درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

94/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظر مصنف در اينكه اگر جسمي از حيّز خودش بيرون رفت وقتي به حيّز خودش مي آيد چه چيزي را طلب مي كند/ فصل 10/ مقاله 4/ فن 1/ طبيعيات شفا.
فالذي يجب ان يعتقد في هذا هو ان الحركه الطبيعيه تطلب الحيز الطبيعي و تهرب من غير الطبيعي لا مطلقا[1]
بحث در اين بود كه جسم متحركي ملاحظه مي شد كه به سمتي حركت مي كند يكي از سه احتمال درباره آن داده مي شود:
1 ـ همان جهت و سمتي را که مي رود طلب مي كند.
2 ـ مكان را طلب مي كند.
3 ـ كليت خودش را طلب مي كند.
مصنف الان مي خواهد احتمال دوم را تقويت كند يعني مي خواهد بيان كند كه جسمِ متحرك به سمت مكان مي آيد ولي مكاني كه مقيد به دو قيد باشد « توجه كنيد كه اگر بخواهيم قيد بياوريم مي توان احتمال اول را هم تقويت كرد شايد حتي كليت را هم بتوان تقويت كرد اما بهترين احتمالي كه مي توان در موردش حرف زد همان احتمال دوم است ».
مصنف مي فرمايد وقتي عنصر آب از بالا به سمت پايين مي آيد وارد دريا مي شود دريا داراي اجزاء فرض است. اين آب هم كه از بالا به سمت پايين مي آيد جزئي از اجزاء آب مي شود. اين جزء جديد با اجزائي كه در دريا بودند ترتيب خاصی پيدا مي كنند مثلا اين جزء آب، نسبت به بعضي از اجزاء آب در سمت راست آن قرار مي گيرند و بعضي اجزاء ديگر در سمت چپ آن قرار مي گيرند. مطلب ديگر اينكه اين آب نسبت به فلك الافلاك هم، قرب و بُعد مخصوصي پيدا مي كند يعني فاصله خاص با فلك الافلاك « كه علو مطلق است » پيدا مي كند و همچنين فاصله خاص با مركز فلك الافلاك « که سفل مطلق است » پيدا مي كند. « توجه كنيد كه اينگونه بيان مي شود: این جسم رابطه اي با فلك الافلاك داشته باشد. گفته نمي شود كه با محيط فلك الافلاك رابطه داشته باشد يا با مركزش رابطه داشته باشد چون با هر كدام كه رابطه داشته باشد گويا با ديگري هم رابطه پيدا مي كند ».
مكاني كه آن مكان در بين كل اين عنصر، از يك ترتيب خاصي برخوردار است و نسبت به فلك الافلاك هم موضع خاصي را اشغال مي كند مطلوب اين متحرك مي باشد نه اينكه مطلب مكان مطلوب باشد چون آبي كه در هوا پاشيده شود بايد در هوا باقي بماند چون مطلق مكان يعني سطح حاوي را دارد. در حالي كه پايين مي آيد پس معلوم مي شود كه مطلق هوا براي آن كافي نيست بلكه مكان خاص را مي طلبد. مصنف احتمال دوم را با قيود قبول كرد اما بايد به احتمال اول و سوم هم توجه كند و آنها را يا رد كند يا به نحوي به احتمال دوم برگرداند. آن دو احتمال را قبلا رد كرده بود لذا نياز ندارد كه دوباره آنها را رد كند در اينجا كه احتمال چهارم را تقويت مي كند احتمال اول و سوم را به نحوي به احتمال دوم بر مي گرداند.
توضيح عبارت
فالذي يجب ان يعتقد في هذا هو ان الحركه الطبيعيه تطلب الحيز الطبيعي و تهرب من غير الطبيعي لا مطلقا
« فالذي »: مصنف فاء تفريع مي آورد يعني حال كه اين احتمالات ثلاثه باطل شدند.
« هذا »: يعني « هذا الباب ».
ترجمه:‌ « وقتي اين احتمالات ثلاثه باطل شدند » پس آنچه كه واجب است مورد اعتقاد در اين باب باشد كه حركت طبيعيه، حيّز طبيعي را طلب مي كند و از حيّز غير طبيعي فرار مي كند.
نكته: مصنف عبارت « تطلب الحيز ... لا مطلقا » را مي آورد. اين عبارت تقريبا مانند عنوان فصل كه به او اجازه مي دهد هم درباره طلب بحث كند هم درباره هرب بحث كند لذا مصنف به هر دو بحث مي پردازد لذا مصنف با اين عبارت، مقدمه براي بحث در طلب و هرب را درست مي كند اما ابتدا درباره طلب بحث مي كند و در صفحه 307 سطر 3 بحث هرب را مطرح مي كند. وقتي بحث طلب و هرب تمام شد اين سوال مطرح مي شود كه علت حركت جسم آيا طلب آن است يا هربش است.
