درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مکان طبیعی جسم مرکب کجا است؟/ فصل11/ مقاله 4/ فن1/ طبیعیات شفا.

و اما للمرکبات فان ترکیبها لا یخلو اما ان یکون عن بسیطین او عن اکثر من بسیطین[1]

بعد از اینکه حکمِ جسم واحد بیان شد و گفته شد ممکن نیست در دو مکان قرار بگیرد به این بحث پرداخته شد که اگر در یک مکان قرار می گیرد چگونه واقع می شود؟ جسم به بسیط و مرکب تقسیم شد و توضیح داده شد که مکان واحد بسیط چیست؟ الآن مصنف می خواهد بیان کند. مکان واحد مرکب چیست؟

معنای مرکب: مراد از مرکب، مانند بدن ما نیست که مرکب از دست و پا و امثال ذلک است بلکه مراد از مرکب، مرکب از عناصر است. خود دست انسان مرکب از عناصر است ولو خودش یک جزء از مرکبی به نام انسان است. ولی خودش مرکب از عناصر است. آنچه که از بسائط مرکب می شود به دو قسم تقسیم می شود و قسم دوم به دو قسمت تقسیم می شود که مجموعا سه قسم می شوند:

1ـ آنچه که مرکب از دو بسیط باشد مثل بخار که مرکب از ذرات آب و ذرات هوا است.

2ـ آنچه که مرکب از بیش از دو بسیط است که این به دو قسم تقسیم می شود:

الف: مرکب از سه عنصر بسیط باشد. چنین مرکبی در عالم خارج کم است مثل دود و دخان که دارای اجزاء ناری و ترابی و هوایی است فقط اجزاء مائی ندارد مگر دخانی باشد که با آب مخلوط شود در اینصورت مرکب از چهار عناصر می شود.

ب: مرکب از چهار عنصر بسیط باشد مثل بدن انسان و جمادات و حیوانات و نباتات.

توجه کنید در اینجا اصلاً توجهی به این نداریم که ترکیب، تام است یا ناقص است. اگر عناصر کنار یکدیگر جمع شوند در هم فعل و انفعال کنند و یک شیء جدیدی را پدید بیاورند تعبیر به مرکب تام می شود مثل جماد و نبات و حیوان. اما اگر این عناصر در یکدیگر فعل و انفعال نکنند مثل اینکه آب و خاک جمع شوند و گِل درست کنند یا ذرات ریز آب با ذرات ریز هوا، بخار درست کنند به آن، مرکب ناقص گفته می شود.

غالبا گفته می شود اگر مرکب از 4 عنصر تشکیل نشود حتما مرکب ناقص است. اما آنهایی که از 4 عنصر تشکیل می شوند شاید ناقص و شاید تام باشند.

مثلاً نیازک و شهب و ذوات الاذناب مرکب ناقص هستند زیرا نیازک عبارت از خط روشنی است که به صورت یک نیزه در آسمان دیده می شود. لفظ « نیازک »، جمع « نیزه » است. اما « اعمده » ضخیم تر از نیازک است. لفظ « اعمده » جمع « عمود » یعنی ستون است. « شهب » هم همان شهاب هایی است که وارد جو زمین می شود و شعله ور می گردد و عبور می کند. وقتی از جو رد می شود و آتش می گیرد به صورت روشن دیده می شود. به نظر بعضی از عوام اینگونه می رسد که ستاره از جایی به جایی منتقل شد در حالی که ستاره نیست بلکه سنگ است. اما قدیمیها شهب را طور دیگر توجیه می کردند و می گفتند یک جسمی به چیزی برخورد می کند و آتش و خاکِ درونش بیرون می ریزد. اما ذوات الاذناب همان ستاره های دنباله دار هستند مثلاً درباره ذوات الاذناب یا حتی در مورد شهب اینگونه می گفتند: دودی که در زمین متکون می شود اجزاء ترابی را به همراه خودش می برد و چون اجزاء ناری و هوایی در آن غلبه دارد آن جزء خاکی نمی تواند مقاومت کند و همراه با اینها می رود و از هوا عبور می کند تا به لبه ی کره آتش می رسد. آتش از همان نوکِ این جسم، آن را تا انتهایش مشتعل می کند و در همان لحظه دیده می شود و چون آتش، قوی است اجزاء ترابیه را می سوزاند وقتی اجزاء ترابیه سوخت آنچه که قابل رویت است از بین می رود آنچه باقی می ماند هوا است که شفاف می باشد و قابل رویت نیست نار هم شفاف است و قابل رؤیت نیست در اینصورت این جسم قابل رویت نیست و لذا دیگر دیده نمی شود.

