درس شوارق - استاد حشمت پور

93/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقدم قدرت برفعل
معتزله قائل اند به تقدم قدرت بر فعل واشاعره مي گويند قدرت حين فعل حادث مي شود. معتزله سه دليل بر مدعاي شان اقامه كرده است.
دليل سوم: در اين دليل همراهي قدرت با فعل باطل مي شود ولذا سبق قدرت بر فعل ثابت مي شود؛ چرا كه تاخر قدرا از فعل را هيچ كس قبول ندارد. وسه حالت بشتر نداريم.
اگر قدرت همراه فعل است بايد قدرت حق تعالي هم همراه فعل حق باشد وفعل حق كه عالم باشد حادث است پس بايد قدرت حق تعالي حادث باشد، درحاليكه قدرت حق قديم است نه حادث. مگر اينكه بگوييم حق تعالي در ازل عالم را آفريده است، كه خود شما هم قبول نداريد. پس طبق مبناي شما يا بايد قدرت خداوند تعالي حادث باشد ويا عالم ازلي باشد.
جواب دليل اول: شما گفتيد اگر قدرت همراه فعل باشد تلكيف كافر وتكليف عاصي تكليف به مالايطاق است و خداوند تعالي هم به فاعل حرام تكليف مي كند كه فعل خود را ترك كن وهم به تارك واجب امر كند كه واجب را انجام بده. اگر قدرت قبل از فعل نباشد قبل از ترك حرام قدرت بر ترك ندارد وقبل از فعل واجب هم قدرت بر فعل ندارد. پس تكليف عاصي وتكليف كافر تكليف به مالايطاق است. درحاليكه نه تكليف كافر تكليف به مالايطاق است ونه تكليف عاصي؛ چرا كه وقتي كه تكليف مي كند كه فعل را شروع كه قدرت بيايد. پس تكليف باعتبار آن بعد است كه ودر آن بعد عاصي وكافر قدرت دارد. پس درحين امتثال تكليف، قدرت دارد.
جواب دليل دوم:  شما گفتيد كه فعل محتاج است به قدرت وزمانيكه شروع كرديم به فعل خود شروع مستغني مي شود از قدرت پس اگر قدرت حين فعل باشد فعل غني مي شود از قدرت درحاليكه محتاج قدرت است.
اشاعره: فعل احتياج به قدرت دارد، اما احتياج به سبق قدرت ندارد، همينكه هنگام فعل قدرت است كافي است.
جواب: بحث ما در قدرت حادث است كه همراه فعل است اما قدرت قديمه را قبول داريم كه قبل از فعل است اگر نقض مي كنيد بايد بر قدرت حادث وارد كنيد.
لاهيجي: مدعاي سبق قدرت برفعل بديهي است واين وجوه كه معتزله آورده تنبيه بر امر بديهي است واگر بر تنيبه اشكال وارد باشد مشكل درست نمي كند.
اينكه  قدرت قبل از فعل بديهي است چرا كه ما در خودمان مي يابيم كه در حين ايستادن قدرت بر نشستن داريم.
اشعري: وقتي كه انسان نشسته است همين كه شروع كرد به ايستادن قدرت همراه آن ودر آن بعدي قدرت همراه ما است تا اينكه كاملا بايستيم.
سوال: اينكه قدرت قبل از فعل است دليلش چيست؟
لاهيجي : اينكه قدرت بر فعل قبل از فعل است بديهي است.
دليل اول اشاعره: متكلم قائل است كه عرض در دوزمان باقي نمي ماند برخلاف جوهر كه در دوزمان باقي مي ماند.
متكلم مي گويد قيامت جسماني است واگر اين كرات باقي باشد وقيامت برپا شود كه در اين صورت نمي تواند قيامت برپا شود ودر كنار اين كرات قيامت برپا شود خلا لازم مي آيد پس بايد اين دنيا از بين برود تا قيامت برپا شود.