نكته: در جايي كه بحث طلب مطرح مي شود ميل جسم دخالت داده مي شود و گفته مي شود جسم به ميلش طلب مي كند پس اگر بحث عوض شد و درباره ميل بحث شد گفته نشود كه اين يك بحث جديد است.
« لا مطلقا »: اين متحرك، حيّز طبيعي مي كند نه اينكه هر حيّزي را طلب كند.
و لكن مع ترتيب من اجزاء الكل مخصوص و وضع مخصوص من الجسم الفاعل للجهات
مصنف با اين عبارت اشاره به آن دو قيد مي كند كه عبارتند از « ترتيب مخصوص » و «‌وضع مخصوص ». اما در مورد ترتيب سوال مي شود كه ترتيب نسبت به چه چيز است؟ با عبارت « من اجزاء الكل » بيان مي كند يعني ترتيبِ مخصوصي كه اين مكان نسبت به اجزاء كل دارد « يعني نسبت به كل عنصر آب يا كل عنصر هوا و ... دارد ».
« وضع مخصوص من الجسم الفاعل للجهات »: « وضع » به معناي قرب و بعد است. لفظ « من » به معناي « نسبت به » است همانطور كه « من » در « من اجزاء الكل » به همين معنا بود. ترجمه عبارت اين مي شود: به شرطي كه اين مكان، قرب و بُعد مخصوص داشته باشد نسبت به جسمي كه جهات را مي سازد « آن جسمي كه جهات را مي سازد محدد الجهات و فلك الافلاك است ».
فان الجهه عينها غير مقصوده الا لاجل كون هذا المعني فيها
« غير مقصوده » خبر « ان » است.
مصنف تا اينجا احتمال دوم را رسيدگي كرد اما از اينجا مي خواهد به احتمال اول و سوم بپردازد ابتدا به احتمال اول رسيدگي مي كند و مي گويد: اگر كسي بگويد جسم متحرك، جهت را انتخاب مي كند آيا منظورش اين است كه عين جهت را انتخاب مي كند؟ مراد از « عين جهت » آيا مثلا نقطه سفل يا نقطه علو است يا اينكه مراد اين است كه به سمتي مي رود كه آن سمت، ترتيب مخصوص دارد يعني اينگونه نيست كه فقط به سمت سفل برود در هر جاي سفل كه شد. بلكه به سمتِ سفلي مي رود كه تعيين شده است يعني نسبت به سفل مطلق يا علو مطلق فاصله اي دارد.  
پس خود جهت به تنهايي مطلوب نيست بلكه جهت به ضميمه ي اين معنا « كه ترتيب مخصوص و وضع مخصوص است » مراد است پس احتمال اول به احتمال دوم كه اصلاح شده بود برگشت يعني به اينصورت گفته مي شود: اين جسم به سمت مكان مخصوص مي رود يا متوجه جهت مخصوص است.
« فان الجهه »: مصنف با اين عبارت بيان مي كند كه چرا مطلوب، احتمال دوم با آن دو شرط قرار داده شد آيا احتمال اول و سوم مطرح نبودند؟ مصنف با اين عبارت بيان مي كند كه احتمال اول و سوم بود ولي اين دو برمي گرددند به همين احتمال دوم كه گفته شد. لذا لازم نيست احتمال اول و سوم جدا مطرح شوند.
ترجمه: جهت خودِ جهت « بدون هيچ قيدي » مقصود و مطلوب متحرك نيست مگر به خاطر اينكه اين معنا « يعني ترتيب مخصوص » در جهت است « اگر ترتيب مخصوص برداشته شود و جهت به طور مطلق لحاظ شود جسم، جهت مطلق را طلب نمي كند. اگر جهت را طلب مي كند به خاطر اين است كه ترتيب مخصوص در آن است پس در واقع به سمت ترتيب مخصوص و وضع مخصوص مي رود.
و ان الكليه التي لكل بسيط ليست مقصوده في الحركه الطبيعيه التي لا جزائها بذاتها
« ان الكليه » عطف بر « ان الجهه » است. عبارت « ليست » خبر « ان » است. عبارت را به اين صورت بخوانيد « ان الكليه لیست مقصوده بذاتها ». ضمير « بذاتها » به « كليت » بر مي گردد.