توجه کنید اجزاء ترابی می سوزد و این اجزاء چون ملوَّن است « البته اصل ترابِ خالص، شفاف است ولی ترابی که در سطح زمین است شفاف نیست بلکه رنگی است چون رنگی است زمانی که شعله ور شود دیده می شود بعداً بر اثر غلبه آتش این اجزاء ترابیه کاملاً از بین می رود و شفافیت برای این جسم درست می شود و وقتی شفاف شد دیده نمی شود.

وقتی که این مرکب از دو بسیط ترکیب شد گاهی این دو بسیط به صورت مساوی دیده می شود گاهی یکی غالب است. توجه کنید مراد از تساوی همانطور که خود مصنف تصریح می کند تساوی در قوه است نه حجم یعنی ممکن است حجم هوا بیشتر باشد و حجم خاک کمتر باشد در عین حال این دو تساوی در قوه داشته باشند.

در صورتی که یکی از آنها غالب باشد توضیح زیادی ندارد اما چون بحثش کوتاه است بنده ـ استاد ـ ابتدا آن را بیان می کنم. مصنف می گوید: جسم مرکب به سمت مکانِ جزء غالب می رود مثلاً اگر بخار را ملاحظه کنید اجزاء مائیه در بخار کمتر از اجزاء هوائیه است « البته از نظر قوه کمتر است نه از نظر حجم » بنابراین بخار به سمت هوا می رود و بر روی آب نزول نمی کند. بله در جاهایی پیش می آید که بخار سنگین می شود و بالا نمی رود و بر روی کوه یا دریا می افتد در آنجا غلبه با اجزاء مائیه است. پس هر جا که یکی از این دو جزء غلبه کند مرکب به سمت مکانِ همان جزء غالب می رود.

اما در جایی که مرکب از دو بسیط ترکیب شده و هر دو بسیط به لحاظ قوه مساوی اند حکمش این است. برای چنین مرکبی دو حالت پیش می آید.

فرض کنید قطره آبی با قطره هوا مخلوط شده است این، دو حالت پیدا می کند:

حالت اول: آب در پایین باشد و هوا بالا باشد. در چنین حالتی اگر قاسری این دو را جفت نکند این دو از هم جدا می شوند. یعنی ترکیب باقی نمی ماند تا بحث شود که این مرکب کجا می رود. زیرا هوا در بالای آب قرار گرفته و مکانِ کلی آن هم در بالا است. آب هم در پایین هوا قرار گرفته و مکانِ کلی آن هم در پایین است. هر کدام به سمت مکانِ طبیعی خودشان نزدیکتر است لذا اصلاً مقاومت نمی کنند و به یکدیگر هم کاری ندارند و جدا می شوند.

حالت دوم: هوا در پایین قرار گرفته و آب در بالا قرار گرفته است. در اینصورت آب فشار می آورد که بسمت پایین بیاید اما هوا نمی گذارد پایین بیاید. هوا هم به آب فشار می آورد که بسمت بالا بیاید اما آب نمی گذارد. این فشاری که این دو به همدیگر می آورند باعث می شود که ترکیب پایدار بماند و حفظ شود. در اینجا حافظِ این ترکیب، قاسر نیست اما در حالت قبلی ترکیب به صورتی بود که از هم می پاشید لذا قاسری لازم داشت تا آن را حفظ کند.

در این صورت که هر دو عنصر در قوه مساوی هستند و هیچکام نمی تواند مرکب را به سمت مکان خودش بکشد و ترکیب هم محفوظ است مرکب در همان جایی که ترکیب می شوند ساکن می گردد نه به سمت محل آب می رود نه به سمت محل هوا می رود. اگر بخواهد به سمت محل آب برود هوایی که مساوی القوه است مانع می شود و اگر بخواهد به سمت هوا برود آبی که مساوی القوه است مانع می شود. مگر اینکه مُعینی بیاید و یکی را قویتر کند مثلاً یک قطره آبی روی این مجموعه بریزد آب سنگین تر می شود و به سمت پایین می آید یا هوایی به این مجموعه برخورد کند و آن را به سمت بالا ببرد. جایی که مُعین باشد حرفی نیست اما جایی که مُعین نباشد حتماً این مرکب در جایی که متکون شده است می ایستد.

