقریبا در این دو نفر مساوی است ولی بدن این انسان سنگین تر است و بدن آن انسان سبك تر است. با نیروی واحد، این دو بدنِ مختلف می خواهد حركت داده شود در اینجا تحریك، مختلف است.

« بحسب ما فی بدنه من المیل الثقیل الزائد و الناقص »: این عبارت مرتبط به « یختلف » است یعنی تحریك بدن مختلف می شود به خاطر آن سنگینی و سبكی است كه در بدنش حاصل شده است. ترجمه عبارت به این صورت می شود: تحریك این حیوان بدنش را مختلف می شود به حسب آن چه كه در بدنش است كه عبارتست از میل ثقیلِ زائد « كه در بدن بزرگ و چاق است » و میل ناقص « كه در بدن لاغر است ».

و تجد الزائد مقاومه ما فنجد الكلام قائما

در زائد، مقاومتی پیدا می شود كه در ناقص ، آن مقاومت نیست یعنی در مقابل این حركت ارادی، آن میل زائدی كه در بدن چاق است مقاومت بیش تری دارد اما آن میل ناقصی كه در بدن لاغر است آنچنان مقاومت ندارد. پس همین وضعی كه در حركت قسری است در اینجا هم هست لذا می فرماید « فنجد الكلام قائما » یعنی آن كلام كه در حركت قسری گفته شد در حركت ارادی، قائم می بینید یعنی همان سخنی که در حرکت قسری گفته شد در حرکت ارادی آورده می شود به همین جهت است كه حركت ارادی را می توان به حركت قسری ملحق كرد چون بحث در هر دو یكسان است.

ثم فی هذا مباحث یجب ان یرجع فیها الی اللواحق

مصنف می فرماید مطالب را در اینجا به صورت مختصر بیان كردم هر كس طالب تفصیل است به لواحق مراجعه كند.

ترجمه: در این مورد بحث هایی است كه « من در اینجا به خاطر اینكه خواستم خلاصه مطرح كنم آن مباحث را نیاوردم » واجب است در آن مباحث به لواحق مراجعه شود.

فتجد ما یقنِعُك فیها ان كنت فی الاسهاب ارغب

« فیها » متعلق به « تجد » است و ضمیرش به « لواحق » برمی گردد.

مصنف با این عبارت، « لواحق » را معنا می كند و می فرماید در آن لواحق می یابی آنچه كه تو را قانع كند.

« اسهاب » به معنای « طولانی كردن كلام و تفصیل در بحث » است.

« ان كنت فی الاسهاب ارغب » : این عبارت، شرط « یجب » است یعنی چه وقتی واجب است به آن لواحق مراجعه شود؟ می فرماید اگر راغب تر هستی كه كلام را طولانی كنی و بحث را با تفصیل بیش تر بدست بیاوری واجب است به آن لواحق رجوع كنی كه در آن لواحق آنچه را كه قانع كننده است می یابی و قانع می شوی.

اما مراد از » لواحق » چه می باشد: بعضی از محشین نوشتند « لواحق » اسم كتاب از منصف می باشد. عبارت حاشیه به این صورت است: « كتاب من مصنفات الشیخ » بنده ـ استاد ـ دیشب ترجمه ی شفا را نگاه كردم نوشته بود مراد از لواحق، كتب آینده است یعنی بخش های بعدی طبیعیات است. در آنجا مطالب بهتر توضیح داده شده است مثلا بحث نفس در پیش است كه فن 6 طبیعیات است و فن 8 بحث حیوانی است در آنجا جای این بحث هست كه حركت ارادی مطرح شود و درباره اش توضیح بیشتری داده شود.

فقد بان ان كل جسم طبیعی ففیه مبدأ‌ حركه

این عبارت سرخط نوشته شده ولی اوّلِ مطلب نیست بلكه نتیجه گیری كلی از تمام مباحث است.

ترجمه: روشن شد كه هر جسم طبیعی در آن مبدء حركت « یعنی مبدء حركت طبیعی » است.

و ان الجسم الذی لا یفارق مكانه الطبیعی ففیه مبدأ حركه وضعیه مستدیره

و معلوم شد كه اگر جسمی نتوانست مفارقت از مكانش كند « كه جسم فلكی یا كلیات عناصر است» دارای مبدء حركت وضعی است « اما در اجسام دیگر مبدء حركت مكانی است ».

ترجمه : و روشن شد جسمی كه مفارقت از مكان طبیعی اش نمی كند در چنین جسمی مبدء حركت وضعی است.

و نقول

این عبارت باید سر خط نوشته باشد و بحث دیگری است یعنی بیان می كند كه آیا جسم می تواند هم مبدء حركت مكانی و مستقیم داشته باشد هم مبدء حركت وضعی و مستدیر داشته باشد یا نه؟

 


[1] الشفاء، ابن سینا، ج1 ص316، س16، ط ذوی القربی.