تا اينجا احتمال اول را رسيدگي كرد و آن را با احتمال دوم آشتي داد اما از اينجا به سراغ احتمال سوم مي رود و مي گويد كليت هم بذاتها مطلوب نيست بلكه چون كليت در جايي كه مقصود است قرار داده شده لذا اين جسم متحرك، به سمت كليت مي آيد يعني آن ترتيب مخصوص و وضع مخصوص كه اين جسم متحرك طلب مي كند در كليت خودش مي يابد و مي آيد تا آن ترتيب مخصوص و وضع مخصوص را بدست بياورد.
ترجمه: كليتي كه براي هر كل بسيطي است « يعني براي هر كدام از اين 4 عنصر بسيط است يعني خاك داراي كليتي به نام كره خاك است و هكذا آب و هوا و نار » در حركت طبيعي كه براي اجزاء اين كليت است مقصود بذاتها نيست.
« لاجزائها »: متحرك اگر خاك است از اجزاء كليت زمين است و به سمت كليتش مي رود. اگر آب است از اجزاء كليت آب است و به سمت كليتش مي رود. اما اين كليت بذاتها مقصود نيست.
و لكنها موضوعه حيث المقصود
ضمير « لكنها » به « كليت » بر مي گردد.
ترجمه: لكن كليت نهاده شده همان جايي كه مقصود « اين جزئي است كه حركت مي كند » است.
بل المقصود ما ذكرناه
مراد از « ما ذكرناه » اين بود كه حيّز طبيعي با ترتيب مخصوص و وضع مخصوص مقصودِ متحرك است نه كليت.
فالطلب يتوجه الي هذه الغايه المتحققه فقط و لا يصح الي غيرها
تا اينجا مطلوبِ متحرك تعيين شد و دو احتمال اول و سوم كه مزاحم بودند را از مزاحمت در آورد يعني ملحق به احتمال دوم كرد. مصنف بعد از اينكه مطلوب « و به تعبير مصنف، غايتِ حركتِ » اين متحرك را تعيين مي كند مي گويد دو چيز براي متحرك است يكي طلب است و يكي هرب است. طلبش به سمت همين غايت است اما هرب متحرك اينطور نيست كه يك موضع باشد بلكه از همه ي غير طبيعي ها فرار مي كند. مثلا فرض كنيد كه اگر وسط اتاق مطلوب باشد آن شيء را در هر جاي اتاق قرار دهيد فرار مي كند و به وسط اتاق مي آيد. مهروبٌ عنه او تمام نقاط داخل اتاق است اما مطلوبش نقطه ي وسط است.
ترجمه: طلب متوجه به همين غايت مي شود فقط.
« المتحققه »: يعني عيني و خارجي. يعني اين غايت كه يك غايت ذهني نيست بلكه خارجي است زيرا متحرك در خارج مي خواهد به اين غايت برسد.
« فقط »: قيد « هذه الغايه » است نه قيد « متحققه » يعني نمي خواهد بگويد كه فقط متحققه باشد و غير متحققه نباشد چون روشن است كه بايد عيني و خارجي باشد و فرضي نباشد بلكه مي خواهد بگويد طلب فقط متوجه همين غايت است و يك مطلوب بيشتر ندارد.
« و لا يصح الي غيرها »: اين عبارت براي تاكيد آمده است يعني حركت طبيعي به سمت غير آن غايت ممكن نيست مگر اينكه حركت عوض شود و يك فرد ديگري از همان غايت طلب كند.
و اما الهرب فيصح من مقابلاتها ايها اتفق
ضمير « مقابلاتها » به « غايت متحققه » بر مي گردد.
فانه
مصنف از اينجا دو مورد براي هرب ذكر مي كند چون مطلوب دو قيد داشت:
1 ـ مكان طبيعي.
2 ـ داراي ترتيب مخصوص « توجه كنيد كه اگر ترتيب مخصوص رعايت شود وضع مخصوص هم رعايت مي شود لذا گاهي مصنف تعبير به وضع و ترتيب نمي كند و هر دو را با هم نمي آورد بلكه فقط ترتيب را مي آورد. چون وقتي ترتيب خاص حاصل شد آن فاصله ي خاص با محدد الجهات هم پيدا مي شود پس وضع مخصوص هم حاصل است لذا مصنف فقط دو قيد مي آورد و سه قيد نمي آورد » حال اگر يكي از اين دو قيد منتفي شد هرب شروع مي شود يعني اگر مكان طبيعي منتفي شد هرب شروع مي شود ولو ترتيب، طبيعي باشد يا بر عكس اگر ترتيب، طبيعي بود ولي مكان، طبيعي نبود باز هم هرب شروع مي شود.



[1] الشفاء، ابن سینا، ج1 ص306، س17، ط ذوی القربی.