نکته: در قدیم آب انبار وجود داشت یعنی یک حوضچه ای ساخته می شد و یک سقف گنبدی داشت. یک درب کوچکی باز می شد که به داخل آن حوضچه بروند و آن را تمییز کنند. در بیرون حوضچه یک شیری وصل کرده بودند. آن شیر را که باز می کردند آب سردی از این حوضچه بیرون می آمد. در بعضی جاها که حوضچه کمی بزرگ بود حالتِ وحشتناک پیدا می کرد. وقتی ما این درب را باز می کردیم هوای فوق العاده سردی « حتی در تابستان » به صورت ما می خورد. ما صبر می کردیم وقتی بزرگترها می خوابیدند درب را باز می کردیم. بزرگترها مانع رفتن ما می شدند چون اگر داخل حوضچه می افتادیم از بین می رفتیم.

این هوای سردی که در آن سقف گنبدی بود و در فاصله بین آب و گنبد قرار داشت اینقدر از آب اشباع شده بود که کاملا خنک شده بود. هوا، حار است و آب، بارد است اما این هوا بارد شده بود. این مرکب « یعنی هوای بین گنبد و آب » مُعینی نارد یعنی نه هوا به آن کمک می کند نه آب به آن کمک می کند بله قسمت هایی که مجاور آب است شاید آب به آنها کمک کند ولی قسمت هایی که بالاتر است مُعین ندارد زیرا هوایی از بیرون نمی آید و آب به لایه‌. بله اگر در فضای آزاد یک بخار درست کنید که مرکب از آب و هوا باشد، شکی نیست که هوایِ بیرون مُعین می شود چون مجاور زمین است و هوا معین می شود. اگر هم در آب قرار دهید آب، مُعین می شود.

در حالت اول که آب، پایین باشد و هوا در بالا باشد بیان شد که ترکیب پایدار نمی ماند و بهم می ریزد اما در اینجا یک استثنایی وجود دارد و آن استثنا این است که این مرکب در حدِ مشترک بین آب و هوا باشد به طوری که آبِ آن، وصل به پایین باشد و هوای آن، وصل به بالا باشد. در اینصورت این ترکیب بهم نمی خورد و همان جا ساکن می شود.

توضیح عبارت

و اما للمرکبات فان ترکیبها لا یخلو اما ان یکون عن بسیطین او عن اکثر من بسیطین

« اما للمرکبات »: یعنی « اما حیز طبیعی برای مرکبات ». مراد حیز قسری نیست زیرا حیزِ قسری به قسر قاسر معین می شود و احتیاج به بحث کردن ندارد.

ترجمه: اما حیز طبیعی برای مرکبات، پس ترکیب مرکبات خالی نیست از اینکه یا از دو بسیط است یا اکثر از دو بسیط است.

فان کان عن بسیطین

عِدلِ این عبارت در صفحه 313 سطر دوم با عبارت « و ان کان اکثر من بسیطین » می آید.

فاما ان یکونا متساویین فی القوه او احدُهما اغلب

بر روی لفظ « فی القوه » عبارت « لا فی الحجم » را بنویسید.

این دو بسیط یا متساوی در قوه هستند « نه در حجم » یا یکی از این دو غالب است.

فان کانا متساویین فی القوه

ترجمه: اگر هر دو متساوی در قوه بودند.

عِدل این عبارت در صفحه 313 سطر اول قوله « و ان غلب قوه احدهما... » می آید.

صورتی که متساوی در قوه باشد دو حالت پیدا می کند که یک حالت را با عبارت « و لم یتفق ان کان وضع احدهما... » بیان می کند و یک حالت را با عبارت « و ان تواجهت حرکاتهما... » بیان می کند.

 


[1] الشفاء، ابن سینا، ج1 ص312، س15، ط ذوی القربی.