91/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
فالحركه المكانيه : درعبارت قبلي بيان شد كه بايد حدود را معين كنيم، بواسطه اي اسباب كه حدود را معين مي كند، تا مبداء ومنتها معين گردد، دراين فراز مي فرمايد لازم نيست كه براي تعين مبداء ومنتها حدود را معين كنيم، بلكه همين كه مسافت وحركت را تعين نماييم مبداء ومنتها خود بخود معين مي شود؛ مثلاً حركت چه مكاني باشد كه نوعاً مستقيم است، چه وضعي باشد كه نوعاً مستدير است، وقت كه مسافت آنرا تعيين نماييم مبداء ومنتها آن قهراًَ تعين مي شود؛ مثل اينكه مي گوييم حركت فلك از ازل تا ابد دراين بيان كه حركت كلي فلك را تعيين نوديم، مبداء ومنتهاي آن هم بصورت كلي معين مي شو، مبداش ازل ومنتهاي آن ابد است. واگر حركت فلك را بصورت جزئي معين نموديم مثل حركت يك سال يا حركت يك شبان روز خورشيد حركت آن هم به صورت جزئي مشخص مي شود. پس تقوم حركت به مبداء ومنتها به اين صورت كه است كه هرگاه حركت ومسافت آنرا معين نماييم مبداء ومنتهاي آن هم معين مي شود.
متن : فالحركة ( دربحث قبلي حركت فلك مطرح شد ولي اين بحث اختصاص به فلك ندارد لذا دراين جا با فاي تفريع حركات ديگر را بيان مي كند كه عموميت را افاده نمايد ) المكانية أو الوضعية تعلقها ( وابستگي دارد، تقوم دارد) بالمبدإ و المنتهى هو أنك، إذا عينت حركة و مسافة تعين مع ذلك ( تعيين حركت ومسافت ) مبدأ و منتهى قائم بنفسه ( نه اينكه قائم به فرض ما باشد )، و المتحرك ( نسخه بدل « المتحرك المكاني » دارد كه بهتر است ) تعلقه بالمبدإ و المنتهى هو أن يكون ذلك ( مبداء ومنتها ) له بالفعل أو بالقوة القريبة من الفعل ( دراين جا بالقوه بالعيده من الفعل را طرح نكرده، درابتداي جواب عنوان كرده بودد)، ذلك ( مبداء ومنتها داشتن ) على أى وجه كان منهما ( وجه بالفعل ووجه بالقوه ) جاز. فإنا لم نشترط الوجه المعين فيه ( متحرك مكاني ) منهما. و بالجملة فإنها تتعلق ( يعني تقوم دارد) بالمبدإ و المنتهى على هذه الصورة و الشرط المذكور( عطف مرادف بر مرادف، شرط مذكور يعني تعيين حركت ومسافت )، لا من حيث هما بالفعل.