صدرا: عالم تام جا نمي خواهد كه بگوييم عالم آخرت در كجا است بله اگر بگوييم بهشت كجا است حرف درستي است ولي اگر بگوييم كل عالم آخرت جايش كجا است حرف صحيحي نيست.
ان قلت: اينكه عالم دنيا از بين برود وبه چه جهت، حق تعالي كه كارش ايجاد وفيض رساندن است واز بين بردن فيض نيست.
قلت: خداوند تعالي فنا را خلق مي كند واين عالم را نابود مي كند.
اماميه: خداوند تعالي كه دنيا را بوجود آورده از بين مي برد واين طور نيست كه فاعل فعل نابود كننده نباشد.
 طبق مبناي مشاء كه عرض لايبقي زمانيين، اگر قبل از فعل قدرت باشد در آن دوم كه فعل شروع مي شود قدرت نخواهد بود چرا كه در زمان دوم  عرض باقي نيست، اما اگر قدرت همراه فعل باشد چنين مشكلي پيش نمي آيد. واگر بگوييد قدرت دوم زمان فعل بوجود مي آيد اين همان حرف ما است.
جواب: فعل بدون قدرت انجام نمي شود، معلول بدون علت انجام نمي شود، شما مي گوييد معلول بدون مقارنت علت انجام نمي شود ومامي گوييم معلول بدون علت انجام نمي شود پس اينكه معلول بايد مقارن علت باشد اول نزاع است.
متن: و ثالثها(وجوه): لو لم تكن القدرة متقدّمة على الفعل(بلكه مقارن فعل باشد) لزم اما حدوث قدرة اللّه تعالى او قدم العالم و كلاهما محال.
 و إليه(وجه سوم) اشار بقوله‏: و لزوم احد المحالين(حدوث قدرت حق يا ازلي بودن عالم) لولاه‏؛ اى لو لا تقدم القدرة على الفعل.
 واجيب عن الاول: بانّا لا نسلّم أنّ التكليف بالايمان او تبرك العصيان قبل وقتهما تكليف بغير المقدور و انّما كان(تكليف به ايمان وترك عصيان) كذلك(تكليف به مالايطاق) لو لم يكونا(تكليف به ايمان وترك عصيان) مقدورين أصلاً(نه حين تكليف ونه بعد از آن) و ليس كذلك، بل هما(تكليف به ايمان وترك عصيان) مقدوران فى الجملة(يعني دريك زمان)، اى فى ثانى الحال(حال اول: مشغول معصيت، حال ثاني: شروع به ترك معصيت) و ذلك ليس من تكليف ما لا يطاق.
 و عن الثانى: بأنّ الحاجة إنّما هى الى نفس القدرة لا الى سبقها بالزمان و هى حاصلة حين كون القدرة مع الفعل فلا منافاة.
 وعن الثّالث: بأنّ الكلام فى القدرة الحادثة المسمّاة بالاستطاعة و القدرة القديمة خارجة عن محل النّزاع، هذا.
 والحق: انّ الدعوى(ادعاي سبق قدرت برفعل) ضروريّة و هذه الوجوه تنبيهات عليها(ادعاي ضروري) كيف (چگونه بديهي نباشد)، و القطع حاصل بقدرة القاعد فى وقت قعوده على القيام و القائم فى حال قيامه على القعود بالوجدان.
 و احتجت الاشاعرة أيضا بوجوه ثلاثة:
 احدها: انّ القدرة عرض و العرض لا يبقى زمانين فلو كانت قبل الفعل لنعدمت حال الفعل فيلزم وجود المقدور بدون القدرة و المعلول بدون العلّة و لا يرد النقض بالقدرة القديمة لانها ليست من قبيل الاعراض.
و اجيب بعد تسليم امتناع بقاء الاعراض بانّ المحال(الذي يكون محالا) هو وجود المعلول بدون ان يكون له علّة اصلا و اللازم(يعني الذي يلزم) هو وجوده(معلول) بدون مقارنة العلة بل مع سبقها(علت) و استحالة ذلك(سبق علت بر معلول) نفس محلّ النزاع.